eitaa logo
منبع رفیق شهید من🍁
2 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
564 ویدیو
23 فایل
*بسم رب الشهدا و الصدیقین* رهبر معظم انقلاب: امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. لینک کانال در گوگل: https://eitaa.com/rafigh_shahide_man ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16688739822343
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 پدرشهید طاهرنیا خاطرنشان کرد: روز بعد از عاشورا بود که بنده به سر زمینم واقع در سقالکسار رفته بودم، گوشی­ام زنگ خورد، یکی از دوستانم پشت خط بود (آقای عموزاده که پاسدار و مداح اهل بیت می­باشند و همه ایشان را می­شناسند). گفت: کجایی؟ گفتم: سرِ زمینم هستم. گفت: نمی­خواهی بیایی منزل؟ گفتم: نه تا ظهر اینجا می­مانم و بعد از نماز به منزل برخواهم گشت. سپس گوشی­ام دوباره زنگ خورد. یکی دیگر از همکارانم به نام آقای رمضانی بود، ایشان نیز اصرار داشت تا به خانه برگردم و من نیز همان پاسخ قبلی را دادم اما گفتند: ما الان نزدیک ماشینت هستیم. آنها سه نفر بودند که به اتفاق یکدیگر به نزدم آمده بودند. طاهرنیا اظهار کرد: من در این فکر بودم که نکند برای دامادم که الان برای مأموریت در سوریه به سر می­برد اتفاقی افتاده، نگران شدم، از طرفی خانمم هم تازه از بیمارستان مرخص شده بود، با خودم گفتم نکند برای او اتفاقی افتاده. از آنها پرسیدم آیا در خانه­مان برای کسی اتفاقی افتاده؟ آنها گفتند: نه. دیگر از آن لحظه قلبم یکدفعه افتاد و پاهایم سست گردید. دوباره گفتم: اگر خبری نشده پس چرا شما سه نفری به اینجا آمده­اید؟ ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 وی افزود: آنها کمک کردند تا لباس کار را از تن در بیاورم اما واقعا نمی­توانستم شلوار و جورابهایم را از پا بیرون بیاورم و واقعاً این امر برایم دشوار شده بود.بعد آنها پرسیدند: از آقا سجاد چه خبر؟ گفتم ایشان در سوریه است، بالاخره ماشین خود را آنجا گذاشتم و با ماشین آنها رهسپار شدیم. حدود 300 چهارصد متر راه رفته بودیم که تلفنم زنگ خورد و شخصی بدون مقدمه به من تسلیت گفت و آنجا بود که از طریق دوستانم در جریان خبر شهادت آقا سجاد قرار گرفتم، با شنیدن خبر، پاهایم سست شد و کمرم شکست. وقتی به خانه آمدم کوچه پر از جمعیت بود، دیگر مطمئن شدم که سجاد شهید شده است. پدر شهید طاهرنیا گفت: آن زمان که ما در جبهه بودیم، هدف، دفاع از آب و خاک خودمان بود و ما در کشور خودمان حضور داشتیم، بعد از آن خیلی­ها فکر می‌کردند که اگر اتفاقی برای کشور بیفتد دیگر کسی نیست که برای دفاع برود اما سجاد دو سه ماه قبل از شهادتش به خانه آمد و گفت: اسلام و حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) در خطر است و از این جور صحبت­ها می­کرد و می­گفت: بابا یادتان هست که وقتی بچه بودیم ما را به مسجد می­بردید و آنجا در مورد امام حسین (ع) و یارانش صحبت می­شد و همه می­گفتید: اگر زمان امام حسین (ع) بودیم یاری­شان می­کردیم؟ پدر جان، الان همان زمان است و حرم ائمه ما در خطر است،ما باید برای کمک برویم. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 وی تصریح کرد: آقا سجاد عاشق حضرت رقیه و حضرت زینب (سلام الله علیها) بود، حتی نام دخترشان را هم فاطمه رقیه گذاشته بودند، این طور نبود که ایشان یک شبه تصمیم گرفته باشد که به سوریه برود، ایشان به آن حد کمال رسیده بود که برود و به شهادت هم رسید. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 پدر شهید طاهرنیا اظهار کرد: روز سوم بود، همسر آقا سجاد به من زنگ زد و گفت: ما می­خواهیم به رشت بیاییم و آقا سجاد باید در رشت به خاک سپرده شود، چون خانواده شهید در قم زندگی می­کردند، من تأکید داشتم که ایشان را در قم دفن کنند، با خودم فکر می­کردم من و مادر شهید که دیگر عمرمان را کرده­ایم و آقا سجاد باید کنار همسر و فرزندانش باشد، اما همسرش با بزرگواری و صلابت گفت: ما در قم حضرت معصومه و تعداد زیادی شهید داریم اگر آقا سجاد در رشت به خاک سپرده شود اثرات بسیار مثبتی خواهد داشت. طاهرنیا افزود: من آن زمان نفهمیدم حکمت حرفهای عروسم چیست؟ اما بعد از یکی دو هفته شاهد اثرات این امر شدم که تغییر و تحولات زیادی در خانواده ها ایجاد شد و تعدادی از بستگان که زیاد اهل نماز نبودند شروع کردند به نماز خواندن و بعد از آن بود که تازه فهمیدم همسر آقا سجاد چه گفته است. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 طاهرنیا خاطرنشان کرد: آقا سجاد قبل از شهادتش نزد پدر شهیدی رفته و ایشان به وی توصیه نموده بودند که دو چیز را در زندگی فراموش نکن! زیارت عاشورا و قناعت در زندگی، ایشان در همه زمینه­های زندگی بسیار قناعتگر بودند و نیز به خواندن زیارت عاشورا بسیار اهمیت می­دادند. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 پدر شهید: وصیت نامه پسرم در پشت جلد زیارت عاشورا نوشته شده ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 وی افزود: روز عاشورا که بعد از پختن غذا به خانه آمدم ساعت 12 شب خوابیده و در خواب برادر شهیدم «ولی» را دیدم که آمده و می­گوید بلند شو که مهمان داری، گفتم سلام، مهمان من تو هستی دیگر که بعد از مدتها آمده­ای بیا بنشین کمی با هم حرف بزنیم، اما او گفت: مهمانت آقا سجاد است، با شنیدن نام سجاد بلند فریاد زدم یا حسین و نشستم، از صدای من پدرش بیدار شد و گفت: موضوع چیست؟ اما من به او چیزی نگفتم، آن شب تا 7 و نیم صبح نخوابیدم و ساعت 7 و نیم تا نه رفتم دراز کشیدم، در خواب و بیداری دیدم کسی دستش را یکسره روی زنگ گذاشته، وقتی در را باز کردم خواهر و برادر و خواهرزاده­ام پشت در بودند، خیلی تعجب کردم و گفتم: شما ساعت 9 صبح این جا چه کار می­کنید؟ برادرم مشکی پوشیده بود. با خودم گفتم محرم است و اصلا فکرش را نمی­کردم که سجاد شهید شده باشد. گفت: سجاد، گفتم سجاد چی؟ گفت: سجاد مجروح شده. یکدفعه یاد خواب دیشبم افتادم و گفتم سجاد مجروح شده؟ یا شهید؟ مگر سجاد کجا بود؟ گفت: سوریه. دیگر حقیقتش نفهمیدم چه شد و خیلی ناراحتی کردم، من مادرم در جوانی مرده بود و من بچه­هایش را یتیمی بزرگ کرده بودم، به خاطر سجاد ناراحت نبودم اما برای بچه­هایش خیلی ناراحت بودم. چون سجاد راه خودش را انتخاب کرده بود. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 مادر شهید طاهرنیا گفت: وقتی سجاد را در شب وداع دیدم بوسیدمش و در گوشش گفتم: به من نگفتی که به سوریه می­روی اما به تو می­گویم: شهادتت مبارک باشد، گفتم راضیم به رضای خدا، اگر الان هم ببینمش می­گویم: خوشا به سعادتت که راه اما حسین(ع) و حضرت زینب (س) را رفتی و به دعوت ایشان لبیک گفتی. اگر ببینمش به او می­گویم: دعا کن که بچه­هایت نیز راه تو را ادامه بدهند، من به عنوان یک مادر از او خیلی راضی هستم و به هیچ عنوان از او دلگیر نیستم. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 بسم الله الرحمن الرحمن با سلام به امام زمان (عج) و نائب بر حقش خامنه ای عزیز. یک روز مانده به محرم 94 و آغاز عملیات (در استان حلب سوریه). به نام آن که عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین شود. دو توصیه از دو پدر شهید: چند سال پیش دو بزرگی که پدر شهید بودند، به من توصیه کردند که دو چیز را هرگز فراموش نکنم: 1- هر روز خواندن زیارت عاشورا. 2- قناعت کردن در تمامی کارها. پدر و مادر؛ با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بنده حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچ گاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم. فقط می توانم بگویم ان شاءالله حضرت زهرا (ص) و حضرت علی (ص) اجرتان دهدو شفیع شما باشد در آن روز سخت. مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فدایی پسر ارباب بی کفنمان کنید. از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش می کنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید. دوستدار شما، پسر شرمنده شما. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 همسر عزیزم؛ با عرض سلام و خدا قوت به شما که همه ی بار این زندگی و تربیت فرزندانمان به دوش شما می باشد. از حضرت زینب (س) و بی بی سه ساله برای شما آرزوی سلامتی و صبر و استقامت طلب می کنم. از شما به خاطر همه چیز ممنونم. از این که در تمامی مراحل زندگی پشت بنده ی حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی. از خدا می خواهم در آخرت با هم باشیم. شاید سختی هایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفا «فاطمه رقیه» و «محمد حسین» را ولایی تربیت کند و بهشان بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم. خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای عاقبت به خیری از روز اول تولد بچه ها تا الان خواندم. اگر در توان شما بود برایشان بخوانید. یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی، فقط توکل کنید به خداو قناعت کنید و به هر چیزی که خدا به شما داده، راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم، هر چند وظیفه بنده بود، اما به خاطر همه ی سختی ها از شما عذرخواهی می کنم. از خط ولایت جدا نشوید و چادر، این هدیه حضرت زهرا (ص) را که امانتی دست شما هست را پاسداری کنید. سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و بهشان بگو تشکر می کنم برای همه چیز. دوست دارت آقایی. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
🍁 🍁 نمی دانم چه حکمتی می باشد. از خداوند سی سال عمر هدیه گرفتم اما خوب استفاده نکردم و فقط شاید افتخارم نوکری ارباب باشد و دختر سه ساله ایشان که دو فرزندم را هدیه ی این بی بی سه ساله می دانم. درست در شبی که «محمد حسین» متولد شد و درست در همان ساعت، بنده توفیق زیارت این خانم را داشتم و حس خوبی در آن ساعات پیدا کردم. خدا را شکر و سپاس به خاطر این دو امانت. فرزندانم فاطمه رقیه، محمد حسین؛ با عرض سلام به شما دو امانت خداوند که خدا می داند شما را چه اندازه دوست دارم و عاشقتان هستم. از شما خواهش می کنم که به مادرتان کمک کنید و درستان را بخوانید و در تمام مراحل زندگی فقط از خدا و ائمه (ص) کمک بخواهید. شما دو نفر عزیزتر از جانم هستید. شما را قسم می دهم که باعث روسفیدی مادرتان باشید. خانم فاطمه ی عزیز، حجابت را همیشه رعایت کن. مثل مادرت چادر را که دست شما امانت است، پاسداری کن. محمدحسین عزیز، شما را ندیدم، اما می دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه ی حضرت رقیه (س) به من هستید. با این که خیلی دوست داشتم ببینمت، اما نشد. چون من صدای کمک خواستن بچه های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها جواب ندهم. در همه ی مراحل زندگی برای شما دو نفر آرزوی موفقیت می کنم. از پدرتان راضی باشید. مادرتان را تنها نگذارید. گوش به فرمان امام خامنه ای باشید. به پدربزرگ و مادربزرگ تان احترام بگذارید. دوست دارم خانم فاطمه حافظ قرآن و محمد حسین قاری قرآن شوند. دوستدار شما، پدری که همیشه به یادتان است. ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→• https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