دو دیدار
از دور برایم دست تکان میدهد، با سه بچه قد و نیم قد. در آن شلوغی هم قابل تشخیص است. چشمانش از اشک سرخ شده اند. دستم را در دستانش می فشارد و سلام گرمی می کند. در آغوش می کشمش. سلامی به بچه ها می کنم و بوسه ای بر سرشان می زنم. کمی صحبت می کنیم و قرار جلسه ای را حول بحث کرونا تعیین می کنیم. کار دارد اما کمی می ایستد تا حرفهایم تمام شود. همیشه شنونده خوبی است. راستش را بگویم حرف هایم برای او تمامی ندارد.
چگونه می توانی حرفت را با کسی که تو را از حیرانی نوجوانی و پیله شک و شبهه به یقین و پختگی پیری رسانده را به پایان برسانی که پایان این صحبت ها را تنها مرگ رقم می زند. چه آن زمانی که در کوچه پس کوچه های فکر مسموم شریعتی پرسه می زدم و چه آن زمانی که اندر خم مشروطه و تاریخ معاصر با زمین و زمان درگیر بودم و او کسی بود که خدا در مقابلم قرارش داد. نمی دانم چرا؟ شاید الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. اما من... .
بین خودمان باشد، به فراز هایی از عرفه که می رسیدم تنم می لرزید. یادش می افتادم که از خدا بخواهد و برود. از جایی که خودش را برای آن نمی داند. گاهی به زندگی برخی که می نگرم نمی توانم تصور کنم که اینها بناست در این دنیا زندگی کند. انسان هایی که روز و شبشان را به هم می دوزند تا قدمی عَلَمی را که به دستشان رسیده را جلو ببرند.
صحبتم را کوتاه کردم. خداحافظیای کردم. لفظ مرد شوید هیچ وقت از لبش نمی افتد. از او جدا می شوم و به سمت موتورم راهی. موتورم را در مقابل صحن جواد الائمه پارک کرده ام. قفلش را باز می کنم و سوار می شوم. در دریای افکار و خاطراتم آنچنان فرو رفتم که نفهمیدم کی به خانه رسیدم.
یک راست به اتاقم رفتم و در کتابخانه ام را باز کردم. چشمم به دفترچه کهنه خاطراتم افتاد. برش میدارم و گردهها و خاک هایش را با دست پاک می کنم. برای سال های 88 تا 92 است. از ابتدا آغاز می کنم به ورق زدن. به روزهای منتهی به انتخابات 92 می رسم.
«انتخابات 92 با کاندیداتوری آقای جلیلی رنگ و بوی دیگری گرفته. بچه های حزب اللهی خالص همه آمده اند پای کار تا برای اولین بار شهید رجایی تکرار شود. من هم در یکی از ستادهای انتخاباتی مسؤولیتی را قبول کردهام. تعدادی از اساتید هم حاضرند اما یکی از اساتید حرف هایی می زند که در قوطی هیچ عطاری نمی توانم بیابم. نمی گویم مجذوبش شده ام. اما راستش را که بگویم بعد از کلاسی که برایمان برگزار کرد فکر و دلم را در بند خود کشید.
مدت زیادی کمین کرده بودم تا لحظهای و در جایی اندکی درنگ کند تا آبی بنوشد و یا غذایی بخورد تا گیرش بیاورم. اما مگر یکجا می نشیند. دیگر امروز دلم را به دریا زدم و به اش گفتم که می خواهم با او صحبت کنم. بهام گفت که اگر می خواهی باید صد کتابی را که به تو می گویم را در تابستان بخوانی. من هم کم نیاوردم و از بعد از انتخابات شروع کردم به خواندن کتاب ها.»
📌 @ponezs
پونز
دو دیدار از دور برایم دست تکان میدهد، با سه بچه قد و نیم قد. در آن شلوغی هم قابل تشخیص است. چشمانش
«تابستان به پایان رسیده است. 60 70 کتاب از لیست صد تایی خوانده ام. قراری را با او می گذارم و فیش هایی که از کتاب ها برداشته ام را با خود می برم. وقتی می فهمد 60 70 تایی را خوانده ام خوشش می آید و اجازه می دهد که از او بیاموزم. تواضعی دارد که در آن خواری راه ندارد. آنقدر خاکی است که مرا هم از زیر پونز نقشه شهرداری به خود جذب کرده است. می خواهم همراهش شوم. شاید بتواند عطشم را خاموش کند.»
نمی دانستم که این عطش بناست به آتش عشقی بدل شود که مپرس. آتش عشقی که 10 سال مرا به جست و جو در لا به لای کتاب ها وا دارد. اما شد آنچه باید. خداوند تصمیمش را گرفته بود که من با خضر راهم همراه شوم و از امتحانی که موسی تاب نیاورد سر بلند بیرون بیایم تا امروز نه در مسیر شاگردی محمد حسین که در کنار او با هم علمی را که از 1400 سال پیش به ما رسیده را بلند کنیم و قدمی به ظهور نزدیک کنیم.
دفتر خاطراتم را تند تند ورق می زنم. با آب مطهری از بن بست شریعتی می گذرم و با مصباح راهم به سمت هدفی می روم که امام در راه آن قدم زد. محمدحسین ذره ذره مرا به اقیانوس اندیشه اسلام ناب کشانید. با حسن عباسی قدم هایم را محکم کردم و نگاهم را بلند تا ماحصل این تلاش ها بشود ساختاری که حلقه مفقوده تشکلات انقلابی است. ساختاری که می توانست تمام تلاش هایم را به توان ده برساند.
ذاتش را برای کسی مشخص نکرده ام. شاید هم مشخص نکنم. اما تا جایی پیش رفت که امروز به جای یک محمد حسین چندین نفر در این مسیر بدوند. پا برهنه و یقه دریده. همان هایی که در زیر پونز نقشه گم شده اند و کسی سراغی ازشان نمی گیرد شاید به خاطر اینکه به کسی باج نداده اند.
ساعت 9:00 شده که صدای زنگ گوشی مرا از پستو های افکار بیرون می کشدم. صدایی بریده بریده و حیران خبری را برایم بازگو می کند که ... .
نمی دانم چگونه حاضر می شوم و سوار بر موتور خودم را به بلوار غدیر می رسانم. در بهت فرو می روم. قدمی نمی توانم جلو تر ببرم. با صحنه ای رو به رو می شوم که هرگز تصورش را هم نمی کردم. محمد حسین و تمام خانواده اش در سانحه ای در جا فوت کرده اند.
قضیه آنقدر مشکوک است که تا مدت ها اعتقاد برخی بر ترور ایشان است. خودش گفته بود که چند وقتی است بخاطر پروژه هایی که جلو می برد تهدید شده است. اما باورش برایمان سخت بود. با تمام سختی هایی که در قلم نمی گنجد کارهای کفن و دفن را انجام می دهیم. تشییع او در حرم انجام می شود. پیکرش را به یزد می برند. می گویند اگر لحظه در قبر گذاشتن عزیزت را نبینی باور رفتن او برایت سخت می شود.
برای من شد. حسرتش بر دلم ماند. اما قسمت بر درد فراق بود. فراقی که بنا بود مرا بسازد و بسوزاند. حتی در رفتنش هم طوری مرا با آتش عشق سوزاند که دیگر حرفی از «من» وسط نباشد.
دفتری که با او آغاز و ادامه یافته بود، حال باید در کنار همان جمعی ادامه می یافت که می توانستند جای خالی او را برایم پر کنند.
📌 @ponezs
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥دعوت #حاج_منصور_ارضی از مردم برای شرکت در تجمع حجاب دختران انقلاب
#۲۲تیرماه #ساعت۱۶ #ورزشگاه_آزادی
📌 @ponezs
پونز
📍 کنایه صبح امروز برخی از کانالهای خبری از استعفای سلاح ورزی خبر دادند. اما او در گفتوگو با اقتصا
📍 در همایش امنیت سرمایهگذاری که صبح روز چهارشنبه توسط یک نهاد رسمی کشور برگزار شد، از «حسین سلاح ورزی» رئیس غیرقانونی اتاق بازرگانی ایران دعوت شده و وی در این همایش سخنرانی کرده است.
📌 @ponezs
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸پلیس آلبانی دوباره وارد مقر منافقین شد
🔸پایگاه آلبانی دیلینیوز خبر داده پلیس این کشور صبح امروز بار دیگر وارد مقر گروهک تروریستی منافقین شده و ورود و خروج به این اردوگاه را کنترل میکند.
📌 @ponezs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از ورود معترضان به هتک حرمت قرآن کریم به داخل حیاط ساختمان سفارت سوئد در عراق
📌 @ponezs
💢پدر شارمین میمندی نژاد عامل #ساواک بود و چون #بهایی بود مردم مجلشو نمیخریدند ! و از شدت توهین هایی که به مقدسات داشته حتی تو حکومت پهلوی مجلشو توقیف میکنن ! بعد پسرش [ شارمین ] که سال 57 با خودش از ایران فرار کرده بوده دهه هفتاد برمیگرده NGO میزنه به نام #جمعیت_امام_علی !
📌 @ponezs