eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
86 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
791 ویدیو
11 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 قاسم سلیمانی چه داشت که دیگران نداشتند ؟ چطور او بی جلوه گری محبوب دل میلیون ها نفر بود؟ پاسخ در نداشته های اوست . در روزگار بد عهد ما سلیمانی ، فساد نداشت. سلیمانی ، جاه طلبی نداشت. سلیمانی ،چاپلوسی نداشت. سلیمانی ، نخوت و تکبر نداشت. سلیمانی ، اصلا حب جاه و مقام نداشت . سلیمانی ، هیچ بهره ای از دنیای فانی نداشت . سلیمانی ،ریاکاری نداشت که اگر داشت دختر بی حجاب و باحجاب را ، هر دو دختران این سرزمین نمی دید . سلیمانی زمینی نبود که آسمانی شد، زبون نبود، رشید و شجاع بود . او سمبل کشوری 5000 ساله، تمدنی 2500 ساله و مظلومیتی 1440 ساله بود . در دوران نامردی ، سلیمانی "مرد" زیست و "مرد" رفت . اگر سیاسی های کشور یک "مرد" چون او داشتند تا این حد اسیر تفرقه نبودند . سردار "سرباز میهن" ماند و "سرباز میهن" رفت . اگر "سربازی" چون او در جمع اقتصادی های ایرانی بود اوضاع با سامان تر از این بود که امروز هست . بیاموزیم از او چگونه زیستن را و چگونه رفتن را . 📚من هستم ... 🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
❤️دومدافع 🔰 بعد دانشگاه منتظر  بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد... پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ تارسیدم مامان صدام کرد... اسماااااا❓ سلام مامان سلام دخترم خستہ نباشے سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم مامان دستم و گرفٺ و گفت: کجا❓چرا لب و لوچت آویزونہ هیچے خستم 😒 آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب❓ مامان با تعجب گفت:چیہ❓ چرا اینقده هولے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن اخہ مامان ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے... گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید 😊 مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم 😕 گفت اونطورے نگاه نکن😄 گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم😄 إ مامان پس نظر من چے❓ خوب نظرتو رو با همون خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ😉 خندیدم و گونشو بوسیدم 😘 وگفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟ چپ چپ نگاهم کرد و گفت:😊 خوبہ والا جوون هاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن 😒 چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق🚶 شب ک بابا اومد مامان باهاش حرف زد👥 مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت 😔 اسماء بابات اصـن راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون... از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓ مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓ شوخے کردم دختر چہ خبرتہ مامان خندید و رفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـن ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود خلاصہ قرارمون شد پنج شنبہ 👌 کلے ب مامان غر زدم  ک پنجشنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ...☹️ اما مامان گفت اونا گفتـن دیگہ تا اخر هفتہ  تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...😟 ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم😨 بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..... قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم ساعت ۹/۳۰ بود یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم ساعت۹:۵۵دیقہ شد 😃 ۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در با خنده سلامی کرد😊 سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ🚗 تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم سجادے هم مشغول رانندگے 🚗 اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم  کہ باعث شد خندش بگیره😂 با اخم نگاش کردم 😑 نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود اما نتونستم روشو بخونم بالاخره ب حرف اومد نمیپرسید کجا میریم❓ 😊 منتظر بودم خودتوݧ بگید بسیار خوب پس باز هم صبر کنید حرصم درومد اما چیزے نگفتم جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد از فرصت استفاده کردم پلاکو گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم تا اومدم ازش عکس بگیرم .. از گل فروشے اومد بیروݧ...💐 هل شدم و گوشے از دستم افتاد...😰😰 ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