eitaa logo
مصباح قرآنیان ۳
1.8هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
8.4هزار ویدیو
676 فایل
با سلام اطلاع رسانی کلیه برنامه های قرآنی مرکز قرآن ، عترت و نماز اع س نهاجا به متسابقین و فعالان قرآنی در سطح کل‌ کشور وآموزش قرآن کریم (از مبتدی تاپیشرفته ) با مسابقات جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح ( 13 ) 🔷 پرهیز از دوستی با دروغگو 🔻در ادامه حکمت ۳۸ نهج البلاغه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: « إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ»؛ از دوستی با کسی که زیاد دروغ می گوید بپرهیز زیرا او مانند سراب است که دور را به تو نزدیک نشان می دهد و نزدیک را دور. 🔻در این رابطه در نهج البلاغه نکات مهمی هست که به ترتیب عرض می کنم. 1⃣ اولاً در خطبه ۸۴ ، حضرت علی (علیه السلام) معتقدند: « شَرُّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ» ؛ بدترین سخن دروغگویی است و بین دروغ و ایمان فاصله بسیار زیادی قائل هستند. 🔻 در خطبه ۸۶ ، بند ۳ در این باره می فرمایند: «جَانِبُوا الْکَذِبَ»؛ از دروغ دوری کنید. چرا؟ زیرا «فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلاِيمَانِ» ؛ بخاطر اینکه دروغگویی از ایمان خیلی دور است و «الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَةٍ» انسان راستگو در آستانه نجات و بزرگواری است، در حالی که « وَالْكَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ» ؛ انسان دروغگو در شُرف سقوط و خواری است. 2⃣ با این نگاه مولا علی (علیه السلام) اساساً ایمان را در حکمت ۴۵۸ اینگونه تعریف می کنند: « الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ » ؛ حقیقت ایمان این است که صداقت را وقتی به ضرر تو است بر دروغی که به نفع تو است ترجیح بدهی. 3⃣ مولا علی(علیه السلام) اساساً فلسفه تشریع حکم ترک دروغ را شرافت بخشیدن به صداقت می دانند. 🔻 در حکمت ۲۵۲ می فرمایند: « فَرَضَ اللَّهُ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ » ؛ خداوند ترک دروغ را واجب کرد برای اینکه به راستگویی شرافت بدهد. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح ( 14 ) 🔷 پرهیز از دوستی با دروغگو 4⃣ با این نگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای دروغگویی، آثار و عواقب زشتی را توضیح می دهند: 🔹۱. یکی از آنها در زمان خودشان اتفاق افتاد؛ وقتی که برای جنگ جمل با طلحه و زبیر به بصره رسیدند، حضرت به اَنَس بن مالک فرمودند که تو جلوتر برو و سخنی را که پیامبر درباره چنین روزی به زبیر و طلحه گفته بودند به یادشان بیاور، شاید متنبّه شوند و دست از فتنه گری بردارند. اَنَس بن مالک ملعون به دروغ گفت من چنین سخنی را از پیامبر به یادم نمی آید، حضرت اینگونه فرمودند که در حکمت ۳۱۱ آمده: « إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللَّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ » ؛ اگر دروغ می گویی که سخن پیامبر را فراموش کردی، از خدا می خواهم چنان پیسی و سفیدی به صورتت بیفتد که با عمّامه هم نتوانی بپوشانی. آورده اند که بعد از نفرین امام چنان بر صورت و سر او پیسی گرفتاری ایجاد کرد که حتّی نقاب می زد برای اینکه دیده نشود. 