هرجا که غریبه هست رو میگیرم
از باغِ بهشت،عطر و بو میگیرم
با چادرِ زهرا به جهاد آمدهام
پاداشِ جهاد را از او میگیرم
#نوید_نیّری
کسی که بندهی درگاه توست آزاد است
خراب کن دل ما را که با تو آباد است
#نوید_نیّری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ عدم خدمات دهی به "بی حجاب" و "بد حجاب"
⛔️ بر ما واجب است که از "بد حجاب ها" منزجر باشیم...
🎙 آیت الله جوادی آملی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام و عنوان هست
اما روحِ ایمان گم شدهست
شهر در تسخیرِ شیطان است
انسان گم شدهست
آه از ما ای برادر
وای بر ما خواهرم
بیتفاوت تا کجا؟
راه شهیدان گم شدهست
#نوید_نیّری
«قال الحسین(ع): اُریدُ اَن آمُرَ بالمعرُوف و اَنهى عن المنکرِ. اراده کرده ام و میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم.»
سیرهی خونِ خدا نهی ز منکر بودهست
قصهایناست اگر گوشِ شما کر بودهست
#نوید_نیّری
#برای_برخی_مسئولین
چشمت مدام مرثیه میخواند و تَر است
لبخند بر لب تو عجب گریه آور است!
#نوید_نیّری
باسمه تعالی
بیتو افتاد در این شهر به هرجا گذرم
هر کجا روی کنم باز تویی در نظرم
به هوای تو خیابان به خیابان گشتم
دیدی از دوریات ای دوست چه آمد به سرم؟
شک ندارم که ز احوال دلم با خبری
وای بر من اگر از حال دلت بیخبرم
عصرِ پاییزم و دلگیرترین منظرهام
ابرِ دلتنگم و در مزرعهها در به درم
همهجا جلوهی زیباییِ رویاییِ توست
هرکجا را که ببینم به رُخت مینگرم
به کجا بارِ سفر بندم از اینشهر که من
تا به یادِ تو و چشمانِ توام در سفرم
هر زمانی که در آیینه خودت را دیدی
یادِ من کن که به دیدارِ تو محتاجترم
عهد میبندم از این راه نگردانم روی
عهد میبندم از این عشق بسوزد جگرم
تا لبی تَر کنم از کامِ تو کاش آخرِ کار
از هیاهوی جهان سَر به سلامت ببرم
#نوید_نیّری
My recording ۵.mp3
17.57M
📌 موج کره ای 🇰🇷
➖ جلسه ششم
📣#برای_مربی_و_والدین
🎧 بی تی اس (BTS) ، اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK)
🎬 کی دراما
🌀 نقد کی پاپ
🌀 استفاده از نمادهای شیطان پرستی و علوم غریبه در کلیپها و لباسها
🌀 آیا بی تی اس به کشورهای فقیر کمک کرده است؟
🎙نوید نیّری
🔺ادامه دارد...
My recording ۶.mp3
22.51M
#بدون_تعصب_بشنویم_و_فکر_کنیم
💠 تبیین تاریخ سازی و افتخار آفرینی ورزشکاران زن در المپیک
⁉️ آیا ناهید کیانی محجبه است؟
آیا افتخار آفرین و تاریخ ساز شد؟
🥇مدال یا عفاف؟
🎙نوید نیّری
⛔️ فضیلت زن این نیست که پایش را دراز کند و مدال بگیرد...
🌹 آیت الله العظمی جوادی آملی:
🔸 ما خیال میکنیم کمال زن در این است که برای ما برود مدال بیاورد، کمال زن در مادر شدن است، در فرزند تربیت کردن است، کمال زن در اصلاح جامعه است، چرا عواطف در جامعه کم است، زن از همین حقیقت خلق شده است.
🔸 به ما گفتند بیراهه بروید ما هم گفتیم چشم، فضیلت زن در این نیست، که زن و دختر ما برود پایش را دراز کند و یک کسی را بزند و برای ما مدال بیاورد، فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ ، به کجا داریم میرویم.
«به نقل از خبرگزاری رسا»
باسمه تعالی
💠 دختر مشروطه #قسمت_اول
📎محمدرضا پهلوی ۲۰ ساله او را خیلی خوب میشناخت. دیگر کمتر کسی پیدا میشد که این دختر ۳۰ سالهی پر آوازه را نشناسد.
در اوج تنشها و حساسیتها دست رد به سینهی رضاشاه زده بود.پیشنهاد تدریس ملکه را رد کرده بود و نشان درجه سه علمی دولت را پس فرستاده بود.
فهمیده بود شهرت مردمیاش خوشایند حکومت پهلوی نیست اما عقیده خودش و مردم را بر شاه ترجیح میداد.
همه او و خانوادهاش را به فرهنگ و ادب و روشنفکری میشناختند.
سال ۱۳۰۳ در مراسم فارغ التحصیلی از مدرسهی دخترانهی آمریکایی،یک سخنرانی مفصل درباره حقوق زنان و اهمیت تحصیل دختران کرد.
📎سال ۱۳۱۴ دیوان اشعارش چاپ شد و کسی باور نمیکرد یک زن بتواند اینطور خوب شعر بگوید.
بسیاری از اهالی شعر و ادب آن روزها مثل ملک الشعرای بهار و دهخدا او را تحسین کردند و گفتند بعد از دوران مغول در ایران،هیچ زنی نتوانسته به این خوبی شعر بگوید.
حالا همین خانم با وجود این سطح از اصالت و شهرت نتوانست در کانون بانوان که توسط دختران شاه اداره میشد دوام بیاورد.
کانونی که آن موقع محل رفت و آمد روشنفکرها بود و پیشگام اجرای کشف حجاب.
آبش با دختران شاه و سیاستهای کانون در یک جوی نمیرفت.
📎ازدواج و زندگی مشترکش با رئیس شهربانی کرمانشاه دو سه ماه بیشتر طول نکشید. نتوانست با روحیات یک آدم نظامی که اهل دود و دم و مشروب هم بود کنار بیاید.
این جدایی شاید ناخواسته این زن جوان را در آن جوّ و شرایط ایران به اسطورهی یک شخصیت مستقل،شجاع،آزادی خواه و مبارز تبدیل کرد.
📎سیمین دانشور،همسر جلال آل احمد و نویسندهی مشهور ایرانی تعریف میکند: «در دانشکده ادبیات پشت میز کتابداری می دیدمش. چشمهای درشتش کمی تاب داشت و روسری سر میکرد. بیشتر دانشجویان خانم کتابدار صدایش میکردند و من خانم.
خود خودش بود.غافلگیر شدم. میدانستم که باید میشناختمش.میدانستم که این خانم را در ذهنم،در قلبم،در کل وجودم جایی دیدهام یا باید دیده یا شنیده باشم. سیر نگاهش کردم.کمی چاق اما غمگین مینمود و مثل شعرش بلند بالا نبود.سرش که خلوت شد،به اشاره اش به مخزن کتابخانه رفتم.خواستم دستش را ببوسم که نگذاشت. چای که میخوردیم،دوتا از بهترین شعرهایش را از زبان من شنید،اما نتوانستم لبخندی به لب های بستهاش اهدا کنم. حتی حیرت نکرد که قند پارسی اش تا شیراز رفته و برگشته.»
📎پدرش را خیلی زود از دست داد.دقیقا بعد از اینکه بدون اطلاع دیگر پایش را در کتابخانهی دانشسرای عالی نگذاشت. با اینکه پدر هم رئیس کتابخانهی مجلس شورای ملی بود اما کار کتابداری و محیط کتابخانه انگار با روحیه اش سازگار نبود. شاید چون مجبور میشد حجابش را از سر بردارد،یا میزبان شاهزادهها باشد،یا اینکه همه میدانستند او از شهرت و شناخته شدن فراری است،یا شاید هم چون میدانست کتاب و کتابخانه و کتابخوانی هم دیگر طبقهای شده.
به هرحال بعد از مرگ پدر، سه سال و سه ماه بیشتر در این دنیا زنده نماند. سه سال و سه ماهی که تقریبا هیچ خبری از آن نیست.
سه روز بعد از وفاتش،فرمانداری قم در نامه محرمانهای عطف به تلگراف رمز وزارت کشور اعلام کرد که جنازهاش در کنار قبر پدر به خاک سپرده شد.
📎وقتی در فروردین ماه ۱۳۲۰ و در بحبوحهی جنگ جهانی دوم خبر فوتش پخش شد به دلیل سابقه مخالفتهایی که با حکومت داشت و اشعاری که درباره ظلم و ستم دولت علیه مردم، گفته بود،هیچکس دیگر به راحتی نمیپذیرفت که این زن به خاطر بیماری فوت کرده باشد.
چیزی که باعث قوت گرفتن این فرضیه میشود این است که با وجود اینکه این زن،شخصیت ادبی برجستهای بود،هیچ مراسم یادبودی توسط وزارت معارف یا کانون بانوان برایش گرفته نشد و تلاش شد که همه چیز مسکوت باقی بماند.
این اولین بار نبود که یک شخصیت ادبی منتقد،توسط دستگاه حکومت پهلوی حذف میشد و یا اجازه فعالیت به او داده نمیشد.
مرگ مشکوک میرزادهی عشقی و فرخی یزدی، ممنوعیت و توقف انتشار آثار نیما یوشیج و صادق هدایت و نیز زندانی کردن بزرگ علوی فقط بخشی از اقداماتی بود که حکومت برای خاموش کردن صدای منتقدین انجام داد.
📎آیا پروین اعتصامی،این بانوی بلندآوازهی فرهنگ و ادب هم توسط حکومت پهلوی حذف شد یا به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟
📎این چندبیت را پروین پیش از وفاتش سروده بود تا روی سنگ قبرش حک شود:
«این که خاک سیهاش بالین است
اختر چرخ فلک پروین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان بهْ که ز وی یاد کنند
دلِ بی دوست،دلی غمگین است
هرکجا باشی و هرجا برسی
آخرین منزل هستی این است»
ادامه دارد ...
💡دختران و زنان مُهِم اند. همواره مهم بودهاند.
➖نه فقط وقت انتخابات؛ یا لحظهی عیّاشی و معشوقهبازی و قربانیِ جریانها و جنبشهای طرفدار فحشا و سیاستهای کثیف برخی سیاستمداران شدن. نه در زمان چیدن ثمرات؛ یا برای آبروداری و عقدهگشایی. دختران در جهت دهی به جریانهای جامعه و نیز در تربیت انسانها نقش اساسی و تعیین کننده دارند.
🌱ارادهی دختران همیشه بوده؛ هست؛ خواهد بود. کافیاست قدر و منزلت خودت را بشناسی و بازیچه نشوی.
باسمه تعالی
کودک آزاری به سبک بیحجابها
ماجرای این تصویر:
امروز سوار مترو که شدم در قسمت آقایان روی صندلی نشستم. رو به رویم یک مادر با دو دخترش نشسته بودند که یکی از دخترها جوان و دختر دیگر که بین مادر و خواهر بزرگترش نشسته بود دختربچهای حدودا ۹ یا ۱۰ ساله به نظر میرسید. مادر روسری داشت اما بی حجاب بود و خواهر بزرگتر وضعیتی زننده داشت و کشف حجاب هم کرده بود. شلوار دخترک از قسمت رانها هرکدام به اندازه نصف کف دست پاره و برهنه بود. گاهی مرا نگاه میکرد و شرمی در نگاهش موج میزد.چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد این بود که متوجه شدم دختربچه به محض اینکه مرا با تیپ حزباللهی دید حیا کرد و با هر دو دستش پارگیها و برهنگیهای ران پایش را پوشاند و تا زمانی که از مترو پیاده شدم دستش را از روی پارگیهای شلوارش برنداشت که مبادا من چشمم به برهنگی پایش بیفتد.از طرفی حیای فطری و معصومیت کودکی اش را نمیتوانست پنهان کند،از طرفی معلوم بود به انتخاب مادر لباس و آن شلوار پاره را به تن کرده وگرنه خودش با رفتارش نشان داد از پوشیدن چنین شلوار و لباسی شرم دارد.
در آن موقعیت با دیدن این صحنه جگرم برای دخترک سوخت که گرفتار مادر و خواهری اینچنین شده که لباسهای نماد بی عفتی را که خود بر تن دارند،بر تن دختر کوچک خانواده هم میپوشانند که کلاس و مد شان حفظ شود.اگر او را در انتخاب لباس مخیّر میگذاشتند بازهم همین شلوار برهنه نما را میپوشید؟ اگر آری پس چرا از شرم من دقایق طولانی برهنگی پاهایش را پوشاند و معذب بود؟
این جماعت تازه به دوران رسیده خود کودک آزار اند،به سبک خودشان.
#نوید_نیّری
#واقعه_نگاری
باسمه تعالی
💠 «من غلام خانههای روشنم»
بخش اول:
➖«آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز،رسیدگی به نوشته های ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خسته ام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچکس متنفر نیستم. برای دوست داشتن نوشته ام. نمیخواهم، تنها و خسته ام برای همین می روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه ای تاریک. من غلام خانه های روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی می کنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام می گذارم. بانوی رمان بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»
➖این آخرین یادداشت غزاله علیزاده بود و آنچه بیشتر در این رنجنامه نظرم را جلب کرد این جمله بود:«چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک.من غلام خانههای روشنم..من غلام خانههای روشنم.»
