🔻مداح شهیدی که لهجه افغانستانی یاد گرفت تا روضهخوان فاطمیون باشد
هیچ مداحی قبل از حامد برای افغانها و اردوگاه رفسنجان نمی خواند حامد میرفت و برایشان می خواند ازهمین جا کم کم با تیپ فاطمیون آشنا شد، حتی با چند تن از رزمندگان مدافع حرم رفسنجان از جمله احمد عابدینی نیز تصمیم داشت به سوریه برود بعد که دید با فاطمیون سریع تر به سوریه می رسد تصمیم گرفت با آنها همراه شود.
حامد در میدان تره بار رفسنجان غرفه داشت و انجا مشغول بکار بود تا ساعت ۳ انجا بود و بعد از آن میرفت اردوگاه و زبان افغانی را یاد میگرفت تا به سوریه رود روضه خوان لشکر فاطمیون باشد.
نزدیک دو ماه زبان افغانی را اموزش دید انقدر زیبا افغانی صحبت میکرد که می گفتی چند سال است که افغانستان زندگی می کند.
🔹شهید مدافع حرم #حامد_بافنده
#مکتب_حاج_قاسم
https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
✨همیشه می گفت زن و فرزندم فدای یک تار موی حضرت زینب(س) ❤ خون می دهیم خشت نمی دهیم ☝ این سخن همیشگی حامد بود.
هر کسی که به حامد می گفت چرا می روی می گفت نمی دانید چه جنایتهایی می کنند باید بروید و ببینید آنجا زن جوان را از کمر بریدند 😔 اگر مسلمان هم نباشی انسان که باشی نمی توانی طاقت بیاری اگر ما نرویم باید میدان شهدای رفسنجان با داعش بجنگیم.
🔹شهید مدافع حرم #حامد_بافنده
💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
#زندگی_به_سبک_شهدا💍
✨اخلاق و #ایمان در زندگی خیلی برای من مهم بود. مهمترین نکته نیز نوع بینش و برخورد و گفتار #صادقانه وی بود که باعث شد من حامد را قبول کنم☺️
✨ملاک های #ظاهری و دنیایی اهمیت چندانی برای من نداشت❌ حامد همه معیارهایی که یک #مرد در زندگی باید داشته باشد را داشت، مهربانی و کمک به دیگران❤️ در زندگی حامد از جایگاه خاصی برخوردار بود.
✨مراسم #ازدواجمان کاملا ساده و #اسلامی برگزار شد، مهمانها مثل یک مهمانی ساده وارد سالن شدند و غذا خوردند و رفتند. زندگیمان را نیز در زمستان سرد☃ سال۸۶ شروع کردیم.
🔹شهید #حامد_بافنده
#مکتب_حاج_قاسم
https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اذان زیبای شهید مدافع حرم
#حامد_بافنده🌷...
در حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها😍...
خوشا به احوالش
چه قشنگ عاقبت به خیر شد....
#مکتب_حاج_قاسم
#مدیون_شهداییم
https://eitaa.com/qasemsoleimani_maktab
هدایت شده از حرم شهدای گمنام بوستان ایثار ، منطقه۲۲
▪️اربعین آمد و اشکم زبصر می آید
▪️گوئیا زینب محزون ز سفر می آید
🔰 🏴مراسم آئین پیادهروی جاماندگان اربعین 🏴
🎙 #قرائت زیارت عاشورا و زیارت اربعین توسط مداحان:
حاج میثم رمضانی
حاج حمیدرضا قطبی
📆 صبح روز اربعین (چهارشنبه) 15شهریور
⏰ ساعت 0830
👣مسیرپیاده روی:
ازتپه نورالشهدای شهرک شهیدباقری به سمت مقبره شهدای گمنام حسینیه امام رضا (ع) هوافضاسپاه
🔺 منطقه 22-شهرک شهیدباقری 🚩یادمان شهدای گمنام تپه نورالشهدا
@tapehnooroshohada22
⏰یک دقیقه با قرآن کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ
از تو می پرسند: چه چیز انفاق کنند؟ بگو: هر مال و مایه سودمندی که انفاق می کنید باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و نیازمندان و در راه مانده گان باشد، و هر کار نیکی انجام دهید، خدا به آن داناست.
