eitaa logo
🚩مکتب حاج قاسم🚩
135 دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
8.2هزار ویدیو
148 فایل
«اَلسَّلام عَلَي الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ» «مرز ما عشق است، هرکجا اوست آنجاخاک ماست... سامرا،غزّه،حلب،تهران چه فرقی می کند.»
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵طیب حاج‌رضایی ۱۱ آبان‌ماه سال۱۳۴۲به جرم برهم زدن نظم و امنیت عمومی اعدام شد این سرنوشت مردی بود که عکس رضاخان روی بدنش خالکوبی بود اما با عشق به امام خمینی شهید شد. 🔷نماینده ی امام در یکی از نهادها به فرزند طیب گفته‌ بود: ۲٠سال بعد از شهادت طیب‌خان او را در خواب دیدم... در حرم سیدالشهدا کنار مزار مولایش ایستاده‌ بود... با چهره‌ای جوان و کت‌وشلوار زیبا...پرسیدم: طیب‌خان اینجا چه می ڪنی؟ گفت: از روزی که شهید شدم ارباب مرا به حرم خودش آورده... 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات http://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰این خاطره ی ناب از حاج قاسم را حتما گوش کنید. 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
🥀خوابی که تعبیر شد🥀 🔵«یادم هست شب قبل از شهادتش ۲۰ فروردین ۱۳۷۸ را در مشهد بود. آن روزها مادرش مریض بود. شب را تا صبح در بیمارستان و کنار مادر مانده بود و روز بعدش را آمده بود تهران. خیلی خسته بود با این حال مقداری به درس ریاضی بچه‌ها رسیدگی کرد. 🔷صبح روز شهادت ساعت ۶:۳۰ بامداد، با من خداحافظی کرد اما من به دلیل مشغله کاری متوجه خداحافظیش نشدم و او رفته بود. هنوز دقایقی از رفتنش نگذشته بود که صدای شلیک گلوله آمد و من با این تصور که بچه‌ها در کوچه ترقه‌بازی می‌کنند توجهی به صدا نکردم اما به دنبال صدای شلیک، فریاد و گریه پسرم مهدی بلند شد که «مامان بیا بابا رو کشتن.» 🔷سراسیمه از خانه بیرون پریدم، علی غرق خون، پشت فرمان ماشین به همان حالت نشسته، چشم‌هایش بسته بود، مثل وقت‌هایی که از فرط خستگی، روی صندلی خوابش می برد. 🔷آن قدر شوکه شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم. برگشتم داخل منزل، گوشی تلفن را برداشتم و به چند نفر زندگ زدم اما هیچ کس جواب نداد وقتی دوباره به کوچه برگشتم همسایه‌ها علی را به بیمارستان برده بودند. بچه‌ها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه کردم. گفتم: «بابا تیر خورده اما اتفاقی نیفتاده» در حالی که می‌دانستم علی همان لحظه به شهادت رسیده است. 🔷خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دید تا آن صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین خوابیده بود، کمتر از یک ماه نگذشت که به آرزوی دیرینش رسید.» 🔹همسر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab