دارالقرآن سردار سلیمانی نهاوند
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 #قسمت۴۴ عاشق #طبیعت بود و چون قبل ازدواجمان کوه نورد بود، جاهای بکر و
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠
#قسمت۴۵
درگیر مراسم محسن بودم و نمی توانستم بروم تبریز
التماس هم فایده نداشت، رفت اتاق عمل
بین عمل مسئول بیهوشی سهل انگاری کرد و به عصب پایش چند ساعت خون نرسید.
تومور را خارج کردند، ولی عصب پایش مرد.
بعد از آن ایوب دیگر با عصا راه می رفت.
پایی که حس نداشت چند باری باعث شد سکندری بخورد و زمین بیفتد.
شنیده بودم وقتی عصب حسی عضوی از بین می رود، احساس آدم مثل خواب رفتگی است.
آن عضو گز گز می کند. سنگینی می کند و آدم احساس سوزش می کند.
اعصاب ضعیف ایوب این یکی را نمی توانست تحمل کند.
نیمه های شب بود، با صدای ایوب چشم باز کردم. بالای سرم ایستاده بود.
پرسید: “تبر را کجا گذاشته ای؟”
از جایم پریدم: “تبر را میخواهی چه کار؟”?
انگشتش را گذاشت روی بینی و آرام گفت:
“هیسسسس…کاری ندارم….می خواهم پایم را قطع کنم. درد می کند، می سوزد. هم تو راحت می شوی هم من. این پا دیگر پا بشو نیست.”
حالش خوب نبود، نباید عصبانیش می کردم. یادم آمد تبر در صندوق عقب ماشین است.
+ راست می گویی، ولی امشب دیر وقت است، فردا صبح زود می برمت دکتر، برایت قطع کند.
سرش را تکان داد و از اتاق رفت بیرون، چند دقیقه بعد برگشت.
پایش را گذاشت لبه میز تحریر
چاقوی آشپزخانه را بالا برد و کوبید روی پایش
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
دارالقرآن سردار سلیمانی نهاوند
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 #قسمت۴۵ درگیر مراسم محسن بودم و نمی توانستم بروم تبریز التماس هم فایده
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠
#قسمت۴۶
از صدای جیغم محمد حسین و هدی از خواب پریدند.
با هر ضربه ی ایوب تکه های پوست و قطره های خون به اطراف می پاشید.
اگر محمد حسین به خودش نیامده بود و مثل من و هدی از دیدن این صحنه کپ کرده بود، ایوب خودش پایش را قطع می کرد.
محمد پتو را انداخت روی پای ایوب، چاقو را از دستش کشید. ایوب را بغل کرد و رساندش بیمارستان
سحر شده بود که برگشتند. سر تا پای محمد حسین خونی بود.
ایوب را روی تخت خواباند، هنوز گیج بود. گاهی صورتش از درد توی هم می رفت و دستش را نزدیک پایش می برد.
پایی که حالا غیر از بخیه های عمل و جراحی، پر از بخیه های ریز و درشتی بود که جای ضربات چاقو بود. من دلش را نداشتم، ولی دکتر سفارش کرده بود که به پایش روغن بمالیم.
هدی می نشست جلوی پای ایوب، دستش را روغنی می کرد و روی پای او می کشید.
دلم ریش می شد وقتی می دیدم، برآمدگی های زخم و بخیه از زیر دست های ظریف و کوچک هدی رد می شود و او چقدر با محبت این کار را انجام می دهد.
زهرا آمده بود خانه ما، ایوب برایش حرف می زد. از راحت شدن محسن می گفت، از جنس دردهای محسن که خودش یک عمر بود تحملشان می کرد. از مرگ که دیر یا زود سراغ همه مان می آید.
توی اتاق بودم که صدای خنده ی ایوب بلند شد و بعد بوی اسفند، ایوب وسط حرف هایش مزه پرانی کرده بود و زده بود زیر خنده
زهرا چند بار به در چوبی زد و اسفند را دور سر ایوب چرخاند: “بیا ببین شهلا، بالاخره بعد از کلی وقت خنده ی داداش ایوب را دیدیم. هزاااار ماشاالله، چقدر هم قشنگ میخنده.
چند وقتی می شد که ایوب درست و حسابی نخندیده بود.
درد های عجیب و غریبی که تحمل می کرد، آن قدر به او فشار آورده بود که شده بود عین استخوانی که رویش پوست کشیده اند.
