•💛🌼•
بایاحسیـنبغضعطشدرگلوۍماست
ایناشڪهاۍسرزدهآبوضوےماست
وقتزیارتاستسلامٌعلےالحسین
باهرسلامصبح،حرمروبروےماست
#صلےاݪلہعلیڪیااباعبداللہ🖐🏻♥️
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
•💛🌼• بایاحسیـنبغضعطشدرگلوۍماست ایناشڪهاۍسرزدهآبوضوےماست وقتزیارتاستسلامٌعلےالحسین
🌸🍃
هرصبحسوۍ
ڪربوبݪاگریہمیـڪنم
هجـربهشت،چــارهنداردجـزبڪاء..:)
#اولصبحهواےحرمتزدبهسرم♥️
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
•°
اگردلیلمرگمراپرسیدند،بگویید:
عاشقبود....
میانروضهمادرجانداد...💔🤚🏻
#الهیبحقحضرتزهـــۜــراعجللولیکالفرج
"دعابرافرجامامزمان،
وشفایهمهبیمارانعالموعاقبتبخیریمون
یادموننره🤲🏻"
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
•° اگردلیلمرگمراپرسیدند،بگویید: عاشقبود.... میانروضهمادرجانداد...💔🤚🏻 #الهیبحقحضرتزهـــۜ
•
#یڪخطروضھ 🥺
•° "زهرا" خودش بـراۍ "علۍ" یڪ سپاھ بود
گریه کنید ؛ مادرمان پا به ماه بود :)💔
"السلامعلیڪیافاطمةالزهرا س "✋🏻
#دههفاطمیھ🌷
#آجرڪاللھیاصاحبالزمان 🌻
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
۰•💎•۰ #خطبهفدکیه''🌸^ #پارتیک مقدمھ ➹ . نواده امام مجتبے ؛ ازپدرانش چنین نقل میڪنـد :: هنگامے ڪھ اب
➣♥️|۰•
#خطبهفدکیه🌱
#پارتدو
پس حضرټ فاطمه سلام اللھ..
چنین فــرمود :
سپاس و ستایش؛ خداوند را بہ
خاطر نعمت هایی ڪھ
ارزانے داشت..
و او را شڪر بابت آنچہ..
الھام ڪرد و مدح و ثناء
شایستھ اوست''꩜♥️
فراوانـےِ عطایایـے کھ...
مرحمت نمـود ؛ بیش از آن اسٺ
ڪھ بھ شمار آیـد!
و پایندگے اش فراتـر از
آن اسټ ڪھ بھ ..
اندیشہ آیـ ـد''꩜🌎
آفریدگان را بھ ستایش خود
تشویق فرمودتا نعمترا
برآنان ، فزونےبخشد
نعمت #فراوان بخشیـ ـد
و شُڪر آن را خواستار شـُد
و با دعوت دوباره ے بندگان بھ
شکرنعمت ؛ خواسټ تا نعمت را
#دوچـندانکـند..:))🌩
و گواهے میدهم ڪھ ::
خدایے جز ' اللہ ' نیسټ
یکتاسٺ وشریڪے ندارد . .
ترجمانِ این سخن،ونتیجہ آن :
اخلاص است . .꩜☂
و خـُـداونـ ـ ـ ـد ♡
این ڪلمہ را با دل ها...
پـیونـد داده''💥
و اندیشھ هارا بھ مفهوم آن
نورانے ساختہ است''꩜🥰
#ادامه_دارد
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے ڪسےڪهگشتگردتوگردخطانمیرود
پیروخطڪربلااهلخطانمیشود
عمرگذشت،وانشدراهزیارتتبهمن
حاجتاینشڪستهدلچراروانمیشود..💔
#صلےاݪلہعلیڪیااباعبداللہ🌱
#بهتوازدورسلام🕊
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه🌙
شب زیارتی مولایم
امام حسین علیه السلام 🍃🌸🍃
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
آه کربلا.....
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب
چه اختلاف بزرگی کجا به هم برسیم؟
#شبزیارتیارباببیکفن
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
4_6039799443627182508.mp3
4.47M
فاطمیـهروازدستنده!
-استاددارستانۍ📺
-التمـاسدعـا🤲🏻
@Porofail_me ◖♥️☕◗
امشب گمان کنم نرود سمتِ کربلا
حالش بد است مادرمان، رو به قبله است ..
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
🌹 ﷽ 🌹
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_سوم
#قسمت_۲۱۲
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
.....
فرصت صرف شام به سکوت من و شیرین زبانی های مجید می گذشت. از چشمانش خوب می خواندم که چقدر از سرد شدن احساسم زجر می کشد و باز می خواهد با گرمی آفتاب محبتش، یخ وجودم را آب کرده و بار دیگر قلبم را از آنِ خودش کند که با لبخندی مهربان پیشنهاد داد:" الهه جان! میای فردا شب شام بریم کنار دریا؟" و من چقدر برای چنین جشن های دو نفره ای، کم حوصله بودم که با مکثی نه چندان کوتاه پاسخ دادم:" حوصله ندارم." که بخاطر وضعیت جسمی ام، بی حوصلگی و کج خلقی هم به حالم اضافه شده و رفتارم را سردتر می کرد. خنده روی صورتش خشک شد و خوب فهمید که فعلاً شوق همراهی اش را چون گذشته ندارم که ساکت سر به زیر انداخت و همان طور که با چنگالش بازی می کرد، دل به دریا زد و با صدایی گرفته پرسید:" هنوز منو نبخشیدی؟"
نگاهم را به بشقاب غذایم دوختم و با بی تفاوتی جواب دادم:" نه! حالم خوب نیس!" سرش را بالا آورد و با نگرانی پرسید:"چیزی شده الهه جان؟" نمی خواستم پرده از دردهای مبهمی که به جانم افتاده بود، بردارم که حتی تمایلی برای دردِ دل کردن هم نداشتم، ولی برای این که جوابی داده باشم، حال ناخوش این چند روزه را بهانه کردم و گفتم:" نمیدونم. یه کم سرم درد میکنه!" و باز هم همه را نگفتم که آن چیزی که پایم را برای همراهی اش عقب می کشید نه سردرد و کمردرد که احساس سرد ِ خفته در قلبم بود و دلِ او آنقدر عاشق بود که به همین کلام کوتاه به ورطه نگرانی افتاده و بپرسد:" می خوای همین شبی بریم درمانگاه؟" لبخندی زدم و با گفتن:" نه، چیزِ مهمی نیس!" خیالش را به ظاهر راحت کردم، هر چند باز هم دست بردار نبود و مدام سفارش می کرد تا بیشتر استراحت کنم و اصرار داشت تا برای یک معاینه ساده هم که شده، مرا به دکتر ببرد.
ظرف های شام را شستم و خواستم به سراغ شستن پرتقال ها بروم که از جا پرید تا کمکم کند. دست زیر جعبه بزرگ پرتقال گرفت و با ذکر "یا علی!" جعبه را برایم نگه داشت تا پرتقال ها را در سینک دستشویی بریزم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با لحنی لبریز از تردید و سرشار از سرزنش پرسیدم:" بازم فکر می کنی امام علی (ع) کمکت می کنه؟!!!"
✍🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
|🦋|•••→ @porofail_me