🔰 دوم محرم| ورود به کربلا
🏴 سپاه حُرّبنیزید ریاحی، به نحوی امام را مجبور به اقامت در این مکان نمود. نقل است به محض ورود به این سرزمین امام مشتی خاک برداشت و بوئید و سپس فرمود بار بیاندازید و اتراق کنید که این سرزمین، قتلگاه ماست.
◼️ تا این لحظه تعداد همراهان امام را بالغ بر 500سوار و 100نفر پیاده ذکر کردهاند که با جملهی امام مبنی بر «اینجا قتلگاه ماست» بسیاری از ایشان جدا شدند. (تصفیه اولیه)
◼️ سیدالشهدا از نام سرزمین پرسید و با شنیدن نام کربلا فرمود: اعوذ بالله من الکرب و البلاء.
🔺 درباره نام این سرزمین اقوال بسیار زیادی مطرح است و به لحاظ موقعیت جغرافیایی، این سرزمین در غرب رودخانهی فرات و مجاور قبرستان کهنهی مسیحیان قرار گرفته است. کربلا اندکی با سرزمین نینوا فاصله دارد. نینوایی که به قتلگاه پیامبرزادگان معروف است.
همچنین برخی معتقدند کربلا یعنی کربداله، یعنی سرزمینی که به عذاب الهی مبتلا شد و این همان سرزمینی است که آشوریان در آن میزیستند.
◼️ همچنین نقل است که امام حسین علیه السلام به محض ورود به کربلا زمین و نواحی نینوا و غاضریه را به 60هزار درهم خریداری کرد. بعد قمر منیر بنیهاشم خیمهها را به دستور سیدالشهدا در پستترین نقطهی کربلا برپا میکند به این دلیل که کودکان صحنهی جنگ را نبینند. سپس با چینشی دقیق که برخی کتب پژوهشی تاریخی آن را آوردهاند؛ خیام برپا میشوند.
◼️ خیمهی اباعبدالله در قلب خیام و نزدیک به خیمههای خانوادهی خویش و خیمهی زینب کبری است. حسین(علیه السلام) افراد خانواده را جمع میکند و با قلبی محزون و چشمی اشکبار این جملهها را زمزمه میفرماید:
اللهم انا عتره نبیک محمد و قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنوامیه علینا. اللهم فخذ لنا بحقنا وانصرنا علی القوم الظالمین.
خدایا! ما بچهها و نسل پیامبر توایم. ما را از وطن خود بیرون کرده و از حرم پدرمان رسول اکرم دور نمودند. بنی امیه بسیار برما ستم روا داشتند. پس تو حق ما را از آنها بستان و ما را در جدال با این ستمکاران یاور باش.
📚 منابع: موسوعه الامام الحسین، ص۶۰۱؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۱؛ تذکره الخواص، ص۱۴۲؛ مثیرالاحزان، ص۲۴؛ اللهوف ص۸۱؛ نفس المهموم، ص۲۰۶؛ الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۱۲۶؛ مقتل الحسین المقرّم، ص۲۳۰؛ مقتل الحسین بحرالعلوم، ص۲۰۲؛ اعیان الشیعه، ص۵۹۸؛ الناسخ التواریخ، ج۲، ص۱۷۵.
🆔 @Qasas_school
🔰 سوم محرم| آغازمهادنه
تردید عمربنسعد
🔶 از روز سوم تا روز نهم محرم را ایام مهادنه نامیدهاند. یعنی روزهایی که نه جنگ است و نه صلح. روزهایی که مذاکره و گفتگوهایی صورت میگیرد و بینتیجه میماند.
🔹 حُرّ به محض اردو زدن در کربلا برای بنزیاد نامه نوشت و اخبار را به او رساند. بنزیاد نامهای برای امام حسین نوشت بدین مضمون: ای حسین خبر ورودت به کربلا به من رسید. یزید به من فرمان داده سر بر بالین نگذارم و شکم سیر غذا نخورم مگر اینکه تو را کشته و یا بیعت بستانم.
🔸 نامه به امام رسید و قاصد پاسخ را طلب کرد. حضرت فرمود: پاسخ ندارد، جواب او عذاب است. پیک بازگشت و خبر را به بنزیاد رساند.
🔹 بنزیاد فوری عمربنسعد را به دارالاماره احضار کرد. عمر در نزدیکی کوفه با چهارهزار نیرو منتظر بود تا فرمان حرکتش به سمت ری صادر شود. وی به دربار بنزیاد آمد و فهمید بنزیاد از او میخواهد قبل از رفتن به ری، به کربلا برود.
🔸 عمرسعد هیچ علاقهای برای رفتن به کربلا نداشت. از این رو پاسخ مثبتی به بنزیاد نداد و اینپا و آنپا میکرد. بنزیاد که معطل ماند به عمر گفت: اگر نمیروی پس فرمان حکومت ری را برگردان.
🔹 او به خوبی نقطه ضعف عمر را میدانست و با دست گذاشتن روی آن و گرو گرفتن آرزوی پسرِ نحسِ سعد، او را افساری زد و به هرجا دلخواهش بود کشاند.
🔸 عمر با چهارهزارنفر عازم کربلا شد و بعد از ظهر روز سوم به کربلا رسید.
به محض رسیدن فردی به نام قرّهبنقیسحنظلی (طبق برخی منابع عزرهبنقیساحمس) را نزد امام فرستاد تا از او بپرسد چرا به کربلا آمده است؟ اما این فرد چون خودش به امام نامه نوشته بود، از رفتن امتناع ورزید و خجالت میکشید با حضرت رودرو شده و علت آمدن را بپرسد.
🔹 سپس کثیربنعبدالله شعبی مأمور رفتن شد و همان ابتدا نیت کرد حسین را هنگام گفتگو غافلگیر کرده و ترور نماید. این نیت را با عُمَر در میان گذاشت و عمر او را منع کرد. اما کثیربنعبدالله گویا از قصد خود بازنگشت. خواست با سلاح به محضر سیدالشهدا برسد ولی ابوثمامه صائدی که از امام محافظت میکرد اجازه ورود با سلاح را به کثیر نداد. کثیر دستخالی بازگشت درحالیکه پرخاش میکرد و فحاشی مینمود.
🔸 سپس دوباره قرهبنقیس حاضر شد به محضر امام برسد و علت حضور در کربلا را جویا شود. امام در پاسخ سوال عمربنسعد فرمود: مردم کوفه به من نامه نوشتند و مرا فراخواندند و دعوت کردند. اگر پشیمان گشتهاند بازمیگردم.
🔹 قرهبنقیس پیام و پاسخ امام را به عُمر رساند و نقل است که عُمر گفت: امید دارم خدا مرا از جنگیدن با وی نگاه دارد.
🔸 عمر به طور واضحی از جنگیدن با امام اباء داشت و نمیخواست ننگ این جنگ نابرابر با پسر رسول خدا بر دامنش بنشیند. از این رو به بنزیاد نامه نوشت که: من به محض رسیدن به کربلا واسطهای نزد حسین فرستادم و علت آمدنش را جویا شدم. او به دعوت کوفیها آمده و میگوید اگر آنها مرا نمیخواهند باز میگردم.
🔹 این نامه عمربنسعد یعنی میشود از جنگ جلوگیری کرد. اما حسانبنفائد میگوید وقتی نامه عمرسعد رسید، بنزیاد این شعر را خواند:
الان اذعلقت مخالبنا به/ یرجوا النجاه و لات حین مناص
اکنون که پنجههای ما در گلوی اوست به رهایی میاندیشد، اما دیگر گریزگاهی برای او نیست.
او برای عمر نامهای نوشت که روز چهارم محرم به دستش رسید.
⁉️ دوراهی سختی پیش پای عمر است. از یکسو آرزوهای دور و درازش و تکیه زدن بر اریکهی قدرت ری و از سوی دیگر جنگیدن با حسینبنعلی که آشکارا جنایتی نابخشودنی است. او میان وعدههای فانی دنیا و آخرت باقی مخیر بود. آیا ما نیز بر سر اینگونه دوراهیها قرار خواهیم گرفت؟
📚 منابع: المناقب، ج۲، ص۹۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۰؛ مقتلالحسین خوارزمی، ج۱، ص۲۳۹؛ معالیالسبطین، ج۱، ص۳۰۰؛ اعیانالشیعه، ج۱، ص۵۹۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۵۹؛ انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ اخبارالطوال، ص۲۵۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۹؛ تجاربالامم، ج۲، ص۶۴؛ العوالم، ج۱۷، ص۱۴۸؛ مدینهالمعاجز، ص۱۱۹؛ ارشاد، ج۱، ص۳۳۱؛ الامامالحسین و اصحابه، ج۱، ص۲۲۰؛ نفسالمهموم، ص۲۱۰؛ ارشاد، ج۲، ص۸۶؛ اعلامالوری، ص۲۳۴.
🆔 @Qasas_school
🔺ضمیمه
آیهالله میرباقری:
کسی که گرفتار آرزوهای طولانیِ دنیایی است، نمیتواند مهاجر الی الله باشد و با سیدالشهدا(ع) سیر کند.
🔹 اگر نتوانیم در فضای محرّم، از تعلقات و تعینات دست برداریم، قاعدتاً بعید است روز عاشوراء، لااقل در نیت، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهداء، جان خودمان را تقدیم کنیم. در «زیارت جامعة ائمة المؤمنین»، یک جملهای آمده که اگر ما در صفین، جمل، نهروان یا کربلاء نبودیم، بالنیات و القلوب در کنار شما هستیم. این حضورِ با نیت و قلب، وقتی است که انسان به امام حسین _ علیهالسلام _ که میرسد، دیگر همه چیز را فراموش میکند.
🔹 کسی که در کنار سیدالشهدا(ع) به یاد گذشته و آیندهها و در گرو آرزوهای طولانی است، نمیتواند مهاجر الی الله باشد و با حضرت سیر کند. به همین جهت است که آن حضرت از مکه که آمدند در خطبهشان فرمودند: «مَنْ کانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیرْحَل مَعَنا»؛ کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و آماده لقاءالله است، با ما همراه شود. چون بین ما و لقاءالله فاصلهای نیست.