🔹سوره بقره آیه ۲۱۵🔹
🌺صلوات🌺
⏰یک دقیقه با نهج البلاغه
🔹حکمت ۴۴۶🔹
امام علی علیه السلام در مورد ضرورت پرداخت دیون مردم در سخنى كه بين او و غالب ابن صعصعة پدر«فرزدق » رد و بدل شده چنين فرمودند:
شتران فراوانت چه شد؟
گفت: ای امیر مومنان پرداخت حقوق (خدا و مردم) آن را پراکنده کرد
امام فرمود : آن پسندیدهترین راهها بود.
🌺صلوات🌺
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم
▫️با نگاهِ آخرینش خنده کرد
▫️ماندگان را تا ابد شرمنده کرد...
17.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | ماجرای اذانی که به درخواست حاج قاسم پخش شد
🔹دستم کنار پنجرهی ماشین بود. کسی روی شانهی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که حاج قاسم سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگه داشت و گفت: بیزحمت یک اذان دیگر بگذار. گفتم: حاجآقا! چه بگذارم؟ منو (Meno) باز است. گفت: اذان غلوش داری؟ گفتم: غلوش هم دارم ...
◻️برشی از گفتوگوی حوزه نیوز با حجتالاسلاموالمسلمین محمدمهدی دیانی از روحانیون مدافع حرم و راوی سیره شهدا که گوشه ای از اتفاقات عراق، سوریه، خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و دلائل حضور روحانیون در این جنگ را روایت کرده است.
📎 مشروح گفتگو
ماجرای حاج قاسم و پخش اذان غلوش/ نیامدهایم سوریها را شیعه کنیم
حوزه/ دستم کنار پنجرهی ماشین بود. کسی روی شانهی من زد. برگشتم و نگاه کردم و دیدم که حاج قاسم سلیمانی است. خواستم پایین بیایم، درب ماشین را نگه داشت و گفت: بیزحمت یک اذان دیگر بگذار. گفتم: حاجآقا! چه بگذارم؟ مِنو (Meno) باز است. گفت: اذان غلوش داری؟ گفتم: غلوش هم دارم ...
اشاره؛
حضور در بخش پایانی حمله داعش به عراق و حضور کامل در سوریه از ویژگی های حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی دیانی از روحانیون مدافع حرم و راوی سیره شهداست که از ایشان دعوت کردیم با حضور در خبرگزاری حوزه، به گوشه ای از اتفاقات عراق، سوریه، خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و دلائل حضور روحانیون در این جنگ بپردازیم.
مطلبی که ملاحظه می کنید، بخش اول گفت و گوی ما با این روحانی مدافع حرم است که تقدیم می شود:
* ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار رسانه رسمی حوزه های علمیه گذاشتید، در ابتدای این گفت و گو یک معرفی اجمالی از خودتان داشته باشید تا انشاءالله برای سؤالات بعدی خدمتتان باشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. خدا را شاکرم که در محضر شما و دوستان بتوانم چند کلمهای پیرامون شهدا و دفاع از حرم و دفاع مقدس و انقلاب اسلامی صحبت کنم انشاءالله.
محمدمهدی دیانی هستم. سال ۱۳۷۳ وارد حوزه علمیهی قم شدم. اگر خدا قبول کند، از آیتالله مجتهدی تهرانی در اوایل طلبگی بهرهای بردم و تاکنون هم مشغول تحصیل بوده و در گوشهای از حوزه علمیه قم تدریس دارم.
