هدایت شده از ضامن اهو
شهدارا به یاد بسپاریم
نه به خاک:)💔 . .
خاکریزی از خاطـــرات آنانی که جان خود را کف دست گذاشتند و ࢪفتند تا ما در آسایش باشیم
خاکریزی که ذره ذره ی خاکش به یاد آن ها هست که هنوز یادشان در قلب هاست اما در این روزگار غریب . . .
خوشــحال میشیم به ما بپیــوندید 📠🎥.
https://eitaa.com/joinchat/214237358C8983ab0861
بزن رو پیــوستن⇢ همسنگر تا تو خاکریز خاطــرات همرزهامون که در خون غلتیدند یادآور از خودگذشتــگی هاشون باشیم 📻📿⃟ .
هدایت شده از ضامن اهو
دنبال یک کانالی میگردی که همه چی داشته باشه؟🧡✨ خوب پس منتظر چی هستید!
بیا یه کانال واست معرفی کنمکهمه چی توش هست 👇😍✨
پروفایل🌸🌿
@yavaranenghelab
بیو🍭🍓
@yavaranenghelab
استوری 🎥📱
@yavaranenghelab
انگیزشی🌸💪
@yavaranenghelab
استوری چادری😍🖇
@yavaranenghelab
پروفایل مهدویی🕊
@yavaranenghelab
درسی📚🖇
@yavaranenghelab
چالش .😍🍓.
@yavaranenghelab
مسابقه✨🎊
@yavaranenghelab
همین الان عضو شو 🏃♀😍♥️🌸
ک پستاشونحرف نداره♥️
هدایت شده از ضامن اهو
به نام خـــالــــق و آفـــریـنـنـده گــیتــی💗
با یه کانال مذهبی کاملا دخترونه درخدمتتون هستیم🤩🌿
که منتظر شما دخترای فاطمی هستیم و به حضورتون نیاز داریم🌈🎋
@sarbazan_ckadory1
تشریف بیارید🌺💫
قدم روی چشم ما بگذارید🌙🌸
منتظر حضورتون هستیم💖✨
هدایت شده از ضامن اهو
[خدایا به امید خودت]
نویسنده رمان: ناشناس (یا زینب کبری)
یک اثر جذاب و خواندنی
[رمان رِفاقَتْ تا شَهادَتْ. ژانر: مذهبی، شهیدانه، دلسوزانه💔🗝]
«داستان دختری به نام نورا، او در زندگی سختی زیادی میکشد، اتفاقات گوناگونی برایش رخ می دهد و خدا در آخر او را به آروزی همیشگی اش می رساند.»
برای رفتن به پارت اول #part_1 رو جستجو کنید
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
قسمتی از رمان👇🏻
❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️
❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️
❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️
❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️
❤️☁️❤️☁️❤️☁️
❤️☁️❤️☁️
❤️☁️
❤️
─┅═❥⊰رِفاقَتْ تا شَهادَتْ⊱❥═┅─
در این چند روز گرم اتفاقات زندگی بودم....... با مهلا دوست شدم، او به من اعتماد پیدا کرده است و من در مدرسه با او هستم.
میخواهم بیشتر تلاش کنم تا بلکه بتوانم نگاهش را نسبت به تو، نسبت به حجاب، نسبت به رهبرش، نسبت به دین، تغییر دهم.
خداوندا کمکم کن، نذر میکنم اگر بتوانم کسی که الان بهترین دوستم هست، به راه درست هدایتش کنم، یک بار قرآن را ختم میکنم، و به مدت یک سال هر شب، نماز مغرب به مسجد میروم و نمازم را به جماعت میخوانم.
ممنونم که مثل همیشه هوایم را داری!
♥معشوقت نورا♥
دفترش را بست، چراغ مطالعه اش را خاموش کرد.
از پنجره اتاق توجه اش به ماه که با نورانی بودنش آسمان مشکی را زیبا تر میکرد جلب شد.
لب پنجره نشست و پنجره را باز کرد و به ماه خیره شد.
