eitaa logo
روابط عمومی ف.ا. خراسان‌جنوبی(شهرستان درمیان)
1.4هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
11.1هزار ویدیو
56 فایل
کانال اطلاع رسانی، فرهنگی، اجتماعی و ....
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی ): 🌺روابط‌عمومی بهترین نمایانگر اوضاع داخلی یک نهاد از یک سو و از سوی دیگر منعکس کننده چگونگی مسائلی است که در آن نهاد می گذرد. 🌹۲۷اردیبهشت روز روابط عمومی برطلایه داران علوم ارتباطات مبارک باد.🌹 https://eitaa.com/r_fe_darmyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قابل توجه غرب‌زده‌های ایرانی که خیلی حسرت ترکیه رو میخورن؛ بفرمایید ترکیه جرعه‌ای دموکراسی بنوشید https://eitaa.com/r_fe_darmyan
هدایت شده از 𝑚𝑜𝒉𝑎𝑚𝑚𝑎𝑑 𝑚𝑎𝒉𝑑𝑖 𝑎𝑙𝑖𝑧𝑎𝑑𝑒
سربازان آقا جانمون هزار و چهارصدیند 👌👌👌
هدایت شده از توکلت الی الله
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبکه‌های اجتماعی نمیشه زیاد دل بست این هم یک حقیقت پوچ
21.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگزاری زیارت عاشورا و سخنرانی در مضجع شریف شهداء گمنام شهرستان درمیان با حضور نیروهای مسلح شهرستان درمیان و ادارات به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع)ویاد بود شهادت جناب سرهنگ اسداللهی از پرسنل انتظامی عقیدتی سیاسی ف.ا.شهرستان درمیان https://eitaa.com/r_fe_darmyan
18.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پوتین در مراسم افتتاح خط ریلی رشت_ آستارا: افتتاح کریدور سابقه 20 ساله دارد که خوشبختانه امروز در حال انجام است، از شما و رهبر معظم انقلاب سپاس گزاری دارم https://eitaa.com/r_fe_darmyan
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨دستگیری زورگیران خشن در تهران 🔹رئیس پلیس آگاهی تهران: اعضای این باند تاکنون به سرقت ۱۰۰ گوشی تلفن همراه اعتراف کرده‌اند که ۵۰ شاکی آن تاکنون شناسایی شده است. https://eitaa.com/r_fe_darmyan
🚨 تیراندازی در مقابل دادسرای شهرستان ورامین/ دستور بازداشت ضارب صادر شد 🔸️دادستان ورامین: 🔹️حوالی ساعت ۹ صبح امروز چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت، در پی شکایت خانمی از همسرش که هر دو فرد از اتباع خارجی بودند، پرونده‌ای تحت عنوان ایراد ضرب و جرح عمدی و توهین، در دادسرای شهرستان ورامین تشکیل شد. 🔹️این نفرات در جریان تحقیقات اولیه در روند رسیدگی، در دادسرا حاضر شده بودند که پس از خروج از دادسرا و در مقابل اداره برق، همسر این خانم با استفاده از سلاح گرم، اقدام به تیراندازی به شاکیه این پرونده کرده که متاسفانه منجر به قتل این خانم شده است. 🔹️موضوع و انگیزه‌های ناشی از این جرایم در پرونده کاملا خانوادگی است و برای دستگیری سریع متهم دستورات ویژه‎ای به عوامل انتظامی صادر شده است. https://eitaa.com/r_fe_darmyan
✍️ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از و برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی ، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است...
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 فایل صوتی مشاجره بین مجید کاظمی و سعید یعقوبی (متهمان حادثه تروریستی خانه اصفهان) حین رودرو شدن https://eitaa.com/r_fe_darmyan