🆔 @Qasas_school
🔰تیپیکال| حُرّ بن یزید ریاحی
⁉️ ما از حُرّ چه تصویری در ذهن داریم؟
🧩 یک بررسی اجمالی نشان میدهد ذهنیت بسیاری از افراد جامعه درباره شخصیت حُرّبنیزیدریاحی این است که او یکی از غدارهکشهای روزگار خود بوده و در زمره اراذل و اوباش و الوات دوران بوده است. از این رو با همین ذهنیت هر گندهلات سر به راه شدهای را حُرّ زمانه لقب دادهاند.
🔺سپس به دنبال این ذهنیت، یک سوال مهم طرح میشود: "چه نقطه عطفی در زندگی این شخصیت وجود دارد که امکان بازگشت و توبه و عاقبتبهخیری او را فراهم میکند؟"
🔶 یکی از مواردی که در برداشت صحیح از تاریخ دخالت دارد، طرح سوال درست است. چرا که حتی پاسخ درست دادن به سوال غلط، ما را به حقیقت رهنمون نمیسازد.
🔹 به نظر میرسد پیرامون شخصیت حُرّ ما با سوال غلطی مواجه هستیم که البته ریشه در همان ذهنیت غلط دارد.
⁉️ لذا باید پرسید آیا واقعا حُرّ یک لات بیسروپا و یک انسانِ فاسق و فاجر است؟
🔺برای پاسخ به این سوال میتوان رجوعی دوباره به تاریخ داشت و شواهدی را یافت مبنی براینکه نه تنها حربن یزید ریاحی گذشته سیاهی ندارد و در دستهبندی عرفی جزء اراذل و اوباش و یا الوات لاابالی قرار نمیگیرد؛ که بعکس او مردی دیندار با سابقهای درخشان است و در او صفاتی، چون شجاعت و جوانمردی و معرفت و حیا و حرمتداری، یافت میشود.
🔸 علاوه برموارد مذکور، او محبوبیت و مقبولیت عمومی نیز دارد به طوری که ابنزیاد هنگام جستجوی فرمانده برای لشکر هزارنفره خود به عنوان پیشقراولان، بهتر از او را نمییابد. چرا که حر علاوه بر داشتن ویژگی شجاعت و جنگاوری، از مقبولیت عمومی و وجاهت نزد مردم برخوردار است و این ابزاری قابل اعتناست در دست عبیدالله بن زیاد برای فریفتن افکار عمومی به طوری که هر کوفی از خود بپرسد "اگر راه حسین درست است چرا افرادی، چون حُرّ در مقابل او صف آرایی کردهاند؟"
🔹 شاهد دیگر نمازخواندن حربن یزید ریاحی به امامت امام حسین علیه السلام که منابع تاریخی به آن اشاره دارند. این خود دلیلی بر این مطلب است که او نه تنها اهل دیانت و نماز بوده بلکه حضرت را به عدالت قبول دارد. همچنین آنجا که با عبارت «ثکلتک امک» امام حسین مواجه میشود، حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نگه داشته و این نشان از معرفت و حیای این مرد بزرگ دارد.
🔸 اگر ما به پیشینه شخصیتی و زندگی حربن یزید اینگونه بنگریم، درنتیجه سوال این خواهد بود: "چرا چنین فردی با این سابقه درخشان دینداری و با داشتن چنین سجایای اخلاقی، از امام خود دور افتاده و رزق معیت و همراهی امام زمان خویش را از دست داده است؟"
🔺 آنگاه پاسخ به این سوال میتواند برای حال امروز جامعه ما که در عین دینداری و اعتقاد عمیق به اهل بیت، از امام زمان خویش جدا افتاده مفید فایده باشد.
⁉️ ما چرا درحالیکه خود را آدمِ بدی نمیدانیم، اما از امام زمان خویش جدا افتادهایم؟
📚 منابع: تفسیر القمی، مقدمةج۱، ص ۲۱؛ سوگنامه آل محمد، ص ۲۱۸ به نقل از ترجمه ارشاد مفید ج ۲، ص ۸۰؛ وقعة الطف، ص ۱۷۱.
🆔 @Qasas_school
🔰 چهارم محرم| وسطبازی!
💠 درحالیکه عمربنسعد تلاش میکرد بنزیاد را برای دوری از جنگ با حسین قانع کند، اما بنزیاد میخواست کار را یکسره کند. یا بیعت یا قتل حسین(علیهالسلام).
از این رو نامهای به عمربنسعد نوشت که در روز چهارم محرم به او رسید.
🔺در نامه آمده بود:
نامهات رسید و محتوای آن را دریافتم. همین که جواب من به تو رسید، از حسین و یارانش برای یزیدبنمعاویه اميرالمؤمنين بیعت بگیر تا برای سرانجام کار آنها بیاندیشیم. اگر آنها از بیعت سر باز زدند سرشان را جدا کن و بفرست.
❗️عمر نامه را که خواند گفت: میدانستم عبیدالله سلامت و عافیت را نمیپذیرد.
⛔️ اینجا عُمر میان دو شخص، دو مسیر و دو عاقبت گیر افتاده است. از سویی حسین بیعت با یزید را نمیپذیرد، چنانچه در مدینه و مکه نپذیرفت و به جدّ معتقد است حرکت اصلاح امت با بیعت جور در نمیآید. از سوی دیگر، یزید و بنزیاد جز به بیعت یا قتل راضی نمیشدند.
💢 عمر به گمان خود میخواست راه اعتدال را پیش گیرد و در میانه بایستد و اصلاحگری میان دو گروه از مسلمانان کند. غافل از آنکه میان حق و باطل راه سومی نیست: وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا (نساء/۱۵۰)
مسیر اصلاح همان است که حسین آغاز کرده و نمیتوان با یکی به میخ و یکی به نعل کوبیدن اعتدال ایجاد کرد.
وسطبازی به سبک عُمربنسعد، انتهایش کفر است. کفر یعنی نخواستن حق و نادیده گرفتن مظلوم: أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا (نساء/۱۵۱)
📚 منابع: قرآن کریم؛ نهایهالارب، ج۲۰، ص۴۳۷؛ مناقب، ج۴، ص۹۷؛ اعیانالشیعه، ج۱، ص۵۹۹؛ معالیالسبطین، ج۱، ص۳۰۹.
🆔 @Qasas_school
🔰 پنجم محرم| تئوری نجنگیدن!
🔹 بنزیاد در روز پنجم نیروهای جدیدی را به فرماندهی افرادی چون عمروبنحجاج و شبثبنربعی راهی کوفه کرد. لکن تقریبا دوسوم نیروهای تحت امر این فرماندهان از لشکر جدا میشدند، بدین دلیل که جنگ با حسین را گناهی نابخشودنی میدانستند. در واقع این افراد از فرمان بنزیاد تخطی میکردند ولی به فرمان حسین و ندای هل من ناصر او لبیک نمیگفتند.
به دیگر سخن، این جماعت هرچند با پسر مرجانه مبارزه میکردند، ولی با امام خویش همراه نمیشدند. به گمان آنها فقط جنگیدن با حسین گناهی کبیره بود، نه رها کردن او و یاری ندادنش.
🔸 با ورود همان نیروهای تازه از سوی بنزیاد به کربلا، فضا حالت جنگی به خود گرفت و فشارهای روانی بر کاروان امام حسین افزایش یافت.
در این روز همانند روزهای گذشته میان اباعبدالله و عمربنسعد نیز مذاکراتی صورت گرفته که افرادی از لشکر عمر، گزارش آنها را به بنزیاد میرساندند تا به او نشان دهند عمربنسعد عزم جدی برای جنگیدن با حسین ندارد. اینگونه خودشیرینیها میتوانست در آیندهی این افراد موثر باشد.
🆔 @Qasas_school
🔰 ششم محرم| عملیات روانی!
🧩 اعزام نیروها به کربلا ادامه دارد. اما هنوز عامه مردم همراهی نمیکنند و از پیوستن به لشکر عبیداللهبنزیاد سر باز میزنند.
📜 خولیبنیزید اصبحی از کربلا برای بنزیاد نامه مینویسد و در آن از سستی عمربنسعد در جنگیدن با حسین خبر میدهد:
ای امیر! پسر سعد شبانگاه از لشکرگاه خود بیرون رفته و همراه با حسین در ساحل فرات به گفتگو مینشیند که گاهی تا نیمههای شب ادامه دارد. او با حسین نرمش و سازش میکند. اگر فرماندهی را به من بسپاری، من کار حسین را تمام کرده و بر این امر به تنهایی توانایم.
🧩 بنزیاد با دریافت اینگونه نامهها و سعایتها نسبت به وضعیت کربلا خشمگین شد و به عمر نوشت:
ای پسر سعد! خبر رسیده که شبها تا دیرهنگام با حسین گفتگو میکنی! به محض رسیدن نامهام، حسین را وادار به اطاعت از من کن. اگر نپذیرفت فشار بر او بیاور. مثلا آب را بر او ببند و میان او و فرات حائل شو که من آب را بر یهود و نصاری حلال کردم اما بر حسین و خانوادهش حرام! حسین و یارانش از آب ننوشند تا همانگونه که اميرالمؤمنين عثمان تشنه جان داد، آنها هم تشنه بمیرند.
🚩 عمرسعد که دریافت اخبار وی را به اطلاع بنزیاد میرسانند و احتمال دارد هر لحظه فرماندهی را از دست بدهد، فورا رفتار خود مبنی بر گفتگو و سعی برای وسطبازی را رها کرد.
🔺 وی در اولین اقدام حجاربنابجر و عمروبنحجاج زبیدی را با افرادی قریب به ۵۰۰ نفر مأمور کرد تا مانع دسترسی امام حسین به آب شوند. با این حال حضرت عباس و برخی یاران با مانورها و خردهدرگیریهایی، به آب میرسیدند و برای اهل حرم آب میآوردند و لقب سقا از این جهت به ابالفضل داده شد.
🚩 درنتیجه عمربنسعد بر نفرات نگهبان فرات افزود و اندکاندک تعداد آنها به ۴هزار نفر رسید. از روز هفتم به بعد دسترسی به آب غیرممکن شد.
🔺 احتمالا تنها راه برای ایجاد فشار روانی بر حسین و یارانش همین قطع کردن آب بوده که در روز هفتم دشمن روی این مقوله مانورهایی داده است و در اخبار روز هفتم خواهیم گفت.
🧩 گویا در روزهای پنجم و ششم افرادی از جبهه امام حسین جدا شدند و اساسا خود سیدالشهدا از هر فرصتی بهره میبرد تا به تصفیه یاران خویش بپردازد.
📚 منابع: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶؛ الفتوح، ج۵، ص۱۶۲؛ المناقب، ج۴، ص۹۷؛ الامامالحسین و اصحابه، ج۱، ص۲۴۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲؛ ارشاد، ج۲، ص۸۸؛ کامل ابناثیر، ج۳، ص۲۸۳؛ نهایهالارب، ج۲۰، ص۴۲۷؛ الدمعهالساکبه، ج۴، ص۲۶۳؛ مثیرالاحزان، ص۳۷؛ نفسالمهموم، ص۲۱۷؛ ابصارالعین، ص۸.
🆔 @Qasas_school
🔰سپاه اراذل یا افاضل؟
🔶 شاید شما نیز این روزها با گزارههایی مواجه شده باشید که قصد دارد تصویری عجیب و تحریف شده از دو سپاه امام حسین و عمربنسعد در کربلا بسازد. تصویری که گویی تمام الوات و غدارهکشها به امام حسین پیوستند ولی نمازخوانها و مسجدیها و اهالی دین و دیانت در سپاه عمرسعد برابر حسین صف کشیدند.
🔹 اینگونه تصویرسازیها به ویژه به مذاق آنهایی خوش میآید که میخواهند از این طریق لگدی به حاکمیت فعلی زده و جریانهای معاند و مخالف حکومت را با همهی رذیلتهای اخلاقی و رفتاری، آزادیخواهانی پیرو حسین نشان دهند.
🔻در ادامه یادداشتی به قلم روحالله شمسی کوشکی تقدیم میشود که به طور مستند زیرآب چنین تصویرسازیهای تحریفگونهای را میزند.
🆔 @Qasas_school
🔰 «سلام بر حقیقت»| بخش اول
✍🏻 روحالله شمسی کوشکی
🏴 سلام بر او که مفسّران برای قتلش به آیات قرآن، استناد کردند!
و صد البته؛
سلام بر او که با آیات قرآن بر یزیدیان احتجاج کرد و بر سر نیزه هم قرآن میخواند!
🏴 سلام بر او که فقیهان، به قتلش فتوا دادند!
و صد البته؛
سلام بر او که فقیهان در رکابش به شهادت رسیدند!
(حبیب بن مظاهر، مسلم بن عقیل، مسلم بن عوسجه، هانی بن عروه و...)
🏴 سلام بر او که با پیشانیهای پینه بسته بر پیشانیاش سنگ زدند!
و صد البته؛
سلام بر او که پینهی پیشانی، نشانه بسیاری از اصحاب باوفایش بود!
(معالی السبطین، ص۹۷ / انصارالحسین ص۴۵)
🏴 سلام بر او که قتلش ضامن بقاء اسلام خوانده شد!
و صد البته؛
سلام بر او که گفت: برای بقاء اسلام و احیاء سنّت پیامبر قیام کردم!
(تاریخ طبری ج۴ ص۲۶۶ / بحارالانوار ج۴۴ ص۳۴۰)
🔺 وقتی در ابراز ارادتها و سلام دادنها، فقط به یک طرف درستِ ماجرا تأکید شده و به طرف درست دیگر، اشاره نمیگردد، نتیجهاش میشود همین فضایی که در مجازی درست شده:
امام حسین را فقهاء و متدینها و مسجدیها کشتند و یک فقیه و متدین و متشرع هم در سپاه حضرت نبوده است.
گنهکاران و بیمبالاتها و بیدینها هم که کلاً کارهای نبودند!
سپس این تصویرسازی، قشر متدین جامعه را در موضع اتهام قرار میدهد، بهطوریکه یک سکولار بیمبادلات نسبت به احکام دین پیش خودش بگوید:
پس «حسین» هم مثل ما با اینها طرف بوده است!
🔻 این درحالیست که در کنار قشری مقدس مآب، بسیاری از کسانی که مقابل حضرت ایستادند همین افراد اباحهگر و بیمبالات به احکام و شریعت بودند که یکشبه داعیهدار اسلام شدند!
(دقیقاً مثل برخی از همین فجازیها که الان داعیهدار امام حسین شدند!!)
برای نمونه:
در زیارت ناحیه مقدسه تصریح شده است که خیلی از اشقیاء دشت کربلا، افرادی بودند «اهل معصیت، فسق و فجور، بیمبالات نسبت به نماز و روزه و نقض کنندگان احکام دین!»
(فَالْوَیْلُ لِلْعُصَاةِ الْفُسَّاقِ، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِکَ الْإِسْلَامَ، وَ عَطَّلُوا الصَّلَاةَ وَ الصِّیَامَ، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الْأَحْکَامَ...)!
🆔 @Qasas_school
🔰 «سلام بر حقیقت» | بخش دوم
🔺میدانیم که در کربلا، هر دو صف داعیه اسلام و قرآن و پیغمبر داشتند!
در صفّین و جمل و نهروان هم همینگونه بود!
«لقد تصافّوا بالقرآن علی القرآن»
⁉️ روش تشخیص، در چنین شرایطی چیست؟
🔶 روش عمّار یاسر «پیشینه شناسی» بود!
«محمد بن عمرو» آمد نزد عمار و گفت:
من تا دیشب بر یقین بودم! اما امروز صبح به شک افتادم! دیدم این طرف اذان میگویند و آنسو (سپاه معاویه) هم اذان میگویند! این سمت به نماز ایستادند و آن سو نیز..!
🔹عمار گفت: ببین! آن پرچم سیاه را در سپاه معاویه میبینی؟ من دوبار قبل از این، در بدر و احد و در سپاه پیامبر با آن پرچم جنگیدم! آن پرچم همان پرچم است و آن آدمها هم همان آدمها! چیزی عوض نشده!
🔻 الان هم اینچنین می توان گفت:
این افرادی که در فجازی یک شبه پرچمدار امام حسین شدهاند، برخیشان همانها هستند؛ سالهای قبل زبانشان دراز بود که: «شما ملت گریه اید!»، «پول نذری را به فقرا بدهید!»، «من نمیخواهم عزاداری شما را ببینم!» و...
یا در طول سال بارها اگر به اسلام و اهلبیت توهین نکردند، در برابر توهینکنندگان سکوت کردند یا با آنها همجبهه و همسخن شدند!!
آیا اینها صلاحیت تشخیص حسینیان و یزیدیان زمان را دارند؟!!
🆔 @Qasas_school
🔰 هفتم محرم| تحریم!
📌 روز هفتم رسما آب بر حسینبنعلی و یارانش بسته شد. این رفتار نوعی جنگ روانی بود چرا که:
▪️اولا به کوفیان اعلام میکرد این کار نوعی انتقام از تشنه کشته شدن عثمانبنعفّان(خلیفهی سوم اهل سنت) است و اینگونه یک عمل ناروا را توجیه میکردند. بهسان توجیهاتی که برخی در روزگار فعلی برای جنایت در حق آرمان علیوردی آوردند.
🔺نکته: لازم به ذکر است که اساسا اهلبیت هیچ نقشی در اصل مرگ عثمان یا کیفیت قتل او نداشتند.
▪️ثانیا عثمانیمسلکها را که تعدادشان در کربلا کم نبود، به انجام این جنایت ترغیب میکردند.
▪️ثالثا جنگ میان حسین و یزید را به دعوای قدیمی و برساخته میان علی و عثمان تقلیل داده تا به مردم بگویند این درگیری، جنگ میان اسلام ناب و اسلام اموی نیست، بلکه این یک فتنه و دمل قدیمی میان دو طایفه از قریش است و اکنون دوباره سرباز کرده و بهتر است مردم در آن دخالت نکنند.
▪️رابعا روحیه و توان دفاعی یاران ابیعبدالله را تضعیف کرده و بیطرفهایی که عموما بر تپههای مشرف به صحنه کربلا نشسته بودند را بترسانند تا داخل در دعوا نشوند.
▪️خامسا و از همه مهمتر اینکه با این فشار بتوانند حسین را به بیعت با یزید قانع سازند. طوری که حسین با خودش بگوید من میخواهم بجنگم، این زن و بچه و یارانم چه گناهی کردهاند و اینگونه از آرمان خود کوتاه بیاید. شبیه آنچه که برخی در زیر فشار تحریم دشمن، در چندسال اخیر میگفتند که اگر تعدادی سیاستمدار کلان میخواهد با استکبار بستیزند، چرا همه مردم فشار تحمل کنند؟
🚩 در این جنگ روانی عبداللهبنحصین ازدی خطاب به امام حسین گفت:
آیا آب را نمیبینی که به روشنی آسمان است؟ به خدا یک قطره از آن نمیچشی تا از تشنگی بمیری.
امام در حق او نفرین کرد که خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش.
🚩 عمروبنحجاج هم صدا زد: ای حسین! این فرات است که سگها و خوکها و گرگها از آن مینوشند اما تو قطرهای از آن نخواهی نوشید تا آب گداختهی جهنم را بنوشی!
📚 منابع: ینابیعالموده، ج۳، ص۲۶؛ ناسخالتواریخ، ج۲، ص۱۹۲؛ مثیرالاحزان، ص۵۲؛ نفسالمهموم، ص۲۱۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص ۴۱۲؛ مناقب، ج۴، ص۵۶؛ انسابالاشراف، ج۳، ص۱۸۲؛ تذکرهالخواص، ص۱۴۱؛ معالیالسبطین، ج۱، ص۳۱۵.
🆔 @Qasas_school
🔰 هشتم محرم| تعجیل!
📍لوکیشن کوفه:
📣 بنزیاد در مسجد کوفه و در میان اجتماع مردم سخنرانی میکند و تهدید میکند هرکس از کوفیان به جنگ نرود، جان و مال و ناموسش بر جنگجویان طرفدار بنیامیه حلال است.
بنحریث افرادی را مأمور کرد این تهدید جدی بنزیاد را به گوش تمام قبایل کوفه برسانند.