🔹۲. امّا اثر دیگری که این زشتی ها دارد این است که حضرت آینده زمان خودشان را چنان توصیف می کنند که یکی از بدترین ویژگی هایش این است که در خطبه ۱۸۷ می فرمایند: روزگاری به مردم می رسد که «تَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ» ؛ بدون اینکه هیچ ضرورتی داشته باشد به راحتی و مفت دروغ می گویند. 🔻همچنین مولا علی (علیه السلام) درباره رواج دروغ گویی در آینده امّت اسلام در خطبه ۱۰۸ این دو جمله را دارند، می فرمایند: « تَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ وَ تَبَاغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ » ؛ مردم به واسطه دروغگویی به هم محبّت پیدا می کنند و بخاطر صداقت کسی، با او دشمن می شوند. 🔻یا در همان خطبه ۱۰۸ بند ۷ می فرمایند: «غَارَ الصِّدْقُ وَ فَاضَ الْكَذِبُ» ؛ صداقت منفور و نایاب می شود، امّا دروغگویی همه گیر و مُسری و جاری می شود . 5⃣ آخرین نکته درباره کذب هم این است که حضرت علی (علیه السلام) در خطبه ۱۹۲ یک مصداق عجیبی برای دروغگویی بیان کردند و می فرمایند: وقتی هر چیزی را که به گوشت می رسد بیان می کنی، همین کفایت می کند برای اینکه تو دروغگو باشی ، «وَلا تُحَدِّثِ النّاسَ بِكُلِّ ما سَمِعْتَ بِهِ » ؛ با مردم هر چیزی را که به گوش ت می رسد به زبان نیاور «فَكَفى بِذلِكَ كَذِبا» ؛ بخاطر اینکه این رفتار خودش کافی است برای اینکه دروغگو باشی. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📒نهج البلاغه، 🔻امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: « لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ» ؛ در انجام مستحبّاتی که به واجبات ضرر برساند، هیچ قربت و نزدیکی به خدا نیست. ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ 🌹شرح 🔹جایگاه واجبات و مستحبات 🔻 می دانیم که در عبادات ، اعمّ از مستحب یا واجب، انجام دهنده عبادت باید قصد قربت بکند، یعنی نیت قربت الی اللّه و نزدیک شدن به خدا داشته باشد؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: که اساساً مستحبّی که انجام دادنش باعث ضرر خوردن به واجب می شود، مایه قربت و نزدیکی به خدا نیست. 🔻 خوب اگر چنین اتفاقی افتاد چه کنیم؟ یعنی ما مستحبی را انجام می دادیم اما ضرر به واجب می رساند؟ 🔻حضرت در حکمت ۲۷۹ پاسخ این سوال را اینگونه می دهند: « إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ» ؛ اگر مستحبات به واجبات ضرر رساند «فَارْفُضُوهَا» آن مستحبات را ترک کنید. بعد در حکمت ۳۱۲ نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک قاعده کلّی در حوزه روحی و روانی نسبت به مستحبات بیان می کنند . می فرمایند: « إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً » ؛ دلها گاهی وقتها نسبت به مستحبات روی خوش نشان می دهند و گاهی وقتها بی میلی نشان می دهند، « فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ» فقط آن موقعی که دلتان آمادگی دارد و اقبال نشان می دهد و میل نشان می دهد، مستحبات را بر آن تحمیل کنید، اما « وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» وقتی دلتان بی میلی نشان می دهد و پس می زند « فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ» ؛ درباره دلهایتان به همان واجبات اکتفا کنید. 🔻از این سه حکمت یعنی حکمت ۳۹ ،۲۷۹ و ۳۱۲ چند نتیجه به دست می آید: 1⃣ قلبهای انسانها معیار هستند؛ برای اینکه کِی به سمت مستحبات برود و کی به سمت مستحبات نرود. 2⃣ درباره واجبات هیچ شرطی نداریم که قلب خوشش بیاید یا نیاید. واجبات را باید سر وقتش انجام داد ولو قلب هیچ میلی نداشته باشد. 3⃣ مستحبات مادامی که به واجبات ضرر نمی زنند و دلها هم به آن میل دارند انجام دادنش خیلی خوب است. 4⃣ اگر مستحبی به واجبی ضرر زد اساساً نمی شود با آن مستحب نیت قربة الی الله کرد، چون دارد یک واجبی را ضرر میزند و باعث ترک یک واجبی می شود، که ترک آن واجب حرام است و با حرام نمی شود قربة الی الله نیت کرد. در اینجور موارد مستحب را باید ترک کرد. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📒نهج البلاغه، 🔷 راه شناخت عاقل و احمق 🔰 حکمت های ۴۰ و ۴۱ نهج البلاغه در صدد بیان یک واقعیت با دو عبارت هستند. 🔻 در حکمت ۴۰ حضرت می فرمایند: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ» ؛ زبان عاقل پشت سر و تابع قلبش است ، اما قلب احمق پشت سر و تابع زبانش است. 🔻در حکمت ۴۱ می فرمایند : « قَلْبُ الاَْحْمَقِ فِی فِیهِ، وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِهِ» ؛ قلب انسان احمق در دهانش است ، اما زبان انسان عاقل در قلبش. ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ هر دو عبارت به یک معناست ؛ یعنی انسان عاقل از ابتدا می اندیشد، بعد با دستور عقل سخن می گوید. اما انسان احمق ابتدا سخن می گوید بعد فکرش درگیر می شود که چگونه خطاهای کلامش را جبران کند. بنابراین انسان عاقل و احمق یکی از تفاوت هایشان در نوع سخن گفتن و نسبت زبانشان با عقلشان است. جهت این حسّاسیت این است که حضرت در حکمت ۶۰ می فرمایند : « اللِّسَانُ سَبُعٌ » ؛ زبان یک حیوان درّنده است، « إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ » ؛ اگر رهایش کنی و تربیت و کنترلش نکنی همه را می گزد. بنابراین انسان عاقل دائماً به پیامد سخن هایش تأمل می کند. لذا کمتر سخن می گوید، اما خوب و درست سخن می گوید. 🔻در حکمت ۳۸۱ می خوانیم : « الْكَلاَمُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ » ؛ مادامی که سخن نگفته ای مهار سخن در دست خود توست ، امّا « فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ » امّا به محض اینکه آنچه در ذهن داری به زبان آوردی، «صِرْتَ وَثَاقِهِ» ؛ تو در گرو سخنی هستی که گفتی. « فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ » ؛ پس همچنان که طلا و مال و پولت را حفاظت می کنی، زبانت را هم نگهداری کن. «فَرُبَّ كَلِمَة سَلَبَتْ نِعْمَةً وَجَلَبَتْ نِقْمَةً»؛ چه بسا سخنی که نعمتی را از دست انسان می گیرد و نِقمت و عذابی را به سمت انسان جلب می کند. 🔻 با این نگاه مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه بند چهارم، توصیه هایی نسبت به زبان دارند. می فرمایند : «مواظب باشید که اخلاق نیکو را در هم نشکنید و به رفتار ناپسند مبدّل نسازید. زبان و دل را هماهنگ کنید ، انسان باید زبانش را حفظ کند، زیرا این زبان سرکش صاحب خود را به هلاکت می اندازد. به خدا سوگند من پرهیزکاری را ندیده ام که تقوا برایش سودمند باشد، مگر آنکه زبان خویش را حفظ کرده بود و همانا زبان مؤمن در پسِ قلب او و قلب منافق از پسِ زبان اوست، زیرا مؤمن هرگاه می خواهد سخن بگوید ،نخست می اندیشد، اگر نیک بود اظهار می دارد و چنانچه ناپسند بود پنهانش می کند، در حالیکه منافق آنچه بر زبانش آمد می گوید و نمی داند چه به سود او و چه حرفی به ضرر اوست. و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : « ایمان بنده ای استوار نمی گردد تا دلش استوار شود و دلش استوار نمی شود تا زبانش استوار گردد، پس هر کس از شما بتواند خدا را در حالی ملاقات کند که دستش از خون و اموال مسلمانان پاک و زبانش از عِرض و آبروی مردم سالم بماند باید چنین کند.» 