eitaa logo
دانلود
📌 شهریور ۱۴۰۰ نوشتند: درحالي كه نمايندگان مجلس براي تامين پزشك متخصص براي حوزه هاي انتخابيه خود به ويژه در نقاط محروم با کمبود روبروهستند چرا بايد داماد و دختر دکتر بهرام عین اللهی وزیر بهداشت پیشنهادی دولت رئیسی به تهران منتقل شوند. آبان ۱۴۰۰ نوشتند: به گزارش خبرنگار سلامت خبرگزاری فارس، چند روزی است که در فضای مجازی مطلبی درباره به کار گیری داماد وزیر بهداشت در این وزاتخانه منتشر شد و مورد انتقاد برخی کاربران قرار گرفت. در این اخبار غیر رسمی و آمده بود که عین‌اللهی، وزیر بهداشت دامادش را با اسم مستعار به عنوان مشاور وزیر به کار گرفته است. و امروز هم یک قصه دیگر رسانه ای شده است؛ ظاهرا دختر و داماد وزیربهداشت میخواهند غیرقانونی هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بشوند. مطابق اعلام صریح سازمان بازرسی کل کشور، پرونده جذب ندا عین اللهی (دختر وزیر بهداشت) و جواد رضایی (داماد وزیر بهداشت) به صورت غیرقانونی و بدون طی مسیر صلاحیت سنجی علمی در دانشگاه شهید بهشتی در حال بررسی است سازمان بازرسی کشور این اقدام را متعارض با شعارهای ضدفساد دولت و ناشی از تبعیض ناروا دانسته است. با تشکر از ورود به موقع سازمان بازرسی کشور از وزیر محترم تقاضا داریم اگر نمیتواند داماد و دخترشان را توجیه کنند و هر چندماه یکبار این عزیزان میخواهند کار خلاف قانون کنند لطفا استعفا بدهید تا هم آخرت خودتان خراب نشود هم عزیزانتان متوقع نباشند هم به انقلاب آسیب نرسد و ما به جای شما فحش نشنویم. 💢 آدرس ما در پلتفرم ها👇👇👇 |روبیکا | توییتر | اینستا | ویراستی |
خانم می پرسد: "تخم مرغ خود را چقدر میفروشید؟ فروشنده پاسخ می دهد هرتخم مرغ، نیم دلار؛ خانم میگوید؛من۶ تخم مرغ به قیمت ۲/۵ دلار میخرم یااینکه میروم. فروشنده قبول میکند و میگوید، این شروع خوبی برای من است زیرا امروز حتی یک تخم مرغ هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به آن نیاز دارم. خانم تخم مرغ هایش را با قیمت مناسب ودلخواهش خریدو با احساس برنده شدن سوارماشین شیک خود شد و با دوستش به رستورانی شیک رفتند. او و دوستش آنچه را که می خواستند سفارش دادند. آنهافقط کمی‌ از غذای خود را خوردندو مقدار زیادی از آن را باقی گذاشتند. آنها قبض را که 150 دلار بود 200 دلار دادند و به صاحب رستوران شیک گفتند که بقیه ان را به عنوان انعام نگه دارد ... این داستان ممکن است برای صاحب رستوران شیک کاملاً عادی به نظر برسد ، اما برای فروشنده تخم مرغ بسیار ناعادلانه است... سئوالی که مطرح میشود این است: چراهمیشه هنگام خرید از نیازمندان بایدنشان دهیم که قدرت داریم؟ وچرامّانسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوت ما ندارند سخاوتمندهستیم؟ من یکباراین مطلب را در جائی خواندم که می گفت پدرم از افراد فقیرباقیمت بالا اجناسشان را میخرید؛هرچندکه به وسائل احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه بیشتری برای آنها نیز میپرداخت؛شگفت زده شدم. یک روزاز او پرسیدم "پدرچرا این کاررا میکنی؟ پدرم پاسخ داد:این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است؛پسرم. این احتمال هست که این پیام را به اشتراک نگذارید؛امّا جزو افرادی هستید که برای خواندنش زمان گذاشته اید... پس این تلاش برای "انسان سازی" یک گام فراتر رفته است ... در مسیردرست ... @Mosbatbash
﷽ 💢 💢 🏴عزاداری شهادت حضرت زینب«س» 🌹یادبود شهدا و رزمندگان مدافع‌حرم 🎙 سخنران: دکتـــر مفیـــــد 🎤 بـانـوای: کربلایــــی رضـــــا 🗓 یکشنــــبـه ۱۶ بــهـمـن ماه ۱۴۰۱ ⏰همراه‌‌با اقامه‌‌ نماز‌ مغرب‌ وعشاء 📌قائم‌شهر،خیابان‌بابل،کوی‌ارغوان 🚩مسجد امامزاده سیـدعـابدیـن👇 https://zil.ink/masjed_seyedabedin
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️عاشورای ثانی هیئت الزهرا (س) قائمشهر شهادت عمه جان امام زمان (عج) حضرت زینب کبری(س) «هیئت الزهرا (س) قائمشهر» 🔺سخنرانی: حجت الاسلام جابر قادری 🔺مداحی : مداحان اهل بیت علیه السلام 🔸 زمان : یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۶ 🔸ساعت : ۲۰ 🔸مکان: قائمشهر، خیابان ساری، چشمه سر(یاس ۶۰)، روبه روی رضوان ۱۶، مسجد امیرالمومنین علیه السلام ✅ دقت فرمایید به دلیل انجام اعتکاف مراسم از حسینیه عاشقان به مسجدی که در ان اعتکاف برگزار میشود منتقل شده 🔺با خانواده تشریف بیاورید🔺 @heyatalzahra_ir
🔆 محفل صمیمی دخترانه با ۱۲۰۰ نفر دختران دهه هشتادی در جشن میلاد امام علی و امام جواد(ع)🌸 هیئت دخترانه ی بنت الهدی جبهه فرهنگی تربیتی یاوران مهدی (عج) شهرستان قائمشهر ✅ توجه توجه✅ دختران خوب قائمشهری شما هم به این جمع جذاب و باصفا دعوتید پر از برنامه های متنوع مسابقه، اردو و برنامه های تربیتی کانال ایتای ما👇 @heyat_bentolhoda
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ گوشه ای از جمع باصفای ۱/۲۰۰ نفره دخترای ده هشتادی در میلاد امام جواد (ع) و امام علی (ع) 🌸 هیئت دخترانه بنت الهدی 🌸 📍جبهه فرهنگی تربیتی یاوران مهدی (عج) شهرستان قائمشهر کلی برنامه باحال دخترونه 👇👇 @heyat_bentolhoda
هدایت شده از پیام سوادکوه
📽لینک برنامه تلویزیونی قسمت هشتم از امام زاده عبدالحق علیه‌السلام زیراب سوادکوه https://telewebion.com/episode/0x542b3ee 📲 با ما خبرهای سوادکوه را دنبال کنید👇 🆔 @payamsavadkooh
داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست. دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن" لا به لای هق هقش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ... خدا گفت: 'آن كس كه لذت یک روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد'، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن' او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم' آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند .... او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما.... اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. او در همان یک روز زندگی كرد فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! ' زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟ 🗞 @Ancients
چرا استاد شهریار از پزشکی انصراف داد؟ یکی از خاطراتش مربوط به همان دوران دانشجوی پزشکی بودنش هست که می‌گفت: در زمان دانشجویی مطبی در تهران دایر کرده بودم و مریض می‌دیدم. روزی دختری به مطبم آمد و گفت: "آقای دکتر دستم به دامنت پدرم دارد می‌میرد!" می‌گفت سریع وسایل پزشکی‌ام را برداشتم و از در مطب بیرون زدم. وقتی آنجا رسیدم دیدم خانه‌ی مخروبه‌ای است که کف آن معلوم بود که گلیمی یا زیلویی بوده که از نداری برده‌اند و فروخته‌اند. یک گوشه اتاق پیرمردی وسط لحاف شندره‌ای دراز کشیده بود و ناله می‌کرد. پدر را معاینه کردم. و چند قلم دارو نوشتم و دست دخترک دادم و گفتم برو فلان جا از آشناهای من هست. این داروها را مجانی بگیر و بیاور. همه این کارها را کردم و نشستم بالای سر بیمار زار زار گریه کردن. می‌گفت صاحب مریض (همان دخترک) آمده بود بالای سرم دلداری‌ام می‌داد که: "عیب نداره آقای دکتر! خدا بزرگه، انشالله خوب می‌شه!" می‌گفت خب من با این روحیه چطور می‌تونستم پزشک بشم؟ راست هم می‌گفت. سید محمد حسین بهجت تبریزی نیامده بود که دکتر باشد! آمده بود تا شهریار شعر ایران شود ... 🗞 @Ancients
هدایت شده از  🌹رمانهای زیبای مذهبی🌹
🔰داستــان تشــرف علـی حـلاوی ✨ شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظرامام زمان (عج) بوده است. شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟» 🕊در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟» 💠 او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند» 🕊مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی» . 💠 شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عج) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند. . 💚شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی امام زمان(عج) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون آن در میان صحن جاری شود. . ♦️وقتی آن چهل نفر خون جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. امام زمان (عج) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم را در حضور شیخ ذبح کند. . ♦️قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند. ▫️در آن حال، امام زمان (عج) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!» . 💥جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایین آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند. 👌امام زمان(عج) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.» . 👈اينك در خانه جناب شيخ علي حلاوي، بقعه اي موسوم به مقام صاحب الزمان (عج)ساخته شده كه روي سر در ورودي آن، زيارت مختصري از امام زمان(عج) نگاشته شده است. 📔 العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (ع)، علی اکبر نهاوندی، ج2
هدایت شده از پیام سوادکوه
📺عکسی بسیار زیبا از چهار فصل کلبه جنگلی جاده بهمنان 📸دکتر سیدجمشید عمادی 📲 با ما تصاویر وخبرهای سوادکوه را دنبال کنید👇 🆔 @payamsavadkooh