eitaa logo
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
1.2هزار دنبال‌کننده
317 عکس
17 ویدیو
10 فایل
اینجا کانال مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص است؛ محلی برای اندیشیدن در مقیاس تاریخ، با کمک قصه‌ها. + برای ارتباط با ما: 🆔 @sayyed_meysam
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ شیوع مشاع... 🔸 بازگردیم به فوتبال. حالا که کوره‌ی آن حسابی تنوره می‌کشد و چانه و خمیر برخی هنوز بر دیواره‌ی جام‌جهانی مانده و فتیر برخی دیگر بر خاکستر نشسته است؛ بازگردیم تا از خودمان بپرسیم این فوتبال چیست؟ این پدیده‌ی عجیب که انسان‌های بسیاری را به خود می‌خواند، در خود فرو می‌برد و از خودبیگانه می‌کند و به وسعت همگان غم و شادی می‌سازد و احساساتی مشاع و عواطفی عمومی برمی‌انگیزد؛ چیست؟ 🔹 من نمی‌توانم فوتبال را صرفا یک ورزش جمعی برای تفریحی فراغت‌گونه بدانم چون نشان دادن این همه ظرفیت، جز از پس یک منسک آیینی برنمی‌آید. همین اکنون که سیاهه‌های این سطور را می‌خوانید، در دورترین نقطه‌های این جهان و در فرودست‌ترین سرزمین‌های این پهنه‌ی گیتی، حتمی تعدادی انسان اعم از خرد و کلان، به فوتبال و با فوتبال مشغولند. 🆔 @qasas_school
📚 کوپر در جایی از کتاب «فوتبال علیه دشمن» می‌گوید: «برزیلی‌ها می‌گویند حتی کوچک‌ترین دهکده‌شان هم یک کلیسا و یک زمین فوتبال دارد. البته تمام‌شان کلیسا ندارند، اما قطعا زمین فوتبال دارد.» 🔸 این شیوه‌ی شعبه‌سازی‌ها از یک اصل، مرا به تاریخ می‌برد. به روزگاری که کعبه، خانه‌ی خدا و محل پرستش اوست و هرکس در سرزمین خود، به فراخور توانایی و امکان، از یک سرپناه و سایبان تا ساختمان‌های عریض و طویل را برای عبادت می‌سازد و قبله‌ی آن همه کعبه است؛ شعبه‌هایی متعدد و متکثر از آن مکعب ساده‌ی مقدس. 🔹 شبیه امروز که اصل قصه‌ی فوتبال در جایی رقم می‌خورد و شعبه‌های آن پراکنده در تمام عالمند. حتی هیچ روستا و آبادی نیست که بر زمینش و در زمینش، آن آداب درون مستطیل سبز استادیوم‌های بزرگ، جاری نباشد. این چیست جز یک آیین دلپذیر و تکرارپذیر؟ آیینی که قبله‌ای دارد و اصلی. آدابی دارد و مناسکی. این یک منسک آیینی تمام عیار است. 🆔 @qasas_school
🔸 البته این آیین [به عنوان یک ورزش] چندان که برخی گمان می‌بردند، بی‌پدر و مادر و بی اصل و نسب نیست که بگوییم یک‌شبه از زیر بته به عمل آمده. تباری دارد به بلندی تاریخ یونان پیش از میلاد مسیح. آنجا که در میان جشن‌های چهارگانه یونانیان، جشن «المپی» از همه مجلل‌تر و معروف‌تر بود. جشنی پیرامون ورزش و برای نشان دادن تنومندی و جمال جسم آدمی. برای همین ویل دورانت از این جشن‌های ورزشی به دین یاد می‌کند: «دین حقیقی یونانیان، دین پرستش تندرستی و نیرومندی و زیبایی جسم.» 🔹 ویل دورانت در ادامه هم می‌نویسد: «در یونان اگر دین از ایجاد وحدت ناتوان ماند، ورزش در این راه به موفقیت رسید. یونانیان به تماشای مسابقات قهرمانان علاقه وافر داشتند. از این رو در اجتماعات بزرگی که با شرکت قبایل و اقوام متفاوت برپا می‌شد، با اصرار حضور می‌یافتند. علت اصلی گرد آمدن یونانیان در شهرهای مقدسی مانند المپی، دلفی، کورنت و نمئا عبادت نبود، بلکه تماشای مسابقاتی که در این شهرهای مقدس برپا می‌شد.» (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۲، ص۲۳۲) 🆔 @qasas_school
🔸 پس حتی ذات فوتبال را به عنوان یک ورزش، جدای از آیین نمی‌توان دید چه رسد به آنکه دلالت‌های ثانویه و عرضیات حاکم بر آن به وضوح سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ایدئولوژیک است. همین ویژگی چندلایه بودن است که در عین شیوع یافتن، احساسات مشاع ایجاد می‌کند. حب و بغض‌ها، غم و شادی‌ها را به همدیگر گره می‌زند. چه در درون زمین فوتبال و چه روی سکوها، سرنوشت واحدی را برای همه پدید می‌آورد، بی‌آنکه در نتیجه‌ی محتوم پایانی، عملکرد فردی لحاظ شود. اگر تیم عقب باشد، از میان یازده‌نفر، یک نفر یا چند نفر هم خوب دویده باشند؛ کافی نیست. 🔺 این همگانی بودن سرنوشت بعد از سوت پایان، یعنی هویت اجتماعی، یعنی سرنوشت مشاع و این خصلت آیین است و [تکرار می‌کنم] فوتبال یک آیین است. 🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📅 ۲۱ آذرماه، حوالی سال ۱۳۰۴خورشیدی، تاس رضاخان جفت شش آمد و مجلس موسسان تصویب کرد: «سلطنتِ رضاخانِ رضاشاه شده، دائمی شود». از این تاریخ به بعد، پهلوی نه صرفا بر تخت سلطنت دائمی که بر گُرده‌ی مردمی رنج‌دیده سوار شد. 🔹 در همین راستا، گویا امام خمینی به شهیدمدرس انتقاد داشت که چرا ایشان با انتخابات صوری رضاخان و ریاست‌جمهوری وی مقابله کرد و این آینده‌نگری را نداشت که مقابله با ریاست جمهوری وی منجر به شاه شدن رضاخان می‌شود!! 🔸 امام بر این باور بود: رضاخانِ رئیس جمهور، تاج و تختی نداشت که بعد از تُفاله شدن برای انگلیسی‌ها، سلطنت را برای محمدرضا به ارث بگذارد. می‌رفت که می‌رفت و ملت به مدت 50 سال اسیر اعقاب رضا پالانی نمی‌شد(به نقل از موسی نجفی). 🔹 هرچند این انتقاد به مدرس به معنای نادیده انگاشتن کم‌کاری خود مردم در روی کار آمدن رضاخان نیست. پ.ن: عکس رضاخان زمانی که مهتر اصطبل سفارت هندِ بریتانیا بود. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @Qasas_school
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
📅 ۲۱ آذرماه، حوالی سال ۱۳۰۴خورشیدی، تاس رضاخان جفت شش آمد و مجلس موسسان تصویب کرد: «سلطنتِ رضاخانِ ر
📄 رهبرانقلاب: 🔹 گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی میشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت میکند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمیدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهی است که نعمت‌های بزرگ را زایل میکند؛ این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهای گنهکار مسلط میکند. ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌اللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با این‌که جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم این‌که با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود! ١٣۸۴/۸/۸ 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @Qasas_school
🔸 تاریخ عصر فتحعلیشاه قاجار از دو جنگ میان ایران و روس خبر می‌دهد. در جنگ اول، ایران شکست خورد و طبق قرارداد گلستان مناطق مهمی از گوشت تن ایران جدا شد و به چنگ و دندان روس‌ها گرفتار آمد. 🔹 گلایه‌ها و نامه‌های مردم مسلمان تحت ستم به علما، به علاوه درخواست‌های خان‌های مناطق و همینطور تمایلات شاه و ولیعهدش عباس‌میرزا، شرایطی ساخت تا علما با سلاح فتوای جهاد به میدان آمدند. 🔸 این فتاوا جو احساسات مذهبی را به اوج رسانده و درنتیجه بر محبوبیت علما افزود. نقل است که مرحوم سید مجاهد به عنوان مرجع زمان به اردوی نظامی شاه در قزوین رفت. وقتی در حوض مسجد جامع قزوین وضو گرفت مومنان تمام آب حوض را به تبرک بردند، تا جایی که تاریخ می‌نویسد آب حوض‌ها مکررا خالی می‌شد و در بین مردم چو افتاده بود که این آب‌ها به سبب تماس با بدن سید مجاهد، خواص معجزه‌آسایی یافته است. (کشمیری، نجوم‌السماء، ص ٦٤٣) 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
#اندیشه 🔸 تاریخ عصر فتحعلیشاه قاجار از دو جنگ میان ایران و روس خبر می‌دهد. در جنگ اول، ایران شکست خ
🔹 ویلوک که شاهد عینی ورود سید مجاهد به سلطانیه بوده است، می‌نویسد: «مردم احساسات عظیمی را ابراز کردند، به سید نمی‌توانستند دسترسی یابند، لکن کجاوه او را می‌بوسیدند و خاک غبار زیر سم قاطر حامل او را جمع می‌کردند.» (الگار، دین و دولت در ایران، ص١٥١ به نقل از: اسناد وزارت خارجه انگلیس ٦٠/٢٧) 🔹 اما بعد از شکست ایران از روس، یکباره این محبوبیت افول می‌کند تا جایی که قصص العلما می‌گوید: آقاسیدمحمد به سبب شکست‌های ایرانیان و رفتار نامحترمانه شاه نسبت به او دلشکسته به ایران بازگشت و از غصه دق کرد و مرد. (قصص‌العلماء، ص ٩٣) 🔸 برخی هم نوشته‌اند: سید مجاهد هنگام برگشت به سوی عتبات عالیات آن‌قدر از اراذل و اوباش فحش و کنایه شنید که دق کرد و جان سپرد. (نجفی، بصیرت تاریخی، ص٦٧) 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
🔹 ویلوک که شاهد عینی ورود سید مجاهد به سلطانیه بوده است، می‌نویسد: «مردم احساسات عظیمی را ابراز کردن
♦️ سرّ این اقبال و ادبار و تفاوت رفتاری طی زمانی کوتاه در چیست؟ 🔹 برخی مورخان کاهش این محبوبیت را زیر سر دربار، شخص شاه و عباس‌میرزا می‌دانند. میرزامحمدعلی کشمیری معتقد بود عباس‌میرزا بیم آن داشت که موفقیت‌های جنگی او را در اثر حضور سیدمجاهد بدانند و از این رو آهنگ پیشروی خود را کند کرد. (کشمیری، ص ٣٦٤-٣٦٥) 🔸 برخی هم معتقدند شکست از روس، سرخوردگی فراوانی برای مردم ایجاد کرد و همین منجر به تنفر آنها از علما به عنوان محرکان اصلی جنگ شد. اما شاید با توجه به تجربه موفق علما در نهضت تحریم و حمایت مردم از فتوای میرزای شیرازی و نتیجه‌بخش نبودن تلاش‌های درباریان و شاه در این زمینه، بتوان نتیجه گرفت اگر فتوای عالمی «تجلی اراده و خواست مشروع ملت» باشد، موفقیت حتمی است و اگر این فتوا «صرفا تحریک‌کننده احساسات و عواطف مذهبی مردم» باشد، با فروکش کردن هیجانات مذهبی، شکست جریان اندیشه دینی حتمی است. 🔺 ایده‌ی «جمهوری اسلامی» که به معنای تجلی اراده مردم در چارچوب اسلام است، یک شبه زاده نشده بلکه تکیه بر این پیشینه‌ها و این تجربه‌های تاریخی دارد. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
🔰 روزگاری که میرزا ملکم‌خان به تشخیص دربار و دولت از ایران تبعید شد، بی‌کار و بی‌جیره و مواجب در بلاد عثمانی رها بود. اسماعیل رائین می‌نویسد: "برای پیدا کردن کار و شغل مناسبی که بتواند شکم خود را سیر کند، به دربار و دولت عثمانی پناه برد، و حتی گفته‌اند: که در روزنامه‌های استانبول شروع به فحاشی و هتاکی علیه دولت ایران کرد و تقاضای تابعیت دولت عثمانی را نمود." 📚 کتاب میرزاملکم‌خان، زندگی و کوشش‌های سیاسی او 🔺پ.ن: گویا از قدیم‌الایام رویه‌ی تابعیت‌خواهی و ویزا‌گرفتن، همینی بوده که این روزها از امثال علی کریمی شاهدیم. با این تفاوت که روزگاری شکم‌گرسنه آدم‌ها را به وطن‌فروشی وامی‌داشت و حالا شکم‌سیری. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
🔸 آیه‌الله سیدمحمدصادق روحانی دیروز از دنیا رفت. 🔹 مردی که زندگی او سراسر لبریز از هایی درس‌آموز است. او در عین باورمندی به حکومت دینی، نقدهایی جدی به برخی از رفتارهای مردان سیاست داشت. 🔸 شاید یکی از مواضع ایشان را بشود در ماجرای مخالفت وی با ازدواج نوه‌اش با نوه هاشمی رفسنجانی مشاهده کرد. جایی که گویی کارد به استخوانش رسید و مجبور به صدور بیانیه شد تا هزینه تجمل و اشرافی‌گری برخی سیاستمداران را مرجعیت نپردازد. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
کلت را درآوردم. دکتر شروع به دویدن کرد.. از روی عادت به سمت دفتر کارش. این را پیش‌بینی کرده بودیم. حسن به همان سمت دوید. تیر زد ولی گویا به دکتر نخورد. من هم دویدم و شلیک کردم. اولی، دومی... باز هم اصابت نکرد. دکتر همچنان می‌دوید. از پله‌ها رفت بالا. به سمت سلف‌سرویس. تعقیب را ادامه دادم. دکتر وارد شد. دخترِ سر راهم را کنار زدم و وارد شدم. داخل محوطه، دکتر کیف به دست ایستاده بود و من اسلحه به دست. کلت را گرفتم سمت سرش. ماشه را چکاندم. گلوله‌ی داغ پر شتاب بیرون جهید. دکتر افتاد. دکتر را کُشتم. این خلاصه‌ای بود از اعتراف کمال یاسینی قاتل شهید دکتر مفتح، رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران. به مناسبت ۲۷ آذرماه، سالروز شهادت دکتر مفتح. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 یزید ملعون در سن ۳۸ سالگی مُرد. آن هم بعد از سه سال و هشت ماه سلطنت و ارتکاب جنایاتی بی‌نظیر در تاریخ، مانند «حادثه کربلا و واقعه حرّه». مطابق سنت معهود سلطنتی، پسر یزید بر تخت نشست. معاویه بن یزید. اما این پسر، هم عمر سلطنتش کوتاه بود و هم عمر خودش. درست در ٢۵ جمادی، مثل چنین روزی جوان‌مرگ شد. احتمالا در ١٩ یا ٢٠ سالگی. 📌 اما درباره‌ی مرگش حرف و حدیث‌ها بسیار است. برخی معتقدند بیماری او را از پای درآورده و برخی می‌گویند او را بنی‌امیه کشتند: یا به وسیله‌ی سمّ یا با ضربه‌ای غافلگیرانه. البته آنچه که شائبه قتل و ترور او را تقویت می‌کند، بی‌علاقگی پسر یزید به خلافت و مخالفت با رویه‌ی پدرش و جدش معاویه بود. به گونه‌ای که گویا علنا آنها را بابت بسیاری چیزها، به ویژه جنایت در حق خاندان پیامبر و شهادت امام حسین، مورد انتقاد جدی قرار داده است. 📌 حتی مطابق برخی نقل‌ها گویا گرایش‌هایی به تشیع هم داشته و بر فراز منبر اعتراف کرده که از او لایق‌تر به خلافت هم وجود دارد. اگر این نقل‌ها درست باشد، طببعی است که بنی‌امیه وجود او را تاب نیاورند. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
📌 یعقوبی مورخ مشهور، خطبه‌ای از معاویه بن یزید نقل می‌کند که خواندن آن خالی از لطف نیست: 📌 «پس از حمد و ثنای خداوند،‌ای مردم، ما به‌وسیله شما امتحان شدیم و شما به‌وسیله ما، و از آنکه ما را خوش ندارید و از ما بدگویی می‌کنید بی‌خبر نیستیم. همانا نیای من معاویة بن ابوسفیان با کسی در امر خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایسته‌تر بود. کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول مؤمن و پسر عموی پیامبر و پدر فرزندان خاتم پیمبران. 📌 جدّ من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که می‌دانید و شما هم با او چنان رفتار کردید که انکار ندارید، تا مرگش فرارسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد. سپس پدرم را عهده‌دار حکومت ساخت با اینکه از او امید خیر نمی‌رفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد. 📌 لیکن آرزو به دستش نیامد و اجل دست او را کوتاه ساخت، نیرومندی او به انجام رسید و مدت او سر آمد و در گور خویش، در بند گناه و اسیر بزهکاری خویش گردید. معاویه بن یزید سپس گریه کرد و ادامه داد: ناگوارترین چیزها بر ما آن است که بدمردن و به رسوایی بازگشتن او را می‌دانیم. او عترت پیامبر را کشت و حرمت را از میان برد و کعبه را سوزانید و من آن نیستم که امر شما را به عهده گیرم و مسئولیت‌های شما را تحمل کنم. اکنون خود دانید و خلافت خود. به خدا قسم اگر دنیا غنیمت است، ما بهره‌ای از آن بردیم، و اگر هم خسارت است آل ابوسفیان به قدر کفایت برده‌اند.» 📚 منابع: مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۳۵۶ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴ دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۷ 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ، پناه‌گاه آدمی! 🍉 اگر شب یلدا را میراث اسطوره‌ها بدانیم و اسطوره را همان استوری یا داستان؛ گره یلدا با قصه محکم‌تر می‌شود. گو اینکه یلدا خود زاده قصه‌ها و اسطوره‌هاست و از همین رو در دامان بلند یلدا، بزرگترها می‌نشینند به قصه‌گویی و حکایت‌خوانی. 🍉 کارن آرمسترانگ در کتاب «تاریخ مختصر اسطوره»، پیرامون «نسبت انسان و داستان» می‌گوید: «انسان‌ها همواره اسطوره‌ساز بوده‌اند.» و پرسش ما دقیقا همین است: در این قصه‌های دور و دراز چه چیزی نهفته که انسان همواره تلاش می‌کند از آنها جدا نیافتد؟ چرا انسان همواره به خلق داستان میل داشته و اسطوره‌ها را آفریده است؟ 🍉 آرمسترانگ پاسخ می‌دهد: «چون ما موجوداتی در جستجوی معناییم»، به دیگر سخن «چون ما انسان‌ها به آسانی دچار نومیدی می‌شویم، از همان آغاز داستان‌هایی ابداع کرده‌ایم که به ما امکان می‌دهد زندگی خود را در چارچوب بزرگتری بگذاریم و این حس در ما ایجاد می‌شود که به رغم همه شواهد افسرده کننده و پرآشوب، زندگی دارای معنا و ارزش است.» 🍉 «اساسا اسطوره داستانی نیست که به خاطر خودش و محض سرگرمی نقل شده باشد، بلکه به ما نشان می‌دهد چگونه باید رفتار کنیم و به ما می‌آموزد با مخمصه‌های معضل‌آفرین بشری چگونه رویاروی شویم. به انسان‌ها یاد می‌دهد تا جای خود را در جهان و جهت‌گیری درست خود را پیدا کنند.» 🍉 بنابراین خطاست که اسطوره را شیوه‌ی پست‌تری از اندیشه بدانیم که اگر انسان‌ها به عصر خرد رسیدند می‌توان آن را دور انداخت. بلکه بعکس، اسطوره با به حرکت انداختن خیال انسان، او را به مرزهای جدیدی از اندیشه و دانش داخل کرده و نگاهی نو را به او هدیه می‌کند. مثلا «داستان‌های خدایان یا قهرمانانی که به جهان زیرین نزول می‌کردند، هزارتوها را پشت سر می‌گذاشتند و با هیولاها نبرد می‌کردند، کارکردهای رازآمیز روان را روشن می‌نمودند و به مردم نشان می‌دادند که با بحران‌ها چگونه باید روبه‌رو شد. از این رو اسطوره‌ها‌ با اساسی‌ترین نیازها و ترس‌ها و آرزوهای انسان ارتباط دارند.» 🏫 مدرسه تاریخ اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
