📌 *متن شبهه* 👇 #1411
#منصورحلاج_جزام
منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد.
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت، آنها روزه اند و برخاست.
غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند: ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم.
روزه شکستیم، اما دل نشکستیم..
"آن شب که دلی بود، به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله، به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم"
📌 *پاسخ به شبهه*👇
✅ پاسخ اجمالی:
آیا شخصیت این داستان، برای نشکستن دل جذامیان هیچ راه دیگری نمی توانست بیابد تا مجبور نشود حکم خدا را زیر پا بگذارد؟
راه حل این مسئله را امام سجاد علیه السلام به ما یاد داده اند، در منابع حدیثی ما آمده است که روزی امام سجاد (ع) از کنار مکانی که جذامیان در آن مشغول غذا خوردن بودند عبور می کرد و آنها حضرت را به سر سفره دعوت کردند. حضرت در پاسخ فرمودند: اگر روزه نبودم، حتما با شما هم غذا می شدم. سپس وقتی حضرت به خانه رسیدند، از اهل خانه خواستند که مقدار زیادی غذای خوب برای افطار تهیه کنند و جذامیان را هم دعوت کردند و با ایشان در وقت افطار هم غذا شدند.(اصول کافی، باب التواضع، حدیث 8.)
پس هر کدام از ما در دو راهی های اخلاقی و شرعی، با اندکی تفکر می توانیم راه میانه را بیابیم.
البته دقت کنید👈جزام بیماری ای نیست که به خاطرش نشود روزه گرفت ،
ثانیا👈بر فرض جواز روزه نگرفتن برای چند تا جزامی خیلی بد احوال ، عقل جزامیها که معیوب نشده،👈لذا در ماه رمضان،باید در خلوت غذا می خوردن نه در کنار خیابان،
ثالثا👈منصور حلاج حق نداشته به خاطر اتیان توهمی حق جزامیها،حق خداوند متعال را نادیده بگیره،
رابعا👈این داستان مذکور👈 بدون سند و منبعه و 👌شأن حلاج هم اجل از انجام این گونه اشتباهات بوده است.
✅ پاسخ تفصیلی:
1⃣ ایجاد دوگانه های ظاهری و تضاد بین رویداد های اخلاقی و احکام شرعی، ترفندی قدیمی برای تضعیف شریعت است *بدون اینکه دغدغه ی ترویج اخلاق وجود داشته باشد.*
🔆 از آنجا که اخلاق بدون دین و شریعت، پشتوانه و ضمانت اجرایی محکمی ندارد، *کسی که دین را تخریب می کند، ناخودآگاه، اخلاق را نیز از بین می برد.*
🔆 داستان خیالی مذکور که منبع آن تاکنون پیدا نشده، از جمله همین تضاد آفرینی هاست.
2⃣ چه کسی به ما اجازه می دهد که در تقابل شرع و اخلاق، شرع را فدا کنیم؟ چرا اخلاق را فدا نکنیم؟ نمی گوییم اخلاق را فدا کنیم بلکه سوال ما این است که برتری اخلاق بر شرع را چه کسی یا چه منبعی تعیین می کند؟ به چه دلیل عقلی یا نقلی اخلاق برتر از شرع است؟
👈 این داستان نه تنها رابطه شرع و اخلاق را به چالش می کشد بلکه رابطه ی اخلاق بین مخلوقات و اخلاق بین خالق و مخلوق را نیز دچار چالش می کند، شخصیت داستان برای رعایت اخلاق بین خود و هم نوعان، اخلاق بین خود و خدای خود را زیر پا گذاشت... به راستی در تضاد اخلاق بین مخلوقات با اخلاق بین خالق و مخلوق، رعایت کدام اخلاق مقدم تر است؟ چه دلیل عقلی یا نقلی ای بر ترجیح اولی بر دومی وجود دارد؟
3⃣ آیا شخصیت این داستان، برای نشکستن دل جذامیان هیچ راه دیگری نمی توانست بیابد تا مجبور نشود حکم خدا را زیر پا بگذارد؟
راه حل این مسئله را امام سجاد علیه السلام به ما یاد داده اند، در منابع حدیثی ما آمده است که روزی امام سجاد ع از کنار مکانی که جذامیان در آن مشغول غذا خوردن بودند عبور می کرد و آنها حضرت را به سر سفره دعوت کردند. حضرت در پاسخ فرمودند: اگر روزه نبودم، حتما با شما هم غذا می شدم. سپس وقتی حضرت به خانه رسیدند، از اهل خانه خواستند که مقدار زیادی غذای خوب برای افطار تهیه کنند و جذامیان را هم دعوت کردند و با ایشان در وقت افطار هم غذا شدند.(اصول کافی، باب التواضع، حدیث 8.)
پس هر کدام از ما در دو راهی های اخلاقی و شرعی، با اندکی تفکر می توانیم راه میانه را بیابیم.
4⃣ مردمی که از جذامیان دوری می کردند، می خواستند اصول بهداشتی را رعایت کنند. آیا رعایت اصول بهداشتی که این روزها با آن سر و کار داریم، کاری است غیر اخلاقی؟
5⃣ شاید این سخن حلاج که گفت مردم چون روزه هستند، با شما هم غذا نشده اند، توجیهی برای رفتارِ به حقِِ مردم باشد نه مذمت روزه داران. او می خواسته جذامیان از بیماری شان و دوری مردم از آنان دلگیر نباشند، روزه داری را بهانه ی این دوری کرده است... اما نویسنده ی داستان، برداشت بیمار دلانه ی خود را بر داستان تحمیل می کند و در راستای ایجاد آن تضاد مذکور، شرع را مقابل اخلاق قرار دهد.
6⃣ یکی از پیش فرض های این گونه متن ها این است که خداوند، رعایت اخلاق را بر رعایت شرع و حق، مقدم می دارد و اخلاقی بودن را بیشتر از متعبّد بودن دوست دارد