eitaa logo
شبکه پویا
2.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
8.5هزار ویدیو
55 فایل
ارتباط با ما @golbarg تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita گلچین شبکه پویا نماهنگ کارتون سرود لالایی کاردستی آموزش درخواست نماهنگ یا کارتون شبکه
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم مربي ميگه: 👩 زمين يه توپ گرده! ⚽️ توپي كه دائم داره دور خودش مي‌گرده... يه توپ گرد و بزرگ «زمين» كه ميگن، اينه 🌍 به قول خانم‌ ما اين كره زمينه 🌎 اين توپ خيلي بزرگ دره و دريا داره 🌊🌊⛳️⛳️ زمستون و تابستون 🌞❄️ بهار زيبا داره 🌸 خانم رو تخته سياه 🖥 عكس زمينو كشيد 🌏 يا سر من گيج مي‌رفت يا كه اونم مي‌چرخيد! 🌎🌍🌏🌎 https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742
جغد کوچولوی بامزه 🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742
دوردنیا در هشتاد روز.pdf
3.38M
دور دنیا در هشتاد روز، یکی از داستان های معروف ژون ورن است که خواندنش توصیه می شود. مناسب برای 12 تا 16 ساله ها https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742
خورشید خانم مهربون.mp3
9.04M
خورشید خانوم مهربون 🌞 ☀️🌞 🌞☀️🌞 https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742
رامین خیلی كوچولو بود. تازه می توانست دستش را به دیوار بگیرد و چند قدم بردارد. كمی كه می ایستاد، تعادلش را از دست می داد و به زمین می خورد. مامان و باباش خوشحال بودند كه بچه شان بزرگ شده و می تواند روی پاهای خودش بایستد. 👟👟 یك روز بابای رامین یك جفت كفش سفید كوچولو كه عكس خرگوش روی آنها بود و طوری ساخته شده بودند كه موقع حركت صدایی شبیه صدای سوت از آنها بلند می شد، برای رامین خرید. 👟👟كفشهارا پای رامین كردند و رامین هم شروع كرد به راه رفتن و زمین خوردن. 🎊از پاهایش مرتب صدای سوت به گوش می رسید و بابا و مامان خوشحال می شدند و می خندیدند. 👒یك روز عصر، اواخر ماه فروردین كه هوا خیلی خوب بود، مامان و بابا ، كفشها را پای رامین كردند و لباس و كلاه سبزرنگی هم تنش كردند و او را به پارك بردند. رامین كوچولو باخوشحالی دست در دست مامان و باباش در پارك قدم می زد و صدای كفشهایش توجه مردم را به خود جلب می كرد. 👟👟هركس صدای كفشها را می شنید ، می ایستاد و رامین را نگاه می كرد و لبخند می زد. بعضیها هم جلو می آمدند و با محبت نگاه و نازش می كردند. چند دقیقه ای كه راه رفتند، مامان رامین گفت: « بچه ام خسته میشه ، بیا كمی بنشینیم...» بابای رامین هم قبول كرد و رفتند روی نیمكتی نشستند. 👶🏻اما رامین دلش نمی خواست بنشیند، بلند شد و جلوی آنها ایستاد و شروع كرد به دَدَ دَدَ كردن و دست زدن ، یعنی پاشید راه برویم . 💑مامان و بابا هم اطاعت كردند و دنبالش راه افتادند. یك ساعت گذشت. مامان و بابا خسته شدند ،اما رامین خسته نمی شد. سروصدا می كرد و راه می رفت و زمین می خورد و كفشهایش سوت می زدند. 🌽🍧بابا رفت تا از گیشه ی روبروی پارك خوراكی بخرد. مامان و رامین در پارك ماندند. 👨‍👩‍👦‍👦در همان وقت چندتا از دوستان مامان، اورا دیدند و به سویش آمدند و شروع كردند به احوالپرسی و دست و روبوسی . آنقدر سرگرم خوش وبش و احوالپرسی بودند كه ندیدند رامین كوچولو از كنار مادرش دور شده است. مامان هم كه فكر می كرد رامین همانجا در كنارش ایستاده ، توجهی نكرد و به گفتگو با دوستانش ادامه داد. ناگهان یكی از دوستانش پرسید: راستی رامین كجاست؟ نمی بینمش. مامان سرش را برگرداند ، اما رامین را ندید. دوستان او عجله داشتند، خداحافظی كردند و رفتند و مامان با دلواپسی دنبال رامین گشت. همان موقع بابا كه خوراكی خریده بود برگشت و وقتی ماجرا را فهمید ، او هم شروع به گشتن كرد. آنها چندبار دور و برشان را نگاه كردند و از رهگذران 👗پرسیدند: شما یك پسر كوچولو با لباس و كلاه سبز ندیدید؟ و... كسی ندیده بود. نگران شدند چون خیال می كردند بچه را دزدیده اند. 🎊ناگهان صدای جیك جیكی به گوش مامان رسید. خوب گوش داد، صدا از پشت شمشادها می آمد. مامان به سوی شمشادها رفت . 🌳رامین كوچولو دستش را به برگهای شمشاد گرفته بود و داشت راه می رفت. مامان باخوشحالی به طرفش دوید و او را بغل كرد. لباس رامین خاكی و كثیف شده بود. معلوم بود كه روی زمین نشسته و بازی كرده است. بابا كه از دور رامین را در آغوش مامان دید، به طرفشان آمد و پرسید: كجا رفته بودی؟ و مامان با لحن كودكانه به جای رامین جواب داد: دَ دََ دَدَ بودم. 👶🏻بله... رامین كوچولو پشت شمشادهای بلند نشسته بود و با برگهای آن بازی می كرد و چون لباسش درست همرنگ برگهای شمشاد بود، بابا و مامان او را نمی دیدند. اما وقتی صدای كفشهای اوبه گوش مادرش رسید، خیلی زود پیدایش كرد. 👨🏻👩🏻بابا و مامان دست و صورت كثیف رامین را شستند و بعد از خوردن خوراكی هایشان به خانه برگشتند. از آن روز به بعد وقتی رامین راه می رفت و صدای سوت كفشهایش در خانه می پیچید، مامان برایش میخواند: رامین كوچولو صداش میاد ، صدای كفش پاش میاد ، صدای خنده هاش میاد ... رامین هم با دَدَ گفتن به مادرش می فهماند كه دلش می خواهد به گردش برود. ☝️ولی بچه های گل ، شما یادتون باشه که هیچوقت " دست مامان رو رها نکنید" https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742
قوقولی قوقو بیدار شید🐔 سرگرم کار و بار شید👦🏻👧🏻 ماه و ستاره رفتند⭐️🌙 هنوز تو خوابی یه بند😴😴 https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742
✌️🏿آموزش سایه بازی برای کودکان طرح پرنده و شانه به سر 🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 https://eitaa.com/joinchat/46137344C1011551742