🍉 بیایید از یلدا دور نشویم. درباره‌ی رمز و راز چله‌نشینی ایرانی‌ها در یلدا، داستان‌ها ساخته‌اند. مثلا این اسطوره که می‌گوید: جهان در تاریکی سختی فرو رفته بود. درست در شب اول زمستان، که امروزه آن را به بلندترین شب سال و طویل‌ترین تاریکی می‌شناسیم، از ایزدبانویی به نام آناهیتا، طفلی زاده شد به نام مهر یا میترا. او با تاریکی سر ستیز داشت و با آمدنش شب‌های سیاه به نفع روزهای روشن، کوتاه‌تر شدند. 🍉 این داستان کوتاه و رمزآلود، اگر چه واقعیت ندارد اما حقیقتی به نام امید به غلبه‌ی روشنی بر تاریکی را به انسان ارزانی می‌کند. به دیگر بیان، برای انسانی که روزگاری از ترس زمستان سخت و سیاه و یا از غصه‌ی خشکسالی و بلاهای طبیعی و یا حتی از نگرانی ظلم حاکمان، به ورطه ناامیدی و افسردگی می‌افتاد، تنها همین داستان‌ها با مضمون غلبه‌ی روز بر شب و پایان تاریکی‌های بلند، نجات بخش بود و به او نوید آمدن بهار و شکفتگی و باروری و رویش و تنعم را می‌داد. 🍉 این همه پرده‌خوانی و داستان‌سرایی و اسطوره‌سازی از یلدا، یعنی انسان ناگزیر از داستان است تا بتواند به زندگی معنا دهد و تسلیم اهرمن‌ها نشود. بیایید در یلدای برجای مانده از اسطوره‌ها، به درازنای تاریکی‌های امروزمان بپردازیم و به این بیاندیشیم داستان ما برای امید به فردا چیست تا از رهگذر این اندیشیدن، سنت یلدا را به جای مصرف کردن، زنده نگاه داریم؟! 🍉 اگر این استعاره‌های آناهیتا و مادر آب بودن و تولد روشنایی از دامان این ایزدبانو، برای ما معنادار است پس می‌توانیم داستان ظهور روشنایی را ما روایت کنیم... به شرط آنکه طبق رسم یلدا، در این طولانی‌ترین سیاهی بیدار بمانیم. 🏫 مدرسه تاریخ اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسماء بنت عمیس.mp3
4.61M
🎙 بشنوید | اسماء بنت عمیس 🗂 پرونده: ازدواج های تاریخی 📌 این روزها در میان روضه‌های حضرت زهرا، نام یک فرد را بسیار می‌شنویم: اسماء. شخصیت بارزی که بسیاری اطلاع چندانی از زندگی او ندارند؛ به ویژه از ماجرای ازدواج‌های ایشان با سه شخصیت مهم و موثر تاریخی. در این شما در جریان این ازدواج‌ها قرار می‌گیرید. 🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 حزن سرمدی . ▪️ حادثه‌ی عاشورا تنها حادثه‌ی جهان است که بنی‌بشر و انبیاء و اولیاء از پیش و پس وقوع آن در صحرای کربلا، با آن گریسته‌اند. شکی نیست که موضوع روضه و مصیبت‌خوانی، ملک طلق سیدالشهداست. اصلا سنت است که حتی اگر برای موسی‌بن‌جعفر یا امام عسکری هم کسی روضه خواند، باید گریزی به کربلا بزند. سنتی که شاید ریشه در همان روایت معروف داشته باشد که: "یابن‌شبیب ان کنت باکیا لشیء فابک للحسین." (امالی صدوق، ص۱۳۰) ▪️ حالا تاریخ یک صحنه‌ای از غربت و تنهایی سراغ دارد که روضه‌ی آن را حسین خوانده است. یعنی در میان اوراق عالم، حادثه‌ای چنان غم‌بار مدفون است که حسین-این موضوع ازلی‌ابدی تمام گریستن‌های پربها- خودش روایتش کرده و روضه‌اش را خوانده. اصل ماجرا، روایت تقریبا بلندی است که به زعم پر از قصور و تقصیرم چند بزنگاه اساسی دارد و آنها را برای‌تان ترجمه می‌کنم. به امید آنکه تقریر روضه‌خوانی ابی‌عبدالله را تلقی به روضه‌خوانی ما کنند. ▪️ حضرت فرمود: 《پدرم صورت قبر را برهم زد تا اثری از مدفن هویدا نباشد. خاک دست‌ها را که تکاند، دلتنگی تازه رخ عیان کرد. اشک بر گونه‌هایش سرازیر شد. غم‌بار، مصیبت‌زده و دردآلود رو به سوی مرقد جدمان رسول خدا زبان به گلایه گشود که: یا رسول‌الله! زهرا را از من ربودند. دلتنگی‌ام همیشگی شد.》(امالی مفید، ص۲۸۱) ▪️ گریه کرده‌ها می‌دانند، گاهی اشک‌ها جان ندارند، چنان کم‌رمق که انگار باید با فشار پلک پمپاژ شوند. باید هول‌شان بدهیم. بعد آرام آرام، نمناکی از گوشه‌های چشم راهی پیدا می‌کند و به گونه نرسیده می‌خشکد. اشک‌های سرد، اشک‌های بی‌حرارت. اما گاهی اشک داغِ بی‌محاباست. سوز دارد و شتاب. مذاب و غلتان است و نشانه‌ی عمق جراحت قلب. بی‌پلک زدن می‌ریزد. آنقدر سریع و پرمایه که داغی‌ش سرد نشده به گونه‌ها می‌رسند. من از روایت، برای علی چنین اشکی می‌فهمم. ▪️ بعد حالا علی در این وضعیت گلایه‌ها دارد. عبارات یک حال و حالتی دارند -نمی‌دانم چقدر درست، چقدر غلط- اما حال و حالت‌ها چسبیده‌اند به پهنای ذهنم. حس می‌کنم علی شرم‌آگین، گلایه می‌کند. امانتی رسول خدا را آورده ولی امانتی شکسته. بعید است تاریخ چنین صحنه‌ای را باز تجربه کرده باشد. صحنه‌ی شکوائیه بردن با حالتی سربه‌زیر؟! مطالبه کننده‌ای در مقام پاسخ!! مسئولی در جایگاه سوال!! اوضاع غریبی است. باید از خدا بخواهیم یک‌بار حسین منبری برپا کند و خودش پریشان‌حالیِ علیِ بعدِ فاطمه را بازروایی کند. از بیان نحیف ما ساخته نیست. . 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🏴 @qasas_school
سالِ پنج‌تومانی 🔹 جنگ جهانی دوم که در گرفت، ایران درعین اعلام بی‌طرفی، شد میدان تاخت و تاز قوای بیگانه. یکی از مهم‌ترین پیامدهای جنگ‌افروزی ابرقدرت‌ها، قحطی در ایران بود. انگلیسی‌ها در رفسنجان، حوالی قنات عباس‌آباد اردو زده بودند و به گواه تاریخ اصلی‌ترین نقش را در ایجاد قحطی ایفا کردند. 🇬🇧🇬🇧 🔸 این سالِ قحطی که سختی زمستان را چندبرابر می‌کرد، به سال پنج تومانی معروف شد و هنوز بسیاری از قدیمی‌ترها این اصطلاح را به خاطر دارند. اما چرا «سال پنج تومانی»؟ 🇬🇧🇬🇧 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
🔹 در خاطرات دکتر ریاضی آمده: «بعد از شهریور ١٣٢٠ قحطی معروف به «سال پنج تومانی» شروع شد. وجه تسمیه آن این بود که قوای انگلیسی رفسنجان را اشغال و اعلام کردند که ما هر من گندم را پنج تومان می‌خریم. هر من غلات دیگر را نیز پنج تومان می‌خریم. 🇬🇧🇬🇧 🔸 این مبلغ پول زیادی بود و سبب شد که مردم هر چه از گندم و حبوبات در خانه و انبار داشتند، به نماینده کنسولگری انگلیس بفروشند و نوعی قحطی که 50 درصد آن طبیعی و 50 درصد مصنوعی بود، ایجاد شد. این حبوبات را با شترهایی که در کنترات داشتند، از رفسنجان حمل و این طور شایع می‌کردند که در کرمان قحطی شده و اینها را به آنجا می‌بریم. 🇬🇧🇬🇧 🔹 در کرمان نیز همین را می‌گفتند. آن طوری که منقول است تمام اینها را در محلی در کبوترخان تخلیه می‌کردند و آتش می‌زدند. چندین بار شایعه کردند که از انگلستان و هندوستان گندم وارد خواهد شد، امّا هر بار که ماشین‌ها می‌آمدند، سرباز می‌آوردند و حتی یک دانه گندم نیز نبود.» 🇬🇧🇬🇧 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school