eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
86 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
794 ویدیو
11 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ‌دومدافع 🔰 چاره اے نبود باید میرفتم... _اوایل مهر بود کلاس هاے دانشگاه تازه شروع شده بود _ما ترم اولے ها مثل ایـݧ دانشگاه ندیده هاروز اول رفتیم تنها کلاسے کہ تو دانشگاه برگزار شد،کلاس ترم اولے ها بود دانشگاه خیلے خلوت بود. _تو کلاس کہ نشستہ بودم احساس خوبے داشتم خوشحال بودم کہ قراره خانم مهندس بشم براے خودم😂. _تغییرو تو خودم احساس میکردم هیجان و شلوغے گذشتمم داشت برمیگشت هموݧ روز اول با مریم آشنا شدم دختر خوبے بود. _اولیـݧ روز دانشگاه پنج شنبہ بود. از بعداوݧ قضیہ تو بهشت زهرا هر پنجشنبہ میرفتم اونجا و بہ شهدا سر میزدم شهداے گمنامو بیشتر از همہ دوست داشتم هم بخاطر خوابے کہ دیدم هم بخاطر محمد جعفرے پسر هموݧ پیرزݧ نمیدونم چرا فکر میکردم جزو یکے از شهداے گمنامہ. _اوݧ روز بعد از دانشگاه هم رفتم بهشت زهرا قطعہ ے شهداے بی پلاک. _زیاد بودݧ دلم میخواست یکیشونو انتخاب کنم کہ فقط واسہ خودم باشہ اونروز شلوغ بود سر قبر بیشتر شهداے گمنام نشستہ بودن چشمامو چرخوندم کہ یہ قبر پیدا کنم کہ کسے کنارش نباشہ بالاخره پیدا کردم سریع دویدم سمتش نشستم کنارش و فاتحہ اے براش فرستادم سرمو گذاشتم رو قبر احساس آرامش میکردم یہ پسر بچہ صدام کرد:خالہ❓خالہ❓ گل نمیخواے سرمو آوردم بالا یہ پسر بچہ ے ۵ سالہ در حال فروختـݧ گل یاس بود عطر گلا فضا رو پر کرده بود برام جالب بود تاحالا ندیده بودم گل یاس بفروشـݧ آخہ گروݧ بود ازش پرسیدم:عزیزم همش چقدر میشہ❓ گفت: ۱۵ تومـݧ ۱۵تومــݧ بهش دادم و گلهارو ازش گرفتم چند تاشاخہ ببشتر نبود. بطرے آب و از کیفم درآوردمو روقبرو شستم بوے خاک و گل یاس باهم قاطے شده بود لذت میبردم از ایـݧ بو گلها رو گذاشتم روقبر دلم میخواست با اوݧ شهید حرف بزنم اما نمیتونستم میخواستم باهاش درد و دل کنم اما روم نمیشد از گذشتم چیزے بگم براے همیـݧ بہ یہ فاتحہ اکتفا کردم. یہ شاخہ گل یاس و هم با خودم بردم خونہ و گذاشتم تو گلدوݧ اتاقم با پیچیدݧ بوے گل یاس تو فضاي اتاقم همه چیزو فراموش کردم و خاطرات خوب مثل چادرے شدنم اومد تو ذهنم. _همہ ے کلاس هاے دانشگاه تقریبا دیگہ برگزار میشد چندتا از کلاس ها روکہ بین رشتہ ها،عمومے بود و با ترم هاے بالاتر داشتیم سجادے هم تو اوݧ کلاس ها بود. _مـݧ پنج شنبہ ها اکثرا کلاس داشتم و بعد دانشگاه میرفتم بهشت زهرا پیش شهید منتخبم سرے دوم کہ رفتم تصمیم گرفتم تو نامہ همہ چیو براش از گذشتم بنویسم و بهش بگم چی ازش میخوام _نامرو بردم خندم گرفتہ بود از کارم اصلا باید کجا میذاشتمش بالاخره تمام سعے خودمو کردم و باهاش حرف زدم وقتے از گذشتم میگفتم حال بدے داشتم و اشک میریختم و موقع رفتـݧ یادم رفت نامہ رو از اونجا بر دارم. با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیرون... ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙
❤️ دومدافع 🔰 با صدای سجادی از خاطراتم اومدم بیرون.... با یه دسته گل خیلی قشنگ ک رز بودن اومد و سوار ماشین شد. رفتیم سمت مزار شهدای گمنام. پیاده شدیم دیدم گوشیم زنگ میخوره _اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد....😧 مامانم بود باخودم گفتم الانہ کہ ماماݧ نگراݧ بشہ چندبار شمارشو گرفتم اما نمیگرفت اخمام رفتہ بود تو هم درتلاش بودم کہ سجادے اومد سمتم _چیزے شده خانم محمدے❓ _آنتـݧ رفت قطع شد فقط میترسم ماماݧ نگراݧ بشہ گوشیشو داد بهم و گفت: بفرمایید مـݧ آنتـݧ دارم زنگ بزنید کہ مادر از نگرانے در بیاݧ تشکر کردم و گوشے و گرفتم تصویر زمینہ ے گوشے عکس یہ سربازے بود کہ رو بازوش نوشتہ بود" مدافعـــــــــاݧ حــــــــــــرم" خیلے برام جالب بود _چند دیقہ داشتم رو صفحه رو نگاه میکردم... خندید و گفت: چیشد❓زنگ نمیزنید❓ کلے خجالت کشیدم شماره ے مامان و گرفتم سریع جواب داد: بلہ بفرمایید❓ سلام ماماݧ اسماء ام آنتـݧ گوشیم رفت با گوشے آقاے سجادے زنگ زدم نگراݧ نباش تا چند ساعت دیگه میایم خدافظ نزاشتم اصـݧ حرف بزنہ میترسیدم یہ چیزي بگہ سجادے بشنوه بد بشہ _گوشے سجادے و دادم و ازش تشکر کردم سجادے بلند شد و رفت سر هموݧ قبرے کہ بهم نشـوݧ داده بود نشست و گفت: خانم محمدے فکر کنم زیاد اینجا موندیم شما دیرتوݧ شد اجازه بدید مـݧ یہ فاتحہ اے بخونم و بریم _نصف گل هایے رو کہ خریده بود و برداشتم با یہ بطرے آب و رفتم پیش سجادے روے قبرو شستم،گلهارو گذاشتم روش و فاتحہ اے خوندم سجادے تشکر کردو گفت: نمیدونم چرا قسمت نیست ما حرفامونو کامل بزنیم. _بلند شدیم و رفتیم سمت ماشیـݧ در ماشیـݧ رو برام باز کرد سوار ماشیـݧ شدم خودش هم سوار شد و راه افتادیم تو راه پلاک همش تکون میخورد مـݧ کنجکاو تر میشدم کہ بفهمم چہ پلاکیہ. دلم میخواست از سجادے بپرسم اما روم نمیشد هنوز. سجادے باز ضبط و روشـݧ کرد ولے ایندفعہ صداے ضبط زیاد نبود مداحے قشنگے بود😭 "منو یکم ببیـݧ سینہ زنیمو هم ببیـݧ ببیـݧ کہ خیس شدم عرق نوکریمہ ایـ😭 دلم یہ جوریہ ولے پر از صبوریہ چقد شهید دارݧ میارݧ از سوریہ" اشک تو چشماے سجادے جمع شده بود😭 محکم فرموݧ و گرفتہ بود داشت مستقیم بہ جاده میزد برام جالب بود چند دیقہ بینموݧ با سکوت گذشت تا اینکہ رسیدیم بہ داخل