برای پاسخ به این پرسش کلان، چهار دهه است که این پدیده بزرگ موضوع مطالعات گسترده ژرف و همه جانبه دانشگاه ها، اتاقهای فکر و موسسات مختلف پژوهشی و مطالعاتی در سراسر جهان به ویژه غرب است.
حاصل این پژوهش ها مقالات، کتابها ، رساله های متعدد و چارچوب نظری هایی است که در تعدادی از آنها توضیحاتی برای برخی وجوه این جنبش بزرگ یافت میشود، هرچند که در نگاهی کلی، شیوههایی که غرب در این سالها برای تعامل با ایرانیان برگزیده است، نشان میدهد با گذشت چهل سال هم درک درستی از فرهنگ استوار این مردم ندارند.
شاید بدین سبب که اساسا ایران سرزمین متفاوتی است و ایرانیان در طول تاریخ کهن خود همواره برای خروج از دل طوفانهای سهمگین تاریخی که هریک به تنهایی برای نابودی چند باره یک ملت کافی بودهاند راهی مستقل یافته، به راهشان ادامه داده، بیش از گذشته بالیده و استوارتر شده اند.
برخی از صاحب نظران به عامل اقتصادی و اجتماعی به عنوان عامل اصلی وقوع انقلاب اسلامی توجه نشان داده اند مانند: رابرت لونی در کتاب ریشه های اقتصادی انقلاب ایران ، تدا اسکاچبل در مقاله دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران همایون کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی ایران وافرادی که بر اساس نظریه های مارکسیستی و نظریه نظام جهانی والرشتاین مطلب می نویسند.
برخی اندیشمندان برعوامل روانشناختی تاکید کرده اند مانند: ماروین زونیس در کتاب شکست شاهنامه،افرادی که بر اساس روش روانشناسی اجتماعی جیمز دیویس تحلیل می کنند. نویسندگانی که بر مبانی نظریه محرومیت نسبی تد رابرت گر مطلب نوشته اند ،مانند فرخ مشیری در کتاب دولت و انقلاب اجتماعی در ایران.
برخی نویسندگان بر عوامل سیاسی تاکید کرده اند مانند: یرواند آبراهامیان در مقاله علل ساختاری انقلاب ایران که بر مبنای نظریه انقلاب هانتینگتون نوشته است ( کتاب ریشه های اجتماعی انقلاب) وجرالد گرین در مقاله ضد بسیج به عنوان یک روش انقلابی
برخی از اندیشمندان برعوامل فرهنگی در پیروزی انقلاب اسلامی تاکید کرده اند. مانند: علی دوانی در کتاب نهضت روحانیون ایران ، حامد الگار در کتاب ریشه های انقلاب اسلامی ، آصف حسین در کتاب ایران اسلامی انقلاب وضد آن ،گیلزکپل در کتاب انتقام خداوند .
رهیافت چند علیتی به انقلاب هم رویکرد برخی دیگر از اندیشمندان بوده است.مانند: مایکل فیشر در کتاب ایران اختلاف مذهبی تا انقلاب، نیکی کدی در کتاب ریشه های انقلاب ایران، فرد هالیدی در مقاله انقلاب ایران توسعه ناموزون ومردم گرایی مذهبی،جان فوران در کتاب مقاومت شکننده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار دل ها و ضرورت جذب حداکثری
4 نسل نظریه درباره انقلاب ها و دلایل شکل گیری آن ها
تاقبل از پدیده بیداری اسلامی موسوم به بهار عربی ، صاحب نظران علوم سیاسی و اجتماعی چهار نسل نظریه درباره نحوه وقوع انقلاب ها را شناسایی کردهاند.
نسل اول اساساً از انقلابها بیزارند. انقلاب را به بیماری یا تب در بدنِ جامعه تشبیه کرده اند که پس از یک دوره هذیان و نقاهت به حالت عادی باز میگردد. انقلاب ها را حرکت کردن در درون یک دایره توصیف میکردند که جامعه بعد از طی مراحلی مجدد به وضعیت اول برمیگردد. این عده معتقد بودند که همه انقلابها از این مراحل عبور میکنند، فرضی که البتّه واقعیت تاریخی آن را رد میکند. نظریهپردازان این نسل افرادی مانند سورکین و کرین برینتون و... می باشند.
نسل دوم به فرآیندهای نوسازی به مثابة هسته اصلی انقلابها در کشورهای در حال توسعه اشاره کردند. بر مبنای این دیدگاه همزمان که نوسازی پیش میرود و اقتصاد رشد میکند، روند نزولی رشد احتمالاً باعث احساس ’محرومیت نسبی‘ میشود، شکافی میان آنچه مردم انتظار دارند باشند و داشته باشند و آنچه در واقع هستند و دارند. در این دیدگاه، انقلاب به مثابة نتیجة مجموعهای از رفتارهای فردی ظاهر میشود نه پیامد ساختارها و فرایندهای کلان. نظریهپردازان این نسل افرادی مانند جیمز دیویس و تد گر و... هستند. ( دوره پساجنگ جهانی دوم)
نسل سوم استدلال کردند که عوامل ساختاری سرمایهداری، روابط طبقاتی، جنگهای بینالمللی- زمینه را برای افزایش نارضایتی عمومی و احساسات انقلابی ایجاد میکند. متفکران نسل سوم، که الگوی ساختارگرایانهتری را ارائه کردند، نتوانستند توضیح دهند که چرا برخی از انقلابها در جاهایی با وضعیت نامساعد به وقوع پیوستند و در جوامعی که ظاهراً بستر مساعدی برای انقلاب بودند رخ ندادند. نظریهپردازان این نسل به ویژه برینگتون مور، تدا اسکاچپل و اریک وولف هستند.
نسل چهارم : نظریه پردازان این نسل، فرانظریههای جسورانۀ انقلاب را عمدتاً با مدلهای چند علّتی و پیچیده جایگزین کردند. آنها عناصری از قبیل هویت، ایدئولوژی، جنسیت، شبکه و رهبری را وارد تحلیل کردند. این محققان عوامل ساختاری، عاملیّت، داخلی، بینالمللی، سیاسی و اقتصادی را با هم ترکیب کردند تا برآمدن انقلابها را توضیح دهند.
کار آنها، به نوعی، تمرکز را از ’چرایی‘ انقلاب به ’چگونگی‘ آن تغییر داد و بیشتر بر موقعیتهایی که انقلابها در آن رخ میدهند معطوف شدند. با این وصف، تحلیلگرانی نظیر جورج لاوسون استدلال کردهاند که نظریهپردازان نسل چهارم در واقع در تحقق وعدههایشان در نظریهپردازی عینی شکست خوردهاند. به بیان دیگر، مباحث آنها بیشتر طرح مدعا است تا پیشرفت واقعی در نظریه. در همین راستا، بنجامین آبرامز نشان میدهد که تعداد متغیرهایی که این تحلیلگران وارد میکنند آنقدر زیاد است که نمیتوانند به این متغیرها در یک چارچوب نظری منسجم سر و سامان دهند. در نتیجه تحقیقات آنها عاری از نظریهپردازی جسورانه باقی میماند. از اینرو، آبرامز همگان را به نسل نو، پنجم، از نظریه انقلابی فرا میخواند. نظریهپردازان این نسل به طور خاص جان فوران، میثاق پارسا، اریک سیلبین و جک گلدستن که در دهة ۱۹۹۰ و دهة ۲۰۰۰ مینوشتند، می باشند
خیزشهای موسوم به بهار عربی در دهة ۲۰۱۰م که شش دیکتاتور(تونس، مصر، لیبی، یمن، الجزایر و سودان) را سرنگون کرد، به بحثهایی دربارة سرشت این وقایع سیاسی و پیامدهایشان برای نظریة انقلابی دامن زد. یکی از این بحثها ، این است که آیا ما به سمت نسل پنجم نظریة انقلابی میرویم؟ در این پارادایم ، مفروض اصلی این است که رکن رهبری و ایدئولوژی نقشی در انقلاب ندارند
در تمامی این نظریه پردازی ها، از مقوله اهداف و آفات انقلاب غفلت شده است. حرکت مردمی فاقد رهبر و کادر رهبری ممکن است موجب سرنگونی حکومتی شود( به ظاهر پیروزی آن حرکت) اما در ایجاد حکومتی جدید مظابق با خواسته های مردم ناکام خواهد ماند. همچنین حرکت های انقلابی دجار آفاتی هستند از جمله آن ها گرایش رهبران و پیشتازان انقلاب به تخصیص حوزه های خاص تمتع و امتیازات ویژه برای خود است. این موجب دور شدن از آرمان ها و بالتبع انحراف از مسیر اولیه خواهد بود.
مکتب انقلاب اسلامی تصویری.pptx
6.19M
خلاصه محتوای 11 جلد کتاب درباره انقلاب اسلامی
انقلابی که سکولارها را پشیمان کرد
گذار از سکولاریسم به پساسکولاریسم /
سکولاریسم قبل از وقوع انقلاب اسلامی، اندیشهای بوده است که میان مدرن شدن و بی دین شدن تلازم قائل بوده است.
انقلاب اسلامی حتی بدون آن که بخواهد و قبل از استقرار نیز بر نظریههای غربی، تأثیر دوران ساز برجای نهاده است. یکی از بارزترین مصادیق این تأثیر، گذار از سکولاریسم به پساسکولاریسم در اثر وقوع انقلاب اسلامی بوده است.سکولاریسم قبل از وقوع انقلاب اسلامی، اندیشهای بوده است که میان مدرن شدن و بی دین شدن تلازم قائل بوده است.
دوگانه انگاری میان مدرنشدن و دینیشدن به وضوح در اندیشه اندیشمندان سکولار وطنی و همچنین آنان که به سروشیسم دلبستگی دارند، مبرز است.این نگاه در حالی است که امروزه در غرب نیز نظریه تلازم سکولاریزاسیون و مدرنیزاسیون چندان محل اعتنا نیست و دچار تزلزل بنیادی گشته است.
متفکران سابقاً سکولاری مانند یورگن هابرماس و پیتر برگر ابتدا از سکولاریسم و نیز تلازم سکولاریزاسیون و مدرنیزاسیون سخن میگفتند، اما بعدها در نظریه مزبور تجدیدنظر کرده و به پساسکولاریسم و همچنین عدم تلازم سکولارشدن جامعه با نوسازی آن قایل شدند. در این رابطه، نقش برگر مهمتر از هابرماس بوده است. دیدگاه برگر آن بود که پلورالیسم، باورهای باثبات را به تحلیل می برد و تحت فشار عوامل متکثر کننده مدرنیته، «سایبان مقدس» به «بینش متزلزل» تبدیل می شود. به تعبیر آخری، پلورالیسم به طور اجتناب ناپذیری به عرفی شدن منجر می شود.
آنتونی گیدنز میگوید" سه غول جامعه شناسی یعنی مارکس،دورکیم و وبر، فرایند عمومی جهان را به سمت سکولار شدن و به حاشیه رفتن دین می دیدند ولی با آغاز دهه ۸۰ و وقوع انقلاب اسلامی ایران شاهد تحقق عکس این قضیه بودیم، یعنی فرایند عمومی جهان، روند معکوسی را آغاز و به سمت دینی شدن پیش می رود (برزگر، ۱۳۸۸: ۵۰).
پیتر برگر یکی از پیش قراولان بسط نظریه عرفی شدن و سکولاریسم بوده است و مرکز ثقل تحول اندیشه وی در این دو نقطه نهفته است:
۱. مدرنیته ضرورتاً به عرفی شدن نمی انجامد. در دنیای مدرن آنچه تغییر می کند عبارت است از، شیوه دینداری، یعنی اینکه باورهای دینی بر قطعیت و جزم سابق استوار نیستند. اما به هر حال، دینداری از میان مردم برچیده نمی شود؛
۲.پدیده عرفی شدن، پدیده ای جهان شمول نیست. عرفی شدن، بیشتر یک پدیده غربی است و سرنوشت دین در غرب را نمی توان به کل جهان تعمیم داد.
برگر می گوید آنچه وی و بیشتر جامعه شناسان امور مذهبی در دهه ۱۹۶۰ در مورد عرفی شدن نوشته اند، تنها یک اشتباه بود. بحث اساسی و اصلی آنها این بود که عرفی شدن و مدرنیته پا به پای هم پیش می روند. به عبارت اخری، مدرنیته بیشتر، عرفی شدن بیشتر را به دنبال دارد.
مهم ترین عاملی که سبب شده است برگر در «نظریه عرفی شدن» تجدید نظر کند، عبارت است از مطالعات او از جهان سوم(Berger,۲۰۱۲, pp:۱۳۳-۱۳۵) و خصوصاً ایران :
«در سال ۱۹۷۹ من در رم بودم؛ درست در بحبوحه انقلاب ایران. به دلیل اینکه قرار بود از طریق تهران به هند پرواز کنم، با نگرانی رویدادهای ایران را از تلویزیون ایتالیا دنبال می کردم. توده ی عظیمی از پیروان آیت الله خمینی با پوسترها و پلاکاردهایشان که به نظر می رسید تا انتهای افق گسترده شده اند، مدام شعار «الله اکبر» سر می دادند. به یاد اظهارنظری که یک دهه پیش درباره سکولاریزاسیون شنیده بودم افتادم و فهمیدم که اصلاً هم خنده دار نبوده است. در واقع، مقابله شورمند با عرفی شدن، دقیقاً چیزی بود که آیت الله خمینی در ذهن داشت و پیامد انقلاب ایران هرچه باشد، باید پذیرفت که فعلاً تا حدودی در این کار موفق بوده است.» (Ibid,p:۱۳۳).
برگر، بعدها انقلاب اسلامی ایران را یکی از نمونههایی می شمارد برای این که مدرنیته الزاماً به کاهش دین نمی انجامد، چراکه در دهه پنجاه، ایران و حکومت پهلوی با سرعت در حال مدرن شدن بود و پس از شوک نفتی و جهش خیره کننده نفت در آن دهه شاه توانسته بود به سرعت ایران را در مسیر نوسازی جلو ببرد (Berger,۱۹۹۴, P:۹۷) (به نقل از یوسف زاده، ۱۳۸۸).
انقلاب اسلامی، علاوه بر اینها، بر نظریه قدرت نرم، نومنطقه گرایی و مطالعات جدید امنیت تأثیرگذار بوده است که یادداشتهای دیگری را فرامی خواند.انقلاب اسلامی به عنوان یک راه سوم، نظریات لیبرال و خصوصاً مارکسیسم را غافلگیر کرد؛ چراکه مارکسیسم، دین را به عنوان عنصری ارتجاعی و ضدانقلابی معرفی می کرد که نقش استاتیک در تاریخ بازی می کند و لیبرال ها تصور می کردند که به «پایان ایدئولوژی» (کتاب دانیل بل[۱] در ۱۹۶۵) و پایان انقلاب رسیده اند.
منابع :
یوسف زاده، حسن، بررسی تحول آرای برگر درباره دین و عرفی شدن، قم، موسسه امام خمینی(ره)، ۱۳۸۸
برزگر، ابراهیم،«پیش بینی تاثیرات انقلاب اسلامی بر خاورمیانه».دانش سیاسی. سال پنجم. شماره اول،۱۳۸۸
Berger Peter.L,A, Rumor of Angels:Modern Society and theRediscovery of the Supernatural,۲۰۱۱.
"The Gross National Product and the Gods". The McKinseyQuarterly.Issue, ۱۹۹۴.
پا نوشت:
۱- دانیل بل خود را در سیاست، لیبرال، در اقتصاد، سوسیالیست و در فرهنگ محافظه کار میداند
معرفی کتاب: سایبان مقدس اثر پیتر برگر
پیتر برگر جامعه شناس نامدار آمریکایی پس از مشاهده پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با تجدید نظر در دیدگاه خود درباره تلازم سکولاریسم و مدرن شدن ، در کتاب سایبان مقدس به معرفی دین به عنوان بزرگترین ابزار مشروعیت و قدرتمندترین عامل نظم دهنده و ثبات بخش به واقعیت های اجتماعی (از زاویه ی جامعه شناسی و به دور از حوزه الهیات ) می پردازد و توان بیگانه کنندگی دین را مورد مطالعه قرار می دهد؛ همچنین با نگاه به وضعیت دینی عصر حاضر، تاثیر عقیده ی به سکولاریسم بر مسائل مختلف اعتبار و مشروعیت را بررسی می کند و نتیجه میگیرد دین مهم ترین عامل ایجاد اعتبار می باشد.
فراسكولاريسم و يا پذيرش حضور دين در يك جامعة سكولار، ايدهاي است كه امروزه برخي متفكران ليبرال از آن سخن ميگويند. يورگن هابرماس، از جمله كساني است كه به طرح اين ايده پرداخته و چگونگي حضور دين در جهان مدرن و نقش و جايگاه آن را مورد بحث قرارداده است. تلاش وي در گذشته این بود كه عصر دين را خاتمه يافته اعلام نماید و عقل را جايگزين آن نمايد، اما در آثار و اظهارات اخير خود راجع به دين، تا حدودي ديدگاه گذشتة خويش را تعديل نموده و برخي كاركردهاي بيبديل دين را مورد تأكيد قرار داده است.
