eitaa logo
روابط عمومی پلیس اردبیل
639 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
8.5هزار ویدیو
135 فایل
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی #پلیس_اردبیل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹روابط عمومی پلیس🌹
مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) اگر بنیه‌ی معنوی شما مستحکم باشد، در برخورد با حوادث دوران زندگی، شجاعانه، سربلند و پُرافتخار به پیش خواهید رفت؛ هم افتخار دنیوی پیدا میکنید، هم افتخار معنوی و عزّت الهی پیدا میکنید. بیانات در مراسم جشن تکلیف دانش‌آموزان ۱۳۹۵/۰۹/۲۳ 🌹روابط عمومی پلیس🌹
✍️ 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از به خودم می‌پیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را می‌دیدم و دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. بازوی دیگرم را گرفته و می‌خواست در میان جمعیتی که به هر سو می‌دویدند جنازه‌ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانه‌ام پانسمان شده و به دستم سِرُم وصل بود. 💠 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی‌حالم تنها سقف بلند بالای سرم را می‌دید که گرمای انگشتانش را روی گونه‌ام حس کردم و لحن گرم‌ترش را شنیدم :«نازنین!» درد از روی شانه تا گردنم می‌کشید، به‌سختی سرم را چرخاندم و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده‌ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم. 💠 صدای مردانی را از پشت پرده می‌شنیدم و نمی‌فهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم و پس از سیلی سنگینش باور نمی‌کردم حالا به حالم گریه کند. ردّ روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی می‌زد. می‌دید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمی‌شد که با هر دو دستش صورتم را می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم می‌کشوندم اینجا!» 💠 او با همان لهجه عربی به نرمی صحبت می‌کرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به فریاد می‌زدند، سرم را پُر کرده بود که با نفس‌هایی بریده پرسیدم :«اینجا کجاس؟» با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت می‌کشید پاسخم را بدهد که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد :«مجبور شدم بیارمت اینجا.» 💠 صدای امام جماعت را شنیدم و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به عُمری آورده است و باورم نمی‌شد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد :«نازنین باور کن نمی‌تونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!» سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند و با مهربانی دلداری‌ام داد :«اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!» 💠 و نمی‌فهمید با هر کلمه حالم را بدتر می‌کند که لبخندی نمکین نشانم داد و مثل روزهای خوشی‌مان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد :«تو که می‌دونی من تو عمرم یه رکعت نخوندم! ولی این مسجد فرق می‌کنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم بوده و الان نماد مخالفت با شده!» و او با دروغ مرا به این کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم و مظلومانه ناله زدم :«تو که می‌دونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟» با همه عاشقی از پرسش بی‌پاسخم کلافه شد که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد :«هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو می‌رسوندیم اینجا!» 💠 و من از اخبار بی‌خبر نبودم و می‌دیدم درعا با آمادگی کامل به سمت جنگ می‌رود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده می‌شد، بازخواستش کردم :«این چند ماه همه شهرهای تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟» حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند و او رنگ مرگ را در صورتم می‌دید که از جا پرید و اگر او نبود از تنهایی جان می‌دادم که به التماس افتادم :«کجا میری سعد؟» 💠 کاسه صبرم از تحمل اینهمه در نصفه روز تَرک خورده و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش می‌زد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت :«میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!» و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی‌ام فرار کرد. تازه عروسی که گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در غربتِ مسجدی رها شده، مبارزه‌ای که نمی‌دانستم کجای آن هستم و قدرتی که پرده را کنار زد و بی‌اجازه داخل شد. 💠 از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد، با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید :«برای کی جاسوسی می‌کنی ؟»... 🌹روابط عمومی پلیس🌹
