─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─
🇮🇷 #طرح_مشترک_390_گروه_ولایی
#عماریون_رهبریم
#طرح_ما_ملت_امام_حسینیم
⏰ساعت::22/00
🗒تاریخ:99/05/31
🔍☆◁#کنفرانس
🏴☆◁#امت امام حسین ادب داره
🔖☆◁#قسمت اول
📖✍ارائه:#جناب حجه الاسلام #بابایی
👤◁طرح سوال
🆔@ilyan313
─═༅𖣔🌘𖣔༅═─
🏴#اتحادیه_عماریون
─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─
عرض سلام ودرود ودعا
وتسلیت ایام سوگواری
سالار شهیدان علیه السلام
خدمت جناب
حجه الاسلام #بابایی
وشما گرامیان ولایی
🔘طبق اطلاع رسانی انجام
شده با شما همراه هستیم
🔍☆◁با#کنفرانس
🏴☆◁#امت امام حسین علیه السلام ادب داره
🔖☆◁قسمت#اول
👤باهـــــــمراهــــی
جناب استاد #بابایی
ضمن سپـاس فراوان
درخدمتتون هستیم
لطفا شروع بفرمائید ...
─┅═༅𖣔🌘𖣔༅═┅─
🇪🇺#اتحادیه_عماریون
─┅═༅🍃🌒🍃༅═┅─
🌒◁#سیره حربن یزید ریاحی
●پس از آنکه حرّ راه امام علیه السلام را به بازگشت به مدینه سد کرد، امام حسین علیه السلام به حر فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟" حر گفت: "اگر جز شما هر یک از اعراب در این حال با من چنین سخنی می گفت پاسخش را می دادم! اما به خدا قسم که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم."
─┅═༅𖣔2⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌒🍃༅═┅─
🌒◁ از جمله اصحاب امام حسین علیه السلام «حرّ بن یزید ریاحی» که ذاکران اهل بیت علیه السلام در عزاداری دهه اول محرم با ذکر اشعاری به بیان چگونگی ورود حرّ به ماجرا کربلا می پردازند. حرّ فرمانده ای از سپاه ابن زیاد بود که پس از آگاهی از بی وفایی کوفیان نسبت به امام حسین علیه السلام و نیز تلاش برای توقف جنگ با ایشان، سرانجام در روز عاشورا با تصمیم قطعی عمربن سعد در جنگ با امام حسین علیه السلام روبرو شد و به یکباره راه نجات و رستگاری را در رکاب با اباعبدالله علیه السلام یافت و به عنوان یکی از فرماندهان و جنگاوران دشمن، به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست و پس از به هلاکت رساندن بیش از 40 مرد جنگی، به شهادت رسید.
─┅═༅𖣔3⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁ عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه آگاه شد، «حصین بن نمیر تمیمی» را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «قادسیّه» اعزام کرد تا حد فاصل بین «قادسیّه» تا «خفّان» و «قُطقُطانیّه» تا «لَعلَع» را دقیقاً زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند، مطلع گردند.حر بن یزید ریاحی و سپاه هزار نفری اش نیز جزئی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن نمیر برای جلوگیری از حرکت کاروان حسینی به منطقه اعزام شده بودند.
─┅═༅𖣔4⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁نقل است هنگامی که حرّ از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به سمت امام علیه السلام حرکت کند، ندایی را پشت سرش شنید که می گفت: «ای حرّ! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگریست و کسی را ندید با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین علیه السلام هستم.» او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام علیه السلام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام علیه السلام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته ای
─┅═༅𖣔5⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁ابومخنف چگونگی رو در رویی سپاه حر با امام حسین علیه السلامرا از زبان دو مرد اسدی که امام علیه السلام را در این سفر همراهی می کردند، چنین بیان کرده است:چون کاروان امام حسین علیه السلام از منزلگاه "شراف" حرکت کرد اول روز را با شتاب راه پیمودند تا اینکه روز به میانه رسید در این هنگام ناگهان مردی از میان کاروان فریاد زد: "الله اکبر!" امام حسین علیه السلام نیز تکبیر گفتند و سپس خطاب به آن مرد فرمودند: برای چه تکبیر گفتی؟ آن مرد گفت: درخت خرما می بینم!"
─┅═༅𖣔6⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁آن دو مرد اسدی گفتند: ما هيچگاه در اين جا، حتّى يك نخل هم نديده ايم. امام علیه السلام به آنها فرمود: "پس به نظر شما او چه دیده است؟" گفتند: "اینها طلایه داران لشکر دشمن و گردنهای اسبان آنهاست." امام علیه السلام فرمود: "به خدا که نظر من نیز همین است." پس امام علیه السلام فرمود: "آيا در این منطقه پناهگاهى هست كه بدانجا پناه ببریم و آن را پشت سرِ خويش نهيم و با اين قوم، از يك سمت، مقابله كنيم؟" گفتند: "آری، در ناحیه چپ، منزلی است به نام «ذو حُسَم»". پس امام علیه السلام به سرعت در قسمت چپ جاده به طرف «ذو حُسَم» روان شد، سپاه دشمن نیز به طرف این منزل می تاخت؛ ولی امام علیه السلام و همراهانش زودتر به این منزل رسیدند.»پس امام علیه السلام دستور داد که خیمه ها را در این مکان بر پا کردند.
─┅═༅𖣔7⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁نماز ظهر فرا رسید، امام به مؤذن خود «حجّاج بن مسروق جعفی» دستور داد تا اذان بگوید، او اذان گفت، و چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین علیه السلام در حالی که ردائی بر دوش و پیراهنی بر تن داشت از خیمه بیرون آمد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: اى مردم! اين، عذرى است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم تا این که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام علیه السلام نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما می آیم و اگر آمدنم را ناخوش می دارید، من باز گردم.
─┅═༅𖣔8⃣𖣔༅═┅─
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁ حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام علیه السلام به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. امام علیه السلام به حر خطاب کرده فرمودند: "می خواهى با ياران خويش نماز بگزاری؟" حر پاسخ داد: "نه؛ تو نماز می گزارى و ما نيز به تو اقتدا می كنيم."
─┅═༅𖣔9⃣𖣔༅═┅─