eitaa logo
🚩مکتب حاج قاسم🚩
141 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
5هزار ویدیو
102 فایل
«اَلسَّلام عَلَي الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ» «مرز ما عشق است، هرکجا اوست آنجاخاک ماست... سامرا،غزّه،حلب،تهران چه فرقی می کند.»
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ضربات پی درپی نیروهای امنیتی و انتظامی ب وطن فروشان 🚨3عضو گروهک جیش‌الظلم دستگیر شدند 🔹فرمانده پلیس سیستان و بلوچستان: ۳ نفر از اعضای گروهک تروریستی جیش‌الظلم که قصد انجام عملیات تروریستی را داشتند در ایرانشهر دستگیر شدند. 🚨اشرار مسلح ایذه در تور نیروهای امنیتی سپاه 🔹۲ شرور به هلاکت رسید 🔰سپاه ولی عصر(عج) خوزستان: 🔹بامداد امروز با شناسایی محل اختفاء و تردد اشرار مسلح و سابقه‌دار شهرستان ایذه دستور لازم برای دستگیری آنها صادر شد که با مقاومت مسلحانه این افراد شرور مواجه و پس از تیراندازی متقابل ۲ نفر از این افراد به هلاکت رسیده و ۳ نفر دیگر دستگیر شدند. 🔹همچنین در بررسی خودرو و محل اختفا این عناصر تعداد دو قبضه سلاح کلاشینکف و کلت کمری، یک سینه خشاب، ۴۰۰ عدد فشنگ جنگی و ۶ خشاب کشف و ضبط شد. 🙏به ما بپیوندید🔻 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
⁉️ این شخص را می‌شناسید؟! 🔸ایشون احمد بیابانی هستند. یکی از گنده لات‌های سه راه ورامین شهرری. 🔹احمد عادت به شراب خوردن داشت، چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود. در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت! روز ۲۲ بهمن که کلانتری شهرری در آتش سوخت، ایستاده بود و می خندید! می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!! 🔸یه روز بچه‌های سپاه شهرری دستگیرش می‌کنند و بهش میگن: "تو خجالت نمیکشی؟ جوونای مردم دارن تو جبهه‌ها تیکه پاره میشن اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!" 🔹احمد به غیرتش برمیخوره به اون پاسدار میگه: "منو آزاد کنید، نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!" 🔸فرمانده گردان مالک، آقای راسخ این حرفو میشنوه به احمد میگه: "من فردا ساعت صبح از میدان شهرری میرم برای جبهه. اگه خیلی مردی ۶صبح اونجا باش." 🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهرری بود! رفت جبهه و... به گفته‌ی یکی از رزمنده ها احمد متحول شده بود و از خدا خواسته بود اگر بناست شهید بشوم پیکرم را کسی نبیند، چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و... میگفت: "این بدن آبروی رزمنده ها را می‌برد." 🔸در یکی از عملیات‌ها که احمد به همراه چند تن از فرمانده هان برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد می‌کند و بدن احمد در آتش سوخت و به شهادت رسید. 📙بامرام. خاطرات شهید احمد بیابانی 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
⏰یک دقیقه با قرآن کریم بسم الله الرحمن الرحیم وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ و در برابر آنان آنچه در قدرت و توان دارید از نیرو [و نفرات و ساز و برگ جنگی] و اسبان ورزیده [برای جنگ] آماده کنید تا به وسیله آنها دشمن خدا و دشمن خودتان ودشمنانی غیر ایشان را که نمی شناسید، ولی خدا آنان را می شناسد بترسانید. و هر چه در راه خدا هزینه کنید، پاداشش به طور کامل به شما داده می شود، و مورد ستم قرار نخواهید گرفت. 🔹سوره انفال آیه ۶۰🔹 🌺صلوات🌺
⏰یک دقیقه با نهج البلاغه 🔹حکمت ۳۳۸🔹 حضرت علی علیه السلام در مورد اقسام علم فرمودند: دانش دو گونه است: فطری و اکتسابی (شنیدنی) دانش اکتسابی اگر هماهنگ با دانش فطرى نباشد سودمند نخواهد بود. 🌺صلوات🌺
🎐 | | 🏷«عمل مقدس» 🔺شهید حاج قاسم سلیمانی: عمل مقدس، عمل امام حسین علیه السلام است. عملی که در آن خودخواهی، خودمحوری، جاه‌طلبی و خویشاوندپروری راه ندارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥محسن حججی در پیاده روی اربعین 🔹فیلم شهید حججی در پیاده روی اربعین نشان می‌دهد که او بعد از عبور از مرز مهران با شوق وصف ناپذیری مسیر را ادامه می‌دهد. ثبت دقایقی که در آن شاید محسن فکرش را هم نمی‌کرد کمتر از یک سال دیگر بی‌سر به زیارت ارباب خواهد رفت. 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
📸ناگفته‌هایی از نقش حاج قاسم در احیای مراسم اربعین 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
حسن پلارک، مسئول هماهنگی کمیته‌های ستاد مرکزی اربعین: 🔸سردار سلیمانی بر این باور بود که باید تمام امکانات کشور در این راه به کار گرفته شود؛ خودش به عنوان متولی وارد میدان می‌شد و می‌گفت این کار اقدام کوچکی نیست و به تنهایی از عهده یک ارگان، نهاد یا فرد برنمی‌آید؛ باید کل کشور بسیج شود. او ساختاری پیشنهاد داد و نهادی مانند ستاد اربعین تشکیل شد. در این ستاد ۲۰ سازمان، نهاد و دستگاه مختلف پای کار آمدند. 🔸حاج قاسم برای فرماندهی در میدان حاضر بود؛ بطور نمونه از سامرا زنگ می‌زد که در این شهر کمبود ماشین وجود دارد و از نهادهای مرتبط درخواست رفع مشکل می‌کرد. با پیگیری‌هایی که ایشان داشت کمتر از ۲۴ ساعت ۳۰۰ دستگاه اتوبوس را به سامرا فرستادیم تا زائران را جابه‌جا کنند. یا اربعین ۹۷ با پیگیری و دستور ایشان، پتوهایی را از فرودگاه مهرآباد در فرودگاه نجف تخلیه کردیم تا زائران سرما نخورند. او مرد میدان بود و می‌گفت همه مسئول هستیم و باید کمک کنیم؛ پس از پایان مراسم نیز از همه تشکر می‌کرد. همه فکر می‌کردند سردار در میدان نبرد حضور دارد اما کسی نمی‌دانست که او دو ماه پیش از اربعین در عراق است و حشدالشعبی و تمام جریان‌های همسو را برای امنیت زائران ساماندهی می‌کند؛ او حتی امکانات پشتیبانی و لجستیکی را فراهم می‌کرد...
‍ 💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 ❣همانند روال جمعه های انتظار زیارت آل یاسین را زمزمه می کنیم...منتظران سلام ودرود❣ 💕💠 زیارت آل یاسین 💠💕 💥بسم الله الرحمن الرحیم💥 ❣سَلامٌ عَلی آلِ یاسین❣ ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعیَ اللهِ وَ ربّانیَّ آیاتِه ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللهِ وَ دیّانَ دینه ❣ اَلسَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه ❣ اَلسَّلامُ عَلیکَ یا حُجَّةَ اللهِ وَ دلیلَ إرادَتِه ❣اًلسَّلام عَلیکَ یا تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَ أطرافِ نَهارِکُ ❣اَلسَّلامُ عَلَیک یاَ بَقیَّةَ اللهِ فی أرضِه ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وکَّدَه ❣اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وَعدَ الله الَّذی ضمنه ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب وَ الْغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَة وَعدا غیر مکذوب ❣اَلسَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقوم ❣ السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقعُد ❣ السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقرءُ وَ تُبیِّن ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَ تَقنُت ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَ تَسجُد َ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتکبر ❣ اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِر اَ❣السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَ تُمسی ❣ اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی الَّلیلِ إذا یَغشی وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی ❣اَلسَّلام عَلیکَ أیُّهَا الإمامُ المَأمون ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ إیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول ❣اَلسَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشهِدُکَ یا مَولای أنّی اَشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحدَهُ لاشَریکَ لَهَ وَ اَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَ أهلُه وَ اُشهِدُکَ یا مَولای اَنَّ علیّاً امیرَ‌المُؤمِنینَ حُجَّتُه وَ الْحَسَن حُجَّتُه وَ الْحُسینَ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ الْحُسینِ حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه وَ جَعفَر بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُه وَ موسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ موسی حُجَّتُه وَمُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه ﻭَﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﺣُﺠَّﺘُﻪ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله أنتُم الاوَّلُ وَ الاخِِر وَ أنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَم‌تَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً وَ أنَّ الْمَوتَ حَقّ وَ أنَّ ناکِراً وَ نکیراَ حَقّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشرَ حَقّ وَ البَعثَ حَقِّ وَ اَن الصِّراطَ حَقّ وَ المِرصادَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَ الْحََشرَ حَقّ وَ الحِسابَ حَقّ وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقّ وَ الوَعدَ وَ الوَعیدَ بِهِما حَقّ یامَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُم وَ سَعِدَ مَن أطاعَکُم فَاشْهَدْ عَلی ما أشهَدتُکَ عَلَیه وَ أنَا وَلیٌّ لَکٍَ بَریءٌ مِن عَدُوِّک فَالحَقُّ ما رَضیتُموه وَ الباطِلُ ما أسخَطتُموهً وَ الْمَعروفُ ما أمَرتُم بِه وَ الْمُنکَرُما نَهَیتُم عَنه فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِالله وَحدَهُ لا شَریکَ لَه وَ بِرَسولِه وَ بِأمیرِالمُؤمِنینَ وَ بِکُم یا مَولای اوَّلِکُم وَ آخِرِکُم وَ نُصرَتی مَعَدَّةٌ لَکُم وَ مَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم آمینَ آمین اَگر یڪنفر را بہ مَہــــــــــدے رساندۍ براے سپاهَش تو سردار یارے 💠اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج💠 💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺 @qasemsoleimani_maktab
🔻مداح شهیدی که لهجه افغانستانی یاد گرفت تا روضه‌خوان فاطمیون باشد هیچ مداحی قبل از حامد برای افغانها و اردوگاه رفسنجان نمی خواند حامد میرفت و برایشان می خواند ازهمین جا کم کم با تیپ فاطمیون آشنا شد، حتی با چند تن از رزمندگان مدافع حرم رفسنجان از جمله احمد عابدینی نیز تصمیم داشت به سوریه برود بعد که دید با فاطمیون سریع تر به سوریه می رسد تصمیم گرفت با آنها همراه شود. حامد در میدان تره بار رفسنجان غرفه داشت و انجا مشغول بکار بود تا ساعت ۳ انجا بود و بعد از آن میرفت اردوگاه و زبان افغانی را یاد میگرفت تا به سوریه رود روضه خوان لشکر فاطمیون باشد. نزدیک دو ماه زبان افغانی را اموزش دید انقدر زیبا افغانی صحبت میکرد که می گفتی چند سال است که افغانستان زندگی می کند. 🔹شهید مدافع حرم https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
✨همیشه می گفت زن و فرزندم فدای یک تار موی حضرت زینب(س) ❤ خون می دهیم خشت نمی دهیم ☝ این سخن همیشگی حامد بود. هر کسی که به حامد می گفت چرا می روی می گفت نمی دانید چه جنایتهایی می کنند باید بروید و ببینید آنجا زن جوان را از کمر بریدند 😔 اگر مسلمان هم نباشی انسان که باشی نمی توانی طاقت بیاری اگر ما نرویم باید میدان  شهدای رفسنجان با داعش بجنگیم. 🔹شهید مدافع حرم 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
💍 ✨اخلاق و در زندگی خیلی برای من مهم بود. مهم‌ترین نکته نیز نوع بینش و برخورد و گفتار وی بود که باعث شد من حامد را قبول کنم☺️ ✨ملاک های و دنیایی اهمیت چندانی برای من نداشت❌ حامد همه معیار‌هایی که یک در زندگی باید داشته باشد را داشت، مهربانی و کمک به دیگران❤️ در زندگی حامد از جایگاه خاصی برخوردار بود. ✨مراسم کاملا ساده و برگزار شد، مهمان‌ها مثل یک مهمانی ساده وارد سالن شدند و غذا خوردند و رفتند. زندگی‌مان را نیز در زمستان سرد☃ سال۸۶ شروع کردیم. 🔹شهید https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذان زیبای شهید مدافع حرم 🌷... در حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها😍... خوشا به احوالش چه قشنگ عاقبت به خیر شد.... https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
▪️اربعین آمد و اشکم زبصر می آید ▪️گوئیا زینب محزون ز سفر می آید 🔰 🏴مراسم آئین پیاده‌روی جاماندگان اربعین 🏴 🎙 زیارت عاشورا و زیارت اربعین توسط مداحان: حاج میثم رمضانی حاج حمیدرضا قطبی 📆 صبح روز اربعین (چهارشنبه) 15شهریور ⏰ ساعت 0830 👣مسیرپیاده روی: ازتپه نورالشهدای شهرک شهیدباقری به سمت مقبره شهدای گمنام حسینیه امام رضا (ع) هوافضاسپاه 🔺 منطقه 22-شهرک شهیدباقری 🚩یادمان شهدای گمنام تپه نورالشهدا @tapehnooroshohada22
⏰یک دقیقه با قرآن کریم بسم الله الرحمن الرحیم يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ از تو می پرسند: چه چیز انفاق کنند؟ بگو: هر مال و مایه سودمندی که انفاق می کنید باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و نیازمندان و در راه مانده گان باشد، و هر کار نیکی انجام دهید، خدا به آن داناست. 🔹سوره بقره آیه ۲۱۵🔹 🌺صلوات🌺
⏰یک دقیقه با نهج البلاغه 🔹حکمت ۴۴۶🔹 امام علی علیه السلام در مورد ضرورت پرداخت دیون مردم در سخنى كه بين او و غالب ابن صعصعة پدر«فرزدق » رد و بدل شده چنين فرمودند: شتران فراوانت چه شد؟ گفت: ای امیر مومنان پرداخت حقوق (خدا و مردم) آن را پراکنده کرد امام فرمود : آن پسندیده‌ترین راه‌ها بود. 🌺صلوات🌺
🎐 | ▫️با نگاهِ آخرینش خنده کرد ▫️ماندگان را تا ابد شرمنده کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | ماجرای اذانی که به درخواست حاج قاسم پخش شد 🔹دستم کنار پنجره‌ی ماشین بود. کسی روی شانه‌ی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که حاج قاسم سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگه داشت و گفت: بی‌زحمت یک اذان دیگر بگذار. گفتم: حاج‌آقا! چه بگذارم؟ منو (Meno) باز است. گفت: اذان غلوش داری؟ گفتم: غلوش هم دارم ... ◻️برشی از گفت‌وگوی حوزه نیوز با حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدمهدی دیانی از روحانیون مدافع حرم و راوی سیره شهدا که گوشه ای از اتفاقات عراق، سوریه، خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و دلائل حضور روحانیون در این جنگ را روایت کرده است. 📎 مشروح گفتگو
ماجرای حاج قاسم و پخش اذان غلوش/ نیامده‌ایم سوری‌ها را شیعه کنیم حوزه/ دستم کنار پنجره‌ی ماشین بود. کسی روی شانه‌ی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که حاج قاسم سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگه داشت و گفت: بی‌زحمت یک اذان دیگر بگذار. گفتم: حاج‌آقا! چه بگذارم؟ مِنو (Meno) باز است. گفت: اذان غلوش داری؟ گفتم: غلوش هم دارم ... اشاره؛ حضور در بخش پایانی حمله داعش به عراق و حضور کامل در سوریه از ویژگی های حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی دیانی از روحانیون مدافع حرم و راوی سیره شهداست که از ایشان دعوت کردیم با حضور در خبرگزاری حوزه، به گوشه ای از اتفاقات عراق، سوریه، خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و دلائل حضور روحانیون در این جنگ بپردازیم. مطلبی که ملاحظه می کنید، بخش اول گفت و گوی ما با این روحانی مدافع حرم است که تقدیم می شود: * ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار رسانه رسمی حوزه های علمیه گذاشتید، در ابتدای این گفت و گو یک معرفی اجمالی از خودتان داشته باشید تا ان‌شاءالله برای سؤالات بعدی خدمتتان باشیم. بسم الله الرحمن الرحیم. خدا را شاکرم که در محضر شما و دوستان بتوانم چند کلمه‌ای پیرامون شهدا و دفاع از حرم و دفاع مقدس و انقلاب اسلامی صحبت کنم ان‌شاءالله. محمدمهدی دیانی هستم. سال ۱۳۷۳ وارد حوزه علمیه‌ی قم شدم. اگر خدا قبول کند، از آیت‌الله مجتهدی تهرانی در اوایل طلبگی بهره‌ای بردم و تاکنون هم مشغول تحصیل بوده و در گوشه‌ای از حوزه‌ علمیه قم تدریس دارم. بیشتر فعالیت هایم با توجه به نیاز جامعه‌ی اسلامی و با توجه به خالی بودن این جبهه بیشتر به کار تبلیغ جهادی پرداختیم؛ البته تبلیغ جهادی با یک تعریفی متفاوت‌تر از تبلیغ جهادی است که امروز عنوان می‌شود. آن زمان تبلیغ جهادی را تبلیغ فرهنگ جهاد و شهادت تعبیر می‌کردند. الان منظور از تبلیغ جهادی این است که کسی مجاهدگونه به مناطق محروم برود و در آنجا از دین خدا بگوید، ولی در آن عصری که ۲۵ سال پیش ما این کار را به واسطه‌ی هدایت برخی از دوستانمان شروع کردیم، درباره‌ی جهاد و شهادت و اصل فرهنگ انقلابی‌گری به واسطه‌ی استفاده از فرهنگ شهدا، زندگی شهدا و خاطرات شهدا، کمتر کار شده بود. خدا را شکر امروز ترویج این مسئله خیلی گسترش پیدا نموده و عرصه‌های جدیدی هم پیدا کرده است. کل زندگی‌مان را تاکنون در این مسیر گذرانده‌ایم و اگر خدا از ما قبول کند یک قدمی در این زمینه برداشته‌ام. * برای خیلی از افراد سؤال است که چرا رزمندگان ایرانی ما برای مقابله با داعش در عراق و سوریه حضور پیدا کردند و خیلی دوست دارم بدانم که روحانیون ما برای چه هدفی در آنجا حضور داشتند؟ در رابطه با رزمندگان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی یک بحث گسترده‌ای وجود دارد که اگر بخواهیم به صورت خلاصه و کوچک شده عرض کنیم این است که: دنیای استکبار بعد از جنگ تحمیلی از روی رزمندگان خمینی مدل گرفت؛ یعنی از روز عصاره‌های تلاش‌های فقهای شیعه که در عصر ما تربیت شدگان دست امام خمینی شدند، الگو گرفت و این‌ها را شکست‌ناپذیر فهمید. به این معنا که متوجه شد نمی‌تواند این‌ها را شکست دهد. تمام تلاشش را روی یک عملیات جدید گذاشت و آن هم این‌که یک مدلی مثل این‌ها بسازد و در دنیای اسلام و در دنیای امروز با این‌ها بتواند دنیا را فتح کند. مثلا تولید طالبان و تولید القاعده از این جنس بودند که القاعده قدیمی‌تر از طالبان است، یعنی القاعده در عربستان سعودی آن زمانی تشکیل شد که من یادم است وقتی شهدای حج خونین را می‌آوردند، کسانی که از آنجا از زیارت آمده بودند، بعضی از سوغاتی‌هایی که آورده بودند، از فروشگاه‌های القاعده خریداری شده بود و این فروشگاه‌ها فروشگاه‌های زنجیره‌ای بودند که در آن‌ها همه چیز بود و زائران و حاجی‌ها از آنجا سوغات می‌خریدند و مارک القاعده داشت و روی آن‌ها نوشته شده بود: «Down with U.S.A»، «الموت لآمریکا»، با زبان اردو و فارسی هم «مرگ بر آمریکا» نوشته بودند. در همان سالی که این‌ها رسما این کار را انجام می‌دادند حاجی‌های ما را به جرم برائت از مشرکین و «مرگ بر آمریکا» کشتند. این حاکی از این بود که دشمن به این نتیجه رسیده بود که باید یک مدلی از بسیجی‌های استکبارستیز پای رکاب عالم شیعه‌ای مثل امام خمینی را تولید کنند و بعد این‌ها را به جهان اسلام بفرستد و به این‌ها و پروبال بدهد و بعد بگوید که این‌ها تروریست بودند و بیان کند که من می‌خواهم بیایم و این‌ها را نابود کنم و بعد این‌ها را به جان مردم سوریه و لبنان و عراق و این‌ها بیاندازد که کشتار کنند. در ادامه خود این مسلمانان، مسلمانان دیگری را بکشند و وقتی قتل عام صورت گرفت، خودش به عنوان سوپرمن به میدان بیاید و بگوید: من این‌ها را نابود کردم. یعنی آن کاری که در جبهه‌های ما در ۸ سال دفاع مقدس نتوانستند انجام دهند در اینجا انجام دهند.
به طور خاص صهیونیست و آمریکا در اتاق جنگشان و در میز ایرانشان طراحی کرده بودند به اینجا رسیده بود که داعش ظهور کرده بود. داعشی که کجا را هدف گرفته بود؟ ۱. عراقی که الان از دست صدام راحت شده و بروز نیروهای انقلابی که در مقابل صدام و همراه انقلاب اسلامی بودند. (تک تک همه‌ی این‌ها مصداق دارد) ۲. دوم هم در سوریه‌ای بود که تنها حامی ایران در دوران ۸ سال دفاع مقدس بود. آنجا باید بروند و قتل عام کنند و سر ببرند، آدم بکشند و حکومتی درست کنند و کسی نتواند جلوی این داعش را بگیرد و آمریکایی که تمام تلاشش را کرد که سال ۸۲ خودش به ایران بیاید... سال ۸۲ یک جریان مهم است. سال ۸۲ وقتی آمریکا به عراق آمد یک طرحی مثل صحرای طبس ریخت در اتوبان تبریز که تازه آسفالت شده بود، هواپیما بنشاند که موفق نشد. تدابیر مقام معظم رهبری (روحی له الفداء) در آن سال خیلی کمک کرد و خودشان به میدان رفتند. آن زمانی که همه درگیر فکری رفتن به کربلا بودند که راه کربلا باز شده بود و اوج راهیان نور و عملیات فرهنگی بود و در آن عصری که گاهی اوقات دولت آن زمان ما، ضدضربه‌هایی به انقلاب اسلامی می‌زد و صحنه‌های عجیب و غریب درگیری‌ها پیش می‌آمد تا باعث یکنواختی فرهنگ انقلاب با حکومت شود، ما داشتیم درگیر یک جنگ بزرگ می‌شدیم که حضرت آقا خودشان شخصا آن جنگ را مدیریت کردند. حالا می‌خواهم بگویم که تمام آن‌ها باعث شد که این‌ها به این نتیجه برسند که خودشان نمی‌توانند وارد عرصه شوند؛ باید آدم بفرستند، آن آدمی که تربیت کرده‌اند، آن آدمی که از عربستان، اردن و حتی آفریقا به افغانستان کشانده‌اند و حالا باید آن آدم را به عراق و سوریه بیاورند و از عراق و سوریه وارد ایران شود و ایران را تصرف کنند و به این نتیجه رسیده بودند. ما عملیات‌های بسیار خاموشی توسط مقام معظم رهبری، فرمانده‌ی کل قوا داشتیم که ایشان به ارتش اختیار داد تا چند ده کیلومتر وارد خاک عراق شوند و نیروها را در آنجا مستقر کنند که اگر داعش نزدیک مرز شود تمام آن‌ها را از دم تیغ برانند. کسی از این‌ مطالب خبر ندارد و الان زمان فاش شدن این موارد است و جریانات بسیار بزرگی که مقام معظم رهبری به عنوان یک فرمانده‌ی میدانی خودشان این‌ها را هدایت کردند. ببینید اگر می‌خواهید نقش روحانیت را در این نبرد نابرابر درک کنید، ابتدا باید به نقش مقام معظم رهبری توجه کنید. پس این داعش یک خطر فوق‌العاده سنگین بود. یک بار با یکی از تک‌تیراندازهای داعش مواجه شدیم که چند نفر از بچه‌های ما را به شهادت رسانده بود. رفتیم و یکی از نیروهای خوبمان را در بچه‌های پاکستان پیدا کردیم و در آنجا به کمین نشاندیم تا توانست این تک‌تیرانداز را شکار کند و موفق به شکار آن تک تیرانداز داعشی شد. تک‌تیراندازها وقتی می‌خواهند هدف‌گیری‌شان خوب شود و حتی ذره‌ای لرزش هم در بدنشان نباشد، پس از فیکس کردن بدنشان روی زمین، گاهی لباسشان را به زمین می‌دوزند، یعنی روی لباسشان میخ می‌زنند که در اثر ضربه‌ی اسلحه پای آن‌ها تکان نخورد؛ ولی کسی که این کار را می‌کند باید آن‌قدر مطمئن باشد که فرصت فرار کردن دارد و یا این‌که آن‌قدر شهادت‌طلب باشد که بگوید من دیگر نمی‌خواهم فرار کنم و اگر در دست دشمن اسیر شدم برای من مسئله‌ای نباشد. تک‌تیرانداز دشمن شکار شد. فکر می‌کنم نیروی تکفیری عربستانی و یا دو رگه‌ی عربستانی - افغانستانی بود. لهجه‌ی حجازی داشت، کاملا با فرهنگ آنجا آشنا بود و از لباس‌هایی که پوشیده بود، معلوم بود. وقتی بالای سر او رسیدیم که چند گلوله خورده بود و خون از بدن او می‌رفت و لحظات آخر عمرش را می‌گذراند. در آن حال، داشت قرآن تلاوت می‌کرد و هیچ تلاشی برای رهایی خودش از بند آن میخ‌هایی که به شلوارش کوبیده بود نمی‌کرد که فرار کند، در حالی که می‌توانست فرار کند ولی داشت قرآن تلاوت می‌کرد تا جان از بدنش برود. یک نیروی معتقد بود. وقتی شنود بی‌سیم دشمن را داشتیم که نیرویی از دشمن در محاصره افتاده بود، داشت به شیخ خودش می‌گفت: در این لحظات آخر آیات جهاد را دوباره برای من بخوان که در محاصره کم نیاورم. او تک و تنها در محاصره مانده بود و ما داشتیم تقریبا او را می‌گرفتیم که در نهایت هم خودش را منفجر کرد، یعنی با کمربند انتحاری خودش را منفجر کرد و به درَک رفت. این‌ها اعتقادات عجیب و غریبی است که در داعشی ها دیدیم. خیلی‌ها این جریان را جدی نگرفته بودند که هدف اصلی داعش، نظام اسلامی ایران است و هدف اصلی آن رسیدن به نقطه‌ی مرکزی ایران است. حتی در جریان شاهچراغ هم وقتی داعش آن فاجعه را به بار آورد و باعث شهادت مظلومانه‌ی زن و بچه‌ی بیگناه مردم شد و اطفال کوچک، دانش‌آموز، مرد، زن و این‌ها را به شهادت رساند، باز هم خیلی‌ها ساده‌لوحانه این جریان را بازی تلقی کردند. آن زمان وقتی داعش تا مجلس شورای اسلامی و تا حرم امام خمینی (ره) و حتی تا نزدیک حرم امام رسید، تا قم رسید، تا شهرهای
مختلف رسید، باورش نکردند، ولی باور نکردن گروهی از مردم دلیل بر این نمی‌شود که کسانی که در جبهه‌ی حق قرار دارند به تکلیف خودشان عمل نکنند؛ لذا رزمندگان بدون مرز جمهوری اسلامی که حضرت آقا این تعبیر را برای بچه‌های نیروی قدس فرمودند، خودشان را به نزدیکی جبهه رساندند و علاوه بر این‌که دولتی که در ۸ سال دفاع مقدس تنها دولتی بود که به ما کمک کرده بود، الان از ما یاری خواسته بود. آن زمان فکر خیلی‌ها این بود که ما داریم می‌رویم برای بشار اسد بجنگیم، چون دولت بشار اسد می‌خواهد سرنگون شود و این دولت نباید سرنگون شود. خب نتیجه هم می گرفتند یک دولت دیگری جای او را می‌گیرد و به ما چه ربطی دارد. این افراد ساده‌لوحانه به این قضیه نگاه کرده و توجه نکردند که اصلا جریان رفتن این دولت و دولت دیگر آمدن نبود. جریان اصلی این بود که حکومتی به نام داعش، یعنی دولت اسلامی عراق و شام بناست که حکومتش را گسترش دهد، مثل امپراتوری عثمانی که گسترش می‌داد و یا مثل امپراتوری قبل از عثمانی و عباسیون که خود را گسترش می‌دادند. این حکومت می‌خواست همه جا را بگیرد و حتی اروپا هم از این قضیه در امان نبود و نقشه این بود که وقتی ایران را گرفتند، آمریکا به عنوان یک سوپرمن وارد عمل شود. اما روحانیت در این میان چه می‌کرد؟ کار روحانیت زدودن تردیدها بود. دقیقا بچه‌هایی که در سوریه داشتند با این جبهه می‌جنگیدند و یا در عراق داشتند با این دشمن واقعا پیچیده می‌جنگیدند، دچار تردید بودند که حق با کیست و چه باید کرد؟ چون واقعا تفاوت این دشمن با دشمن‌های دیگری مثل ارتش بعث صدام در آن زمان و یا در زمان‌های دیگر این است که نبرد با این دشمن، تردیدهای بسیاری را برای مردم ایجاد می‌کند. مردمی که بسیاری از آن‌ها اصلا تقصیری ندارند و در این میان قربانیان بی‌جهت این جنگ‌ها هستند و حالا یا باید با این کسی که الان زورگوست تفاهم کنند و زندگی و خانه و جان خودشان را نجات دهند و یا این‌که باید به سمت جبهه‌ای بیایند که مقاومت می‌کند و آسیب‌های جدی ببینند. این مردم و این جوانانی که پای کارزار مقاومت در مقابل این دشمن خبیثی مثل داعش و پشتیبان‌های خبیث‌تر از آن‌ها مثل آمریکا، اروپا و همین‌طور اسرائیل در صف مقدم این‌ها، آمده بودند، نیاز به یک روشنگری داشتند که بتوانند حقیقت را درک کنند، تردید نکنند و پاهایشان نلرزد. در آنجا «أین عمار» معنا پیدا می‌کرد که کیست که این‌ها را روشن کند، یعنی چه کسی این جریان را برای این‌ها واضح کند و یا حتی بچه‌های نازنینی که از گوشه و کنار دنیا برای دفاع از حرم آل الله آمده بودند. این‌ها هم تردید می‌کنند. تردید این‌ها را چه کسی برطرف کند؟ برطرف کردن تردید این‌ها هم خودش یک مسئله بود. طلبه‌هایی که در عرصه‌ی جهاد وارد می‌شدند با جان خودشان داشتند روشنگری می‌کردند که فقهای شیعه این کار را در طول تاریخ انجام دادند. فتاوای جهادی شهید ثانی، سید مجاهد، بسیاری از فقهای بزرگ شیعه، صاحب ریاض و امثالهم فقط صرفا یک فتوا نبود، ایستادن با این فتوا بود، روشنگری در مورد این قضیه بود که استکبار چطور شما را استثمار و استعمار می‌کند و آن فتوا دادن بود. میرزای شیرازی صرفا یک فتوا نداد، کلی سخنرانی و کلی حرف و کلی بیانیه و توضیح و نوشته داشت، پیرامون این‌که این دشمن چه می‌کرد که من این فتوای تحریم تنباکو را دادم یا عواملی در کنار امثال میرزای شیرازی(ره) بودند که این مسئله را برای مردم توضیح دادند و وقتی توضیح داده نشود جریان شیخ فضل الله نوری می‌شود که در اوج قهرمانی باید به شهادت برسد. چرا؟ چون مردم نمی‌دانند جریان مشروطیت چیست، مشروطه‌ی مشروعه چیست. یا مثل مرحوم سید عبدالحسین موسوی لاری می‌شود که مجاهدانه پای کار مبارزه با استکبار و استعمار ایستاد و وقتی موفق شد این جبهه باید به زمین بخورد، چرا؟ به خاطر این‌که افرادی در اطراف او نبودند که روشنگری کنند و این جبهه را تقویت کنند و گرنه رئیسعلی دلواری‌ها که از ابتدا پای کار آمده بودند. آن کسانی که در میان سپاه رئیسعلی دلواری تردید کردند، این‌ها نیاز به روشنگری داشتند. * روحانیت ما دقیقا در عراق و سوریه چه تبیینی انجام می‌داد؟ مثلا سوری‌ها و یا لبنانی‌ها و یا عراقی‌ها فکر می‌کردند: الان من دارم با کسانی می‌جنگم که نماز می خوانند، قرآن می خوانند، در بی‌سیم می‌گویند: آیات جهاد را برای من بخوان. او تردید می‌کرد، ما با چه کسی می‌جنگیم؟ ما حق هستیم یا آن ها حق هستند؟ حال سوال اینجاست: در اینجا چه کسی باید فضای غبارآلود فتنه را روشن می‌کرد که ما حق هستیم یا آن‌ها حق هستند؟ چه کسی باید این مسئله را روشن می‌کرد؟ خب روحانیون ما این کار را انجام می دادند. روحانی شهید محمدامین کریمیان (رحمة الله علیه) یک نوجوانی بود که من به محله‌ی ایشان در شهرستان بابلسر، شهر بهنمیر رفته بودم، او آمد و کنار من
‌که جواب سؤال شرعی او را دادم، فهمیدم که درد او چیز دیگری است. گفت وگو را با او ادامه دادم و گفت: حاج‌آقا! می‌شود شما زحمت بکشید و حالا که با هم دوست شدیم، به پدر من بگویید که بگذارد تا من طلبه شوم. من فکر کردم که؛ خدایا! چنین آدم‌هایی هستند که ظاهرا امام زمان این‌ها را جداسازی کرده و به سوی خودش می‌کشاند و برای سربازی خودش انتخاب می‌کند «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی / تو را برای نفسم آفریدم»؛ خدا این‌ها را برای خودش ساخته است. طلبه شد و ۱۰ سال از طلبگی او گذشت. زمانی در حلب با یکی از دوستانمان با ماشین زیر دُم هواپیمایی رفته بودیم که فرود آمده بود، چون فرودگاه حلب را شب‌ها با خمپاره می‌زدند و آن خلبان‌های شجاعی که در حلب می‌نشستند و با سرعت نیرو پیاده می‌کردند و زخمی‌ها و نیروهایی را سوار می‌کردند و پرواز می‌کردند و می‌رفتند. ما پشت هواپیما با سرعت ماشین را می‌بردیم و این نیروها وارد ماشین‌های ما می‌شدند و می‌رفتیم. در کوچه و پس‌کوچه‌ها با چراغ خاموش می‌رفتیم که خمپاره‌های کوری که در شهر می‌زدند به ماشین نخورد. دیدم که کسی دارد پشت گوش من می‌زند و شوخی می‌کند. گفتم: چه می‌کنی؟ کی هستی؟ از ماشین که پیاده شدیم و به منطقه‌ی امن خودمان رسیدیم، پیاده شدم تا ببینم که او کیست. دیدم که همان نوجوان بهنمیری، محمدامین کریمیان است و به او گفتم: تو در اینجا چه می‌کنی؟ گفت: همان کاری که شما می‌کنید. این‌ها ۴-۵ نفر ایرانی بودند که در بین بچه‌های فاطمیون گردان امام رضا (ع) از لشگر حضرت ابوالفضل العباس(ع) آمده بودند که وقتی به خط زده بودند، دشمن چنان نعره‌ی الله اکبری می‌کشید که دل بعضی از بچه‌ها خالی شده بود و ۳-۲ نفر از فرماندهان ایرانی هم در بدو عملیات به شهادت رسیده بودند. محمد امین کریمیان دیده بود که وضعیت خیلی خراب است و این‌طوری که نمی‌توان کار کرد. او چند کلمه صحبت کرد. دوستانش و بچه‌هایی که از آن عملیات برگشتند می‌گویند که فقط چند کلمه صحبت کرد و گفت: بچه‌ها! اگر این‌ها الله اکبر می‌گویند که «الله اکبر آن‌ها کلمة الحق یراد بها الباطل» است، ما با ذکر امیرالمؤمنین، الله اکبرهای آن‌ها را خنثی می‌کنیم، چون «به منکر علی بگو نماز خود قضا کند / نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو»، او هم شروع کرده بود و نعره‌ی یا علی کشیده بود و این نعره‌ی یا علی به آن تکبیرها غلبه کرده بود و این بچه‌ها توانسته بودند یک خیز بردارند و به خاکریز دشمن نفوذ کنند و از محاصره‌ درآیند. البته محمدامین در آنجا شهید شد و پیکر او باقی ماند و چند سال بعد پیکر مطهر او را آوردند. این خودش خیلی مهم است. یک روحانی در صحنه‌ی نبرد این دلهره، این تردید و این ترس و یا بعضی از چیزهای دیگر را از بین می‌برد. در دوران دفاع مقدس هم همین‌طور بود. در دوران‌های دیگر هم همیشه در جبهه‌ی حق علیه باطل همین وضعیت بوده است. طلبه‌هایی که در میدان قرار می‌گرفتند و بسیاری از آن رویش‌ها به واسطه‌ی این ایجاد می‌شد که این بچه‌های نازنینی که وارد عرصه می‌شدند روشنگری می‌کردند و این اتفاقات می‌افتاد. * خیلی متشکرم. جنابعالی شیرین صحبت می‌کنید و هم واقعا دوست‌داشتنی است، ولی سؤالات من زیاد است و می‌ترسم که به آن‌ها نرسم، به همین دلیل دوست دارم که اگر برای شما امکان دارد کمی خلاصه‌تر اما با همان شیرینی خاص خودتان برای ما صحبت کنید و انصافا قابل استفاده است. خیلی دوست دارم بدانم خود شما از چه سالی وارد فضای عراق و سوریه شدید؟ قرار بود این سؤال را نپرسید. * اگر دوست دارید کلیاتی را بفرمایید. خیلی دوست داریم که هدف شما را هم بدانیم. اول این‌که می‌گویید شیرین صحبت می‌کنید، گفت: «بلبل از فیض گل آموخت سخن / ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش». شیرینی مال شهداست. آنچه که گفت‌وگوی شیرین و حلاوت سخن است به خاطر جانسوز بودن و جانمایه داشتن خاطرات شهدا و خاطرات جهاد و اصل جریان جهاد و شهادت است، ما که چیزی نبودیم. * شهید زنده‌ای که از شهدا صحبت کند حتما ... . نه این چیزها نیست. در رابطه با آن سؤالی هم که قرار بود سؤال نکنید و باز هم سؤال کردید... . آن دفعه با هم قول و قرار گذاشتیم که نپرسید. خیلی کوتاه و گذرا می‌گویم اواخر سال ۹۴ و بعد هم در سال ۹۵ تا عید ۱۴۰۱ هر چه خدا توفیق داد در اعزام‌های متعدد در سوریه و بعضا هم در عراق در کنار رزمندگان اسلام قرار گرفتم. آن مقداری هم که در آنجا بودم فقط کشش شهدا و جاذبه‌ی جهاد فی سبیل الله بود که خداوند توفیق داد و من را در این فضا قرار داد و این برگ فراموش نشدنی زندگی ما بود. اگر خودمان در آستان الهی آبرویی نداریم، حتما به خاطر دوستان شهیدمان مثل همین شهید محمدامین کریمیان و یا محمدمهدی مالامیری، اولین روحانی شهید مدافع حرم و یا بسیاری از شهدای عزیز پاکستانی، عراقی و شهدای با صفای دیگری که از بچه‌های افغانستان و لبنان بودند و در کنار آن‌ها ن
فس کشیدیم و زیستی برای ما اتفاق افتاد، این یک ذخیره‌ای باشد که ای کاش روز قیامت دست ما را بگیرند و ما را فراموش نکنند. ذخیره‌ی دیگری در این عالم نداریم. * به خود شما نگفتند که چرا به عراق و سوریه رفتید؟ شما که به عنوان یک روحانی هستید، شما کجا، آنجا کجا؟ زیاد گفتند؛ حتی در حوزه هم برخی از افراد وقتی متوجه می‌شدند که من به سوریه رفته‌ام، اولین چیزی که می‌گفتند این بود: شما چرا می‌خواهید خودکشی کنید؟ چرا می‌خواهید اضرار به نفس کنید؟ از راه فقه هم وارد می‌شدند. گاهی اوقات توجیهات زیاد می‌شود. بعضی هم این حرف را می‌زدند که چرا زندگی خودتان را تباه می‌کنید؟ جوانی و انرژی که دارید را می‌توانید صرف همین کاری که مشغول آن بودید بکنید. من در حوزه‌ی علمیه مدرس بودم، در مقاطع مختلف تدریس کردم و آن‌ها مثلا دلسوزانه این حرف را می‌زدند. بعضی از مردم جامعه هم می‌گفتند: شما دیگر چرا به سوریه می‌روید؟ خیلی حرف‌های این‌طوری می‌گفتند و کم نبود. * شنیدم که وضعیت خودتان را برای رهبر انقلاب هم تشریح کردید. دوست دارم جواب ایشان را بشنوم. آن جریان در رابطه با روایت‌گری شهدا بود که ما سال ۹۸ خدمت حضرت آقا رسیدیم. یک بار سال ۸۸ برای روایت‌گری خدمت حضرت آقا رسیدیم و آقا گروهی از دوستان را به حضور پذیرفته بودند و محضر ایشان مشرف شدیم. یک بار هم سال ۹۸ بود که در دیدار غیررسمی در گوشه‌هایی از آن دیدار بعضی از خاطرات را بعضی از دوستان تعریف می‌کردند و بنده هم چند کلمه‌ای از خاطرات و از شهدای مدافع حرم عرض کردم. آن زمان حاج قاسم هم در قید حیات بودند و بعضی از کلمات را در رابطه با شهدایی که مرتبط با حاج قاسم بودند گفتم و بعد در گفت وگوهای هر نفر با حضرت آقا که ایشان اهدای انگشتر می‌کردند، خدمت ایشان گفتم: آقا! جنگ تمام شده؛ اما ما اسلحه را بر زمین نگذاشته‌ایم و روایت سیره‌ی شهدای والامقام عزیزمان را انجام می‌دهیم. عرض کردم: آقا! در حوزه‌های علمیه برای روایت‌گری شهدا و جنگ و دفاع از حرم و دفاع مقدس، گردان‌هایی وجود دارد. حضرت آقا خیلی تحسین کرده و دعا نمودند که ای کاش این‌ها کمّاً و کیفاً گسترش پیدا کند. امید داریم که هم در بخش نظامی حوزه‌های علمیه، تیپ امام صادق(ع) و هم در بخش آموزش‌های کاربردی حوزه‌ی علمیه این جریان روایت‌گری شهدا گسترش پیدا کند که خودش باعث ساخته شدن بسیاری از شهدای عصر جدید ما شد. یک نمونه را فکر می‌کنم در رابطه با شهید عقیل احمد با هم گفت وگو کردیم که اگر مناسب دیدید در رابطه با آن هم صحبت می‌کنیم. * بحث از عراق و سوریه شد، شاید خیلی‌ها ندانند که رزمندگان بدون مرز انقلاب اسلامی و همان مدافعان حرم ما در آنجا چه می‌کردند؟ برنامه‌ی روزانه‌شان چه بود؟ چطور می‌گذراندند؟ آیا دائما جنگ و جبهه بود؟ دوست دارم در مورد جزئیات برنامه‌هایشان و حال و هوای آنجا توضیحاتی را بفرمایید. تا سالیان سال طول می‌کشد که بتوان واقعیت بچه‌های مدافع حرم را کشف کرد اما همین مقدار بگویم که زندگی این بچه‌ها در آن شرایط سخت، خیلی شرایط متفاوتی داشت و نسبت به دفاع مقدس پیچیده‌تر بود. ما از مردمی دفاع می کردیم که هم‌زبان و هم‌فرهنگ با آنان نبودیم. در مکانی برای جنگ حضور داشتیم که وطن ما نبود و جبهه را جلوتر از وطن خودمان تشکیل داده بودیم ولی یک ویژگی خاص داشت و آن هم وجود نازنین اهل بیت(ع) و وجود حرم‌های مطهر اهل بیت(ع) بود. مثلا در سوریه آستان مقدس حضرت زینب کبری(س)، آستان حضرت رقیه(س) و یا مکان‌های تشرف کاروان اسرای کربلا در حماة، در حمص، در حلب بود. نقطه‌ای که سر مبارک حضرت سیدالشهداء(ع) در آنجا قرار گرفته، مسجد النقطه بود که آماج گلوله‌های سنگین دشمن بود و برای تصرف آن بسیار تلاش کردند. تمام این‌ها یکی از بخش‌های مهم زندگی این بچه‌های مدافع حرم بود. در کنار آن‌ها هم چون جنگ در شهرها اتفاق می‌افتاد بخشی از وقت بچه‌ها به گفت وگو با مردم این شهرها می‌گذشت. فرهنگ انقلاب اسلامی به واسطه‌ی این بچه‌ها در آن شهرها وارد شد. من یادم است که زمانی در یک قرارگاه پشتیبانی یک منطقه‌ای از حلب یک ماشین بلندگو داشتم، به هر جایی که می‌رفتم، وقتی زمان نماز می‌رسید، فلش را در ضبط ماشین می‌گذاشتم و ۳ تا بلندگو هم بالای ماشین بود و ضبط ماشین من به آن بلندگوها وصل بود و این اذان را پخش می‌کردم. این اذانی که معروف به اذان انتظار است که در کشور ما زیاد پخش می‌شود. بچه‌هایی که به جبهه‌های راهیان نور می‌روند و یا در پایگاه بسیج هستند به این اذان علاقه‌مند هستند. این اذان و یا اذان مؤذن‌زاده‌ی اردبیلی ناب و از سبک‌های آوازهای ایرانی است. من این را گذاشتم و اتفاقا اذان پخش شد. در ماشین نشسته بودم و موتور ماشین هم روشن بود که باتری نخوابد. دستم هم کنار پنجره‌ی ماشین بود. کسی روی شانه‌ی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که حاج قاسم سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگ