eitaa logo
ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
18.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
290 فایل
دعای جوشن کبیر صغیر نادعلی فرج مجیر مشلول یستشیر معراج ابوحمزه علقمه سمات صباح عشرات عدیله زیارت وارث جامعه مناجات خمس عشر ماه رجب شعبانیه رمضان عید فطر غدیر روز سحر نماز شب قدر نور گنج العرش استغفار افتتاح حرز امام حدیث کسا زهرا امیرالمومنین علی @m_mehr0
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ 📖 آیات 104 تا 111 📄 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتاد و نهم طرز حرف زدنش به قدری سرگرم کننده بود که اصلاً متوجه گذر زمان نشده و طول مسیر طولانی فرودگاه تا منزلشان را احساس نمی‌کردیم. البته ترافیک مشهور خیابان‌های تهران هم در آن ساعت چندان محسوس نبود و پس از ساعتی به مقصد رسیدیم. خانه‌شان طبقه چهارم یک آپارتمان به نسبت نوساز در شرق تهران بود. از آسانسور که خارج شدیم، عمه فاطمه در پاشنه در منتظرمان ایستاده بود و با استقبال گرم و بی‌ریایش وارد خانه شدیم. عطر خورشت فسنجان در اتاق پیچیده و فضای آپارتمان به نسبت بزرگشان را دلپذیرتر می‌کرد که عرق شرم بر پیشانی مادر نشست و با خجالت گفت: «خدا مرگم بده! شما با زبون روزه چرا زحمت کشیدید؟» صورت سفید عمه فاطمه به خنده‌ای شیرین باز شد و در پاسخ شرمندگی مادر، با مهربانی شروع کرد: «این چه حرفیه حاج خانم؟ درسته ما روزه‌ایم، ولی شما مهمون ما هستید. قدم مهمون رو چشم ماست! خیلی خوش آمدید!» با دیدن صورت مهربان و همیشه خندان عمه فاطمه، خاطره آن شب رؤیایی برایم زنده شد که در میان ذکر صلوات میهمانان، با انداختن چادر سپیدی بر سرم، مرا برای مجید نامزد کرد. آقا مرتضی چمدان را کنار اتاق روی زمین گذاشت و به مادرش گفت: «مامان! اگه کاری نداری من برم.» و چون تأیید مادرش را دید، رو ما به کرد: «هر وقت امری داشتید، مجید شماره منو داره یه زنگ بزنید، من سریع میام!» و منتظر قدردانی ما نشد و به سرعت از خانه بیرون رفت. عمه فاطمه به اتاق داخل راهرو اشاره کرد و گفت: «بفرمایید اینجا چادرتون رو درآرید. ما نامحرم تو خونه نداریم، راحت باشید!» تشکر کرده و برای تعویض لباس به اتاق خواب رفتیم. اتاق خواب بزرگی که عکس مردی با محاسنی سپید روی دیوارش نصب شده و ظاهراً اتاق خود عمه فاطمه بود. مجید پشت سرمان به اتاق وارد شد و با اشاره به عکس روی دیوار گفت: «شوهر عمه فاطمه‌اس! دو سال پیش فوت کردن!» سپس رو به مادر کرد و با مهربانی ادامه داد: «مامان! هر چی لازم داشتید به خودم بگید براتون بیارم!» مادر سری تکان داد و با گفتن «خیر ببینی مادرجون!» پاسخ محبت مجید را داد. از رنگ زرد صورت و لب‌های سفیدش فهمیدم باز حالت تهوع به سراغش آمده که به چشمانش که میان هاله سیاهی به گود نشسته بود، نگاه کردم و با نگرانی پرسیدم: «مامان! حالت تهوع داری؟» نتوانست جوابم را به زبان بگوید و سرش را به نشانه تأیید فرو آورد. مجید به تخت‌خوابی که با روتختی زرشکی رنگی پوشیده شده بود، اشاره کرد و گفت: «مامان! عمه فاطمه این تخت رو برای شما مرتب کرده! اگه حالتون خوب نیس، همینجا دراز بکشید!» مادر لب های خشکش را به سختی از هم گشود و گفت: «نه مادرجون! بریم بیرون!» و همچنانکه دستش در دست من بود، با قامتی که انگار طاقت سرِ پا ایستادن نداشت، از اتاق بیرون آمد و روی مبل قهوه‌ای رنگ کنار هال نشست. عمه فاطمه با سینی چای قدم به اتاق گذاشت و مجدداً خوش آمد گفت و پیش از آنکه من فرصت کنم از کنار مادر برخیزم، مجید از جا پرید، سینی را از دستش گرفت و گفت: «عمه! شما بفرمایید بشینید!» سپس سینی را مقابل من و مادر روی میز شیشه‌ای گذاشت و با شرمندگی ادامه داد: «عمه! اینجوری که بده ما جلوی شما چایی بخوریم!» که عمه فاطمه لبخندی زد و با لحنی پرعطوفت، جواب