بیشتر فعالیت هایم با توجه به نیاز جامعهی اسلامی و با توجه به خالی بودن این جبهه بیشتر به کار تبلیغ جهادی پرداختیم؛ البته تبلیغ جهادی با یک تعریفی متفاوتتر از تبلیغ جهادی است که امروز عنوان میشود. آن زمان تبلیغ جهادی را تبلیغ فرهنگ جهاد و شهادت تعبیر میکردند. الان منظور از تبلیغ جهادی این است که کسی مجاهدگونه به مناطق محروم برود و در آنجا از دین خدا بگوید، ولی در آن عصری که ۲۵ سال پیش ما این کار را به واسطهی هدایت برخی از دوستانمان شروع کردیم، دربارهی جهاد و شهادت و اصل فرهنگ انقلابیگری به واسطهی استفاده از فرهنگ شهدا، زندگی شهدا و خاطرات شهدا، کمتر کار شده بود.
خدا را شکر امروز ترویج این مسئله خیلی گسترش پیدا نموده و عرصههای جدیدی هم پیدا کرده است. کل زندگیمان را تاکنون در این مسیر گذراندهایم و اگر خدا از ما قبول کند یک قدمی در این زمینه برداشتهام.
* برای خیلی از افراد سؤال است که چرا رزمندگان ایرانی ما برای مقابله با داعش در عراق و سوریه حضور پیدا کردند و خیلی دوست دارم بدانم که روحانیون ما برای چه هدفی در آنجا حضور داشتند؟
در رابطه با رزمندگان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی یک بحث گستردهای وجود دارد که اگر بخواهیم به صورت خلاصه و کوچک شده عرض کنیم این است که: دنیای استکبار بعد از جنگ تحمیلی از روی رزمندگان خمینی مدل گرفت؛ یعنی از روز عصارههای تلاشهای فقهای شیعه که در عصر ما تربیت شدگان دست امام خمینی شدند، الگو گرفت و اینها را شکستناپذیر فهمید. به این معنا که متوجه شد نمیتواند اینها را شکست دهد. تمام تلاشش را روی یک عملیات جدید گذاشت و آن هم اینکه یک مدلی مثل اینها بسازد و در دنیای اسلام و در دنیای امروز با اینها بتواند دنیا را فتح کند. مثلا تولید طالبان و تولید القاعده از این جنس بودند که القاعده قدیمیتر از طالبان است، یعنی القاعده در عربستان سعودی آن زمانی تشکیل شد که من یادم است وقتی شهدای حج خونین را میآوردند، کسانی که از آنجا از زیارت آمده بودند، بعضی از سوغاتیهایی که آورده بودند، از فروشگاههای القاعده خریداری شده بود و این فروشگاهها فروشگاههای زنجیرهای بودند که در آنها همه چیز بود و زائران و حاجیها از آنجا سوغات میخریدند و مارک القاعده داشت و روی آنها نوشته شده بود: «Down with U.S.A»، «الموت لآمریکا»، با زبان اردو و فارسی هم «مرگ بر آمریکا» نوشته بودند.
در همان سالی که اینها رسما این کار را انجام میدادند حاجیهای ما را به جرم برائت از مشرکین و «مرگ بر آمریکا» کشتند. این حاکی از این بود که دشمن به این نتیجه رسیده بود که باید یک مدلی از بسیجیهای استکبارستیز پای رکاب عالم شیعهای مثل امام خمینی را تولید کنند و بعد اینها را به جهان اسلام بفرستد و به اینها و پروبال بدهد و بعد بگوید که اینها تروریست بودند و بیان کند که من میخواهم بیایم و اینها را نابود کنم و بعد اینها را به جان مردم سوریه و لبنان و عراق و اینها بیاندازد که کشتار کنند.
در ادامه خود این مسلمانان، مسلمانان دیگری را بکشند و وقتی قتل عام صورت گرفت، خودش به عنوان سوپرمن به میدان بیاید و بگوید: من اینها را نابود کردم. یعنی آن کاری که در جبهههای ما در ۸ سال دفاع مقدس نتوانستند انجام دهند در اینجا انجام دهند.
به طور خاص صهیونیست و آمریکا در اتاق جنگشان و در میز ایرانشان طراحی کرده بودند به اینجا رسیده بود که داعش ظهور کرده بود.
داعشی که کجا را هدف گرفته بود؟
۱. عراقی که الان از دست صدام راحت شده و بروز نیروهای انقلابی که در مقابل صدام و همراه انقلاب اسلامی بودند. (تک تک همهی اینها مصداق دارد)
۲. دوم هم در سوریهای بود که تنها حامی ایران در دوران ۸ سال دفاع مقدس بود. آنجا باید بروند و قتل عام کنند و سر ببرند، آدم بکشند و حکومتی درست کنند و کسی نتواند جلوی این داعش را بگیرد و آمریکایی که تمام تلاشش را کرد که سال ۸۲ خودش به ایران بیاید...
سال ۸۲ یک جریان مهم است. سال ۸۲ وقتی آمریکا به عراق آمد یک طرحی مثل صحرای طبس ریخت در اتوبان تبریز که تازه آسفالت شده بود، هواپیما بنشاند که موفق نشد.
تدابیر مقام معظم رهبری (روحی له الفداء) در آن سال خیلی کمک کرد و خودشان به میدان رفتند. آن زمانی که همه درگیر فکری رفتن به کربلا بودند که راه کربلا باز شده بود و اوج راهیان نور و عملیات فرهنگی بود و در آن عصری که گاهی اوقات دولت آن زمان ما، ضدضربههایی به انقلاب اسلامی میزد و صحنههای عجیب و غریب درگیریها پیش میآمد تا باعث یکنواختی فرهنگ انقلاب با حکومت شود، ما داشتیم درگیر یک جنگ بزرگ میشدیم که حضرت آقا خودشان شخصا آن جنگ را مدیریت کردند.
حالا میخواهم بگویم که تمام آنها باعث شد که اینها به این نتیجه برسند که خودشان نمیتوانند وارد عرصه شوند؛ باید آدم بفرستند، آن آدمی که تربیت کردهاند، آن آدمی که از عربستان، اردن و حتی آفریقا به افغانستان کشاندهاند و حالا باید آن آدم را به عراق و سوریه بیاورند و از عراق و سوریه وارد ایران شود و ایران را تصرف کنند و به این نتیجه رسیده بودند.
ما عملیاتهای بسیار خاموشی توسط مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا داشتیم که ایشان به ارتش اختیار داد تا چند ده کیلومتر وارد خاک عراق شوند و نیروها را در آنجا مستقر کنند که اگر داعش نزدیک مرز شود تمام آنها را از دم تیغ برانند.
کسی از این مطالب خبر ندارد و الان زمان فاش شدن این موارد است و جریانات بسیار بزرگی که مقام معظم رهبری به عنوان یک فرماندهی میدانی خودشان اینها را هدایت کردند.
ببینید اگر میخواهید نقش روحانیت را در این نبرد نابرابر درک کنید، ابتدا باید به نقش مقام معظم رهبری توجه کنید.
پس این داعش یک خطر فوقالعاده سنگین بود. یک بار با یکی از تکتیراندازهای داعش مواجه شدیم که چند نفر از بچههای ما را به شهادت رسانده بود.
رفتیم و یکی از نیروهای خوبمان را در بچههای پاکستان پیدا کردیم و در آنجا به کمین نشاندیم تا توانست این تکتیرانداز را شکار کند و موفق به شکار آن تک تیرانداز داعشی شد.
تکتیراندازها وقتی میخواهند هدفگیریشان خوب شود و حتی ذرهای لرزش هم در بدنشان نباشد، پس از فیکس کردن بدنشان روی زمین، گاهی لباسشان را به زمین میدوزند، یعنی روی لباسشان میخ میزنند که در اثر ضربهی اسلحه پای آنها تکان نخورد؛ ولی کسی که این کار را میکند باید آنقدر مطمئن باشد که فرصت فرار کردن دارد و یا اینکه آنقدر شهادتطلب باشد که بگوید من دیگر نمیخواهم فرار کنم و اگر در دست دشمن اسیر شدم برای من مسئلهای نباشد.
تکتیرانداز دشمن شکار شد. فکر میکنم نیروی تکفیری عربستانی و یا دو رگهی عربستانی - افغانستانی بود. لهجهی حجازی داشت، کاملا با فرهنگ آنجا آشنا بود و از لباسهایی که پوشیده بود، معلوم بود.
وقتی بالای سر او رسیدیم که چند گلوله خورده بود و خون از بدن او میرفت و لحظات آخر عمرش را میگذراند.
در آن حال، داشت قرآن تلاوت میکرد و هیچ تلاشی برای رهایی خودش از بند آن میخهایی که به شلوارش کوبیده بود نمیکرد که فرار کند، در حالی که میتوانست فرار کند ولی داشت قرآن تلاوت میکرد تا جان از بدنش برود.
یک نیروی معتقد بود. وقتی شنود بیسیم دشمن را داشتیم که نیرویی از دشمن در محاصره افتاده بود، داشت به شیخ خودش میگفت: در این لحظات آخر آیات جهاد را دوباره برای من بخوان که در محاصره کم نیاورم. او تک و تنها در محاصره مانده بود و ما داشتیم تقریبا او را میگرفتیم که در نهایت هم خودش را منفجر کرد، یعنی با کمربند انتحاری خودش را منفجر کرد و به درَک رفت.
اینها اعتقادات عجیب و غریبی است که در داعشی ها دیدیم.
خیلیها این جریان را جدی نگرفته بودند که هدف اصلی داعش، نظام اسلامی ایران است و هدف اصلی آن رسیدن به نقطهی مرکزی ایران است. حتی در جریان شاهچراغ هم وقتی داعش آن فاجعه را به بار آورد و باعث شهادت مظلومانهی زن و بچهی بیگناه مردم شد و اطفال کوچک، دانشآموز، مرد، زن و اینها را به شهادت رساند، باز هم خیلیها سادهلوحانه این جریان را بازی تلقی کردند.
آن زمان وقتی داعش تا مجلس شورای اسلامی و تا حرم امام خمینی (ره) و حتی تا نزدیک حرم امام رسید، تا قم رسید، تا شهرهای
مختلف رسید، باورش نکردند، ولی باور نکردن گروهی از مردم دلیل بر این نمیشود که کسانی که در جبههی حق قرار دارند به تکلیف خودشان عمل نکنند؛ لذا رزمندگان بدون مرز جمهوری اسلامی که حضرت آقا این تعبیر را برای بچههای نیروی قدس فرمودند، خودشان را به نزدیکی جبهه رساندند و علاوه بر اینکه دولتی که در ۸ سال دفاع مقدس تنها دولتی بود که به ما کمک کرده بود، الان از ما یاری خواسته بود.
آن زمان فکر خیلیها این بود که ما داریم میرویم برای بشار اسد بجنگیم، چون دولت بشار اسد میخواهد سرنگون شود و این دولت نباید سرنگون شود. خب نتیجه هم می گرفتند یک دولت دیگری جای او را میگیرد و به ما چه ربطی دارد.
این افراد سادهلوحانه به این قضیه نگاه کرده و توجه نکردند که اصلا جریان رفتن این دولت و دولت دیگر آمدن نبود. جریان اصلی این بود که حکومتی به نام داعش، یعنی دولت اسلامی عراق و شام بناست که حکومتش را گسترش دهد، مثل امپراتوری عثمانی که گسترش میداد و یا مثل امپراتوری قبل از عثمانی و عباسیون که خود را گسترش میدادند.
این حکومت میخواست همه جا را بگیرد و حتی اروپا هم از این قضیه در امان نبود و نقشه این بود که وقتی ایران را گرفتند، آمریکا به عنوان یک سوپرمن وارد عمل شود.
اما روحانیت در این میان چه میکرد؟ کار روحانیت زدودن تردیدها بود.
دقیقا بچههایی که در سوریه داشتند با این جبهه میجنگیدند و یا در عراق داشتند با این دشمن واقعا پیچیده میجنگیدند، دچار تردید بودند که حق با کیست و چه باید کرد؟ چون واقعا تفاوت این دشمن با دشمنهای دیگری مثل ارتش بعث صدام در آن زمان و یا در زمانهای دیگر این است که نبرد با این دشمن، تردیدهای بسیاری را برای مردم ایجاد میکند.
مردمی که بسیاری از آنها اصلا تقصیری ندارند و در این میان قربانیان بیجهت این جنگها هستند و حالا یا باید با این کسی که الان زورگوست تفاهم کنند و زندگی و خانه و جان خودشان را نجات دهند و یا اینکه باید به سمت جبههای بیایند که مقاومت میکند و آسیبهای جدی ببینند.
این مردم و این جوانانی که پای کارزار مقاومت در مقابل این دشمن خبیثی مثل داعش و پشتیبانهای خبیثتر از آنها مثل آمریکا، اروپا و همینطور اسرائیل در صف مقدم اینها، آمده بودند، نیاز به یک روشنگری داشتند که بتوانند حقیقت را درک کنند، تردید نکنند و پاهایشان نلرزد. در آنجا «أین عمار» معنا پیدا میکرد که کیست که اینها را روشن کند، یعنی چه کسی این جریان را برای اینها واضح کند و یا حتی بچههای نازنینی که از گوشه و کنار دنیا برای دفاع از حرم آل الله آمده بودند. اینها هم تردید میکنند. تردید اینها را چه کسی برطرف کند؟ برطرف کردن تردید اینها هم خودش یک مسئله بود.
طلبههایی که در عرصهی جهاد وارد میشدند با جان خودشان داشتند روشنگری میکردند که فقهای شیعه این کار را در طول تاریخ انجام دادند.
فتاوای جهادی شهید ثانی، سید مجاهد، بسیاری از فقهای بزرگ شیعه، صاحب ریاض و امثالهم فقط صرفا یک فتوا نبود، ایستادن با این فتوا بود، روشنگری در مورد این قضیه بود که استکبار چطور شما را استثمار و استعمار میکند و آن فتوا دادن بود.
میرزای شیرازی صرفا یک فتوا نداد، کلی سخنرانی و کلی حرف و کلی بیانیه و توضیح و نوشته داشت، پیرامون اینکه این دشمن چه میکرد که من این فتوای تحریم تنباکو را دادم یا عواملی در کنار امثال میرزای شیرازی(ره) بودند که این مسئله را برای مردم توضیح دادند و وقتی توضیح داده نشود جریان شیخ فضل الله نوری میشود که در اوج قهرمانی باید به شهادت برسد. چرا؟ چون مردم نمیدانند جریان مشروطیت چیست، مشروطهی مشروعه چیست.
یا مثل مرحوم سید عبدالحسین موسوی لاری میشود که مجاهدانه پای کار مبارزه با استکبار و استعمار ایستاد و وقتی موفق شد این جبهه باید به زمین بخورد، چرا؟ به خاطر اینکه افرادی در اطراف او نبودند که روشنگری کنند و این جبهه را تقویت کنند و گرنه رئیسعلی دلواریها که از ابتدا پای کار آمده بودند. آن کسانی که در میان سپاه رئیسعلی دلواری تردید کردند، اینها نیاز به روشنگری داشتند.
* روحانیت ما دقیقا در عراق و سوریه چه تبیینی انجام میداد؟
مثلا سوریها و یا لبنانیها و یا عراقیها فکر میکردند: الان من دارم با کسانی میجنگم که نماز می خوانند، قرآن می خوانند، در بیسیم میگویند: آیات جهاد را برای من بخوان.
او تردید میکرد، ما با چه کسی میجنگیم؟ ما حق هستیم یا آن ها حق هستند؟
حال سوال اینجاست: در اینجا چه کسی باید فضای غبارآلود فتنه را روشن میکرد که ما حق هستیم یا آنها حق هستند؟ چه کسی باید این مسئله را روشن میکرد؟ خب روحانیون ما این کار را انجام می دادند.
روحانی شهید محمدامین کریمیان (رحمة الله علیه) یک نوجوانی بود که من به محلهی ایشان در شهرستان بابلسر، شهر بهنمیر رفته بودم، او آمد و کنار من