19.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رهایی گروگان گلستانی پس از ۷۵ روز/ غوغای مردم در تقدیر از پلیس استان گلستان/تجمع صدها نفر در تقدیر از اشراف اطلاعاتی و عملیاتی پلیس 🔸سردار سعید دادگر فرمانده انتظامی گلستان گفت : 🔺آدم ربایان که چهار فرد جوان هستند ششم اسفند پارسال با انگیزه دریافت 5 میلیارد تومان پول نقد از خانواده گروگان او را ربودند. 🔺وی افزود: از لحظه دریافت گزارش مفقودی و گروگانگیری و با اشراف اطلاعاتی مشخص شد که متهمان فرد گروگان را در استان دیگری زندانی کرده اند. 🔺 فرمانده انتظامی گلستان گفت: سرانجام با تلاش بی وقفه پلیس محل نگهداری فرد ربوده شده در زیرزمینی در حاشیه شهرستان شهریار شناسایی و در عملیاتی غافلگیرکننده فرد گروگان آزاد و گروگانگیران دستگیر شدند. سردار دادگر خاطرنشان کرد: مردم و خانواده فرد آزاد شده از اقدام پلیس استان بشدت شادمان بوده و از فرزندان خود در مجموعه انتظامی تقدیر کردند. ✅گفتنی است شب گذشته و در استقبال از فرد رها شده از دست گروگانگیران، صدها نفر از اهالی گرگان و روستای محل سکونت وی غوغایی به پا کرده و ضمن ابراز شادمانی از عوامل انتظامی و سردار دادگر، فرمانده انتظامی استان گلستان تقدیر کردند. ✅همچنین مقامات و مسوولان استانی و محلی نیز ابراز رضایت و خوشحالی خود و شهروندان را از اشراف اطلاعاتی و عملیاتی پلیس در شناسایی و دستگیری متهمان و آزادی فرد ربوده شده به فرمانده انتظامی استان گلستان منعکس کردند. 🌹روابط عمومی پلیس🌹
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهایی گروگان گلستانی پس از ۷۵ روز/ غوغای مردم در تقدیر از پلیس استان گلستان 🌹روابط عمومی پلیس🌹 🆔
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعزام دومین کاروان زیارتی کربلایی اولی های فرماندهی انتظامی استان قم شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ 🌹روابط عمومی پلیس🌹
51.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 پادکست 🍃 🌸سخنان سرتیپ دوم پاسدار محمد بهرامی 🌸معاون تبلیغات و روابط عمومی ساعس فراجا ✨توجه به قرآن و سواد قرآنی،اهمیت قرآن در فراجا 🌹روابط عمومی پلیس🌹
ادب یعنی: به همسرت امنیت، به فرزندنت محبت، به پدر و مادرت خدمت و به دوستانت شادی را هدیه کنی. برای خداوند، بنده ای خوب   و برای جامعه نعمت باشی. هر کجا و هر که هستی.🌺 🌹سلام صبح بخیروحال دلتون خوب خوب خوب   ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🌹روابط عمومی پلیس🌹
📣 جسد یک سرهنگ جانباز نیروی انتظامی برای فعالیت‌های علمی به دانشکده پزشکی یزد اهدا شد سرپرست دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد: 🔸️برای نخستین بار در این استان پیکر مرحوم محمود حبیبی‌نیا سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی و جانباز دوران دفاع مقدس در راستای ترویج علم به بخش کالبدشناسی و تشریح دانشکده پزشکی این دانشگاه اهدا شده است. 🔸️مرحوم محمود حبیبی‌نیا در وصیت خود خواستار اهداء جسدش برای کمک به آموزش، پژوهش و پیشرفت علم پزشکی به بخش کالبد شناسی و تشریح دانشکده پزشکی این دانشگاه شده بود. 🔸️این جانبار سرافراز و سرهنگ بازنشسته ساکن یزد در سن ۹۱ سالگی دارفانی را وداع گفت و طبق وصیت قبلی و با موافقت همسر و فرزندان وی، پیکر آن مرحوم به دانشکده پزشکی یزد اهداء شد.
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعزام اولین کاروان سفر اولی های کربلای معلی از عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی استان قزوین معاونت تربیت و اموزش
پیشنهاد واریز درآمد نفت به صندوق توسعه ملی رئیس صندوق توسعه ملی: 🔹جداسازی بودجه نفتی از بودجه عمومی کشور تقریبا تبدیل به آرزو شده است. 🔹همه عواید فروش نفت و فراورده های نفتی باید به صندوق توسعه ملی واریز شود و سپس صندوق با سرمایه گذاری منابع حاصل از نفت و فراورده های نفتی، سود آن را به اقتصاد برگرداند. 🔹نفت باید به عنوان سرمایه تلقی شود، نگاه رهبری نیز به نفت، دقیقا همین نگاه دقیق و کارشناسانه است. دقت شود که نفت ثروت نیست بلکه سرمایه کشور است.