eitaa logo
روابط عمومی پلیس اردبیل
451 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
132 فایل
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی #پلیس_اردبیل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 تصاویر هوایی از انبوه جمعیت شرکت کننده در جشن روز غدیر در تهران ✍️
💢 این فیلم رو به غرب زده ها نشون بدید که ببینند همه چیز فقط امکانات نیست وجدان ؛انسانیت و احساس مسئولیت خیلی وقته در غرب مرده
💢 پلیس ایران داره مردمو میکشه! پلیس ایران 🔹 « ابالفضل »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 اگه یه سری ناراحت نمیشن این هموطنمون به عشق مولا علی علیه السلام ۲۰ درصد از جیب خودش تخفیف داده به مردم از بیت المال هم نبوده البته ✍️
💢 در حاشیه جشن عید غدیر تهران ✍️
حضور رئیسی و قالیباف در مهمونی غدیر 🔹رئیس‌جمهور و رئیس مجلس با حضور در تجمع مردم در میدان انقلاب در جشن بزرگ عید غدیر شرکت کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی حب شما شیره ی ایمان من است سیره و سنت تو معنی قرآن من است من گدایی ز گدایان تو هستم آقا خاک نعلین شما سرمه ی چشمان من است. برپایی ایستگاه صلواتی موکب الحسین علیه السلام شهدای فراجا وقرارگاه فرهنگی خدماتی پنج تن آل عبا در مسیر پیاده روی میهمانی جشن غدیر شهر بیرجند توسط سفیران شهدا یگان ویژه استان خراسان جنوبی ┄┄┅┅┅❅❁❅┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄
38.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬ایستگاه صلواتی به مناسبت عیدسعید غدیر خم دهه امامت وولایت صلواتی به مناسبت عید سعیدغدیرخم_دهه امامت و ولايت -
🚨دستگیری عوامل نزاع دسته‌جمعی در تبریز 📌الهوردیان، فرمانده انتظامی شهرستان تبریز: 🔹با اعلام خبر وقوع یک فقره نزاع دسته‌جمعی در یکی از خیابان های تبریز به مرکز فوریت های پلیسی۱۱۰ ،بلافاصله ماموران کلانتری ۲۰ پرواز جهت بررسی موضوع در محل حاضر شدند. 🔹این مقام انتظامی با بیان اینکه علت نزاع بدلیل اختلاف خانوادگی بین طایفه عروس و داماد بوده است افزود؛ با حضور بموقع پلیس عوامل اصلی درگیری جمع آوری و به کلانتری محل انتقال و پس از تشکیل پرونده به مرجع قضایی معرفی شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨طایفه عروس و داماد در تبریز به جان هم افتادند 🔷رمضان الهوردیان فرمانده انتظامی شهرستان تبریز: 🔹در پی اعلام یک فقره نزاع دسته‌جمعی در یکی از خیابان‌های تبریز، بلافاصله ماموران کلانتری ۲۰ پرواز در محل حاضر شدند. 🔹علت نزاع بدلیل فراری دادن دختر و اختلاف خانوادگی بین طایفه عروس و داماد بوده که با حضور به موقع پلیس افراد درگیر جمع‌آوری و به کلانتری محل انتقال و پس از تشکیل پرونده به مرجع قضایی معرفی شدند.
📸تصویری از فراز میدان آزادی و حضور گسترده هموطنان در مهمونی ۱۰ کیلومتری غدیر #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از حضور گسترده محبین امیرالمومنین(ع) در مهمانی 10 کیلومتری غدیر در تهران حدفاصل تئاتر شهر، میدان انقلاب تا خیابان بهبودی
🔷انتقاد شدید‌امام جمعه قزوین از قوه قضاییه: اگر قرار است طبری آزاد باشد، پس همه ما را زندانی کنید حجت الاسلام عبدالکریم عابدینی: 🔹شنیده شده که طبری با آن پرونده استثنایی و سنگین آزاده شده، یعنی به مرخصی نرفته که لیاقت مرخصی هم ندارد. بنابراین به دستگاه قضائی می‌گوییم اگر قرار است طبری آزاد باشد، پس همه ما را زندانی کنید؛ چراکه نمی‌شود طبری آزاد باشد و همه ما خیالمان راحت باشد. 🔹نیروها و عوامل امثال طبری همه جا پیدا می‌شوند. بنابراین از قوه قضائیه می‌خواهیم که به طبری‌های ریز و درشت اجازه ندهد که به بیت‌المال آسیب بزنند و برای رشد امید بین مردم باید چنین اتفاقاتی جبران شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توضیحات حجت الاسلام راجی ⁉️آیا تا وقتی که اقتصاد درست نشده تذکر حجاب ندهیم! بریم اول جلوی اختلاس رو بگیریم بعد به بی حجابها تذکر بدیم.
💢 تا دیروز تمام ناله شان این بود که چرا اسلام و تشیع دین و مذهب گریه و عزاداری است! امروز که در سراسر ایران میلیون‌ها نفر برای جشن به خیابان‌ها آمده و شادند، آن هم شادی بدون الکل مسموم و فسادهای رایج، میگویند جشن غدیر مناسک سازی است! در تاریخ سابقه ندارد! بوی تناقض می دهید. 🔹
✍️ 💠 با خبر شهادت ، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه‌خرابش کرده و این دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد:«بچه‌ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!» 💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می‌خواست بشنود، گفتم:«شما برید ،هیچ اتفاقی برا من نمیفته!» و دل مادرش هم برای حرم می‌لرزید که تلاش می‌کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمی‌شد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت. 💠 سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا می‌زدیم تا به فریاد مردم مظلوم برسد. صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده می‌شد، مصطفی چندبار در روز به خانه سر می‌زد و خبر می‌داد تاخت و تاز در داریا به چند خیابان محدود شده و هنوز خبری از و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود. 💠 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می‌گفت و در شبکه سعودی العربیه جشن کشته شدن بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای تعیین شده بود. در همین وحشت بی‌خبری، روز اول رسید وساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد.مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد:«شاید کلیدش رو جا گذاشته!» 💠 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند:«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند:«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!» تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه می‌کردم و دلواپس بودم که بی‌صبرانه پرسیدم:«حرم سالمه؟» 💠 تروریست‌های را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که قد علم کرد:«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟» لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی می‌بارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می‌گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد:«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟کجا گذاشته رفته؟» 💠 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل می‌رفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و می‌دانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید:«رفته ؟» پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان را به چشم دیده بودم که شهادت دادم:«می‌خواست بره، ولی وقتی دید درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!» 💠 بی‌صدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت:«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!» مادر مصطفی مدام تعارف می‌کرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست:«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمی‌توانست شیطنت کند که با لهجه شیرین پاسخ داد:«خدا حفظش کنه، شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم (علیهاالسلام) راحته!» 💠 با متانت داخل خانه شد و نمی‌فهمیدم با وجود شهادت و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور می‌تواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمی‌کردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت. از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره می‌درخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت:«درگیری‌ها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه‌ها بودن،ولی الان پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمون‌ها هنوز تک تیراندازشون هستن.» 💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بی‌مقدمه پرسید:«راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟»که گلوی ابوالفضل از غیرت گرفت و خنده‌ای عصبی لب‌هایش را گشود:«غلط زیادی کردن!» و در همین مدت را دیده بود که به سربازی‌اش سینه سپر کرد:«نفس این تکفیری‌ها رو گرفته، تو جلسه با ژنرال‌های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و دمشق بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و و به خواست خدا ریشه‌شون رو خشک می‌کنیم!»...