🔺 سپس برای آنکه نشان دهند تهدید جدی است، یکنفر شامی که از سپاه اعزامی جدا شده و برای عرض شکایتی به کوفه آمده بود، بدون شنیدن حرفش، گردنش را زدند و این رعب را در کوفه حاکم کرد.
🔺 مردم هراسان و شتابان عازم کربلا شدند تا جایی که برخی حتی به خانه برای برداشتن سلاح نرفتند تا مبادا متهم به اهمالکاری در رفتن شوند. در کربلا این جماعت با چوب و چماق و سنگ حاضر بودند و اینها همانهایی هستند که در مقاتل درباره آنها گفته شده: برخی با هرچه داشتند به حسین زخم زدند.
📍لوکیشن دمشق:
💰یزید مبالغ هنگفتی برای تأمین نیروی نظامی برای بنزیاد فرستاد و جوایزی برای این کار تعیین شد. اینگونه انگیزههای مادی زیادی برای کشتن حسین و یکسره کردن کار وی پدید آمد.
📍لوکیشن کربلا:
🏴 تشنگی چنان بر اهل حرم فشار آورد که اباعبدالله پشت خیمهها با حفر چاهی کمعمق به آب رسید. هرچند این آب برای شُرب چندان مناسب نبود ولی عطش را فرومینشاند.
خبر حفر چاه به بنزیاد رسید و او فیالفور دستور داد جلوی هرگونه دسترسی به آب را بگیرند.
عمربنسعد تهدید میکند که اگر چاه پُر نشود، با ۴هزار نفر آماده حمله خواهد شد.
🚩 افراد اعزامی به کربلا رسیدند. تقریبا ۲۵هزار نیرو در کربلا جلوی حسین صف آراستند. البته عدهای از اعزامیها به تپههای اطراف محل اردو پناه بردند و صرفا تماشاچی بودند و برخی به سمت قبایل اطراف کربلا گریختند. اینها از دستور بنزیاد سرپیچی کردند ولی حسین را هم یاری نکردند.
تعداد این جماعت بسیار قابل توجه بوده به طوری که اگر به میدان میآمدند سرنوشت جنگ تغییر میکرد.
📚 منابع: المناقب، ج۴،ص۵۰؛ کبریت احمر، ص۱۸۵؛ مقتلالحسین مقرّم، ص۲۴۴؛ مدینهالمعاجز، ص۲۴۴؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۷؛ مقتلالحسین خوارزمی، ج۱، ص۲۴۴؛ اللهوف، ص۸۵؛ مقتل ابنابیمخنف، ص۵۱؛ انسابالاشراف، ج۳،ص۱۸۷؛ الفتوح، ج۵، ص۱۸۵؛ اخبارالطوال، ص۲۵۲.
🆔 @Qasas_school
🔰 پیش از تاسوعا| موشدوانی شمر
🔶 عمربنسعد طی چند مذاکره با اباعبدالله به نتیجهی دلخواه خود نرسید. حضرت او را به سمت خویش فراخواند اما عمر بهانهی اموال و املاک را آورد. حضرت به او وعدهی مال و ملک داد. عمر باز بهانهی زن و فرزند را آورد و اباعبدالله سکوت کرد.
🔹 سپس عمر برای بنزیاد نامه نوشت و در آن مدعی شد که حسین یکی از این سه چیز را پذیرفته:
۱- بگذاریم از همان راهی که آمده بازگردد.
۲- بگذاریم پیش یزید رفته و با او بیعت کند.
۳- بگذاریم به سوی مرزها برود.
🔸 قطعا پیشنهاد دوم از ساحت امام حسین که فرمود "مثلی لایبایع مثله" دور است. لذا این مفاد ساخته ذهن عمربنسعد بود تا جنگ را به تأخیر انداخته به امید آنکه از درگیری با حسین خلاص شود.
🔹 اتفاقا این گزارش مفید واقع شد و بنزیاد قانع گردید که با یکی از آن سه مورد موافقت کند. ناگاه شمر در مجلس بنزیاد برخاست و او را تحریک به جنگ کرد. شمر میخواست با این موشدوانی، سستی عمربنسعد مطرح کرده و خودش فرماندهی را به عهده گیرد. سخنان شمر موثر واقع شد و بنزیاد به عمربنسعد نامه نوشت: تو را نفرستادم که شانه از زیربار خالی کنی. اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آنها را بازداشت کرده نزد من بفرست وگرنه بر آنها حملهور شو، بکش و بدنهای آنان را قطعهقطعه کن و بر مقطعات با اسب بتاز که این سزای هر گستاخ و سرکش و بیدادگر است.
اگر به دستور من عمل کردی پاداش اطاعت را خواهی ستاند وگرنه فرماندهی سپاه را به شمر بسپار که او میداند چه کند.
🔸 او به شمر هم گفت اگر پسر سعد پذیرفت بجنگد تو مطیع او باش و اگر نپذیرفت فرماندهی از آن توست و پسر سعد را گردن زده و سرش را به کوفه بفرست.
🚩 سپس شمر با تعدادی نیرو عازم کربلا شد.
📚 منابع: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴؛ الفتوح، ج۵، ص۱۶۴؛ تجاربالامم، ج۲، ص۶۵؛ مقتلالحسین خوارزمی، ج۱، ص۲۴۵؛ العقدالفرید، ج۴، ص۳۷۹؛ امالی شیخ صدوق، ص۱۵۵؛ ارشاد، ج۲، ص۹۰؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۹؛ اعیانالشیعه، ج۱، ص۶۰۰؛ مقتلالحسین بحرالعلوم، ص۲۷۶.
🆔 @Qasas_school
🔰تاسوعا| حضور موثر شمر
🔶 تاسوعای سال ۶۱ هجری، پنجشنبه بود. شبیه امسال.
🚩 عصرهنگام شمر با قریب ۴هزار نفر وارد کربلا شد. به محض رسیدن دستور بنزیاد مبنی بر یکسره کردن کار را به عمر داد.
🔹 عمر او را نفرین کرد که نگذاشتی کار به صلح بیانجامد. حسین پسر علی است و هرگز تسلیم نخواهد شد. لاجرم با او خواهیم جنگید.
‼️ چقدر وضعیت اشخاصی چون شمر و شخصیتشناسی این افراد حائز اهمیت است. او کسی است که تمام روزنههای دوری از جنگ را مسدود کرد، بهامید آنکه به فرماندهی و منصبی برسد و هرگز هم نرسید. بعد از عاشورا هم وی کار خود را توجیه دینی میکرد بدین توضیح که چارهای نداشته جز اطاعت از فرمانِ فرمانده. این همان هوای نفس پیچیده شده در زرورق ادبیات دینی است.
🆔 @Qasas_school
🔰 تاسوعا| روز وسعت دادن و وسعت یافتن
🔺تاسوعا روز عباس است به سه دلیل:
یکم: اماننامه
شمر در اولین فرصت به محل اردوی امام حسین نزدیک شد. او در دستانش اماننامهای بود برای حضرت عباس و سه برادر دیگرش. او عباس و برادرانش را صدا زد ولی هیچ کس پاسخ او را نداد.
امام حسین به برادرانش فرمود: پاسخش را بدهید گرچه فاسق است.
سپس حضرت قمر منیر بنیهاشم جلو آمد و رو به شمر گفت: دستت بریده باد ای شمر! اماننامه آوردی؟ خدا تو و امانت را لعنت کند. ای دشمن خدا از ما میخواهی برادرمان حسین را، امام خویش را، پسر فاطمه را رها کنیم و به فرمان ملعونی چون تو و بنزیاد درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و پسر پیامبر در خطر باشد؟
سپس حضرت از شدت ناراحتی و خشم چنان پای در رکاب اسب کرد که تسمهی آن پاره شد. تاخت و تا قلب سپاه دشمن رفت. مانوری از شجاعت و ایستادگی داد و بازگشت تا دشمن در او طمع نکند.
شمر ناسزاگویان و ترسیده و دستخالی به لشکرگاه بازگشت.
دوم: طلب فرصت
عمرسعد مصمم بود کار را در عصر تاسوعا تمام کند. سپاهش آماده پیکار شد و آرایش جنگی گرفت. بر شیپورها نواخته و آتش جنگ گداخته شد.
اما سیدالشهدا تمایل داشت یکروز دیگر جنگ به تأخیر افتد. شاید بدین دلیل که بتواند جمعی مانند حُر و برادر و پسرش و افرادی همچون حرثبنامرؤالقیس و ابوالحتوفبنحرث انصاری و سعدبنحرث انصاری را از چنگال طاغوت نجات داده و سوار بر کشتی نجات خویش نماید. (وسعت دادن و وسعت یافتن)
برای اخذ یکروز فرصت، هیچ گزینهای بهتر از عباس نبود. عباس نزد عمر آمد و درخواست را مطرح کرد. شمر و سایرینی که تعجیل در آغاز جنگ داشتند با شلوغکاری سعی داشتند این فرصت را ندهند اما حضرت عباس با نحوه مذاکره خویش توانست این فرصت را از دشمن بگیرد.
سوم: آب آوردن برای خیمهگاه.
🆔 @Qasas_school
🔰شب یازدهم
🏴 بعد از حمله به خیمهگاه، زنان و بچهها به سوی دشت و بیابان گریختند. شب که فرا رسید، حضرت سجاد به زینب کبری فرمود خوب بیابان را بگردد تا همه را جمع کند. دو کودک گم شده بودند. پس از گشتن بسیار سرانجام آن دو را دست در گردن یکدیگر، زیر بوته یا درختچهای بیابانی یافتند که از ترس و تشنگی جان سپرده بودند.
🔺در بحارالانوار روایتی آمده که محتوای این نقل تاریخی را تایید میکند. (بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۰۸)
🆔 @Qasas_school
🔰 شب یازدهم
🏴 سرهای شهدای کربلا را جدا کردند و به هر قبیله و عشیره سهمی دادند.
اما سر سیدالشهدا سریعا به کوفه منتقل شد.. در همان شب یازدهم.
🔺 حامل سر فردی بود به نام خولیبنیزید اصبحی. وقتی رسید به کوفه، درب دارالاماره بسته بود. خولی به خانه رفت و سر را هم بُرد و ماجرای تنور خولی و سر اباعبدالله از اینجا رقم میخورد.
📚 منابع: لهوف، ص۱۴۲؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۸.
🆔 @Qasas_school