هدایت شده از نهج البلاغه ایها 🌹🇵🇸
✴️ موسسه امیرالمومنین علیه السلام کاشان برگزار می کند :
🌴🌴 کلاس های آموزشی در ایام تابستان ویژه سنین
۷ تا ۱۶ سال
کلاس های قرآن و نهج البلاغه
کلاس های ورزشی
و.....
♦️توسط مربیان مجرب و الگوهای جدید آموزشی
🔔 مهلت ثبت نام : تا ۲۸ خرداد ماه
☎️ جهت ثبت نام با شماره های
۰۹۱۳۵۹۶۴۱۵۷ __ ۵۵۴۷۲۸۰۱
تماس بگیرید و یا به یکی از 👇👇
شعبه ۱ : میدان کمال الملک کوچه بازار رضا
شعبه ۲ : میدان درب عطا ابتدای خ غیاث الدین دبستان جنت
مراجعه فرمایید.
@khairolbashar
هر كس #زیاد_حرف_بزند،
خطایش زیاد میشود،
🙊
و آن كه خطایش زیاد شود،
شرم (و حیایش) كم میشود،
🙈
و آن كه شرم (و حیایش) كم شود،
پرهیز از گناهش کم میشود،
🙉
و آن كه پرهیز از گناهش کم شود
قلبش میمیرد،
😵
و آن كه قلبش مرده است
#داخل_آتش (دوزخ) شده...
😑
🌱منْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُه،ُ
🌱وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُه،
🌱ُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ،
🌱وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُه،ُ
🌱وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ،
💚 " امیرالمومنین علی علیه السلام" 💚
❣ نهج البلاغه: ح ۳۴۹
@khairolbashar 💕
من
برای
مصلحت
در
حبس ِ
دنیا
مانده ام.... 😞
#مندلمآسمونمیخواد
@khairolbashar
🌱 يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ
روزي كه مردم مانند پروانه هاي پراكنده
به هر سو ميدوند.
القارعة/۴
- وقتی هیچ کجا
برای ماندن
امن نیست !
😰😰
- جز آغوش تو ..! 😍
#آیه_های_عشق ❤️
@khairolbashar 💕
مواظب #دوستی هامون باشیم ‼️ 😅😅😅
از دوستی با #احمق بپرهیز ،
چرا که میخواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت میکند !
🤔
از دوستی با #بخیل بپرهیز ،
زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ میدارد !
🤔
و از دوستی با #بدکار بپرهیز ،
که با اندک بهایی تو را میفروشد !
🤔
و از دوستی با #دروغگو بپرهیز ،
که او به سراب ماند ،
دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور مینماید !
🤔
💚 امام علی (ع) 💚
♦️ بخشی از حکمت ۳۸ نهج البلاغه
#تلنگر
@khairolbashar 💕
اینجا براے ضربہ زدن صف ڪشیدهاند
این ڪوفیان ڪہ آمدنٺ را شنیدهاند
چندین هزار نامہ نوشتند بہ تو ولے
با درهمے تمامےِ شان را خریدهاند
#پنجم_شوال
#سالروز_ورودحضرٺ_مسلم_ع
#بہ_ڪوفہ
@khairolbashar 💕
🌼🌸🌼🌸
🌱 اى مردم ، آنچه بيش از هر چيز ديگر مى ترسم كه بدان گرفتار آييد، دو چيز است :
1⃣ از هوا و هوس پيروى كردن
2⃣ آرزوهاى دراز در دل پروردن .
👈👈 پيروى هوا و هوس از حق منحرف مى كند و آرزوهاى دراز، آخرت را از ياد مى برد.
👈 بدانيد كه دنيا پشت كرده و شتابان مى گذرد. و از آن جز، ته مانده اى چون ته مانده آبى در ته ظرفى ، كه آب آن ريخته باشند، باقى نمانده است .
👈 بدانيد، كه آخرت روى آورده است و هر يك از آن دو را فرزندانى است .
شما فرزندان آخرت باشيد نه فرزندان دنيا. زيرا هر فردى در روز قيامت به پدرش مى پيوندد.
✔️ امروز روز عمل است، نه حساب و فردا روز حساب است نه عمل .
🍂 نهج البلاغه-خطبه۴۴ 🍂
@khairolbashar 💕
اَللّهُمَّ الْعَنْ الْجِبْتِ ؛
وَالطَّاغُوتِ وَحِزْبهِمُ الظّالِمينَ ...
آخرش این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود
آخرش من مطمئنم این گره وا می شود
این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود
#بقیع_را_میسازیم
💪
@khairolbashar
وعده ما؛ 🌙 امشب بعداز نماز مغرب
#مناجات_و_دعای_کمیل 🌷
🌺
كـلصـباحاتنفـس ،
بحـبحـسـين...
🌺
هـرصبحبهعـشـقِ
حـسیننفسمیکـشم..؛
🌺
#صبحتونحسینی
...روز تا #اربعین
🕸| یَدُاللهفَوقَاَیدیهَم...
اینآیہمیدونییعنۍچی؟!
♂♂
یعنے↯
#بندہمن!
نگران ِفردایت نباش،
از آدمها دلگیر نباش!
ڪارے از آنها برنمےآید
تا من نخواهم برگۍ از درخت نمۍافتد..:)
😇
#دلدادگی♥️
@khairolbashar 👈
ویژه👇👇👇 #هیئت_حافظان_قرآن_و_نهجالبلاغه
@Khairolbashar
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم»
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق