مختلف رسید، باورش نکردند، ولی باور نکردن گروهی از مردم دلیل بر این نمیشود که کسانی که در جبههی حق قرار دارند به تکلیف خودشان عمل نکنند؛ لذا رزمندگان بدون مرز جمهوری اسلامی که حضرت آقا این تعبیر را برای بچههای نیروی قدس فرمودند، خودشان را به نزدیکی جبهه رساندند و علاوه بر اینکه دولتی که در ۸ سال دفاع مقدس تنها دولتی بود که به ما کمک کرده بود، الان از ما یاری خواسته بود.
آن زمان فکر خیلیها این بود که ما داریم میرویم برای بشار اسد بجنگیم، چون دولت بشار اسد میخواهد سرنگون شود و این دولت نباید سرنگون شود. خب نتیجه هم می گرفتند یک دولت دیگری جای او را میگیرد و به ما چه ربطی دارد.
این افراد سادهلوحانه به این قضیه نگاه کرده و توجه نکردند که اصلا جریان رفتن این دولت و دولت دیگر آمدن نبود. جریان اصلی این بود که حکومتی به نام داعش، یعنی دولت اسلامی عراق و شام بناست که حکومتش را گسترش دهد، مثل امپراتوری عثمانی که گسترش میداد و یا مثل امپراتوری قبل از عثمانی و عباسیون که خود را گسترش میدادند.
این حکومت میخواست همه جا را بگیرد و حتی اروپا هم از این قضیه در امان نبود و نقشه این بود که وقتی ایران را گرفتند، آمریکا به عنوان یک سوپرمن وارد عمل شود.
اما روحانیت در این میان چه میکرد؟ کار روحانیت زدودن تردیدها بود.
دقیقا بچههایی که در سوریه داشتند با این جبهه میجنگیدند و یا در عراق داشتند با این دشمن واقعا پیچیده میجنگیدند، دچار تردید بودند که حق با کیست و چه باید کرد؟ چون واقعا تفاوت این دشمن با دشمنهای دیگری مثل ارتش بعث صدام در آن زمان و یا در زمانهای دیگر این است که نبرد با این دشمن، تردیدهای بسیاری را برای مردم ایجاد میکند.
مردمی که بسیاری از آنها اصلا تقصیری ندارند و در این میان قربانیان بیجهت این جنگها هستند و حالا یا باید با این کسی که الان زورگوست تفاهم کنند و زندگی و خانه و جان خودشان را نجات دهند و یا اینکه باید به سمت جبههای بیایند که مقاومت میکند و آسیبهای جدی ببینند.
این مردم و این جوانانی که پای کارزار مقاومت در مقابل این دشمن خبیثی مثل داعش و پشتیبانهای خبیثتر از آنها مثل آمریکا، اروپا و همینطور اسرائیل در صف مقدم اینها، آمده بودند، نیاز به یک روشنگری داشتند که بتوانند حقیقت را درک کنند، تردید نکنند و پاهایشان نلرزد. در آنجا «أین عمار» معنا پیدا میکرد که کیست که اینها را روشن کند، یعنی چه کسی این جریان را برای اینها واضح کند و یا حتی بچههای نازنینی که از گوشه و کنار دنیا برای دفاع از حرم آل الله آمده بودند. اینها هم تردید میکنند. تردید اینها را چه کسی برطرف کند؟ برطرف کردن تردید اینها هم خودش یک مسئله بود.
طلبههایی که در عرصهی جهاد وارد میشدند با جان خودشان داشتند روشنگری میکردند که فقهای شیعه این کار را در طول تاریخ انجام دادند.
فتاوای جهادی شهید ثانی، سید مجاهد، بسیاری از فقهای بزرگ شیعه، صاحب ریاض و امثالهم فقط صرفا یک فتوا نبود، ایستادن با این فتوا بود، روشنگری در مورد این قضیه بود که استکبار چطور شما را استثمار و استعمار میکند و آن فتوا دادن بود.
میرزای شیرازی صرفا یک فتوا نداد، کلی سخنرانی و کلی حرف و کلی بیانیه و توضیح و نوشته داشت، پیرامون اینکه این دشمن چه میکرد که من این فتوای تحریم تنباکو را دادم یا عواملی در کنار امثال میرزای شیرازی(ره) بودند که این مسئله را برای مردم توضیح دادند و وقتی توضیح داده نشود جریان شیخ فضل الله نوری میشود که در اوج قهرمانی باید به شهادت برسد. چرا؟ چون مردم نمیدانند جریان مشروطیت چیست، مشروطهی مشروعه چیست.
یا مثل مرحوم سید عبدالحسین موسوی لاری میشود که مجاهدانه پای کار مبارزه با استکبار و استعمار ایستاد و وقتی موفق شد این جبهه باید به زمین بخورد، چرا؟ به خاطر اینکه افرادی در اطراف او نبودند که روشنگری کنند و این جبهه را تقویت کنند و گرنه رئیسعلی دلواریها که از ابتدا پای کار آمده بودند. آن کسانی که در میان سپاه رئیسعلی دلواری تردید کردند، اینها نیاز به روشنگری داشتند.
* روحانیت ما دقیقا در عراق و سوریه چه تبیینی انجام میداد؟
مثلا سوریها و یا لبنانیها و یا عراقیها فکر میکردند: الان من دارم با کسانی میجنگم که نماز می خوانند، قرآن می خوانند، در بیسیم میگویند: آیات جهاد را برای من بخوان.
او تردید میکرد، ما با چه کسی میجنگیم؟ ما حق هستیم یا آن ها حق هستند؟
حال سوال اینجاست: در اینجا چه کسی باید فضای غبارآلود فتنه را روشن میکرد که ما حق هستیم یا آنها حق هستند؟ چه کسی باید این مسئله را روشن میکرد؟ خب روحانیون ما این کار را انجام می دادند.
روحانی شهید محمدامین کریمیان (رحمة الله علیه) یک نوجوانی بود که من به محلهی ایشان در شهرستان بابلسر، شهر بهنمیر رفته بودم، او آمد و کنار من
که جواب سؤال شرعی او را دادم، فهمیدم که درد او چیز دیگری است.
گفت وگو را با او ادامه دادم و گفت: حاجآقا! میشود شما زحمت بکشید و حالا که با هم دوست شدیم، به پدر من بگویید که بگذارد تا من طلبه شوم.
من فکر کردم که؛ خدایا! چنین آدمهایی هستند که ظاهرا امام زمان اینها را جداسازی کرده و به سوی خودش میکشاند و برای سربازی خودش انتخاب میکند «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی / تو را برای نفسم آفریدم»؛ خدا اینها را برای خودش ساخته است.
طلبه شد و ۱۰ سال از طلبگی او گذشت. زمانی در حلب با یکی از دوستانمان با ماشین زیر دُم هواپیمایی رفته بودیم که فرود آمده بود، چون فرودگاه حلب را شبها با خمپاره میزدند و آن خلبانهای شجاعی که در حلب مینشستند و با سرعت نیرو پیاده میکردند و زخمیها و نیروهایی را سوار میکردند و پرواز میکردند و میرفتند.
ما پشت هواپیما با سرعت ماشین را میبردیم و این نیروها وارد ماشینهای ما میشدند و میرفتیم. در کوچه و پسکوچهها با چراغ خاموش میرفتیم که خمپارههای کوری که در شهر میزدند به ماشین نخورد.
دیدم که کسی دارد پشت گوش من میزند و شوخی میکند. گفتم: چه میکنی؟ کی هستی؟ از ماشین که پیاده شدیم و به منطقهی امن خودمان رسیدیم، پیاده شدم تا ببینم که او کیست. دیدم که همان نوجوان بهنمیری، محمدامین کریمیان است و به او گفتم: تو در اینجا چه میکنی؟ گفت: همان کاری که شما میکنید.
اینها ۴-۵ نفر ایرانی بودند که در بین بچههای فاطمیون گردان امام رضا (ع) از لشگر حضرت ابوالفضل العباس(ع) آمده بودند که وقتی به خط زده بودند، دشمن چنان نعرهی الله اکبری میکشید که دل بعضی از بچهها خالی شده بود و ۳-۲ نفر از فرماندهان ایرانی هم در بدو عملیات به شهادت رسیده بودند.
محمد امین کریمیان دیده بود که وضعیت خیلی خراب است و اینطوری که نمیتوان کار کرد. او چند کلمه صحبت کرد. دوستانش و بچههایی که از آن عملیات برگشتند میگویند که فقط چند کلمه صحبت کرد و گفت: بچهها! اگر اینها الله اکبر میگویند که «الله اکبر آنها کلمة الحق یراد بها الباطل» است، ما با ذکر امیرالمؤمنین، الله اکبرهای آنها را خنثی میکنیم، چون «به منکر علی بگو نماز خود قضا کند / نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو»، او هم شروع کرده بود و نعرهی یا علی کشیده بود و این نعرهی یا علی به آن تکبیرها غلبه کرده بود و این بچهها توانسته بودند یک خیز بردارند و به خاکریز دشمن نفوذ کنند و از محاصره درآیند.
البته محمدامین در آنجا شهید شد و پیکر او باقی ماند و چند سال بعد پیکر مطهر او را آوردند. این خودش خیلی مهم است. یک روحانی در صحنهی نبرد این دلهره، این تردید و این ترس و یا بعضی از چیزهای دیگر را از بین میبرد.
در دوران دفاع مقدس هم همینطور بود. در دورانهای دیگر هم همیشه در جبههی حق علیه باطل همین وضعیت بوده است. طلبههایی که در میدان قرار میگرفتند و بسیاری از آن رویشها به واسطهی این ایجاد میشد که این بچههای نازنینی که وارد عرصه میشدند روشنگری میکردند و این اتفاقات میافتاد.
* خیلی متشکرم. جنابعالی شیرین صحبت میکنید و هم واقعا دوستداشتنی است، ولی سؤالات من زیاد است و میترسم که به آنها نرسم، به همین دلیل دوست دارم که اگر برای شما امکان دارد کمی خلاصهتر اما با همان شیرینی خاص خودتان برای ما صحبت کنید و انصافا قابل استفاده است.
خیلی دوست دارم بدانم خود شما از چه سالی وارد فضای عراق و سوریه شدید؟
قرار بود این سؤال را نپرسید.
* اگر دوست دارید کلیاتی را بفرمایید. خیلی دوست داریم که هدف شما را هم بدانیم.
اول اینکه میگویید شیرین صحبت میکنید، گفت: «بلبل از فیض گل آموخت سخن / ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش». شیرینی مال شهداست. آنچه که گفتوگوی شیرین و حلاوت سخن است به خاطر جانسوز بودن و جانمایه داشتن خاطرات شهدا و خاطرات جهاد و اصل جریان جهاد و شهادت است، ما که چیزی نبودیم.
* شهید زندهای که از شهدا صحبت کند حتما ... .
نه این چیزها نیست.
در رابطه با آن سؤالی هم که قرار بود سؤال نکنید و باز هم سؤال کردید... . آن دفعه با هم قول و قرار گذاشتیم که نپرسید.
خیلی کوتاه و گذرا میگویم اواخر سال ۹۴ و بعد هم در سال ۹۵ تا عید ۱۴۰۱ هر چه خدا توفیق داد در اعزامهای متعدد در سوریه و بعضا هم در عراق در کنار رزمندگان اسلام قرار گرفتم.
آن مقداری هم که در آنجا بودم فقط کشش شهدا و جاذبهی جهاد فی سبیل الله بود که خداوند توفیق داد و من را در این فضا قرار داد و این برگ فراموش نشدنی زندگی ما بود. اگر خودمان در آستان الهی آبرویی نداریم، حتما به خاطر دوستان شهیدمان مثل همین شهید محمدامین کریمیان و یا محمدمهدی مالامیری، اولین روحانی شهید مدافع حرم و یا بسیاری از شهدای عزیز پاکستانی، عراقی و شهدای با صفای دیگری که از بچههای افغانستان و لبنان بودند و در کنار آنها ن
فس کشیدیم و زیستی برای ما اتفاق افتاد، این یک ذخیرهای باشد که ای کاش روز قیامت دست ما را بگیرند و ما را فراموش نکنند. ذخیرهی دیگری در این عالم نداریم.
* به خود شما نگفتند که چرا به عراق و سوریه رفتید؟ شما که به عنوان یک روحانی هستید، شما کجا، آنجا کجا؟
زیاد گفتند؛ حتی در حوزه هم برخی از افراد وقتی متوجه میشدند که من به سوریه رفتهام، اولین چیزی که میگفتند این بود: شما چرا میخواهید خودکشی کنید؟ چرا میخواهید اضرار به نفس کنید؟ از راه فقه هم وارد میشدند.
گاهی اوقات توجیهات زیاد میشود. بعضی هم این حرف را میزدند که چرا زندگی خودتان را تباه میکنید؟ جوانی و انرژی که دارید را میتوانید صرف همین کاری که مشغول آن بودید بکنید.
من در حوزهی علمیه مدرس بودم، در مقاطع مختلف تدریس کردم و آنها مثلا دلسوزانه این حرف را میزدند. بعضی از مردم جامعه هم میگفتند: شما دیگر چرا به سوریه میروید؟ خیلی حرفهای اینطوری میگفتند و کم نبود.
* شنیدم که وضعیت خودتان را برای رهبر انقلاب هم تشریح کردید. دوست دارم جواب ایشان را بشنوم.
آن جریان در رابطه با روایتگری شهدا بود که ما سال ۹۸ خدمت حضرت آقا رسیدیم. یک بار سال ۸۸ برای روایتگری خدمت حضرت آقا رسیدیم و آقا گروهی از دوستان را به حضور پذیرفته بودند و محضر ایشان مشرف شدیم. یک بار هم سال ۹۸ بود که در دیدار غیررسمی در گوشههایی از آن دیدار بعضی از خاطرات را بعضی از دوستان تعریف میکردند و بنده هم چند کلمهای از خاطرات و از شهدای مدافع حرم عرض کردم.
آن زمان حاج قاسم هم در قید حیات بودند و بعضی از کلمات را در رابطه با شهدایی که مرتبط با حاج قاسم بودند گفتم و بعد در گفت وگوهای هر نفر با حضرت آقا که ایشان اهدای انگشتر میکردند، خدمت ایشان گفتم: آقا! جنگ تمام شده؛ اما ما اسلحه را بر زمین نگذاشتهایم و روایت سیرهی شهدای والامقام عزیزمان را انجام میدهیم.
عرض کردم: آقا! در حوزههای علمیه برای روایتگری شهدا و جنگ و دفاع از حرم و دفاع مقدس، گردانهایی وجود دارد. حضرت آقا خیلی تحسین کرده و دعا نمودند که ای کاش اینها کمّاً و کیفاً گسترش پیدا کند. امید داریم که هم در بخش نظامی حوزههای علمیه، تیپ امام صادق(ع) و هم در بخش آموزشهای کاربردی حوزهی علمیه این جریان روایتگری شهدا گسترش پیدا کند که خودش باعث ساخته شدن بسیاری از شهدای عصر جدید ما شد. یک نمونه را فکر میکنم در رابطه با شهید عقیل احمد با هم گفت وگو کردیم که اگر مناسب دیدید در رابطه با آن هم صحبت میکنیم.
* بحث از عراق و سوریه شد، شاید خیلیها ندانند که رزمندگان بدون مرز انقلاب اسلامی و همان مدافعان حرم ما در آنجا چه میکردند؟ برنامهی روزانهشان چه بود؟ چطور میگذراندند؟ آیا دائما جنگ و جبهه بود؟ دوست دارم در مورد جزئیات برنامههایشان و حال و هوای آنجا توضیحاتی را بفرمایید.
تا سالیان سال طول میکشد که بتوان واقعیت بچههای مدافع حرم را کشف کرد اما همین مقدار بگویم که زندگی این بچهها در آن شرایط سخت، خیلی شرایط متفاوتی داشت و نسبت به دفاع مقدس پیچیدهتر بود.
ما از مردمی دفاع می کردیم که همزبان و همفرهنگ با آنان نبودیم. در مکانی برای جنگ حضور داشتیم که وطن ما نبود و جبهه را جلوتر از وطن خودمان تشکیل داده بودیم ولی یک ویژگی خاص داشت و آن هم وجود نازنین اهل بیت(ع) و وجود حرمهای مطهر اهل بیت(ع) بود.
مثلا در سوریه آستان مقدس حضرت زینب کبری(س)، آستان حضرت رقیه(س) و یا مکانهای تشرف کاروان اسرای کربلا در حماة، در حمص، در حلب بود.
نقطهای که سر مبارک حضرت سیدالشهداء(ع) در آنجا قرار گرفته، مسجد النقطه بود که آماج گلولههای سنگین دشمن بود و برای تصرف آن بسیار تلاش کردند. تمام اینها یکی از بخشهای مهم زندگی این بچههای مدافع حرم بود.
در کنار آنها هم چون جنگ در شهرها اتفاق میافتاد بخشی از وقت بچهها به گفت وگو با مردم این شهرها میگذشت. فرهنگ انقلاب اسلامی به واسطهی این بچهها در آن شهرها وارد شد.
من یادم است که زمانی در یک قرارگاه پشتیبانی یک منطقهای از حلب یک ماشین بلندگو داشتم، به هر جایی که میرفتم، وقتی زمان نماز میرسید، فلش را در ضبط ماشین میگذاشتم و ۳ تا بلندگو هم بالای ماشین بود و ضبط ماشین من به آن بلندگوها وصل بود و این اذان را پخش میکردم.
این اذانی که معروف به اذان انتظار است که در کشور ما زیاد پخش میشود. بچههایی که به جبهههای راهیان نور میروند و یا در پایگاه بسیج هستند به این اذان علاقهمند هستند. این اذان و یا اذان مؤذنزادهی اردبیلی ناب و از سبکهای آوازهای ایرانی است. من این را گذاشتم و اتفاقا اذان پخش شد. در ماشین نشسته بودم و موتور ماشین هم روشن بود که باتری نخوابد. دستم هم کنار پنجرهی ماشین بود. کسی روی شانهی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که حاج قاسم سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگ
ه داشت و گفت: بیزحمت یک اذان دیگر بگذار. گفتم: حاجآقا! چه بگذارم؟ منو (Meno) باز است. گفت: اذان غلوش داری؟ گفتم: غلوش هم دارم. اذان غلوش را پیدا کردم و بلندگو پخش کرد. آستینهای حاجآقا بالا بود و رفت و وضو گرفت و اذان تمام شد و پایین آمدم و رفتیم و نماز جماعت خواندیم.
حاجی در صف اول نشسته بود، خودش را جلو کشید و کنار من نشست و شروع به صحبت کرد. احوالپرسی کرد و گفت: چطور هستید و کجا بودید و چه کردید؟ گفتم: حاجآقا! زینبیون بودیم و اینطوری شد و به فلان جا رفتیم و به اینجا آمدم که چند متر موکت و یک مقداری آذوقه بگیرم. گفت: برای شما مینویسم و هر چه که میخواهید ببرید. تشکر کردم و بعد گفت: نپرسیدی که به چه دلیل گفتم که اذان را عوض کن. گفتم: نه. حاجآقا! شما فرمانده بودید، ما یاد گرفتیم که در مقابل فرمانده فقط چشم بگوییم. گفت: برایت میگویم.
ما به اینجا نیامدیم که این مردم را شیعه کنیم. ما برای تغییر مذهب این مردم به اینجا نیامدیم. ما برای نجات این مردم از دست ظالمان آمدیم. فرهنگ انقلاب اسلامی این است. فرهنگ شیعه این است. فرهنگ اسلام این است که ما برای نجات مظلومان در هر نقطهای از دنیا لازم باشد میرویم. بعد خود حاجی گفت: باید با رفتارمان کاری کنیم که اینها علاقهمند به شیعه شوند.
آن روزی که حاجی این حرف را زد، من به یاد دارم که اواسط جنگ بود. یادم است که آن روز شاید هیچ مأذنهای در حلب نام مبارک امیرالمؤمنین(ع) را نمیگفت. یعنی تمام اذانها، اذانهای اهل سنت بود؛ اما امروز در حلب بعد از پایان جنگ حداقل آنچه که من میدانم از ۵ مأذنه مساجد بزرگ «أشهد أنّ علیاً ولیّ الله» پخش میشود در حالی که مذهب آنها هم تغییر نکرده است، ولی اذانی که پخش میکنند اذانی زیباست.
این چه مفهومی دارد؟ مفهوم این امر این است که انقلاب اسلامی در آگاهیسازی، روشنگری و هدایت مردم هم تأثیرگذار است. بسیاری از خدماتی که رزمندهها به این بچهها کردند، در ذهن مردم فراموش نمیشود.
فیلم | ماجرای اذانی که به درخواست حاج قاسم پخش شد
بخشی از زندگی این بچهها برخورد با همین مردم بود. البته سوریه، شیعه هم دارد و عراق هم که بیشمار شیعه دارد ولی در کنار خدماتی که به آن شیعیان میدادیم، با مردم مظلوم و مردمی که تحت ظلم قرار گرفته بودند هم کار میکردیم.
گفت وگو با بعضی از مردمی که الان از دست داعش نجات پیدا کرده بودند بخش دیگری از زندگی بچهها را میگذراند. یک پیرمردی بود که جلوی خانهاش مینشست و گریه میکرد، یکی از بچهها دائما به آنها خدماترسانی میکرد. دوست ما از نیروهای مقاومت با او گفت .گو کرده بود که چرا گریه میکنی؟ گفته بود: تو داغ فرزند ندیدی. گفته بود: میدانم، بالأخره داغ فرزند سخت است ولی جنگ همین است. ایشان گفته بود: من در این جنگ گناهی نداشتم. وقتی که داعش منطقهی المیادین ... .
منطقهی المیادین از استان دیرالزور است. المیادین یک شهری بین بوکمال و دیرالزور است. ایشان اهل روستایی در کنار المیادین بود. وقتی داعش اینجا را تصرف کرد، امیر آن زمان المیادین که در آنجا امیر شده بود و از طرف داعش خلیفه شده بود، یک روز آمد و گفت: من دختر تو را میخواهم. گفتم: دختر من کوچک است و به سن ازدواج نرسیده است. گفت: من اتفاقا شرط کردهام که چنین دختری را به کابین ببرم. دستهای دلار جلوی من پرتاب کرد و گفت: دخترت را به عنوان کنیز میبرم. من خیلی با دخترم صحبت کردم و سفارش به صبر کردم و گفتم بالأخره چارهای نیست و برای هر دختری پیش میآید که به خانهی همسر برود.
بعد از چند هفته دخترم به خانه آمد و جلوی من و عیالم یک پیت بنزین روی سرش ریخت و خودش را آتش زد و وقتی داشت این کار را میکرد گفت: تو مرا به یک نفر شوهر دادی یا ۵۰ نفر؟ التیام دردهای مردم که ناشی از فاجعهها و جنایتهایی که در سوریه توسط داعش ایجاد شده بود، بخشی از کارهای رزمندههای جبههی مقاومت بود.
انتقال فرهنگ اسلام ناب محمدی به شام که سالها تحت سیطرهی امویان بوده است و تا همین جنگ اخیر هم اسلام آنها اسلام اموی بود، از کارهای بزرگ بوده و این کار به تنهایی از دست بچههای جبههی مقاومت بدون طلبههای وارد شده در آن جمعیت میسر نبود.
همچنین بعد از اینکه این مناطق فتح میشد، ما کلاسهایی را برای بچهها و یا برای رزمندهها و یا برای توابین داشتیم. مثلا عده ای از عشایر به خاطر ترس و اجبار، با داعش همپیمان شده بودند؛ اما الان توبه کرده بودند و در جبههی ما قرار گرفتند و ما برای اینها کلاس میگذاشتیم.
بسیاری از اینها میآمدند و تحت تعلیم قرار میگرفتند. به آنها قرآن آموزش میدادیم. نه اینکه به آنها تشیع را آموزش دهیم، با قرآن حقیقت اسلام را به اینها انتقال میدادیم، با آیات قرآن به اینها میآموختیم که اسلام آمریکایی داریم و اسلام محمدی (صلوات الله و سلامه علیه) داریم. این گوشه ای از کارهای
بچه های رزمنده بود و البته خیلی کارهای دیگر هم هست که فرصت بیان آن نیست.
* خیلی دوست دارم بدانم روحانیونی که در عراق و سوریه حضور پیدا میکردند چطور جذب شده و از چه کانالی وارد میشدند؟
میخواهید اینها را رسانهای کنید؟
* اگر صلاح میدانید.
آن چیزی که قابل رسانهای شدن هست را میگویم، نه آن بخشهای دیگر.
* بله، بفرمایید. می خواستم بدانم آیا با علاقه خود می آمدند؟ یا نکته دیگری وجود دارد؟
همین را میخواهم بگویم. ما افرادی مثل روحانی شهید مالامیری را داشتیم که وقتی جنگ ۳۳ روزهی لبنان اتفاق افتاده بود، او به مرز ایران و ترکیه رفت تا از آنجا به سوریه رفته و بعد هم به لبنان برود؛ اما نیروی انتظامی او را در مرز گرفته بود.
یا افرادی را داشتیم (نام نمیبرم) که اینها شناسنامهی افغانی یا کارت افغانی برای خودشان درست کرده بودند و به عنوان فاطمیون به جبهه رفتند.
اساس جذب نیروهای طلبهای که وارد عرصه میشدند، اشتیاق اینها به رفتن به جهاد بود. اساس جذب اینها بر اساس این بود که آنقدر خودشان را به در و دیوار میزدند که بالأخره یک راهی باز کنند و به آن مسیر بروند و هدف این طلبهها هم برای رفتن به آن عرصه، ابتدا جهاد و در ادامه روشنگری و غایت هدف آنها هم رسیدن به وصال الهی و شهادت بود؛ یعنی عموما عاشق شهادت بودن بچهها را به جبهه میکشاند.
اینکه شما میگویید فرآیند جذب این بچهها چطور اتفاق میافتد باید بگویم که نیروی قدس به دنبال نیرو نمیگشت. نیروهای شهادتطلب به دنبال نیروی قدس میگشتند و پیدا میکردند.
گفت و گو از: محمد رسول صفری عربی
#مکتب_حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تا_اربعین
#عنایت_ناب
💠السلام علیک یا اباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوای_ماندگار
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم...
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم...
🔹حاج صادق آهنگران
⏰یک دقیقه با قرآن کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
ای اهل ایمان! همگی در عرصه تسلیم و فرمان بری [از خدا] در آیید، و از گام های شیطان پیروی نکنید، که او نسبت به شما دشمنی آشکار است.
🔹سوره بقره آیه ۲۰۸🔹
🌺صلوات🌺
⏰یک دقیقه با نهج البلاغه
🔹حکمت ۴۴۷🔹
حضرت علی علیه السلام در مورد ضرورت فقه در تجارت فرمودند:
آن کس که بدون دانستن فقه به تجارت پردازد به رباخواری آلوده شود.
🌺صلوات🌺
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️اگر من جانم را هزاران بار فدای این ملت کنم ارزشش را دارد.
💔
حکایت عجیب شهیدی که حر خراسان شد
محمدعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به مندلیطلا معروف بود
او اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکهای میکرد، تا اینکه دستگیر و به شلاق محکوم شد و جلوی مسجد روستا در برابر مردم، حدّ شلاقش زدند.
بعد از حد، پدرش گفت: خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی
مندلی به دوستش گفته بود:
حرف پدر، دلمو خیلی شکست. وقتی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به اباعبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم اما بسیج روستا و چند بسیج دیگر بهخاطر سابقه خرابم، ثبتنامم نکردند.
دوستش او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرد.
وی میگوید: "مندلیطلا هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من ۲۷روز دیگه شهید میشم و بدنم۲۰روز تو بیابون میمونه. وقتی بعد از۴۷ روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطهای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلیطلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه.
دقیقا۴۷روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا میآورند و تشییع میکنند
مردم روستا میگویند: با اینکه پیکر این شهید۲۰ روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم میگفتن تو عطرزدی؟
#شهید_محمدعلی_پورعلی
تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢
شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣خدمترسانیِ مسیحیها به زائران اربعین
#لبیک_یا_حسین
📣 مردم سیستان و بلوچستان با رهبر انقلاب دیدار میکنند
نماینده ولی فقیه در سیستان و بلوچستان:
🔺️دیدار مردم این استان با رهبر معظم انقلاب اسلامی دوشنبه ۲۰ شهریورماه برگزار میشود.
🔺️در ایام قبل از همهگیری کرونا پیگیر دیدار مردم سیستان و بلوچستان با رهبر معظم انقلاب اسلامی بودیم،رهبر معظم انقلاب با برگزاری این دیدار اعلام موافقت نموده بودند و فرمودند هماهنگ شود.
🔺️در دوران همهگیری کرونا این دیدار میسر نشد تا اینکه ٢ هفته قبل دفتر رهبر معظم انقلاب تاییدیه این دیدار را اعلام کردند.
💢۱۴ میلیون زائر وارد استان کربلا شدهاند
استاندار کربلا:
🔹زیارت اربعین امسال بزرگترین مراسم طی سالهای اخیر است.
🔹۱۴ میلیون زائر تا دیروز وارد استان کربلا شدند.
🔹نخست وزیر عراق شخصا از طریق دوربینهای مداربسته بر روند این مراسم نظارت مستقیم دارد.
#اربعین۱۴۰۲
https://eitaa.com/sabzsorkh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلنگر
ما کربلا نمیرویم؛ داریم برمیگردیم به کربلا
🔹«حاج حسین یکتا» با اشاره به اینکه هر کسی به اصل خویشتن برمیگردد گفت: اینکه بگوییم ما داریم میرویم کربلا به نظرم تعبیر درستی نیست؛ درست آن است که بگوییم ما داریم برمیگردیم کربلا
#اربعین۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ آقای پوتین
"رئیس جمهور روسیه"
چی گفته که آقای ولایتی ناراحت شد؟
🔺در انتشار این کلیپ کوتاه ، که بی شک صدقه ی جاریه استُ باقیه "اِن شاءالله" ،
کوتاهی نکنیم 🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر هوایی از مسیر پیاده روی اربعین در آستانه اربعین حسینی
#اربعين
❤️ رهبر انقلاب: شروع جاذبهی مغناطیس حسینی، در روز اربعین است. جابربنعبداللَّه را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشد.
🖼 #اربعین۱۴۴۵ | #از_تبیین_تا_قیام
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از سَبزِ سُرخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یگانویژه این روزها در مرز چه میکند
🔹این روزها که مرزهای غربی کشور بهخاطر حضور زائران اربعین شلوغ است، نیروهای یگانویژه نیز آنجا مستقرند؛ اما نه فقط برای تامین امنیت.
https://eitaa.com/sabzsorkh
«اَلسَّلامُعَلَیْکَیـااَباعَبْـدِاللَّهِوَعَلَـیالاَْرْواحِ
الَّتـیحَلَّتْبِفِنائِکَعَلَیْکَمِنّیسَلامُاللَّهِاَبَـداً
مابَقیتُوَبَقِیَاللَّیْلُوَالنَّهارُوَلاجَعَلَهُاللَّهُآخِرَ
الْعَهْدِمِنّیلِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُعَلَـیالْحُـسَیْـنِوَ
عَلیعَلِیِّبْنِالْحُسَیْنِوَعَلیاَوْلادِالْحُـسَیْـنِوَ
عَلـیاَصْحابِالْحُسَیْـن
🌹اَللهُمَ الرْزُقْنا حَرَم بَحَقِّ الزَّهراء(س) 💔
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است
🌹الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق الزهرا(س)
🔰 شهید در کلام شهید
🔸 برای شناختن شهید عارفی مانند شهید حجتالاسلام «محمد شیخ شعاعی»، باید دست به دامان کلام نورانی شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» شد که از نزدیک شاهد سیر و سلوک عرفانی دوست و همرزمش در میانه کارزار جنگ و جهاد بود؛ همان شیخ محبوبی که جایی دیگر هم سردار حقش را اینطور ادا کرده بود:
🔸 «برای بالا بردن معنویت بین رزمندهها، بین فرمانده گردانهای لشکر ثارالله (ع) رقابت بود برای جذب روحانیای مثل شهید شیخ شعاعی.»
#شهید_محمد_شیخ_شعاعی
💻خادم الشهدا گلزارشهدا ی بین المللی کرمان.
💔
حکایت عجیب شهیدی که حر خراسان شد
محمدعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به مندلیطلا معروف بود
او اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکهای میکرد، تا اینکه دستگیر و به شلاق محکوم شد و جلوی مسجد روستا در برابر مردم، حدّ شلاقش زدند.
بعد از حد، پدرش گفت: خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی
مندلی به دوستش گفته بود:
حرف پدر، دلمو خیلی شکست. وقتی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به اباعبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم اما بسیج روستا و چند بسیج دیگر بهخاطر سابقه خرابم، ثبتنامم نکردند.
دوستش او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرد.
وی میگوید: "مندلیطلا هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من ۲۷روز دیگه شهید میشم و بدنم۲۰روز تو بیابون میمونه. وقتی بعد از۴۷ روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطهای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلیطلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه.
دقیقا۴۷روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا میآورند و تشییع میکنند
مردم روستا میگویند: با اینکه پیکر این شهید۲۰ روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم میگفتن تو عطرزدی؟
#شهید_محمدعلی_پورعلی
تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢
شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