شهر اذاݧ و داشتـݧ میگفتـݧ جلوے مسجد وایساد سرشو بگردوند طرفم و گفت:با اجازتوݧ مـݧ برم نماز بخونم زود میام پیاده شد مـݧ هم پیاده شدم و گفتم مـݧ هم میام _بعد از نماز از مسجد اومدم بیروݧ بہ ماشیـݧ تکیہ داده بود تا منو دید لبخند زدو گفت:قبول باشہ خانم محمدے تشکر کردم و گفتم همچنیـݧ سوار ماشیـݧ شدیم و حرکت کرد جلوے یہ رستوراݧ وایساد و گفت اگہ راضے باشید بریم ناهار بخوریم گشنم بود ن نگفتم و رفتیم داخل رستوراݧ و غذا خوردیم _وقتے حرف میزد سعے میکرد بہ چشمام نگاه نکنہ و ایـݧ منو یکم کلافہ میکرد ولے خوشم میومد از حیایےکہ داشت. _تو راه برگشت بہ خونہ بهش گفتم کہ هنوز خیلے از سوالاے مـݧ بے جواب مونده حرفم رو تایید کرده و گفت منم هنوز خیلے حرف دارم واسہ گفتـݧ و اینکہ شما اصلا چیزے نگفتید میخوام حرفاے شما رو هم بشنوم _اگہ خانواده شما اجازه بدݧ یہ قرار دیگہ هم براے فردا بزاریم با تعجب گفتم: فردا❓زود نیست یکم از نظر مـݧ البتہ نظر شما هر چے باشہ همونہ گفتم باشہ اجازه بدید با خانواده هماهنگ کنم میگم ماماݧ اطلاع بدݧ تشکر کرد _رسیدیم جلوے در. میخواستم پیاده شم کہ دوباره چشمم افتاد بہ اوݧ پلاک حواسم بہ خودم نبود سجادے متوجہ حالت مـݧ شد و گفت:خانم محمدے ان شاالله بہ موقعش میگم جریاݧ ایـݧ پلاک😂 و بہ خودم اومدم از خجالت داشتم آب میشدم😓بدوݧ اینکہ بابت امروز تشکر کنم خدافظے کردم و رفتم کلید وانداختم درو باز کردم ماماݧ تا متوجہ شد بلند شد و اومد سمتم سلاااااااام ماماݧ جاݧ دستش و گذاشتہ بود رو کمرش و در اوݧ حالت گفت: _سلام علیکم خوش اومدے گونشو بوسیدمو گفتم مرسے اومدم برم کہ دستمو گرفت و گفت کجا❓ازدستت عصبانیم خودمو زدم بہ اوݧ راه ابروهامو بہ نشانہ ے تعجب دادم بالا و گفتم:عصبانے براے چی❓ماماݧِ اسماء و عصبانیت❓شایعست باور نکـن ماماݧ جاݧ حرفایے میزنیا نتونست جلوے خندشو بگیره خبہ خبہ خودتو لوس نکـݧ بیا تعریف کـݧ چیشد اصـݧ چرا رفتہ بودید بهشت زهرا😁❓ اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ زنگ زد خالم بود. نجات پیدا کردم و دویدم سمت اتاقم...... ◀️ ادامـــــہ دارد... 💙❣💙
‏روز مادر رو به مادران شهدا ، اسوه‌های صبر و ایثار و فداکاری تبریک میگم. مادرانی که امروز تبریک فرزندانشان را از بهشت برین میشنوند و حق مادری بر گردن ملت بزرگ ایران دارند.‎
ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها را تبریک و تهنیت عرض میکنم خدمت منجی عالم بشریت حضرت مهدی عج و شیعیان مخلص آن حضرت 🌸🌸🌸
هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری تنها تویی که برسم ذوقم‌ می آوری نامت مرا مسافر لاهوت کرده است لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده زهرا سلام الله علیها مادر🌷
Naser Abdollahi Az Fatemeh 320.mp3
16.09M
یادی کنیم از آهنگ زیبای یا فاطمه بنت نبی مرحوم ناصر عبداللهی یا فاطمه‌ سرخدا، ای‌ گوهرِ تاج‌ وفا، ای‌ باشکوه‌، ای‌ والا، یا زهرا، ای‌ دخت‌ گل‌! ای‌ یاسمین‌! ای‌ اسوه‌ زن‌ در زمین‌! ای‌ آسمان‌ از تو متی ن ‌ ای‌ آسمان‌ از تو متین ‌ یا فاطمه‌ بنت‌ نبی‌! عشق‌ محمد با علی غیرت‌ حسین‌ از شیره‌جان‌ تو نوشید شیرخدا تا پای‌ جان‌ بهر تو کوشید شمع‌ تو از شیران‌ حق‌ پروانه‌ها ساخت ‌ از زینب‌ زهرا نشان‌ افسانه‌ها ساخت مریم‌ گل‌ آرای‌ مسیح‌ چون‌ ژاله‌ تو باغ‌ نجابت‌ خرم‌ از آلاله‌ تو ام‌ ابیها! ام‌ نور! ای‌ بی‌نهایت‌! ای‌ مظهر شور و شرف‌ شرم‌ و شفاعت‌! حسن‌ برای‌ عشق‌ دین‌ مهر تو افروخت ‌ حسین‌ برای‌ حفظ‌ دین‌ قهر از تو آموخت
‌ 🔰 فعالیت بی‌سابقه زنان در عرصه‌های مختلف جامعه به برکت جمهوری اسلامی است ‌‌‌‌ 🔺 رهبر انقلاب اسلامی در نشست تصویری با جمعی از مداحان به‌مناسبت سالروز ولادت حضرت زهرا(س): ‌ "غربی‌ها تبلیغ می‌کنند که اسلام و حجاب اسلامی مانع رشد زن می‌شود. این یک دروغ واضح است و دلیل بارز خلاف واقع بودن آن، وضعیت زنان در جمهوری اسلامی است. ‌ در ایران در هیچ مقطع تاریخی تا به این حد، زن تحصیل‌کرده و فعال در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری، علمی، سیاسی و اقتصادی حضور نداشته و همه اینها از برکت جمهوری اسلامی است." ۹۹/۱۱/۱۵ ‌ سلام الله علیها‌ https://eitaa.com/joinchat/2859466846Ce41ccd90f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅از امام دوازدهم چه می دانید.......؟؟؟؟ 🍂حضرت مهدی(عج) در چند سالگی به امامت منصوب شدند؟ ✅ 5 سالگی 🍂غیبت صغری امام زمان(عج) چند سال طول کشید؟ ✅69سال 🍂غیبت کبری امام زمان(عج)از چه سالی شروع شد؟ ✅از سال 329 قمری 🍂اولین نشانه ظهور حضرت مهدی(عج) چیست؟ ✅طلوع خورشید از مغرب 🍂نمایندگان امام زمان(عج)در غیبت کبری چه کسانی هستند؟ ✅مراجع شیعه که عالم به فقه، روایت و کتاب خدا هستند 🍂هنگامی که حضرت مهدی (عج) به دنیا آمد بر بازوی راستشان چه نوشته بود؟ ✅"جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا " 🍂کدام معصوم فرموده :«زمان ظهور مربوط به خداوند است و هرکس آن را معین کند،دروغ گفته است»؟ ✅حضرت مهدی(عج) 🍂از جمله مواریث انبیاء(ع) که حضرت می آورند، چیست؟ ✅منبر حضرت سلیمان(ع) 🍂امام زمان(عج) در چه روزی ظهور خواهند کرد؟ ✅جمعه 🍂حضرت مهدی(عج) از کجا ظهور خواهد کرد؟ ✅شهر مکه 🍂اولین آیه ای که حضرت هنگام ظهور تلاوت می فرمایند، کدام آیه است؟ ✅" بقیة الله خیر لکم ان کنتم مۆمنین " 🍂محل حکومت ایشان پس از ظهور کدام شهر است؟ ✅شهر کوفه 🍂پس از ظهور جایگاه قضاوت و حکمرانی امام زمان (عج) کجاست؟ ✅مسجد کوفه 🍂یاران نخستین امام زمان(عج) هنکام ظهور در کجا با ایشان بیعت می کنند؟ ✅در خانه خدا بین رکن و مقام 🍂یاران حضرت مهدی(عج) چند نفرند؟ ✅313 نفر 🍂هنگام ظهور چه تعداد زن همراه حضرت ولی عصر(عج) هستند؟ ✅13 زن 🍂اولین شخصی که در زمان ظهور با آن حضرت بیعت می‌کند، کیست؟ ✅جبرئیل(ع) 🍂کدام پیامبر هنگام ظهور با ایشان نماز می گذارند؟ ✅حضرت عیسی(ع) 🍂در روایات آمده که برای آن حضرت خانه ای است، نام آن خانه چیست؟ ✅بیت الحمد 🍂نام شمشیر آن حضرت چیست؟ ✅سیف الله 🍂چه تعداد دعای بزرگ از طرف حضرت مهدی(عج) وارد شده است؟ ✅40 دعا 🍂کدام مسجد به دستور خاص حضرت مهدی(عج) بنا شده است؟ ✅مسجد مقدس جمکران 🍂در وجود حضرت مهدی(عج) چه ویژگی ای از حضرت نوح(ع) است؟ ✅عمر طولانی 🍂بزرگترین عبادت در زمان غیبت کبری چیست؟ ✅انتظار فرج امام زمان(عج) 🍂کدام زیارت مربوط به امام زمان(عج) است؟ ✅زیارت شریف آل یاسین 🔴دعای مخصوص حضرت ولیعصر(عج) چیست؟ ✅👈دعای عهد 🍂نماز مخصوص امام زمان(عج) چند رکعت است؟ ✅ 2 رکعت 🍂کدام دعاست که از طرف آن بزرگوار توصیه شده هر روز خوانده شود؟ ✅دعای فرج 🍂 سلامتی و تعجیل در امر فرج حضرت صاحب الزمان(عج) صلوات بر محمد و آل محمد ✅حداقل برای یک نفر جهت تبلیغ دین ارسال کنید باذکرصلوات -------------------------------------------- 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 -------------------------------------------- •°|ڪپے بھ شࢪط ۵ صݪوآت برا تعجیݪ در ظہوࢪوسلامتی آقآ(عج)🌸 و دعآے شہادتــــــ،،، مــــــجاز🍓☺|•° https://eitaa.com/joinchat/2859466846Ce41ccd90f0
❤️ دومدافع 🔰 _اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ زنگ زد خالم بود نجات پیدا کردم و دویدم سمت اتاقم... چادرم و درآوردم تو آینہ نگاه کردم چهرم نسبت به سه سال پیش خیلے تغییر کرده بود بہ خودم لبخندے زدم و گفتم اسماء ایـݧ سجادے کیہ❓ چرا داره بہ دلت میشینہ❓ همونطور کہ بہ آینہ نگاه میکردم اخمام رفت تو هم _گفتم اسما خجالت بکش واااااا😒 ولی خودمماااااا علے فرق داره نوع نگاهش، صدا کردنش،حرف زدنش،عقایدش...😌 _خندم گرفت ... هہ علے❓هموݧ سجادے خوبہ زیادے خودمونے شدم 😄 _در هر حال زود بود براے قضاوت هنوز جلوے آینہ بودم کہ ماماݧ در اتاق و باز کرد کجا فرار کردی❓ خندم گرفت فرار کجا بود مادر مـݧ اومدم لباسامو عوض کنم خوب پس چرا عوض نکردے هنوز❓ داشتم تو آینہ با خودم اختلاط میکردم مامانم با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: بسم اللہ خل شدے دختر❓ خندیدم و گفتم بووووودم راستے ماماݧ آقاے سجادے گفت کہ قرار بعدیموݧ اگہ شما اجازه بدید براے فردا باشہ فردا❓چہ خبره اسماء نمیدونم ماماݧ عجلہ داره براے چے مثلا عجلہ داره دستمو گذاشتم رو چونم و گفتم خوب ماماݧ براے مـݧ دیگہ ماماݧ با گوشہ ے چشمش بهم نگاه کرد و گفت:بنده خدا آخہ خبر نداره دختر ما خلہ تو آینہ با خودش حرف میزنہ إ مامااااااااااان.. در حالے کہ میخندید و از اتاق میرفت بیروݧ گفت :باشہ با بابات حرف میزنم راستے اسماء اردلاݧ داره میاد. از اتاق دویدم بیروݧ با ذوق گفتم کے داداش کچلم میاااااد فردا خبر داره از قضیہ خواستگارے❓ _معلومہ کہ داره پسر بزرگمہ هااا تازه خیلے هم تعجب کرد کہ تو بالاخره بعد از مدت ها اجازه دادے یہ خواستگار بیاد براے همیـݧ از پادگاݧ مرخصے گرفتہ کہ بیاد ببینتش دستم و گذاشتم رو کمرمو گفتم: آره تو از اولم اردلاݧ و بیشتر دوست داشتے بعد باحالت قهر رفتم اتاق _ماماݧ نیومد دنبالم خندم گرفتہ بود از ایـݧ همہ توجہ ماماݧ نسبت بہ قهر مـݧ اصلا انگار ݧ انگار خستہ بودم خوابیدم باصداے اذاݧ مغرب بیدار شدم اتاقم بوے گل یاس پخش شده بود. دیدم رو میزم چند تا شاخہ گل یاسہ تعجب کردم تو خونہ ما کسے براے مـݧ گل نمیخرید ولے میدونستـݧ گل یاس و دوست دارم اولش فکر کردم ماماݧ براے آشتے گل خریده ولے بعید بود ماماݧ از ایـݧ کارا نمیکرد همونطور کہ داشتم خمیازه میکشیدم اتاق رفتم بیروݧ و داد زدم: ماماااااااݧ ایـݧ گلا چیہ❓ مـݧ باهات آشتے نمیکنم تو اوݧ کچل و بیشتر از مـݧ دوست دارے اردلاݧ یدفہ جلوم ظاهر شد و گفت: بہ مـݧ میگے کچل❓ از هیجاݧ جیغے کشیدم و دویدم بغلش کردم هنوز لباس سربازے تنش بود میخواستم اذیتش کنم دستم و گرفتم رو دماغم گفتم: _اه اه اردلاݧ خفہ شدم از بوے و جورابو عرقت قیافشو ببیـݧ چقد سیاه شدے زشت بودے زشت تر شدے خندید و افتاد دنبالم بہ مـݧ میگے زشت❓ جرأت دارے وایسااا ماماݧ با یہ اللہ اکبر بلند نمازشو تموم کرد و گفت چہ خبرتونہ نفهمیدم چے خوندم قبول باشہ ماماݧ مگہ نگفتے اردلاݧ فردا میاد چرا منم نمیدونم چرا امروز اومد _اردلاݧ اخمی کردو گفت ناراحتید برم فردا بیام خندیدم هولش دادم سمت حموم نمیخواد تو فعلا برو حموم... راستے نکنہ گلارو تو خریدے❓ ناپرهیزے کردے اردلان... خندید و گفت:بابا بغل خیابوݧ ریختہ بودݧ صلواتے مـݧ پول نداشتم برات آبنبات چوبے بخرم گل گرفتم گل یاس❓اونم صلواتے❓ برو داداااااش برووو کہ خفہ شدیم از بو برو. _داشتم میخوابیدم کہ اردلاݧ در اتاق و زد و اومد داخل ... ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