🔻 از این عبارت خطبه ۱۷۶ یک نکته بسیار بسیار جالب بیرون می آید و آن اینکه در زبان و منطق اهل بیت (علیهم السلام) عاقل یعنی مؤمن و احمق یعنی منافق. 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
✨بسم الله الرحمن الرحیم 📒نهج البلاغه، 💠 مولا علی (علیه السلام) وقتی به عیادت یکی از یاران بیمارشان تشریف بردند، فرمودند: «خدا آنچه را که از آن شکایت داری، موجب کاستن گناهانت قرار داد؛همانا در بيمارى پاداشى نيست امّا گناهان را از بين مى برد و آنها را چونان برگ پاييزى مى ريزد و همانا پاداش در گفتار به زبان و كردار با دست ها و قدم هاست و خداى سبحان به خاطر نيّت راست و درون پاك، هر كس از بندگانش را كه بخواهد وارد بهشت خواهد كرد.» ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ 🌹 شرح 🔻در شرح این حکمت، دونکته بسیار اساسی و جالب از نهج البلاغه است: یکی مسألهٔ شکوه و شکایت است و دوّم تأثیر نیت در اجر بردن. ابتدا مسأله دوم که کوتاه است را عرض می کنم و سپس به موضوع شِکوه و شکایت در نهج البلاغه شریف می پردازم. 🔻حضرت در انتهای حکمت ۴۲ می فرمایند: «و خداوند سبحان به خاطر نيّت راست و درون پاک، هر كس را بخواهد پاداش می دهد.» درست است که قاعده اولیه این است که در بیماری اجری نیست و اجر دائرمدار عمل است، اما خداوند متعال از روی لطف گاهی به نیت هایِ افراد اجر عمل می دهد . 🔻 نمونهٔ آن خطبه ۱۲ نهج البلاغه است. در خطبه دوازدهم می خوانیم: ﴿بعد از اتمام جنگ جمل که با اقتدار کامل امیرالمؤمنین و لشکرشان به نفع سپاه اسلام و با شکست طلحه و زبیر و شورشیان جمل پایان یافت، یکی از یاران امام خدمت ایشان عرض کرد: دوست داشتم برادرم هم با ما بود و می دید که چگونه خدا شما را بر دشمنانتان پیروز کرد. امام علی (علیه السلام) پرسیدند: آیا فکر و دل برادرت باما بود؟ (یعنی با ما هم عقیده بود ؟ اگر مانعی وجود نداشت الان اینجا بود ؟) گفت: آری! امام علی (علیه السلام) فرمودند﴾: « پس اوهم در این جنگ با ما شریک بود . بلکه با ما در این نبرد شریک اند آنهایی که حضور ندارند ، در صُلب پدران و رَحِم مادران می باشند، ولی با ما هم عقیده اند و به زودی متولد می شوند و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت می گردد.» پس من و شما هم که ۱۴۰۰ سال بعد از جمل به دنیا آمدیم و زندگی می کنیم چون نیت و قصد و عقیده مان با امیرالمؤمنین هماهنگ است، در ثواب جنگ جمل با همه مشقّت ها و ترس ها و شبهاتش شریکیم الحمدلله و این اثر نیّت مؤمن و تفضّل خداست . 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @tartilvathdir96 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح 🔹بیماری و پاک شدن گناهان (2) اما موضوع اول بحث شکوه و شکایت است، که یک موضوع محوری در حکمت ۴۲ است. بنده این موضوع را از نهج البلاغه محضر شما عزیزان تبیین می کنم . اولاً معنای شکوه و شکایت در لغت یعنی گله ، شکوا یعنی بیماری ، گله ، درد و شکایت کردن. شکایت یعنی گله کردن ، نالیدن اظهار درد و ناراحتی کردن. 🔻یکی دیگر از مسائلی که پیرامون شکوا و شکایت در نهج البلاغه مطرح است، موضع شکواست. یعنی انسان شکایتش را نزد چه کسی ببرد و نزد چه کسی نبرد. اولین موضع شکوا خودِ خداوند متعال است؛ یعنی آنجایی که انسان شکایت های خودش را به درگاه خدا می برد . در نهج البلاغه شریف موارد زیادی در این مورد داریم . 🔆 نکته اول توصیه امام علی (علیه السلام) در بندِ دهم نامه ۳۱ به مولا امام حسن (علیه السلام) است، که در آنجا درباره رابطه او با خدا می فرماید: «وَ شَکَوتَ إلَیهِ هُمومَک»؛ تو در مناجات با خدا، غصه ها و همّ و غم خودت را به درگاه خدا شکوه می کنی. 🔆 نکته دوم شکوه هایِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) به درگاه الهی است که در چند مورد عرض خواهم کرد. ابتدا بند دوم از خطبه ۱۷ ، شکایت مولا علی (علیه السلام) به درگاه خدا از دست مدعیّان دروغین قضاوت است . حضرت در بند دوم از خطبه ۱۷ می فرماید: «به خدا شکایت می کنم از گروهی که جاهلانه زندگی می کنند و گمراه می میرند.» شکایت دوم حضرت از دست مردم زمانه خودشان است. در حکمت ۲۶۱ می فرماید اگر رعایا و مردم قبل از حکومت من از حیف و میل و ظلم و جور مسؤولین شان شکایت داشتند، امروز روزگار منِ علی به جایی رسیده است که به عنوان مسؤولِ جامعه از دست ظلم رعیتم شکایت به درگاه خدا دارم. سوم به درگاه خدا از خشکسالی است. در بند سوم از خطبه ۱۴۳ می خوانیم: « اللّهُمَّ اِنّا خَرَجْنا اِلَيْكَ نَشْكُو اِلَيْكَ ما لايَخْفى عَلَيْكَ» ؛ خدایا ما از مناظرمان به بیابان، به سوی تو آمدیم تا از آنچه که بر تو مخفی‌ نیست، به درگاهت شکوه کنیم. (یعنی خشکسالی و بی بارانی) 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح (3) 🔹 بیماری و پاک شدن گناهان 🔻مورد بعدی شکایت از شرایط و اوضاع زمانه است. مولا علی (علیه السلام) در نامه ۱۵ در قالب مناجات به درگاه خدا اینگونه عرضه می دارد : «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا»؛ خدایا ما به تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر (صلوات الله علیه) و کثرت دشمنان و متشدّد بودن خواسته هایِ مردممان. البته شکوه های مولا از دست خواص و عوام جامعه و دوست و دشمن فصل مفصلی از نهج البلاغه را تشکیل می دهد که در این مجال کوتاه فرصت بیان آن ها نیست . نکته آخر در بحث شکایت به درگاه خدا اثرِ شکوه مؤمن است. مولا علی (علیه السلام) در همین حکمت ۴۲ که موضوع بحث ماست اثر صحیح شکوه از درد و بیماری به درگاه خدا را ریزش گناهان و اثر نادرست و غیر واقعی را اجر بردن معرفی می کنند . از طرفی می فرمایند: «جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ»؛ خدا این شکوه و شکایتی که از درد و بیماری دارید باعث ریزش گناهانت قرار داده است. بعد می فرمایند : «فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ» البته اینجور نیست که بیماری ثواب داشته باشه چون ثواب دائر مدار عمل است . این بحث اول در بحث موضع شکوا که شکایت به خداست. اما موضع دوم شکوا و شکایت ، شکایت به مومن است. از نگاه مولا علی (علیه السلام) اگر کسی دردش ، حاجتش ، مشکلش را به مؤمنی بگوید و شکوه بکند، گویا به خداوند رفته و به درگاه خدا شکایت می کند . شما در حکمت ۴۲۷ می خوانید، کسی که حاجتش را به مؤمنی شکوه کند گویا آن حاجت را به درگاه خدا برده و شکوه کرده است. مصادیقی هم برای این شکوه به مؤمن هست که مصداق اصلیش در نهج البلاغه شکوه مردم به کارگزاران حکومت اسلامی است. در نهج البلاغه گله و شکوه مردم از مشکلات و ناراحتی هایشان به کارگزاران حکومت اسلامی، مصادیق متعددی دارد که به چند دسته تقسیمش کردند: اول شکوه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان رهبر جامعه از دست مسؤولین زیر دست. نمونه اش در نامه ۱۹ هست. حضرت در نامه به حاکم فارس نوشتند: « همانا دهقانان سرزمین تو از دست تو به خاطر غلظت و خشونت و قساوت و تحقیر مردم و سختگیری شکوه و شکایت به من کردند.» 🎙 حجت الاسلام @quranekarim1398
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح (4) 🔹 بیماری و پاک شدن گناهان 🔻مصداق دوم شِکوه به کارگزاران حکومت اسلامی است. در نامه ۵۳ بند هشتم مولا علی (علیه السلام) به مالک اشتر نوشتند: « اگر اهل مالیات_مالیات دهندگان_به تو شِکوه کردند از سنگینی مالیات یا از مشکلی که برایشان پیش آمده نمی توانند مالیات بدهند یا قطع شدن آب و غیره، از آنها بار مالیات را سبک کن، به اندازه ای که امورشان اصلاح بشود. نکته آخر در مصادیق شِکوه این است که مولا علی (علیه السلام) در بند نهم از نامه ۵۳ به صورت یک قاعده کلی خطاب به مالک اشتر می فرمایند: « وقت بگذار شکایت هایِ مردم را خودت بشنو، بعد آنجا می فرمایند: « به خاطر اینکه شکایت های مردم از مشکلات نزد حاکمان اکثرا بی هزینه است. اینطور نیست که اگر بنشینی این شکایت ها را گوش بدهی، هزینهٔ سنگینی به حکومت تحمیل می‌شود و تو نمی توانی بدهی.» 🔸۳. شکایت به نااهل امّا موضع سوم و آخر دربارهٔ شِکوه، شکایت به نااهل است؛ که چند نکته دارد: اولا حضرت به طور کلی از شِکوه به غیر اهل بیت (علیهم السلام) نهی کردند که در واقع شِکوه به طاغوت است. 🔻در خطبه ۱۰۵ بندِ سوم می‌فرمایند: «...فاللهَ اللهَ أن تَشکُوا إلی مَن یُشکِی شَجوَکُم و لا یَنقُضُ بِرَأیِه ما قَد أبرَمَ لَکُم»؛ «خدارا خدارا از اینکه بخواهید شکایتتان را نزد کسی ببرید که نمی تواند مشکل شما را حل کند و با نظرش آنچه که برای شما و به نفع شما قطعی هم شده بوده را نقض کند. » نکته بعدی در شکایت به نا اهل، شکوه به کافر است. در حکمت ۴۲۷ می فرمایند: « کسی که شکایت بکند از حاجات خودش نزد کافر، گویا پیش کافر از دست خدا شکایت کرده است. » و سوم شِکوه از مصیبت مقدّر است. به صورت کلی شکایت از دست خدا تلقّی می‌شود که در حکمت ۲۲۸ می فرمایند که « وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ» ؛ «کسی که از مصیبت مقدّری که بر سرش آمده شکوه بکند، «فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ» در واقع از پروردگارش شکایت کرده است.» 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 شرح (5) 🔹 بیماری و پاک شدن گناهان 🔻اما قسمت پایانی مسأله شکوه و شکوا و شکایت، در حکمت۴۲ از نهج البلاغه، اقسام شکوه هاست. میشود بر اساس بیانات مولا علی (علیه السلام)، شکوه و شکایت در نهج البلاغه را به سه دسته : ▫️۱. شکوه بد ▫️۲.شکوه خوب ▫️۳.شکوه عالی تقسیم کرد. 🔵 در مورد شکوهٔ بد سه چیز قابل بیان است: 1⃣ شِکوه از مصیبت مقدر که
حکمت۲۲۸
است و قبلاً خواندیم. 2⃣ شکایت کردن از مشکلات و حاجات به کافر که در واقع در حکم شکایت کردن از خدا به کافر است و خیلی بد است. 3⃣ شکوه هایِ بی ربط معاویه در ماجرای قتل عثمان است که در بند سوم
نامه۲۸
حضرت آورده اند. 🔻در بند سوم نامه ۲۸ خطاب به معاویه می نویسند :« خیال کردی که من به همه خلفای قبل از خودم حسادت ورزیدم و علیه همه‌شان طغیان کردم؟ بر فرض هم اگر چنین بود بر تو جنایت نکردم که بخواهم از تو عذرخواهی کنم...» بعد حضرت استشهاد می کنند به یک مصرع از شعر که :« و تِلکَ شَکاه ظاهر عنکَ َعارَها» و این شکایت هایی است که اصلا ننگ و عارش به تو ربطی ندارد . 🔵 شکایت دسته دوم شکوه خوب است که در حکمت ۴۲۷ عرض شد، شکایت به مؤمن که در واقع در حکم شکایت از مشکلات به خداست . 🔵 شکایت عالی در حکمت۲۸۹ است؛ انسان های درجه یک بعد از اینکه مشکلشان حل می شود ، دردشان درمان می شود ، بیماریشان رفع می شود شکوه می کنند؛ در واقع این شکوه نوعی شکر گذاری است که خدا را شکر من سه ماه پیش یک بیماری گرفتم که خیلی درد داشت و خیلی خطرناک بود! الحمدلله خوب شدم . 🔻در حکمت ۲۸۹، حضرت علی (علیه السلام) درباره برادر خدایی که قبل ها داشته یکی از ویژگی های مثبت آن را اینطور بیان می کند :« وَ كَانَ لَا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ » ؛ برادر خدایی من اینگونه بود که از هیچ دردی شکایت نمی کرد، مگر وقتی که اون درد درمان شده بود و رفع شده بود . 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
╭❁━═━⊰✼❆ 🏴 ❆✼⊱━═━❁╮ بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 شرح (3) 🔹الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى یکى از یاران) 🔻اولین وصفی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تعریف و تمجید خباب بن ارت به کار بردند، این عبارت است که: «فَلَقَد اَسلَمَ راغِباً» ؛ " به تحقیق خباب بن ارت از جمله کسانی بود که با میل و رغبت درونی به اسلام گرایش پیدا کرد." می‌دانیم که ما دو نوع اسلام داریم: 🔸یکی اسلام کم ارزش، بلکه بی ارزش که از ترس جان و مال یا برای رسیدن به چیزی از دنیا ابراز می‌شود؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره اسلام بنی امیه و معاویه، در نامه ۱۷ بند دوم می‌فرمایند: «لَمَّا اَدخَلَ اللهُ العَرَبَ فِی دِینِهِ اَفواجاً و اَسلَمَت لَهُ هٰذِهِ الأُمَّهُ طَوعاً وَ کَرهاً کُنتُم مِمَّن دَخَلَ فِی الدِّینِ إمَّا رَغبَةً وَ إمَّا رَهبَةً عَلَی حِینِ فَازَ أهلُ السَّبقِ بِسَبقِهِم» " وقتی خداوند متعال عرب را در دین خودش فوج فوج وارد کرد، این امّت یا از روی میل و رغبت درونی یا از سر بی میلی اسلام آوردند، در آن روزگار شما بنی امیه در دین اسلام داخل شدید یا از روی میل به دنیا، یا از ترس جان و مال تان. " 🔻همچنین در خطبه۱۹۲ بند ۸ می فرمایند: «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّجالِ لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي الِاسْتِكْبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ» اگر انبیاء اینگونه بودند که اهل چنان نیرویی بودند که کسی نمی‌توانست با آنها مقابله کند و چنان عزّتی داشتند که کسی نمی‌توانست در آن نفوذ کند و اگر چنان پادشاهی و ملکی داشتند که گردن ها به سمتش کشیده می‌شد و مردان برای رسیدن به بهشت، کمربند ها را محکم می‌بستند، آن موقع ایمان آوردن مردم در مقابل انبیایی که شبیه پادشاهان قدرتمند و عزتمند و شوکت و جلالی داشته باشند، خیلی آسان تر