@sbkbhj
هدایت شده از ضامن اهو
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از ضامن اهو
_سلام خوبی؟😁
+سلام نه اصلا.😔
_چرا؟😳
+دنبال کلیپ و پروفایل های مذهبی و نظامی می گردم و پیدا نمی کنم.😔
_وا این که ناراحتی نداره.😃
+چرا؟🙃
_من یه کانال پیدا کردم پر اینجور چیزاست.😀
+واقعا ؟!😳
_آره تازه کلی چیزای دیگه هم داره مثلا:👇🏻👇🏻
#پروفایلدخترونهوپسرونه
#سخنرانیهایاستادپناهیانوبقیهاستادا
#ویدیومذهبی
#استوریهایپسرانهودخترانه
#ویدیوهاینظامیونوپوییوسپاهی
#استوریهایرفیقانه
#پروفایلهایچیریکیپسرونهودخترونه
#شناختنشهدا
#تلنگرهایخوب
#تباهیات
#رمان
#بیوگرافی
#پیداکردنرفیقشهید
#شناختامامزمانعج
#ارتباطباخدا
#متنهایزیبا
#چالش
#وکلیچیزایدیگه
+عجب کانالیه میشه لینکش رو بدی 😍😘
_بله چرا نشه بفرما
---------------------------------------
لینک کانال 👇🏻👇🏻👇🏻
@Martyrs_defending_the_shrine
شهدایی
کانالی برای خواهران و برادران بسیجی و شهدایی
بدوکه جا نمونی 🎈🏃♀🚶♂
دهه شصتی و هفتادی و هشتادی و نودی و.... همه عضون
یه سر بزن پشیمون نمی شی
هدایت شده از ضامن اهو
_ببین فرزاد چی میگم...
همونطور که لیوانِ قهوهاش رو روی میز میگذاشت،سرش رو بلند کرد و زل زد تو چشمام!
_ازت میخوام اون طعمه رو بسپاری به من!
جا خوردم.
_چ..چی میگی!!
چی زدی نیما؟
اصلا خودت میفهمی چی میگی؟
_خیلیم خوب میفهمم چی میگم.
منتها تو نمیفهمی.
از روی صندلی بلند شدم.
عصبی دستمو به میز کوبیدم و با صدای تقریبا بلندی گفتم:
_ببند دهنتو.
تو با اون چه سِنخیَتی داری که اینجوری زر میزنی..
غرید:
_بشین سرجات آبرومون رو بردی!!
راجع به سنخیت هم باید بگم هیچ نسبتی باهم نداریم محض اطلاع!!
_پس این زر چی بود زدی؟
_بشین تا بگم.
نشستم.
_خب...بگو!
_ببین فرزاد.من میخوام کمکت کنم از شر اون دختره و پدرش خلاص شی.
https://eitaa.com/joinchat/1804140715C1162ce8289
هدایت شده از ضامن اهو
🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼☘
『زیبایی از دست رفته』
#𝐏𝐚𝐫𝐭39
#پارت_39
بلاخره عروس و داماد بوق زنان اومدن.
مادر روی سر اسرا و رسول اسفند دود میکرد و من و دختر خاله ها هم نقل میپاشیدیم.
مادر به سمت رسول و اسرا رفت و در آغوششون گرفت.
منم به سمت اسرا رفتم و بغلش کردم.
_داداش منو اذیت نکنیا مواظبش باش.
خندید و لپم رو کشید.
به سمت رسول رفتم و بغلش کردم و در گوشش گفتم:
_دیدی اول تو داماد شدی؟(😁)
_حالا فردا شب معلوم میشه!
ترسیده به داداش رسول نگاه کردم.چشمکی زد و از کنارم رد شد...سرمو برگردوندم که اقا محمد و مادرشون رو دیدم که با اسرا و رسول سلام علیک میکردن و تبریک میگفتن.
رسول چیزی در گوش آقا محمد گفت که باعث شد نگاهش به سمت من برگرده.
همه که رفتن داخل خانه آقا محمد جلوی در وایستاد. رو بهش گفتم:
_شما به رسول گفتین؟
_بلاخره آدم باید واسه ی یه سری چیزا غرورش رو کنار بزاره!
نگاهش رو به زمین داد و گفت:
_جوابتون چیه؟
_هرچی داداشم بگه!
_خیلی جالبه آخه داداشتونم گفت هرچی خواهرم بگه!😂
خندم گرفته بود ولی جلوی خودمو گرفتم.
_باید فکر کنم.
نگاهش رو مظلوم کرد و دستشو گذاشت روی قلبش و گفت:
_پس تکلیف اینجا چی میشه؟🥺
دیگه نتونستم جلوی خندم رو بگیرم و سرم رو پایین انداختم و آروم خندیدم.
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد
..................................................................
نویسنده بعد از نوشتن این پارت غش کرد:) تماام
نویسنده:گاف✍🏻💜
@roomanzibaee
بقیشو بیا اینجا بخووون ببین عطیه چیمیگه بهش😂👇
@roomanzibaee
هدایت شده از ضامن اهو
سلام
ما اومدیم با کلی فعالیت❤️
بچه مهندس پر هیجان 💞🥺
یاغی خفن هیجان انگیز ❤️🤩🥺
جادوگر طنز خفن 😂🤣🤩
یا دل خفن و پر از داستان های باور نکردنی 🥺💞😲
🤣🤩💞
یا از خاتون پر اتفاق خفن😲😧🥺💞
یا نظر سنجی ادیت هامون ❤️
یا از فال سریال هامون 💜
کدوم؟
بیا بزن رو اون دکمه پایین آره آره! همون دکمه پیوستن ❤️سلام دوستم🤝🏻👋🏻
اینم لینک
@Bachhmondas
هدایت شده از ضامن اهو
سلام خوبی
دلت میخواد باکلاس باشی اما با چادر🧕
دلت میخواد یک کانال پر از ایده های دخترونه داشته باشی اما مذهبی باشه 🌺🌹
دنبال کانال مذهبی میگردی
میخوای کلی ایده یاد بگیری
میخوای چادر بخری مدل نداری🧡
خب بیا تو این کانال
این کانال مثل کانال های دیگه ایده های دخترونه داره اما مذهبیش
بدو تا دیر نشده بزن رو دخترا باحجاب
🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕🧕
هدایت شده از ضامن اهو
من نشستم کنار ارام
اقتی عبدی:خب بچه ها سریع میرم سر اصل مطلب یه نفر باید جای نامزد ستایش بره و اون محمده
ستایش و محمد:چییییییییی؟!
اقای عبدی:همین که شنیدید
ستایش:اقا یعنی چی؟اصلا مگه ایشون فرمانده نیست؟؟
اقاد عبدی:باید یه ادم کار بلد باشه
ستایش:من کار بلد بودم؟؟
اقای عبدی:تو فرق داشتی...این ماموریتم محمد میاد
ایییییییی داشتم حرص میخوردم
لیوان اب رو برداشتم تا یکم بخورم بلکه اروم بشم که با حرفی که اقای عبدی زد اب چرید توی گلوم..........
__________________________
میخوای بدونی اقای عبدی چی گفت؟؟!
میخوای بفهمی ستایش و محمد چکار کردن؟!!
@Rooman_Gando
پس عضو این کانال شو
یک رمان متفاوت،هیجانی و جذاب با فعالیت های خوشکل و قشنگ
در ضمن ورود اقایان ممنوع🚫
منتظرتیم مشتی!
هدایت شده از ضامن اهو
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ﺳﻟﺍﻣ ﻗﺷﻧﮔ ﺟﺍﻧ🥰💕
اگه دنبال این مدل کلیپ ها و مدل های دیگه هستی😉👆🏻
اگه پروفایل های زیبا و جذاب میخوای🦋🐚
اگه اهل خوندن رمان های مذهبی هستی💚🙂
اگه بیوگرافی های دلنشین میخوای🕊️❄️
🌱|کلیپ🧡
🌱|متن نوشته🧡
🌱|تلنگر 🧡
🌱|شهیدانه 🧡
🌱 |و..... 🧡
فقط کافیه بیای به کانال ما✌🏻
و با عضویت در یک کانال از همه اینا بهرمند بشی💖😎
منتظرت هستیم♡
https://eitaa.com/joinchat/378273930Cc9dce87776