پربسته بود و وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت
خوکرده بود با غم زندان خود ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
جز آه زخم های دهن باز کرده اش
در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت
آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که
اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت
زیر لگد صداش به جایی نمیرسید
زیر لگد شکست و توان فغان نداشت
با تازیانه ساخت که دشنام نشنود
دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت
هرچند میزبان تنش تخته پاره شد
هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت
دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد
دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت
✍@poem110
ََََََََِاگر شفیع تویی اضطراب لازم نیست
هراس از غم روز حساب لازم نیست
همیشه با تو فقط سود کرده ام، هرچند
در عاشقی که حساب و کتاب لازم نیست
#علیاکبرنازککار
آن که می گفت :
منم بهر تو غم خوارترین!
چه دل آزارترین شد،
چه دل آزارترین...
#فریدون_مشیری
لبریـز فلڪ شد از تبـــارک🌹
آواز طـرب دهد چڪـاوڪ
حرف دل نوڪرحسین اسٺ
اربــاب تولـــدٺ مبـارڪ
#ميلاد_امام_حسين