می شد؛ در آن صورت مردم، یا از روی ترسی که نیروی قاهر انبیا بر آنها تحمیل می کرد ایمان می آوردند، یا از روی میل و رغبت به دنیایی که در ملک و پادشاهی انبیاء بود؛ {غرض اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند اینکه انبیاء معمولا در فقر و در ظاهری ضعیف و ساده ظهور می کردند، به خاطر این بود که افراد با رغبت و میل عقلانیت ایمان بیاورند و الّا اگر مثل پادشاهان بودند مردم هیچ وقت به اینها ایمان نمی آوردند بلکه یا از روی ترس ایمان می آوردند یا با میل و رغبت به مال و منالی که از طریق آنها می توانستند بدست آورند.} 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح (4) 🔹الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى یکى از یاران) 🔻اسلام نوع دیگر، اسلام خوب است که امیرالمؤمنین هم در حکمت ۲۳۷ آن را توصیف کردند و فرمودند: « إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ» " گروهی هستند که خدا را از روی شکر گذاری عبادت می کنند که این عبادت آزادگان است. " یعنی آزاد از ترس و آزاد از طمع. 🔻 و هم در خطبه ۹۱ می‌فرمایند: « {وَاللهُ} نَهَجَ سَبیلَ الرَّاغِبینَ إلَیهِ وَالطَّالِبینَ مَا لَدَیهِ » " خداوند راه کسانی که رغبت در خدا دارند و طالب آن چیزی هستند که نزد اوست از ثواب، باز کرده است." خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) اسوهٔ چنین ایمانی است؛ لذا در خطبه۱۸۲ آمده است: « نُؤمِنُ بِه(الله) إیمانَ مَن لاذَ بِهِ راغِباً مُجتَهِداً » " به خدا ایمان می آوریم؛ آن ایمان کسی که پناهنده به خدا شده است از روی رغبت و با تلاش. " 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح (5) 🔹 الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى یکى از یاران) 🔻دومین وصفی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تمجید خَباب بن اَرَت به کار بردند، عبارت است از «و هاجر طائعا» «خباب بن ارت را خدا رحمت کند که با رغبت در راه خدا و پیامبرش هجرت کرد.» 💠 اولا می‌دانید که مهاجرین بر دیگران برتری دارند. امیرالمؤمنین در نامه ۱۷ خطاب به معاویه می فرمایند: «لَا المُهاجِرُ کَالطَّلیق» {می دانید که در جنگ فتح مکه، پیامبر خدا(صلوات الله علیه)، ابوسفیان سردسته بنی امیه و طایفه شان را فرمود: آزادشان کردم؛ از آن به بعد فرزندان ابوسفیان معروف شدند به ابن الطُّلَقا (فرزندان آزاد شده پیامبر).} 🔻علی(علیه السلام) هم در این نامه ۱۷ با کنایه می فرمایند:« شما که فرزندان آزاد شده پیامبر هستید، اصلا در حد و مقایسه با مهاجر نیستید.» در مورد خودشان هم در خطبه ۴۷ می‌فرمایند: «سَبَقتُ اِلَی الاِیمانِ وَ الهِجرَة» «من نسبت به مؤمنین هم در ایمان به خدا و پیامبر و هم در هجرت سبقت گرفتم.» و در خطبه ۱۸۹ بند دوم، حقیقت مهاجر بودن را اینگونه بیان می کنند: «وَالهِجرَةُ قائِمَةٌ عَلیٰ حَدِّها الأوَّل...لا یَقَعُ الإسمُ الهِجرَةِ عَلیٰ أحَدٍ الا بِمَعرِفَةِ الحُجَةِ فِی الأرضِ؛ فَمَن عَرَفَها وَ أقَرَّ بِها فَهُوَ مُهاجِر » «و هجرت همچنان بر همان جایگاه و ارزش نخست خود قرار دارد... نام مهاجر را بر هرکسی نمی توان گذاشت، جز آنکس که حجت خدا بر زمین را بشناسد؛ هرکس حجت خدا را بشناسد و به امامت او اقرار کند، پس او مهاجر حقیقی است. » 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع @quranekarim1398