برادرزاده‌اش را داد: «قربونت برم عمه جون! من تشنه‌ام نیس! اصلاً هم دلم چایی نمی‌خواد، شما با خیال راحت بخورید!» سپس چین به پیشانی انداخت و با گفتن «قند یادم رفته!» خواست از جایش بلند شود که مجید به سمت آشپزخانه رفت و با گفتن «الآن میارم.» خیال عمه را راحت کرد. عمه صدایش را آهسته کرد و طوری که مجید نشنود، با لحنی دلسوزانه رو به مادر کرد: «خدا بیامرزه داداش و زن داداشم رو! هر وقت مجید رو می‌بینم داغشون برام تازه میشه!» مادر به نشانه همدردی آهی کشید و عمه اشکی که گوشه چشمش نشسته بود، با سرانگشتش پاک کرد تا مجید متوجه نشود. ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
زیارت‌جامعه‌کبیره۩علی‌فانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا 📖 زیارت جامعه کبیره بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است 🎙 با نوای علی فانی لینک 📖 متن و ترجمه زیارت 👇 ✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/15516 ❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️ 🌧الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج🌧 علیه السلام 64BitR🚀13MB⏰Time=29:10 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی 👇 @ppt_doa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ملاقات با سردار سلیمانی در برزخ ⭕️ در برنامه تلویزیونی زندگی پس از زندگی خانمی از ملاقات با حاج قاسم در عالم برزخ صحبت کرد؛ سردار سلیمانی توصیه ای عجیب به آن خانم کرد و پس از این توصیه آن خانم مجدداً به دنیا بازگشت! ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
،     👇تقویم نجومی اسلامی دوشنبه👇               ✴️دوشنبه 👈26 دی /جدی 1401 👈23 جمادی الثانی 1444👈16 ژانویه 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. ⚫️ وفات محقق حلی " 176 هجری". 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد در همه احوال خوب تربیت خواهد شد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و ابراه. ✳️جا به جا کردن درخت. ✳️خرید باغ و زمین زراعی. ✳️جراحی چشم. ✳️التیام و معالجه جراحات. ✳️استعمال دارو. ✳️قی کردن برای مدوا. ✳️و غرغره کردن نیک است. ✳️ شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 📛ولی امور اساسی مثل ازدواج. ⛔️مسافرت. 📛و کتابت ادعیه و امور حرز خوب نیست. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث روبراه شدن امور است. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث باعث شادی دل می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب: تعبیر خوابی که شب " سه شنبه " دیده شود طبق ایه ی 24 سوره مبارکه "نور" است. یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید که بر او شاهد بیاورد و بر خصم خود غلبه کند.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما. تقویم همسران:نوشته ی حبیب الله تقیان
دعای صباح با نوای آقای محسن شیرازی 98.11.26 .mp3
7.36M
🤲 دعای صباح 🎤 با صدای محسن شیرازی لینک دسترسی به متن و ترجمه دعا👇 ✅🔝 eitaa.com/doa1357/205 64BitR🚀7MB⏰Time=15:19 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
زیارت‌عاشورا۩سیدرضانریمانی.mp3
10.65M
🕌 زیارت عاشورا 🎙 با نوای سید رضا نریمانی لینک دسترسی به 📖 متن 👇 ✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/2915 64BitR📀10MB⏰Time=22:5 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
دعای‌گشایش‌درکارهاو رزق۩امام‌زمان.mp3
793K
💠 سه سفارش امام زمان (عج) برای گشایش در کارها و رزق و روزی 1️⃣ بعد از فجر صبح دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه بگوید👈"یا فَتّاح" 2️⃣ بعد از نماز صبح این دعا را بخواند: ❇️ وَ أُفَوِّضُ أَمرِي إِلَى اللَّهِ ❇️ إنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ ❇️فوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَامَكَرُوا لاَإِلَهَ‌إِلاَّ أَنتَ ❇️ سُبحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‏ ❇️ فَاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّينَاهُ مِنَ الغَمِّ ❇️ و كَذَلِكَ نُنجِي المُؤمِنِينَ‏ ❇️ حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الوَكِيلُ ❇️ فانقَلَبُوابِنِعمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضلٍ ❇️ لم يَمسَسهُم سُوءٌ ❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ‏ ❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ مَا شَاءَ النَّاسُ‏ ❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِن كَرِهَ النَّاسُ‏ ❇️ حَسبِيَ الرَّبُّ مِنَ المَربُوبِينَ ❇️ حسبِيَ الخَالِقُ مِنَ المَخلُوقِينَ‏ ❇️ حَسبِيَ الرَّازِقُ مِنَ المَرزُوقِينَ ❇️ حسبِيَ اللَّهُ رَبُّ العَالَمِينَ‏ ❇️ حَسبِي مَن هُوَ حَسبِي ❇️ حسبِي مَن لَم يَزَل حَسبِي‏ ❇️حَسبِي مَن‌كَانَ مُذكُنتُ لَم يَزَل حَسبِي ❇️ حسبِيَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ ❇️علَيهِ تَوَكَّلتُ وَهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِيمِ‏ 3️⃣ مواظبت کن به خواندن این دعا👇 لاحَولَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَ اَلحَمدُللِهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرهُ تَکبیرا عج ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی👇 @ppt_doa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌رسی یک روز ای‌خورشید پشت ابرها می‌کنی پیدا مزار بی‌نشان، صاحب زمان با ظهورت‌می‌شود خوشحال‌زهرا مادرت پیش‌مرگت می‌شود آن لحظه آقا نوکرت 🔸شاعر: محمد فردوسی ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ صوت‌ تماااااام دعا و مناجات‌ها اینجا 👇 🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای‌روزدوشنبه۩سماواتی.mp3
2.58M
📆 دعای روز دوشنبه 🎙 با صدای حاج مهدی سماواتی لینک دسترسی به متن و ترجمه دعا👇 ✅ eitaa.com/ppt_doa/19202 56BitR📀2MB⏰Time=6:1 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای‌عضویت‌ و دسترسی‌ به‌ صوت‌ تمام ادعیه ومناجات‌هادر«ایتا»از👇وارد‌شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
زیارت‌حضرت‌زهرا۩سماواتی.mp3
4.66M
🕌 زیارت حضرت فاطمه زهرا (س) 🎙 با نوای حاج مهدی سماواتی لینک دسترسی به 📖 متن زیارت👇 ✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/1628 64BitR📀4MB⏰Time=9:36 ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید 🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هشتادم ساعتی نشستیم و در این مدت از همه نوع پذیرایی و مهمان‌نوازی عمه فاطمه لذت بردیم. از میوه و شیرینی و شربت گرفته تا دم نوش مخصوصی که برای حالت تهوع مادر تدارک دیده بود و همه این کارها را در حالی می‌کرد که روزه بود و لبانش به خشکی می‌زد. گاهی با خوش صحبتی‌اش سرِ ما را گرم می‌کرد و گاهی کنترل تلویزیون را به دست می‌گرفت و سعی می‌کرد با یافتن برنامه‌ای جالب توجه، وقت ما را پُر کند و خلاصه می‌خواست به هر صورت، فضای راحتی برای ما فراهم کند تا ساعت 12:30 که دخترش ریحانه از راه رسید و جمع ما را گرم‌تر کرد. ریحانه هم مثل مادرش زنی محجبه بود و مقابل مجید، فقط نیمی از صورتش از زیر چادر نمایان می‌شد. با مهربانی به ما خوش آمد گفت، کنار مادر نشست و برای آنکه به انتظارمان پایان دهد، بی‌مقدمه شروع کرد: «حاج خانم! براتون وقت گرفتم که به امید خدا همین امروز بعد از ظهر بریم.» مادر لبخندی زد و با گفتن «خیر ببینی عزیزم!» قدردانی‌اش را ابراز کرد که ریحانه با لبخندی ملیح پاسخ داد: «اختیار دارید حاج خانم! وظیفم بود! شما هم مثل مامان خودم هستید!» سپس رو به من کرد و گفت: « ان‌شاء‌الله که نتیجه می‌گیرید و با دل خوش برمی‌گردید بندرعباس.» که صدای اذان ظهر بلند شد و ما را مهیای نماز کرد. من و مادر وضو گرفتیم و برای خواندن نماز به اتاق رفتیم. داخل اتاق دو سجاده زیبا پهن شده و با هوشیاری میزبان، مُهری هم رویش نبود تا به مذهب میهمان هم احترام گذاشته شود. کمک مادر کردم تا با درد کمتری چادرش را سر کند و آماده نماز شود که هر حرکت اضافی به درد غیرقابل تحمل بدنش اضافه می‌کرد. نمازم زودتر از مادر تمام شد و از اتاق بیرون آمدم که دیدم مجید هنوز روی سجاده سر به مُهر دارد و لبانش به دعا می‌جنبد. حضورم را احساس کرد و با کوتاه کردن سجده‌اش سر از مُهر برداشت. نگاهش کردم و گفتم: «مجید جان! برای مامانم دعا کن!» همچنانکه سجاده‌اش را می‌پیچید، به رویم لبخندی زد و گفت: «اتفاقاً داشتم برای مامان دعا می‌کردم.» و زیر لب زمزمه کرد: «ان‌شاء‌الله که دست پُر بر می‌گردیم!» به چشمانش خیره شدم و با صدایی آهسته پرسیدم: «نگران حرف ابراهیم و بابایی؟» با شنیدن نام ابراهیم و پدر، نگرانی در چشمانش موج زد و خواست چیزی بگوید که مادر رسید و نتوانست نگرانی‌اش را با من در میان بگذارد، در عوض به صورت مادر خندید و گفت: «قبول باشه!» مادر با چهره‌ای که از درد و ناراحتی در هم رفته بود، در جواب مجید لبخندی زد و روی مبل نشست. ریحانه در سکوت میز نهار را آماده می‌کرد که به کمکش رفتم. با دیدن من لب به دندان گزید و با خوش زبانی تعارف کرد: «شما چرا زحمت می‌کشید؟ بفرمایید بشینید!» دسته بشقاب‌ها را از دستش گرفتم و گفتم: «شما دارید با زبون روزه این همه زحمت می‌کشید، ما به انداره کافی شرمنده هستیم!» پارچ آب را وسط میز گذاشت و جواب داد: «ان‌شاء‌الله بتونم براتون یه کاری بکنم، اینا که زحمتی نیس!» که با آمدن دیس برنج و ظرف‌های خورشت، میز نهار تکمیل شد و عمه فاطمه برای صرف نهار، تعارفمان کرد و خودشان برای اینکه ما راحت باشیم، تنهایمان گذاشتند. خوردن یک قاشق از برنج و خورشت فسنجان کافی بود تا بفهمم دستپخت عمه فاطمه هم مثل اخلاق و میهمان‌نوازی‌اش عالی است، اخلاقی که خانه‌اش را در این شهر غریب، مثل خانه خودمان راحت و دوست داشتنی می کرد، گرچه مادر معذب بود و مدام غصه می خورد و سرانجام با ناراحتی رو به مجید کرد: «مجید جان! ای کاش میذاشتی ماه رمضان تموم شه، بعد می‌اومدیم. اینجوری که نمیشه این بنده خداها با زبون روزه همش زحمت می‌کشن و از ما پذیرایی می‌کنن.» مجید لبخندی زد و با شیرین زبانی پاسخ داد: «چاره ای نبود مامان، هر چی زودتر می‌اومدیم بهتر بود.» همچنانکه نهار می‌خوردیم، صدای خوش قرائت قرآن از داخل اتاق می‌آمد که مجید به نگاه کنجکاو من و مادر لبخندی زد و گفت: «عمه فاطمه همیشه ماه رمضان با نوارهای استاد پرهیزگار ختم قرآن می‌کنه.» مادر از شنیدن این جمله آهی کشید و همچنانکه به در نیمه باز اتاقی که صوت قرآن از آنجا به گوش می‌رسید، نگاه می‌کرد، گفت: «چهار روز از ماه رمضان گذشته و من هنوز نتونستم یه خط قرآن بخونم!» سپس رو به مجید کرد و با لحنی لبریز افتخار ادامه داد: «من هر سال ماه رمضان یه دور قرآن رو ختم می‌کردم!» مجید با غصه‌ای که در چشمانش نشسته بود، لبخندی امیدبخش نشان مادر داد و گفت: «ان‌شاء‌الله خیلی زود حالتون خوب میشه!» و مادر با گفتن «ان‌شاء‌الله!» خودش را با غذایش مشغول کرد، هر چند از ابتدا جز مقدار اندکی چیزی نخورده بود و خوب می‌دانستم از شدت حالت تهوع و درد نمی‌تواند لقمه‌ای را به راحتی فرو بدهد. ❤️. I برای مشاهده قسمت های قبل روی👆بزنید ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ دلنشین‌ترین مداحی دعا و مناجات صوتی👇 🌍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا