اگه همینجوری پیش بره آخر مرداد پیانومو ساعت ۹ میزارم دم در که نون خشکی ببره
خودمم یا ترک تحصیل میکنم و بیخیال دانشگاه میشم یا بیخانمان.☺️🎀🙏
بوی گرد و غبار توی رگه های آفتاب یه اتاق نیمه تاریک ، بوی مهدکودک و کاغذ رنگی ، بوی زندگی؛
گذر زمان.
تو هر لحظه نفس میکشی ...
به نظرت تا کی ادامه داره؟
به نظرت کی اخریشه؟ چقدر فرصت داری؟
قلبت میتپه..
چه حسی از زندگی و زنده بودن قشنگ تره؟
گوش کن.
به صداش؛ صدای اب ، صدای باد ، صدای برداشتن قدم هات ، نفس هات..
حس کن و لمس کن ، با تک تک سلول هات بافت آب ، خاک ، دست هات ، حسشون کن؛
در اوج سادگی و بی ارزشی، چه کمیاب و ارزشمند ، لحظه هایی که وجود داری..
هدایت شده از کلاف سردرگم!
برای احساسات آدمها، ارزش قائل بشید. نه به منظورِ غرق شدن و گرفتار شدن؛ بلکه احترام گذاشتن به اون احساسها.
بشنوید و نوازش کنید، بشنوید و جواب بدید، بشنوید و سکوت کنید؛ فقط به سخره نگیرید.
کاری نکنید که دیگری از ابراز احساس و عاطفهش دچار ترس بشه. احساسِ خطر کنه. به شرم یا بدتر از اون، پشیمونی برسه.
احساسات آدمها، ماهیت اونهاست و هیچکس درجایگاهی نیست که ماهیت شخص دیگهای رو زیر سوال ببره.
یک انسان با احساسات حبس شده، تفاوتی با یک مُرده نداره.
به هر قیمتی، قاتلِ وجودِ آدمها نباشید.
هدایت شده از کلاف سردرگم!
کوچیکترین و مضحکترینِ ترسها، اضطرابها، خوشیها، هیجانها و... بیشک گرانمایه و مقدسن؛ متوجهید؟ مقدس!