نشسته رو به روم
با بغض و یه لبخند کم رنگ برای پوشوندنش...
میگه
اصلا مامان خوبی نیستم
سر بچه م داد میزنم
عصبانی میشم
خسته میشم
دعواش میکنم
میپرسم چرا؟ چی میشه که عصبانی میشی؟
بغضش پر رنگ تر میشه
میگه به کارهام نمی رسم
آشفته ام
بهم ریخته ام
میپرسم و این چه حسی رو بهت میده؟
سرش رو میندازه پایین
بغضش سرازیر میشه توی چشم هاش
بریده بریده میگه
از خودم بدم میاد!
دلم ریش میشه براش
میفهمم چقدر این احساس سنگینه
می فهمم الان تو سرش و قفسه ی سینه ش چه فشاری هست...
#شرم!
این احساس سنگینِ جدا نشدنی از ما...
که به هر بهانه ، روزی چند بار درِ خونه ی ما رو میزنه...
وقتی بچه رو دعوا میکنه
وقتی خونه ش نا مرتبه
وقتی غذاش خوب نشده
وقتی اندام و هیکلش بهم ریخته
وقتی....
دست از سر ما بر نمی داره انگار
نمی ذاره واقعی باشیم!
واقعی یعنی محدود، تنها، خسته، امیدوار، پر تلاش، عاشق، دل گرم، عصبانی ، غمگین و...
یعنی همهی این ها باهم
یعنی انسانی که پا توی گِل داره و سر بر افلاک...
#من_و_مراجعینم
#شرم
#محدودیت
#محبوبه_مرادی
🪴 @psyMahboobehMoradi