فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 معاملات حرام😳
⁉️خرید،فروش و مصرف مواد خوراکی(اعم از نوشیدنی ، خوراکی های جامد و یا مواد دارویی )که در آنها #الکل وجود دارد از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
🔻اگر یقین داشته باشیم درصدی الکل در آنها وجود دارد چطور؟
🔻آیا الکل طبی #نجس است؟
#احکام_معاملات
💠 #استاد_وحیدپور
🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
♥خٰــادمُ المَـهــــدی ♥:
یهسلامبدیمبهآقامونصاحبالزمان !'
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
و مَولاے الاَمان الاَمان🖤
🌸گروه ختم صلوات و قران 🌸
🌸برای سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان🌸
🌸حاجت روایی اعضای گروه🌸
🌸به نیت اموات اعضای گروه🌸
🌸خواندن نماز وحشت ونماز شب اول قبر در کانال جدا گانه 🌸
آیت الله بهجت:
آیا میشود همان گونه که به هنگام گرسنگی و تشنگی،به آب ونان احساس نیاز میکنیم بلکه بیشتر از آن، برای رفع گرفتاریهای اهل ایمان احساسِ احتیاج به دعا برای آنان بکنیم؟!
آثاردعا برای دیگران:
خدا به عدد همه مومنان،برای او سه چیز در نظر می گیرد؛ برایش حسنه مینویسد و از گناهانش می کاهد و بر مقامش می افزاید.
https://eitaa.com/joinchat/889913605C377bc55dc5
4_5915605748389251710.mp3
13.01M
#مادری_از_عرش ۴
- چرا اینقدر برقراری ارتباط با حضرت زهرا سلاماللهعلیها، سنگین است؟
✦چرا برای من راحت نیست او را، مادر صدا کنم؟
✦چرا بعضیها راحت به ایشان توسل میکنند و نتیجه میگیرند، اما برای من این اتفاق ممکن نیست؟
🎙استاد شجاعی
🎙استاد عالی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت بیست و ششم
عبدالله با دیدن من، چشمانش از تعجب گشاد شد و با خنده پرسید: «رفتی لباسها رو جمع کنی یا نذری بگیری؟» با این حرف او، مادر و پدر هم به سمتم رو گرداندند که پاسخ دادم: « نه... آقای عادلی تو راهرو منو دید و اینو داد.» پدر بیاعتنا سرش را برگرداند و باز به صفحه تلویزیون خیره شد و مادر که با زیرکی مادرانهاش حالم را خوب فهمیده بود، سؤال کرد: «خُب چرا رنگت پریده مادرجون؟!!!» از کلام مادر پیدا بود که این ملاقات کوتاه و عمیق، دل مرا هم به اندازه دست او لرزانده که رنگ از رخم پریده است.
ظرف را روی میز آشپزخانه گذاشتم و برای تبرئه قلبم که هنوز در پریشانی عجیبی میتپید، بهانه آوردم: «آخه تا در رو باز کردم، یه دفعه دیدمش، ترسیدم.» و برای فرار از نگاه عمیق مادر، به سمت در بازگشتم و از اتاق بیرون رفتم. وارد حیاط که شدم، به سرعت به سمت بند لباسها رفتم. دست قدرتمند باد، شاخههای تنومند نخلها را هم به بازی گرفته بود چه رسد به چند تکه لباس سبک که یکی از آنها هم بر اثر شدت وزش باد، کَنده شده و روی خاک باغچه افتاده بود. به سرعت لباسها را جمع کردم و بیآنکه نگاهی به پنجره طبقه بالا بیندازم، به اتاق رفتم. وارد اتاق که شدم دیدم ظرف شله زرد، دست نخورده روی میز مانده است.
دسته لباسها را به یک چوب رختی آویختم تا سرِ فرصت مرتب کنم و به آشپزخانه رفتم. حیفم میآمد غذایی که با دنیایی از احساس برایمان آورده بود از دهان بیفتد. چهار کاسه چینی به همراه چهار قاشق در یک سینی چیدم و به همرا ظرف شله زرد به اتاق بازگشتم. شله زرد را با دقت به چهار قسمت تقسیم کردم و درون کاسهها ریختم. اولین کاسه را مقابل پدر گذاشتم و کاسه بعدی را برای مادر بردم که لبخندی زد و با گفتن«دستش درد نکنه!» کاسه را از دستم گرفت. سهم عبدالله را کنار برگهها روی میز گذاشتم که خندید و گفت: «این میخواد مثلاً مهمونداری مامان رو جبران کنه! ولی قبول نیس! چون خودش که نمیپزه، میره از بیرون میگیره!»
مادر چین به پیشانی انداخت و با مهربانی گفت: «من که از این جوون توقعی ندارم! بازم دستش درد نکنه! بلاخره این بنده خدا هم تو این شهر غریبه! کاری بیشتر از این از دستش برنمیاد.» اولین قاشق را که به دهان بُردم، احساس کردم طعم گرم و شیرین این نذری خوش طعم، شبیه تابش سخاوتمندانه خورشید به سرتاسر عالم وجودم، انرژی بخشید. نمیتوانستم باور کنم این همه حلاوت از مقداری برنج و شکر و زعفران آفریده شود، مگر اینکه احساسِ ته نشین شده در این معجون طلایی رنگ معجزه کرده باشد! شاید احساس کسی که به مناسبت چهلمین روز شهادت یکی از فرزندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آن را پخته یا احساس کسی که به نیتی آن را در ظرف کشیده و تزئین کرده است! هر چه بود در مذاق من، طعمی از جنس طعمهای معمول این دنیا نبود!
مادر کاسه خالی را روی میز گذاشت و با خوشحالی گفت: «با اینکه دلم درد میکرد، ولی مزه داد!» عبدالله در حالی که با قاشق و با دقتی تمام تهِ کاسه را پاک میکرد، با شیطنت گفت: «برم ببینم کجا نذری میدن، اگه تموم نشده بازم بگیرم!» از حرف او همه خندیدند، حتی پدر که لبخندی زد و کاسه خالی را کنارش روی فرش گذاشت. کاسههای خالی را جمع کردم و برای شستنشان به آشپزخانه رفتم. در خلوت آشپزخانه، نگاه نجیب و با حیایش، صدای آرام و لبریز از احساسش، لرزش دستانش، همه و همه به سراغم آمده و باز پایههای دلم را میلرزاند. لحظاتی که نگاهش نجیبانه به زیر افتاده بود، گمان میکردم دریایی از احساس در چشمانش موج میزد و به ساحل مژگانش میرسید، احساسی که نه سرچشمهاش را میشناختم و نه میدانستم به کجا سرازیر میشود و نه حتی میتوانستم به عمق معنایش دست پیدا کنم، ولی حس میکردم بار دیگر پرنده خیالش در آسمان قلبم به پرواز در آمده و تنها حصارش، پناه پروردگارم بود که به ذکری خالصانه، طلب مغفرت از خدای مهربانم کردم.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نمازشب
🔸️سخنان بسیار شنیدنی و زیبای عارف بالله آیت_الله_حق_شناس رضوان الله علیه در باب اهمیت و فضیلت نمازشب
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعای عهد۩علی فانی.mp3
4.23M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای علی فانی
لینک متن و ترجمه دعای عهد 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/12886
64BitR🚀4MB⏰Time=8:41
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
✴️ سه شنبه 👈22 آذر 1401
👈18 جمادی الاول 1444👈13 دسامبر 2022
🕌مناسبت های دینی و اسلامی.
❇️روز بسیار مبارک و خوبی است و برای همه امور خصوصا شروع کارهایی مثل:
✅خواستگاری عقد و عروسی خیر و نیکی دارد.
✅خرید خانه دکان و عمارت.
✅شراکت و امور مشارکتی.
✅امور کشاورزی.
✅خرید رفتن.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و تجارت و داد و ستد خوب و پر سود است...
👶نوزاد امروز حالش خوب است. ان شاءالله.
🤕بیمار امروز خوب شود ان شاءالله
🚖 مسافرت بسیار خوب است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️خرید خانه و ملک.
✳️جهیزیه بردن و اثاث منزل.
✳️مهاجرت به شهر جدید.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️نقل و انتقال و جابجایی.
✳️عقد ازدواج.
✳️عهد و پیمان بستن با رقیب.
✳️خرید حیوانات و احشام.
✳️شروع به کار.
✳️فصد.
✳️نو پوشیدن.
✳️آغاز امور دائمی.
✳️و شروع درمان و جراحی نیک است.
💑 مباشرت امشب:
مباشرت و عروسی مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) خوب نیست و باعث غم و اندوه است.
💉💉حجامت.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز خوب و موجب قوت و نیروی بدن است.
✂️ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)
✅ وقت استخاره:
در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب:
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 19 سوره مبارکه مریم علیها السلام است...
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا.....
و مفهوم ان این است که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او برسد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ززندگیتون مهدوی🌸
📚 منابع ما.👇
تقویم همسران
تالیف:حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
حرز امام سجادۖ ۩ سماواتی.mp3
1.01M
🛡حرز امام سجاد (ع)
يا أَسمَعَ السَّامِعِين
يا أَبصَرَ النَّاظِرِين
يا أَسرَعَ الحَاسِبِين
يا أَحكَمَ الحَاكِمِين
يا خَالِقَ المَخلُوقِين
يا رَازِقَ المَرزُوقِين
يا نَاصِرَ المَنصُورِين
يا أَرحَمَ الرَّاحِمِين
يا دَلِيلَ المُتَحَيِّرِين
يا غِيَاثَ المُستَغِيثِين
أَغِثنِي يا مَالِكَ يَومِ الدِّين
إِيَّاكَ نَعبُدُ وَ إِيَّاكَ نَستَعِين
يا صَرِيخَ المَكرُوبِين
يا مُجِيبَ دَعوَةِ المُضطَرِّين
أَنتَ اللَّهُ رَبُّ العَالَمِين
أَنتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنت
المَلِكُ الحَقُّ المُبِينُ الكِبرِيَاءُ رِدَاؤُك
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ المُصطَفَى
و عَلَى عَليٍّ المُرتَضَى
و فَاطِمَةَ الزَّهرَاء
و خَدِيجَةَ الكُبرَى
و الحَسَنِ المُجتَبَى
و الحُسَينِ الشَّهِيدِ بِكَربَلاَء
و عَلَى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ زَينِ العَابِدِين
و مُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ البَاقِر
و جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِق
و مُوسَى بنِ جَعفَرٍ الكَاظِم
و عَليِّ بنِ مُوسَى الرِّضَا
و مُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ التَّقِي
و عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ النَّقِي
و الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ العَسكَرِي
و الحُجَّةِ القَائِمِ المَهدِيِّ الإِمَامِ المُنتَظَر صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِم أَجمَعِين
اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالاَهُم
و عَادِ مَن عَادَاهُم
و انصُر مَن نَصَرَهُم
و اخذُل مَن خَذَلَهُم
و العَن مَن ظَلَمَهُم
و عَجِّل فَرَجَ آلِ مُحَمَّد
و انصُر شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ
و أَهلِك أَعدَاءَ آلِ مُحَمَّد
و ارزُقنِي رُؤيَةَ قَائِمِ آلِ مُحَمَّد
و اجعَلنِي مِن أَتبَاعِهِ وَ أَشيَاعِهِ
و الرَّاضِينَ بِفِعلِهِ
بِرَحمَتِكَ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِين
👇
@ppt_doa
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت بیست و هفتم
آفتاب کمرنگ بندرعباس که دیگر تن نخلها را نمیسوزاند، باد خنکی که از سمت خلیج فارس لای شاخهها میدوید و خوشههای خالی خرما را نوازش میداد و بارشهای گاه و بیگاهی که گرد و غبار را از صورت شهر میشست، همه خبر از بالغ شدن کودک زمستان در این خاک گرم میداد. روزهای آخرِ دی ماه سال 91 به سرعت سپری میشد و چهره بندرعباس را زمستانیتر میکرد، گرچه زمستانش به اندازه شهرهای دیگر بیرحم نبود و با خنکای مطبوعش، مهربانترین زمستان کشور که نه، برای خودش بهاری دلپذیر بود.
مادر تصمیم گرفته بود برای نوروز امسال دستی به سرِ خانه قدیمی و البته زیبایمان بکشد تا چهرهای تازه به خود بگیرد و اولین قرعه به نام پردهها در آمده و قرار بر این شده بود تا پردههای حریر ساده جایشان را به پردههای رنگی جدیدتری که تازه مُد شده بود، بدهد. پردهای زیبا که چند روز پیش در بازار پسندیده و سفارش دوختش را داده بودیم، آماده شده و امروز عبدالله رفته بود تا از مغازه تحویل بگیرد. چهار پایه را از زیرزمین بالا آوردم تا وقتی عبدالله باز میگردد، همه چیز برای نصب پردههای جدید، آماده باشد. مادر از تغییری که قرار بود تا لحظاتی دیگر در خانهمان رخ دهد، حسابی سرِ ذوق آمده بود و با نگاهی به قاب شیشهای و قدیمی اتاق نشیمن که تصویری از یک قایق محلی در دریا بود، پیشنهاد داد: «این قاب هم دیگه خیلی کهنه شده، باید عوضش کنیم.»
در تأیید حرف مادر، اشارهای به ظرف بلورین تزئینی روی میز کردم و گفتم: «مثل این! از وقتی من بچه بودم این ظرف روی این میز بوده! به جای این یه گلدون تزئینی بذاریم، خونه مون خیلی قشنگتر میشه!» که صدای در حیاط بلند شد و خبر آمدن پردههای نو را با خود آورد. عبدالله با چند کیسه بزرگ وارد اتاق شد و با گفتن «چقدر سنگینه!» کیسهها را روی زمین گذاشت. مادر با عجله به سمت کیسهها رفت و همچنانکه دست در کیسهها میکرد، گفت: «بجُنبید پردهها رو دربیارید تا بییشتر از این چروک نشده!» با احتیاط پردهها را از کیسه خارج کردیم و مشغول آویختنشان شدیم. ساعتی همراه با یک دنیا شادی و حس تازگی به نصب پردهها گذشت. کار که تمام شد، عبدالله چهارپایه را با خود به زیر زمین بُرد و مادر برای ریختن چای به آشپزخانه رفت.
همچنانکه نگاهم به پردهها بود، چند قدمی عقبتر رفتم تا دید بهتری از این میهمان تازه وارد داشته باشم. پنجرههای قدی و بزرگ خانه که در دو سمت اتاق قرار میگرفت، فرصت خوبی برای طنازی پردهها فراهم کرده بود؛ پردههایی استخوانی رنگ با والانهایی مخملی که در زمینه زرشکی رنگشان، طرحهایی نقرهای رنگ خودنمایی میکرد. حالا با نصب این پردههای جدید که بخش زیادی از دیوارهای خانه را پوشانده و دامنشان تا روی فرشهای سرخ اتاق کشیده میشد، فضای خانه به کلی تغییر کرده بود، به گونهای که خیال میکردم خانه، خانه دیگری شده است. مادر با سینی چای به اتاق بازگشت و با گفتن «خیلی قشنگ شده!» رضایت خودش را اعلام کرد. سپس نگاهی به در اتاق که هنوز از رفتن عبدالله باز مانده بود، انداخت و با تعجب پرسید: «عبدالله هنوز برنگشته؟» که عبدالله با چهرهای خندان از در وارد شد. در را که پشت سرش بست، با شیطنت پرسیدم: «تو زیر زمین کی رو دیدی انقدر خوشحالی؟!!!» خندید و گفت: «تو زیر زمین که کسی رو ندیدم، ولی تو حیاط مجید رو دیدم!»
از شنیدن نام او خندهی روی صورتم، به سرخی گونههایم بدل شد که ساکت سر به زیر انداختم و عبدالله همچنانکه دستش را به سمت سینی چای دراز میکرد، ادامه داد: «کلی میوه و شیرینی و گوشت خریده بود.» مادر با دو انگشت قند کوچکی از قندان برداشت و پرسید: «چه خبره؟ مهمون داره؟» عبدالله به نشانه تأیید سر فرو آورد و پاسخ داد: «آره، گفت عموش امروز از تهران میاد دیدنش.» و مادر با گفتن «خُب به سلامتی!» نشان داد دلِ مهربانش از شادی او، به شادی نشسته است.
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
💠#تلاوت_روزانـہ یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ
📖#سوره_مبارڪه_هود آیه 38 تا 45
📄#صفحـہ_226
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
4_5766043382140895298.mp3
739.1K
🎙#تلاوت_ترتیل_روزانه
📄#صفحه226
📖#سوره_مبارڪہ_هود
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
4_5877281179681426549.m4a
4.97M
🎙#ترجمه_روان
📄 امروز #صفحه_226
📖#سوره_مبارڪہ_هود
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
AUD-20220528-WA0006.
7M
#صوت_تفسیر_صفحه_226
#بخش_اول
📖#سوره_مبارڪہ_هود
🎙 حجت الاسلام قرائتی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
AUD-20220528-WA0007.
5.35M
#صوت_تفسیر_صفحه_226
#بخش_دوم
📖#سوره_مبارڪہ_هود
🎙 حجت الاسلام قرائتی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
زیارتعاشورا۩خلج۩دشتی.mp3
14.76M
🕌 زیارت عاشورا
🎙 با نوای حاج حسن خلج ۩ دشتی
لینک دسترسی به 📖 متن 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/2915
64BitR📀14MB⏰Time=30:39
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴یه ویدئو حال دل خوب کن!
درخواست شهید مدافع حرم سجاد مرادی:
هر کسی اذیت نمیشه و پیام منو می شنوه یک روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم.
زیباترین قسمتش اونجاست که میگه:
ان شاءالله اونور جبران بکنیم!❤️
شادی روحشان ۱۰۰شاخه گل صلوات و یک ایه الکرسی قرائت بفرمایید
هرکس هم تونست براشون نماز قضا بخونه خود شهید فرمودند اون طرف جبران میکنن
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 قطب نما 256
امیدآفرینی؛ شاخص ایران دوستی
🔻سالهای جنگ بود و صدام بالاخره توانسته بود رد موشکهای ایرانی را بزند. با رایزنیهایی که با مسئولان وقت لیبیایی داشت، توانست رأی آنها را عوض کند تا لیبی کمک به ایران را برای شلیک موشک بهسمت عراق متوقف کند. همین هم شد که سرگرد سلیمان، فرمانده تیم لیبیایی که راهی ایران شده بود از ادامه همکاری سر باز زد. صدام به خیال خام خود میخواست امید ایرانی ها را نا امید کند.
دریافت قسمت های دیگر #قطبنما
👇👇👇👇👇👇
🌍 http://eitaa.com/joinchat/2332426259Ca3c165d875