علاوه بر برکات انقلاب اسلامی در زمینه استقلال سیاسی کشور و دستاوردهای مهم نظامی و هسته ای و نانو تکنولوژی و... از بالاترین دستاوردهای انقلاب اسلامی می توان این دو مورد را ذکر کرد : 1- معکوس کردن حرکت جامعه بشری از گرایش به سکولاریسم به گرایش به دین و معنویت 2- ممانعت از گسترش رژیم صهیونیستی و به باد دادن آرمان نیل تا فرات
سه انقلاب بزرگ: انقلاب فرانسه ، انقلاب روسیه و انقلاب اسلامی ایران
انقلاب روسیه در انتقال دستاوردهای خود به نسلهای بعدی دچار مشکل شد و ایدئولوژی ( مارکسیسم) این انقلاب تاریخ مصرف کوتاهی داشت و نهایتا به تاریخ پیوست.
انقلاب فرانسه در انتقال آرمان آزادی به نسلهای بعدی موفق بوده است. آرمان انقلاب فرانسه ، مقوله آزادی بوده است.
اشتراک انقلاب فرانسه با انقلاب روسیه در این بود که هر دو اومانیسم را قبول داشتند و هر دو از ایدئولوژی جهانی برخوردار بودند. انقلاب فرانسه توانست آرمان خود را به آن شکلی که خودش میخواست تا امروز و نهتنها در فرانسه، بلکه به همهی شهروندان ساکن در غرب منتقل کند و کاری کند که آزادی در اذهان آنها مقدس جلوه کرده و از احترام بسیار بالایی برخوردار باشد، اما با گذشت زمان این پرسش جدی مطرح شد که آیا این آرمان صحیح و اصیل و جامع بوده است؟ آرمان اعلامی انقلاب فرانسه یعنی " آزادی" امروزه زیر سوال رفته است.
در دورهی مدرنیته آرمان آزادی را هم صحیح و هم جامع میدانستند، اما الان دیگر اینگونه نیست. امروزه ما در دوران «فرامدرنیته» هستیم؛ دورانی که انتقاد به آرمانهای مدرنیته حتی در غرب نیز بهشدت بالا گرفته است. میگویند این آزادی با این وضع دردی را از ما دوا نمیکند و باید تغییر کند. یعنی یک تزلزلی در بین نخبگان غرب در مورد تمام مبانی فرهنگ و تمدن و دانش و انسانشناسی غربی در حال وقوع است. امروزه ما می بینیم در هر یک از کشورهای بزرگ اروپایی مانند آلمان، انگلستان و فرانسه سالانه حدود چهار هزار نفر مسلمان میشوند که بیشتر آنها از نخبگان هستند. بنابراین الان یک ترس شدیدی برای سران جبههی غرب نسبت به انتقال آرمانهای خود به نسلهای بعدی به وجود آمده است.
دلیل این گردش فکری نخبگان در غرب را می توانیم در نوع نگرش غرب به مقوله انسان شناسی بدانیم
انسانمحوری یا اومانیسم یک نقص بنیادین دارد و آن عدم توجه به ابعاد معنوی وجود انسان است. این عقلانیت، گسترهی خود را در اقتصاد و قدرت خلاصه کرده است. بنابراین جامعیتی در آن وجود ندارد. «هابز» جملهی معروفی دارد که «انسان گرگ انسان است.» به قول خانم «اوریانا فالاچی»، «زندگی؛ جنگ و دیگر هیچ.» البته این جنگی که فالاچی میگوید، جنگ اعتقادی نیست؛ جنگ بر سر منافع مادی است. جنگی که اگر اقتضا کند، حاضرند به خاطر آن انسانها را بکشند و کشورها را غارت کنند.
اگر ایدئولوژی یک انقلاب اصالت داشته باشد و رهبران انقلاب به این ایدئولوژی اصیل پایبند باشند و مردم هم به این ایدئولوژی و به رهبران، اعتماد فرهنگی و تاریخی داشته باشند، یک وحدتی ایجاد خواهد شد که کار انقلاب را بدون اینکه دچار بیثباتیهای طولانی شود پیش میبرد. این همان اتفاقی است که در انقلاب اسلامی ایران افتاد. در انقلاب فرانسه و روسیه اما نه از ایدئولوژی و آرمانهای صحیح و اصیل خبری بود و نه مردم به آرمانها و رهبران سیاسی اعتماد داشتند. بنابراین وحدتی شکل نگرفت و این دو کشور ناچار سالها بیثباتی را تجربه کردند. در بسیاری از موارد، رهبران گروههای سیاسی به دست رهبران دیگر به قتل میرسیدند.
اگر بخواهیم انقلاب فرانسه و روسیه را با انقلاب اسلامی مقایسه کنیم، درمییابیم که انقلاب اسلامی برخلاف آن دو انقلاب از ایدئولوژی و آرمان مبتنی بر فطرت انسان و مورد تأیید مردم و نخبگان برخوردار بوده است. مردم نیز به رهبران نهضت اعتماد داشتهاند. بنابراین کار انقلاب بهسرعت پیش رفته و ظرف چند ماه یک رژیم سلطنتی قدرتمند در برابر ارادهی مردم به زمین خورده و رژیم بعدی بلافاصله مستقر شده و با ثبات بسیار قابل اعتمادی استمرار یافته است؛ اتفاقی که نه در انقلاب روسیه و نه در انقلاب فرانسه رخ نداده است.
جنبش های انقلابی بدون رهبر
پس از خیزش های مردمی مانند بهار عربی و جنبش اشغال وال استریت که حرکت هایِ مردمیِ فاقدِ رهبر بودند ایده ای مطرح شد که تئوری های انقلاب به مرحله پنجم منتقل شده و عنصر رهبری و ایدئولوژی در تعریف انقلاب رنگ باخته است برای تجزیه و تحلیل این نظریه ( نسل پنجم ادعایی ) لازم است به تعریف مفهوم انقلاب و تحولات سیاسی با منشا حرکت های مردمی توجه نموده و دیدگاه اندیشمندان مدعی این تحول در نظریه پردازی مورد کنکاش قرار گیرد.
انقلاب از نظر لغوی به معنای دگرگونی اساسی است. از منظر اصطلاحی حرکتی است مردمی برای تغییر بنیادین ساختارهای سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی.
یک انقلاب دارای مرحله تخریب و سازندگی می باشد.مرحله تخریب به مرحله نفی وضع موجود و ساختارهای معیوب که موجب نارضایتی مردم است گفته می شود. مرحله سازندگی به مرحله پس از پیروزی و پی ریزی شالوده حکومت جدید گفته می شود. چنانچه یک حرکت مردمی فاقد رهبر و کادر رهبری باشد ممکن است در مرحله تخریب موفق به سرنگونی حکومتی شود ولی در مرحله پس از پیروزی دچار سردرگمی و ناتوانی در ایجاد نظام جدید خواهد شد.
کارن راس، دیپلمات سابق بریتانیایی و مؤلف کتاب «انقلاب بدون رهبر»، گونه ی جدید جنبشها که فاقد رهبر هستند را مورد بررسی قرار داده است. او می گوید: «جنبش جلیقهزردها در فرانسه، یک خیزش سیاسی بدون رهبر است. این اولین جنبش نیست و آخرین جنبش هم نخواهد بود. جنبشهای اشغال وال استریت، بهار عربی و میتو نمونههایی از انقلاب های فاقد رهبر هستند.
راس ادامه می دهد : آنچه این جنبشها با آن مخالفت میکنند، معمولا واضح است، اما آنچه ارائه میکنند لاجرم وضوح کمی دارد و این ماهیت آنهاست. خیزشهای سریالی مردمی بهار عربی همگی، در تونس و سایر کشورهای عربی، با حکمرانی مستبدانه مخالفت کردند. اما در بیشتر جاها هیچ توافقی درباره نوع حکومتی، که جایگزین دیکتاتورها میشود، وجود نداشت. در مصر، اعتراضات میدان تحریر، از ایجاد یک حزب سیاسی دمکراتیک و منظم که بتواند در انتخابات پیروز بشود، عاجز ماند. در مقابل، اخوان المسلمین، گروه منظم و دیرینه که برای چنین لحظهای آماده بود، وارد عرصه شد تا خلأ سیاسی را پر کند. در نتیجه، این امر اعتراضات گسترده دیگری را موجب شد. این اعتراضات دیکتاتور دیگری را، که در سرکوب همتای حسنی مبارک است، بر سر کار آورد.
جنبش هایی را که در مرحله تخریب موفق می شوند و در مرحله سازندگی دچار سردرگمی می شوند نمی توان انقلاب نامید چنین جنبش هایی حداکثر شورش هستند نه انقلاب.
توجه مخاطبین محترم را به این سایت جلب میکنم : https://jscenter.ir/other-topics/crypto-judaism/13392/
✡️ پروندهای برای شناخت یهودیان مخفی
1️⃣ #یهودیت_مخفی Crypto-Judaism پدیدهای واقعی است نه موهوم. در منابع یهودی، از جمله در دانشنامههای مرجع یهودی چون «جوداییکا» و «دائرةالمعارف یهود»، این عنوان کاربرد رسمی گسترده دارد و در مدخلهای مستقلی چون #یهودیان_مخفی، #انوسیم، #مارانو، #دونمه، #جدیدالاسلامهای_مشهد» و... بدان پرداخته شده. یهودیان و غیریهودیان در این زمینه صدها کتاب و مقاله نگاشتهاند.
2️⃣ #یهودی_مخفی با آن یهودی که بهراستی باور به دین خود را از دست داده و از جامعهٔ یهودی جدا یا طرد شده تفاوت دارد. جوداییکا این گروه را #مرتدین مینامد، و در مدخلی جدا از مدخل #یهودیان_مخفی با نام #ارتداد Apostasy به ایشان میپردازد، و میان آنان با «یهودیان مخفی» تفاوت قائل است.
3️⃣ دائرةالمعارف یهود «یهودیان مخفی» را چنین معرفی میکند:
👈 «یهودیانی که خود را پیرو دین دیگر معرفی میکنند، ولی در خانههای خود در خفا مناسک یهودی را به جا میآورند.»
4️⃣ آشنایی با پدیدهٔ عجیبِ «یهودیت مخفی» واجد اهمیت فراوان در تبیین برخی تحولات #تاریخ_معاصر_ایران است. «یهودیان مخفی» در بسیاری از نقاط #ایران فعالیت داشته و ریشه دوانیدهاند.
5️⃣ بهدلیل اهمیت این پدیده و جایگاه مرموز و بغرنج آن در تحولات امروز ایران و جهان، در یادداشتهای متعددی دربارهٔ ایشان سخن گفته و تلاش کردهایم دربارهٔ خاستگاهها و مجاری متنوع #نفوذ این #نهانپیشهگان روشنگری کنیم.
6️⃣ در همین راستا و برای آسانی دسترسی مخاطبان ، تمامی یادداشتهای مرتبط با این موضوع در یک پرونده گرد آوری شده است.
📚 این پرونده را اینجا ببینید:
👉 https://jscenter.ir/other-topics/crypto-judaism/19017
jarayan shenasi siysi.pptx
32.63M
جریان شناسی فکری و سیاسی تاریخ معاصر
معرفی کتاب : چگونه چین از شوک درمانی گریخت؟
نویسنده :ایزابلا ام وبر مترجم: فرزانه چهاربند
این روزها با توجه به تشدید مشکلات اقتصادی و فشار مضاعف بر قشر ضعیف جامعه و شاید به نوعی از بین رفتن نسبی طبقه متوسط بحث هایی درباره شوک درمانی اقتصاد در بین صاحب نظران درگرفته است.
منظور از شوک درمانی در علم اقتصاد رهاکردن قیمتها و نظارتهای ارزی، حذف یارانههای دولتی به طور ناگهانی و تجارت آزاد آنی درون یک کشور است که معمولاً به همراه خصوصیسازی گسترده ی ذخایر سابقاً در مالکیت دولت رخ میدهد. سیاست شوکی را میلتون فریدمن باب کرد.
به نظر می رسد دولت به این سمت متمایل شده است. ( خصوصا با تصمیم به مولدسازی دارایی های عمومی و دولتی)
اولین نمونه موفق این سیاست در کشور شیلی در زمان پینوشه انجام شد. کشور هایی مانندآلمان ، ژاپن ، بولیوی ، لهستان و جمهوری چک نیز از جمله کشورهایی هستند که توانستند از این تکنیک به خوبی بهره بگیرند و شرایط اقتصادی کشور را بهبود ببخشند.
دست کشیدن دولت از کنترل قیمتها، حذف یارانهها و آزادسازی تجارت و خصوصیسازی داراییهای عمومی همواره نتیجه واحدی نداشته است و کاهش ناگهانی نقش دولت در اقتصاد (شوک درمانی) که با خصوصیسازیهای گسترده همراه باشد همواره بهترین پاسخ به چنین نابسامانیهایی نبوده است.
برای مثال هنگامی که در سال1997 بحران مالی آسیای شرقی به وقوع پیوست، توصیه صندوق بینالمللی پول به شوکدرمانی باعث بهوجود آمدن مجادلات زیادی شد و شوکدرمانی به پایان یافتن بحران اقتصادی و هموار شدن مسیر رشد کمک نکرد برعکس، شوکدرمانی به عمیقتر شدن بحران و ایجاد مشکلات اجتماعی غیرضروری انجامید. تجربه شوکدرمانی سال 2001 در اقتصاد آرژانتین مثال روشنی بود که نشان داد این سیاست میتواند موجب عمیقتر شدن بحران اقتصادی شود و از آن زمان به بعد اعتبار شوکدرمانی در اقتصاد روندی نزولی به خود گرفت. روسیه هم که دست به شوکدرمانی سریع و گسترده زد با مشکلات متعددی مواجه شد.
سیاست چین در پرهیز از شوک درمانی ، بهعنوان نمونهای بسیار موفق از تغییرات تدریجی به کاهش اعتبار سیاست شوکدرمانی کمک کرده است. اکنون عقیده رایج این است که کامیابی اقتصاد بازار به چارچوبی از مقررات و ساختار حقوقی و نهادی بستگی دارد که چنین چارچوبی نمیتواند بلافاصله در جامعهای که پیش از این درگیر اقتصادی بسیار متمرکز و دولت محور بوده است، شکل بگیرد.
در تفکر اقتصادی نئوکلاسیک، یک شوک بزرگ اقتصادی میتواند باعث افزایش بیکاری در کوتاهمدت شود. در نتیجه شوکدرمانی میتواند به مشکلات اجتماعی، ناآرامیهای سیاسی و در شدیدترین حالت به شورش بینجامد.
کتاب چین چگونه از شوک درمانی گریخت توضیح می دهد که می توان با دوری کردن از نسخه شوک درمانی و طی یک دوره نسبتا طولانی اصلاحات اقتصادی از تبعات محاسبه نشده ی شوک درمانی دوری کرد.
آسیب شناسی ساختار قدرت در نظام جمهوری اسلامی.pptx
10.5M
دوستانی که در گذشته این فایل را دریافت کرده اند نیازی به دریافت مجدد ندارند. به دنبال درخواست عده ای از مخاطبان مجددا بارگزاری کردم
✅به فهرست زیر که بخش اندکی از توفیقات یک سال و نیم اخیر در حوزه اقتصادی است توجه کنید:
🟢1- پروژه عظیم فاز 14پارس جنوبی با طراحی و ساخت
100 درصدی مهندسان ایرانی آماده بهرهبرداری شده و قرار است امروز یا فردا افتتاح شود. با بهرهبرداری از این فاز روزانه ۵۰ میلیون مترمکعب گاز شیرین، ۲۹۰۰ تن LPG، گوگرد به میزان ۴۰۰ تن، ۷۷ هزار بشکه میعانات گازی و سالانه یک میلیون تن اتان جهت خوراک واحدهای پتروشیمی تولید میشود.
🟢2- بهرهبرداری از 6 نیروگاه برق با ظرفیت ١٠٢۶ مگابایت در آبانماه امسال.
🟢3- افزایش 6 هزار مگاواتی تولید برق در سال نخست دولت سیزدهم که رکورد افزایش ظرفیت تولید برق طی یکسال را بر جای گذاشت. این در حالی است که سیاست دولت روحانی عدم ساخت نیروگاه جدید بود و به همین دلیل کشور با مشکلات جدی در حوزه نیروگاهی مواجه شد.
🟢4- رکوردزنی رشد تولید فولاد تا جایی که ایران امسال در بین 10 کشور برتر تولیدکننده فولاد در جهان قرار گرفت.
🟢5- افزایش فروش نفت تا بیش از یک میلیون بشکه در روز به اذعان رسانههای غربی.
🟢6- ساخت و تحویل نفتکش عظیم آفراماکس به ونزوئلا.
🟢7- صادرات توربینهای ایرانی به روسیه. جالب اینکه روسیه این قطعات ایرانی را جایگزین مناسبی برای توربینهای زیمنس آلمان در نیروگاههای آبی خود دانسته است.
🟢8- سواپ گازی ایران - ترکمنستان- آذربایجان پس از ۵ سال توقف.
این نمونهها و نظایر فراوان آنها در سایر حوزهها نشان میدهد میتوان با اعتماد داخلی اقدامات بزرگی انجام داد.
وهمچنان در کار رسانه ضعیف هستیم :
نقد سریال درحال پخش صداوسیما
❌نبرد با داعش منهای مدافع حرم
مجموعه تلویزیونی «حبیب» محصول مشترک ایران و سوریه با روایتی از مدافعان حرم و نبرد با داعش از شبکه دو سیما در حال پخش است...
اما غایب اصلی این سریال دقیقا "مدافعان حرم" اند!
🔷نکته ی تاسف بار این است که طبق معمول مدیران باهوش صداوسیما با همکاری خارجی ها در پروژه ی حجاب گریزی ، مجددا سنگ تمام گذاشتند و از مدل های زشت پوشش سوری استفاده کرده اند و اکثر بی حجاب ها با چهره زیبا نمایش داده شده..
🔶جالب اینکه یک زن بی حجاب سوری در این فیلم نقش اول فرماندهی نیروهای سوری ضدداعش را بازی می کند.
🔷متاسفانه مدیران ایرانی که میتوانستند با غلبه روایت سازی و گفتمان انقلاب اسلامی فضا را شهدایی کنند ، اما به مدافعان حرم و فضای ملکوتی دفاع از حرم خانم زینب کبری (س) هم رحم نکردند و پای صحنه های عشقی و جاذبه های آلوده ی بی حجابی را به پای پروژه ای مقدس ولو با همکاری سوری ها باز کردند. اینکه اساسا چرا یک زن با این سروتیپ در نقش فرماندهی یک جنگ خشن قرارگرفته صرف نظر از در نظر نگرفتن واقعیت ها ، از اهداف ناسالم واضحی حکایت دارد.
🔶البته باتوجه به سابقه و یدطولایی که برخی از مدیران رسانه ملی و مجموعه های سفارشی ساز به طور زیرپوستی در حمله به حجاب و عفاف دارند ، این تقدس و معنویت و اسلام زدایی از چهره ی جهاد با داعش و دفاع از حریم عبودیت و دین و اهل بیت (ع) چیز عجیبی نیست
🔷سخن از نمایش صرف زنان و مردان و روابط هم نیست ، نکته ی مدنظر نسبت به تصویری است که از فضای مبارزه با کفر و رشادت های خالصانه دینی و انگیزه های عبودی ساخته می شود و بناست تا در مرکز توجه مخاطب در مهمترین میدان تجلی ارزش های دین قرار گیرد...
در این سو نماز و الله اکبر و عشق به عبادت و اسلام و حجاب و احکام در سمت دواعش جمع گشته و از طرفی مدل و زن آرایش کرده بی حجاب و روابط عشق بازی و یک مشت افراد گرفتار روزمرگی که از سرناچاری های ملی گرایانه آرپی جی و اسلحه به دست گرفته اند در سوی رزمندگان جبهه حق قرار گرفته است❗️
این چه ظلمی در بازنمایی حقیقت چهره ی این نبرد برای رزمندگان جبهه حق است ؟!
آیا آن سازندگان از سانسور حماسه های فاطمیون و زینبیون و شهدای مدافع حرم خجالت نکشیدند؟
رزمندگان جبهه حق با نماز ترین و باخداترین و متقی ترین افرادند و آنچه ایشان را به سوی جهاد وامی دارد عشق به فنای الهی ، سعادت اخروی و اسلام است که متاسفانه غایب و مفقود ردیف اول این مجموعه است... اساس هدف امریکا همین بود تا داعش را در پروژه #اسلامهراسی نماینده اسلام و نماز و مسجد و قرآن معرفی کند که دوستان رسانه ملی با بی توجهی به این مولفه هلی حیاتی زحمتش را کشیدند ،دست مریزاد
اگر دولت سوریه رزمندگانش را به نحوی نمایش می دهد و ماجراهای خودش را دنبال می کند اما چرا نباید رسانه جمهوری اسلامی و بسیج صداوسیما روایتگر آن مناجات ها ، نجواهای عارفانه و رشادت های ایمانی شیفتگان ابا عبدالله(ع) باشد؟ بلباسی و دانشگر و صدرزاده و حججی ها کجای این صحنه سازی های پروژه صداوسیمایند؟
⬅️ مروری بر نامهها و اظهارات کسانی که خبر از فروپاشی ایران میدادند در واقع خودشان از نظر روحی از هم پاشیده بودند:
🔹 سال69، نهضت آزادی: کشور در بن بست و بحران است و همگی نگران از آینده اند. نظام رو به قهقرا است.
🔹 سال81، نمایندگان مجلس ششم: نیروهای خارجی ما را از هر طرف احاطه کرده اند. تمامیت ارضی کشور تهدید شده. وضعیت ایران حتی در زمان جنگ جهانی اینگونه نبود.
🔹 سال 96، کروبی: کشور به سراشیبی سقوط و انحطاط رهنمون شده.
🔹 سال 96، احمدی نژاد: فضای آینده تیره است و به سوی بن بست حرکت میکنیم.
🔹 سال 97، قدیانی: فساد گسترده و سیستماتیک همه جا را فراگرفته
🔹 سال 99، موسوی خوئینیها: آینده نگران کننده و نامعلوم است.
🔹 سال 1400، مجمع روحانیون و مجمع مدرسین: اوضاع در آینده بدتر خواهد شد و همه چیز برعکس اهداف انقلاب است.
🔹 سال 1401، بیانیه 112 نفر: کشور در ورطه سقوط قرار دارد.
🔹 سال 1401، خاتمی: امید به آینده از دست رفته و جمهوری اسلامی دستاوردی نداشته است.
vazeeyat asafbar.mp3
41.48M
🎙🔴 وضعیت اسفبار تربیت جنسی در غرب از ترویج لواط تا تجاوز با کودکان
⛔️🔞 محتوای 18+ اصلا مناسب افراد حساس نمی باشد..
#دانشگاه_صنعتی_شاهرود
یکشنبه 30 بهمن 1401
در جمع اساتید هیئت علمی و اساتید معارف نهاد و فعالین فرهنگی شهرستان شاهرود
در مقابل اینها گروه دیگری هستند که با عمق بینش، پوچ بودن تمدنهای الحادی بشری و ظواهر فریبندهی آنها را درک میکنند، چشمشان به دنیا خیره نیست، با تمام وجود ساختار حاکم بر این وضعیت بشری را برنمیتابند، آرزو و مدینه فاضله اینها چیزی شبیه ژاپن اسلامی نیست، اسلامی که اینها میشناسند در غرب ظاهرا متمدن عالم یافت نمیشود، سینهی اینها سخت تحت فشار است و سخت از سازوکار حاکم بر دنیای مدرن «ناامید» هستند، ولی در عین حال این افراد «امیدی بیپایان به نصرت و فرج الهی » دارند، این گروه در پس همهی صفحات زشت زمانه دست توانمند قدرت الهی را میبینند، که میتواند صفحات روزگار را ورق بزند، آنها به «انتظار الفرجی» که در دل ناملایمتها و ناامیدیها است ایمان آوردهاند و آنها بیش از آنچه که از روزگار ناامید هستند به فضل الهی امیدوار هستند، آینده در برابر چشمان آنها بسیار درخشان است، به همین خاطر اینها دائم خود را به طوفان بلاها میزنند و هیچ گاه از کوفتن درهای ناامیدی خسته نمیشوند، از اینکه شرق و غرب عالم، ملحد و مقدس، دائم به آنها میگویند: «کار شما به نتیجه نمیرسد و شما موفق نمیشوید» ناامیدی به دل راه نمیدهند و میدانند پایان این شب سیه حتما سپید است، و مصلح کل فراخواهد رسید و امور را به سامان نهایی خواهد رساند. آنچه لازم است تا ظهور محقق گردد ناامیدی جامعه بشری از نجات بخش بودن مکاتب دست ساز بشر و نگاه دوختن به آسمان و طلب فرج از خدا و تلاش برای نفی وضع موجود است.
«تا این امیدتان ناامید نگردد فرج امام زمان فرا نمیرسد!»
امام صادق علیه السلام : وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ ؛
نه به خدا آنچه شما دیدگان خود را بدان معطوف داشتهاید پدید نخواهد آمد مگر بعد از نومیدی!
طوسی، محمد بن الحسن، الغیبة (للطوسی) / کتاب الغیبة للحجة - ایران؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۱ ق، ص ۳۳۵
امیدی که بشر گشایش کار خویش را در فرجی غیر الهی دنبال کند و گمان کند مکاتب ساخته بشر و حکومتهای غیرالهی قادر به تأمین سعادت او هستند گره در امر ظهور است . وقتی جامعه بشری از مکاتب بشری و نظم حاکم بر جهان فعلی به کلی ناامید شود امر ظهور تحقق می یابد. اوج احساس عجز بشر و ناامیدی او از داشتههای خودش زمانی عیان میشود که انسان با بنبستها، مواجهه عینی داشته باشد، نه صرفا مواجههای ذهنی.
آخرین ذخیره الهی را " منجی عالم بشریت " می نامیم . ماموریت حجه ابن الحسن (ع) نجات تمام مردم دنیا است . حضرت موسی فقط مامور نجات بنی اسرائیل بود و این قوم زمانی که کاملا مضطر شده و از وضع موجود خود ناامید شدند حضرت موسی ظهور کرد .
مردم در غرب در حال ناامیدی از وضع موجود هستند و این ناامیدی در حال گسترش است. در دورهی مدرنیته مکتب لیبرال دموکراسی و آرمان آزادی را هم صحیح میدانستند و هم جامع ، اما امروزه دیگر اینگونه نیست. امروزه ما در دوران «فرامدرنیته» هستیم؛ دورانی که انتقاد به آرمانهای مدرنیته حتی در غرب نیز بهشدت بالا گرفته است. میگویند این آزادی با این وضع دردی را از ما دوا نمیکند و باید تغییر کند. شاهد وقوع یک تزلزل در بین نخبگان غرب در مورد تمام مبانی فرهنگ و تمدن و دانش و انسانشناسی غربی هستیم. امروزه ما می بینیم در هر یک از کشورهای بزرگ اروپایی مانند آلمان، انگلستان و فرانسه سالانه حدود چهار هزار نفر مسلمان میشوند که بیشتر آنها از نخبگان هستند. بنابراین الان یک ترس شدیدی برای سران جبههی غرب نسبت به انتقال آرمانهای خود به نسلهای بعدی به وجود آمده است. دلیل این گردش فکری نخبگان در غرب را می توانیم در نوع نگرش غرب به مقوله انسان شناسی بدانیم . انسانمحوری یا اومانیسم یک نقص بنیادین دارد و آن عدم توجه به ابعاد معنوی وجود انسان است. این عقلانیت، گسترهی خود را در اقتصاد و قدرت خلاصه کرده است. بنابراین جامعیتی در آن وجود ندارد. این نسخه سعادت بشر در حال باطل شدن است. جمعیت قابل توجهی از مردم در کشورهای غربی در حال ناامید شدن از وضع موجود خود هستند.
در این سو نیز نباید مسلمانان ، نشستن و به دنبال اصلاح نبودن را نشانه ناامیدی مطلوب و عامل ظهور بدانند، چه اینکه ممکن است شخص از نظم حاکم در حکومتهای غربی مسلط فعلی ناامید نباشد بلکه از این ناامید باشد که برای اینکه ما نیز به چنین ترقی و توسعهای برسیم نیازمند یک منجی هستیم، مثلا فکر میکند قرار است امام زمان ایران را آمریکای اسلامی کند و غرب که خود اسلام دارد ولی مسلمان ندارد را فقط مسلمان کند! کما اینکه ناامیدی بسیار از قاعدین اینچنین است، این ناامیدی نه تنها بستر حضور ولی اﷲ را فراهم نمیکند، بلکه مانع حضور او است، زیرا آنچه آنها تمنای ظهورش را دارند همانی است که قرار است با آن مبارزه شود. واقعیت این است که بسیاری از مرفهین مقدس و برخی از اقشار مختلف مردم چندان در نظم فعلی دنیا احساس تنگنا ندارند، جای پایشان محکم، شکمشان سیر و کاخهایشان برافراخته است. قشر فقیر جوامع شرقی نیز اگرچه از وضع فعلیشان ناامید هستند ولی چشم به دنیای به ظاهر پر زرق و برق غربی دوختهاند و کشورهای توسعه یافته را کعبه آمال خویش میپندارند و «امید» دارند که روزی با غربی شدن و توسعه یافتگیِ غربی، آنها هم از این منجلاب خلاص شوند. اینها طیف وسیعی از جامعه بشری را تشکیل میدهند . هر کدامشان به زبانی از «امید و کعبه آمال» خویش یاد میکنند.