مشکلات تازه هم که پیش می آمد می شد قوز بالای قوز
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
#معرفی_کتاب
کتاب «سرباز کوچک امام»
نویسنده: فاطمه دوستکامی و مهدی طحانیان
پیام آزادگان
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«بسمه تعالی
سرگذشت این نوجوان شجاع و باهوش و صبور در اردوگاههای اسارت، یکی از شگفتیهای دفاع مقدّس است؛ ماجراهای پسربچّهی سیزده چهارده سالهای که نخست میدان جنگ و سپس میدان مقاومت در برابر مأموران درندهخوی بعثی را با رفتار و روحیهای اعجابانگیز، آزموده و از هر دو سربلند بیرون آمده است. دلْ بر مظلومیّت او میسوزد ولی از قدرت و تحمّل و صبر او پرمیکشد؛ این نیز بخشی از معجزهی بزرگ انقلاب اسلامی است. در این کتاب، نشانههای خباثت و لئامتِ مأموران بعثی آشکارتر از کتابهای مشابهی است که خواندهام. بههرحال این یک سند باارزش از دفاع مقدّس و انقلاب است؛ باید قدر دانسته شود.
خوب است سستپیمانهای مغلوبدنیاشده، نگاهی به امثال این نوشتهی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود. »
۹۶/۴/۱۲
معرفی کتاب:
کتاب «سرباز کوچک امام» روایتی است از خاطرات آزاده مهدی طحانیان از کودکی تا امروز. جهت آفرینش این اثر ارزشمند در مجموع 163جلسه مصاحبه با آقای طحانیان گرفته شده است که طی آن ها نزدیک به 350 ساعت فایل صوتی ذخیره گردیده.
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی از دخترا و مادرای جوون تموم انرژی و تموم حس و حال و شادابی شونو میزارن پای درس و دانشگاه و کار کردن
و بچه دار شدن رو عقب میندازن
یا میگن سنمون کمه جوونیم،یا میگن اول مادر باید مستقل بشه و و و و و ... خیلی از این صحبتای دیگه!
در صورتی که برای نخبه شدن،برای معلم شدن و .... تا ۴۰سالگی فرصت هست
ولی برای مادر شدن اگر به عقب بندازی و یا زبانم لال سقطی انجام بشه،آیا میتونی جوابگوی عواقبش باشی؟؟؟!!!
نود درصد اونایی که
تو خونه سالمندان هستند
بچه هاشون تحصیل کرده
و موقعیت اجتماعی خوبی دارند!
پس به جای اصرار به مهندس
و پزشک شدن بچه هامون،
اول "انسان" تربیت کنیم ...!
وقتی خدا میگه بچه بیارید من برکتشو میدم
وقتی پیامبر میفرمایند از ترس مال ثروت فرزندان خودتونو نکشید
باید خاطر جمع باشیم
که خدا و اهل بیت حق هستن و مو لای درز صحبتاشون نمیره
پس قبل از انجام این کار ناپسند کمی فکر کنیم کمی توکل و توسل داشته باشیم
و بزاریم فرزند جدیدی به خانواده اضافه بشه و از داشتن پدر مادرانی همچون شما لذت ببره🥰
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
دقت کنیم اطاعت دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه واله واجب است.
کدام دستور ?
پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه واله فرمود :
"فرزندانتان را زیاد کنید, که من فردا با فراوانی شما بر دیگر امت ها افتخار می کنم. "
ان شاءالله بزودی با همت خانواده های متدین جمعیت فرزندان هر خانواده رو به افزایش یابد وسبب افتخار پیامبرمان باشیم.
ان شاءالله
#فرزند_آوری
#نسل_شیعه
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛
♦️#چند_خبر_کوتاه
🔹میانگین حقوق ۲ سال آخر کارکنان دولت مبنای بازنشستگی خواهد بود.
🔹تیم ملی کشتی آزاد نوجوانان ایران قهرمان جهان شد
🔹خط لوله انتقال نفت روسیه به آلمان قطع شد.
🔹 وزیر ارتباطات: اینترنت خبرنگاران مانند سالهای گذشته فعال میشود.
┄┅═☘••❀🌹❀••☘═┅┄
🖋 دارالقران سردار سلیمانی نهاوند
┏━━🌹💠🌹━━┓
@q_sr_nahavand
┗━━🌹💠🌹━━┛