➖غزاله علیزاده هم در طلب روشنایی بود.در جستجوی کمال بی نهایت،در پی آرامش.او نیز از تاریکی بیزار بود.نه تنها او بلکه انسان ذاتا کمال جو و روشنایی طلب است.علیزاده قبل از اینکه نویسندهای پوچ گرا و ناامید تا حد خودکشی باشد یک انسان بود.همان انسان کمال جوی روشنایی طلب بیزار از نقص و تاریکی.
➖اما چه شد که علیزاده به جای اینکه سرچشمه کمال و روشنایی را بیابد و روح جاودانهاش را به درستی سیراب کند با مرگی بدعاقبت از ترس و نفرت تاریکی دنیا خود را در چاه تاریکی ابدی انداخت؟
➖اگر به من بگویی در میان یادداشتهایی چنین متروک و تلخ که در تاریخ خاک میخورد به دنبال چه هستی به تو خواهم گفت که میخواهم از دل هر واقعه و از بطن هر نوشتهای از هرکس با هر تفکری،حقایقی را بیرون بکشم که درد مشترک انسان معاصر است. درد گم کردن خویش،درد زجر کشیدن در روزمرگی و زندگی تکراری.درد اسارت در بند زرق و برق دنیای فانی و فراموش کردن جهان باقی.درد کم تحمل بودن در برابر سختی های زندگی و انتظار بیهودهی آرامش در زندان دنیا، دردِ حس بیخدایی در آغوش خدا و رنج تاریکی در دل خورشید.
➖«دستاویز من برای ادامه زندگی، ساختن جهانی است منظم، دنیای رمان یا داستان به امید گرفتن ضرب و هرج و مرج جهان بیرون.»
این قطعه بخشی از آخرین حرفهای علیزاده است در ماهنامه گردون که نشان میدهد شیفتهی نظم و آرامش و متنفر از هرج و مرج و آشفتگی جهان بیرون از خویش بوده تا جایی که آن را دستاویزی برای ادامه زندگیاش میداند و آن گاه که حس میکند این دستاویز او را آرام و راضی نمیکند، به خیال خودش برای رهایی از این هرج و مرج و پریشانی و با توهم اینکه برای همیشه راحت میشود خودش را دار میزند غافل از اینکه همهچیز را خراب تر میکند.چراکه اگر دنیا چندسال بیشتر نبود، پس از مرگ،با ابدیت رو به روست.ابدیتی که با خودکشی آن را نابود کرده.نابودی ابدیت و جاودانگی.و چه فاجعهای از این بزرگتر و چه زیانی از این جبرانناپذیرتر!
➖او در جایی دیگر میگوید:
«روزی رگبار شد. زیر باران سیل آسا یکتا پیراهن ایستادم و چشم به افق سربی دوختم. های و هوی شیروانیها، ذهنم را احاطه کرده بود. دندانهایم سخت بر هم میخورد. اساطیر یونان باستان را در نظر میآوردم و جسم حقیر فانیام را به جاودانگی پیوند میدادم.
تصمیم گرفته بودم برای رسیدن به این مقصود، شکنجه تحمل کنم. بعدها شکنجه بیطلب من، پیاپی بر سرم بارید.»
این حرفهای او نشان میدهد اوهم دل به جاودانگی بسته بود و برای رسیدن به آن حاضر بود شکنجه تحمل کند و در ذهن خودش میخواست جسم فانیاش را به جاودانگی پیوند دهد.او نیز از فانی شدن بیزار بود و میخواست همیشه باشد اما نه همیشه در شکنجه،بلکه حاضر بود شکنجهها را تحمل کند تا به آرامش جاودانه برسد.اما صد حیف که نه خود را درست شناخت نه مسیر را و نه مقصد را. خواهش و تمنایش خوب بود اما نفهمید چگونه قدم بردارد و همه چیز را برای همیشه از دست داد.
➖حدود پنج سال پیش وقتی خبر خودکشی یکی از بهترین و مودب ترین دانش آموزانم را شنیدم که در پانزده سالگی خود را از پشت بام خانه به حیاط پرت کرده بود در بُهت فرو رفتم که چطور میشود یک نوجوان ۱۵ ساله به پوچی و بن بست در زندگی برسد و مرا بسیار به فکر وا داشت تا ریشه های این فجایع را دریابم.
➖این درد تنها درد غزاله علیزاده نیست، هرروز انسانهایی در همین مملکت ما دست به خودکشی میزنند اما نه برای رهایی از جاودانگی،نه برای نجات از روشنایی و کمال، بلکه برعکس برای رهایی از غم و رنج و رسیدن به آرامش و نور.
ادامه در پست بعد ..
ادامهی پست قبل ..
بخش دوم:
➖علاقهی میان کامران(مرتضی) آوینی و غزاله علیزاده داستان نویس ایرانی و نویسنده رمان مشهور «خانه ادریسیها»، دو شخصیت تیپیکال که بعدها به واسطهی تغییرات شهید آوینی فاصلهی فکری زیادی میانشان رقم خورد، یکی از بحثبرانگیزترین نقاط تاریخ روشنفکری ایرانیاست.
➖عدهای میگویند آوینی بتی برای الهام گرفتن علیزاده بود و اشتیاق و عشق از سوی علیزاده بیشتر وجود داشته تا آوینی. میگویند کامران آوینی روشنفکر قبل از انقلاب خواستار رابطهای متعارف با غزاله بوده اما غزاله علیزاده تک دختری رها و بی قید از خانواده ای مرفه بود که در هیچ قالبی نمیگنجید.
عدهای هم میگویند آوینی بیشتر عاشق غزاله بود تا حدی که هفته ای یکبار باید او را از بیمارستان جمع میکردند.
در هرحال روایت های متفاوتی از این رابطه وجود دارد و ما در این یادداشت کاری با این روایتهای گوناگون و مبهم نداریم.
➖همینقدر میگویم که کامران آوینی قبل از انقلاب هرچه بود، در برههای از زمان با دم مسیحایی حضرت خمینی کبیر به سوی خدا و سبک زندگی اسلامی بازگشت و با عشق به خدا در فضای روحانی و قدسی اسلام زیست و عاقبت به سعادت و شهادت رسید.
اما غزاله علیزاده اواخر عمرش در مصاحبه ای با مجله ادبی گردون که در شماره ۵۱ آن به چاپ رسیده و برگرفته از تفکرات خالی از معنویت و دنیای سیاه و پر از یأس اوست،اوج افسردگی و احساس پوچی متاثر از مکاتب منحط غربی را به نمایش گذاشت و سرانجام چندماه بعد از آن مصاحبه خودش را حلق آویز و اقدام به خودکشی کرد تا پایانی تلخ و ابدیتی تاریک را برای خود رقم بزند.
➖آنچه از اینگونه ماجراها برای ما مهم است درک تاثیر عقاید و باورهای صحیح و به تبع آن، ایمان و گرایش به خدا و نیز سبک زندگی خدامحورانه و در مقابل، تاثیر دوری و تهی ماندن از باورهای درست و طرز زندگی خدامحورانه و خداجویانه ی معنوی است که اولین بینش و گرایش، کامران را به سید مرتضی آوینیِ تائب و شهید بدل میکند و به سعادت ابدی میرساند و دومین طرز فکر وسبک زندگی، غزاله علیزاده را به زنی ناامید و افسرده که در اوج احساس یأس و پوچی دست به خودکشی میزند تا خود را از رنج ها و غصه های دنیا خلاص کند اما در رنجی ابدی گرفتار میشود. شاید غزاله علیزاده اگر هدف از آفرینش و معنای زیستن خود را میدانست، جایگاه و عاقبتش در عالم هستی را مییافت و کورکورانه و مقلدانه در باتلاق مکاتب فکری پوچ و مادی گرایانه فرو نمیرفت پایانی چنین تلخ نداشت.
➖آری،بزرگترین و مهمترین مشکل انسان معاصر،عدم خودشناسی و هستی شناسی منطقی و عقلانی و فقدان درک صحیح از خویشتن و جهان هستی است که گرایشها و سبک زندگی و در نهایت،آخرت ابدی را میسازد و متاسفانه در ذهن بسیاری از انسانهای امروزی و حتی بسیاری از قشر مذهبی و متدین شاید خاک هم نمیخورد و نتیجه این غفلت و نسیان،میشود یأس و رسیدن به پوچی،حس ناتوانی از ادامه زندگی و در نهایت خاتمه دادن به حیات دنیوی با خودکشی یا دست کم ادامه دادنی بی معنا و تکراری تا فرا رسیدن مرگ و سپس مواجهه با ابدیتی ویران و دردناک.
#نوید_نیّری