eitaa logo
🍉 قارپوز 🍉
104.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
18.8هزار ویدیو
61 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/G17a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺مواظب باشید گوسفندا اینطوری ازتون انتقام نگیرن😄 تا آخر ببینید؛ خیلی خنده‌داره 🆔 @Gizmiz100
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پرافتخارترین ورزشکاران تاریخ المپیک 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید با رول دستمال و کاموا کلاه درست میکنه برای جاکلیدی☺️ عالیه حتما ببین😍 🆔 @Gizmiz100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو تا پلیس راهور، یه بچه سیستان و بلوچستانی در حال غرق شدن رو از مرگ حتمی نجات دادن، بعد هم با ماشین پلیس منتقل کردن درمانگاه؛ این فیلم رو یه عابر پیاده ضبط کرده. کاش این حرکت زیبا و زندگی بخش پلیس های کشورمون، همه جا دیده بشه👏👌 🆔 @Gizmiz100
یکی از طرفداران کانیه وست هوای استادیومی که در اون خواننده محبوبش آلبوم جدید خودش به نام "DONDA" را اجرا کرده جمع آوری کرد و برای فروش گذاشته! قیمت در حال حاضر به 3333 دلار رسیده است و داره زیاد تر میشه. مردم از هوا هم پول در میارن! لطفا بگید هوای کنسرت کدوم خواننده تو ایران بیشتر فروش داره تا ماهم کسب و کار خودمون رو راه بندازیم. 🆔 @Gizmiz100
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جالبناک از دنیای حیوانات😄 🆔 @Gizmiz100
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدیويی پربازديد در دنيا از یک بچه شيطون که نرده های پنجره آپارتمان نجات بخش جانش شده😨 🆔 @Gizmiz100
آبشار هشترخان _ طارُم آبشار هشترخان یکی از آبشارهای زیبای شهرستان طارم در استان زنجان است. این آبشار در دره هشترخان در نزدیکی روستای زیبای لار قرار گرفته است. 🆔 @Gizmiz100
" مراقب سنگریزه ها باشید" روزی حکیمی در میان کشتزارها قدم می‌زد که با مرد جوان غمگینی روبه‌رو شد. حکیم گفت: «حیف است در چنین روز زیبایی غمگین باشی.» مرد جوان نگاهی به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: «حیف است!؟ من که متوجه منظورتان نمی‌شوم!» گرچه چشمان او مناظر طبیعت را می‌دید اما به قدری فکرش پریشان بود که آنچه را که باید، دریافت نمی‌کرد. حکیم با شور و شعف اطراف را می‌نگریست و به گردش خود ادامه می‌داد و درحالی‌که به سوی برکه می‌رفت از مرد جوان دعوت کرد تا او را همراهی کند. به کنار برکه رسیدند، برکه آرام بود. گویی آن را با درختان چنار و برگ‌های سبز و درخشانش قاب کرده بودند. صدای چهچههٔ پرندگان از لابه لای شاخه های درختان در آن محیط آرام و ساکت، موسیقی دلنوازی می‌نواخت. حکیم در حالی که زمین مجاور خود را با نوازش پاک می‌کرد از جوان دعوت کرد که بنشیند. سپس رو به جوان کرد و گفت: «خواهش می‌کنم یک سنگ کوچک بردار و آن را در برکه بینداز.» مرد جوان سنگریزه ای برداشت و با تمام قوا آن را درون آب پرتاب کرد. حکیم گفت: «بگو چه می‌بینی؟» مرد جوان گفت: «من آب موج‌دار را می‌بینم.» حکیم پرسید: «این امواج از کجا آمده‌اند؟» جوان گفت: «از سنگریزه ای که من در برکه انداختم.» حکیم گفت: «پس خواهش می‌کنم دستت را در آب فرو کن و حلقه های موج را متوقف کن.» مرد جوان دستش را نزدیک حلقه ای برد و در آب فرو کرد. این کار او باعث شد حلقه های جدید و بزرگ‌تری به وجود آید. گیج شده بود. چرا اوضاع بدتر شد؟ از طرفی متوجه منظور حکیم نمی‌شد. حکیم پرسید: «آیا توانستی حلقه های موج را متوقف کنی؟» جوان گفت: «نه! با این کارم فقط حلقه های بیشتر و بزرگ تری تولید کردم.» حکیم پرسید: «اگر از ابتدا سنگریزه را متوقف می‌کردی چه!؟» حکیم گفت: «از این پس در زندگی‌ات مواظب سنگریزه‌های بسیار کوچک اشتباهاتت باش که قبل از افتادن آن‌ها در دریای وجودت مانع آن‌ها شوی. هیچ وقت سعی نکن زمان و انرژی‌ات را برای بازگرداندن گذشته و جبران اشتباهاتت هدر دهی.» 🆔 @Gizmiz100