هدایت شده از منبع رفیق شهید من🍁
#معرفی_شهدا🍁
شهید سجاد طاهرنیا🍁
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
هدایت شده از منبع رفیق شهید من🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#معرفی_شهدا 🍁
#بیوگرافی🍁
اسم شهید: سجاد طاهرنیا
اسم جهادی: ......
اسم پدر: فتحعلی طاهرنیا
اسم مادر:....
شهرستان: رشت
سن او: 30سال
تاریخ تولد: 1364/05/23
محل تولد: رشت
تاریخ شهادت: 1394/08/01
محل شهادت: حلب - سوریه
درجه علمی : متوسطه
آرامگاه: گلزار شهدای رشت
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان: یک دختر و یک پسر
اسم همسر: نسیبه علی پرست
اسم فرزند: فاطمه رقیه و محمدحسین
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
هدایت شده از منبع رفیق شهید من🍁
#معرفی_شهدا🍁
پدر شهید: دومین فرزندم آقا سجاد بود که 23 مرداد 64 به دنیا آمد و بعد هم آقا طاها. وقتی آقا سجاد به دنیا آمد من مرخصی بودم. یادم هست همزمان با تولد آقا سجاد گواهینامه رانندگی را هم گرفتم. خیلی روز خوبی بود. البته من بیشتر منطقه بودم و زحمت بزرگ کردن بچهها با مادرشان بود.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
از آنجایی که سجاد در خانوادهای حزباللهی پرورش یافته بود؛ اغلب اوقات خود را به فعالیت در مسجد و بسیج می گذراند؛ وی در سال 84 به نیروی زمینی سپاه پاسدران ملحق شد و بعد از چندماه با قبول شدن در آزمون «یگان ویژه صابرین» به عضویت این نیرو درآمد.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
شهید «سجاد طاهرنیا» بیشتر عمرش را در راه جهاد و خدمت به اهالی مسجد صاحبالزمان (عج) و بسیجیان پایگاههای مقاومت صرف کرد. همچنین با کمک پدرش در رشت مرکز فرهنگی با هدف گسترش فرهنگ شهادت در بین جوانان راهاندزی نمود.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
سجاد که هیچگاه امام را ندیده بود، مسیر زندگیاش را برای خدمت به ایشان و انقلابش وقف نمود؛ آری وی توانست وجود شهدا را در زندگی خود حس کند و به توصیه امام خمینی (ره) به جوانان در راه استواری اسلام عمل کند و پر بکشد.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
#الگوی_اخلاق❤️
پدر شهید:
یکی از خاطرات شیرینی که از روز ولادت آقا سجاد در ذهنم است، این میباشد که همان روز امتحان رانندگی داشتم و به یمن قدم فرزندم در امتحان قبول شدم و به همسرم گفتم آقا سجاد خوش قدم بود.
پدر شهید طاهرنیا با بیان اینکه آقا سجاد از همان کودکی به نماز اهمیت میداد و به مسجد میرفت، گفت: پسر شهیدم الگوی اخلاق اسلامی در کل خانواده بود و همگی از او به عنوان یک الگو یاد میکردند.
طاهرنیا با بیان اینکه یکی از خصوصیات اخلاقی سجاد این بود وقتی که به مرخصی میآمد و من و مادرش هرجا و در بین هر چند نفر بودیم، خم میشد و دستمان را میبوسید، تصریح کرد: من به او میگفتم: آقا سجاد این کار را نکن اما او میگفت: این کار وظیفه است و شاید مثل نماز واجب باشد. و این بارزترین نمونه اخلاق اسلامی پسرم بود.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
پدر شهید:
وی با بیان اینکه آقا سجاد از سال 84 وارد سپاه شد و به مدت 10 سال در آنجا خدمت کرد که بیشتر عمر کاریش در ماموریت به سر میبرد، خاطرنشان کرد: او هرگز به ما نمیگفت در کجاها مأموریت دارد و همیشه به عنوان مثال میگفت: اطراف تهران هستم.
پدر شهید طاهرنیا اظهار کرد: یک هفته قبل از اینکه آقا سجاد به سوریه اعزام شود با من تماس گرفت، به او گفتم چه خبر؟ مأموریت که نمیخواهی بروی؟ گفت: نه، همین تهران هستم، ظاهراً دیگر تصمیم خود را گرفته بود که به سوریه برود، او به سوریه رفت و بنده اطلاع نداشتم و بعد وقتی همسر آقا سجاد وضع حمل داشتند به بیمارستان قم رفتم از طریق همسرش در جریان قرار گرفتم که سجاد در سوریه حضور دارد.
وی افزود: زندگی آقا سجاد همهاش خاطره است، او هر وقت به مرخصی میآمد به او میگفتم شما که همیشه در مأموریت به سر میبری و خانمت هیچ جا نمیرود، بیا کمی بیرون برویم، اما معمولاً هنوز دو روز از مرخصیاش نگذشته با وی تماس گرفته و میگفتند به وجود و حضور شما نیاز داریم و سجاد نیز بی درنگ خداحافظی کرده و راهی میشد.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
طاهرنیا با بیان اینکه سجاد در این ده ساله آخر تحت بهترین آموزشها از جانب سپاه قرار گرفته بود ( از جمله غواصی و ...) و نیروی بسیار زبدهای بود، خاطرنشان کرد: آن طور که همکارانش برایم تعریف کردند، میگفتند: آقا سجاد را نه شما شناختید نه ما، فرماندهانش میگفتند: که آقا سجاد خیلی با اخلاص بود و
چهرهای نورانی داشت، ما به شوخی به او میگفتیم: تو زیاد به ما نزدیک نشو، ممکن است تیری که میخواهد به تو بخورد به ما اصابت کند.
وی اظهار کرد: آقای روحانیای که مسئول حوزهاش بود تعریف میکرد که دو یا سه شب قبل از عملیات، بعد از نماز مغرب و عشا بود، به او گفتیم میخواهیم از شما تجلیل به عمل آوریم. او پرسید: چه تجلیلی؟ من تجلیل نمیخواهم، ما گفتیم: که چون تو فرزندت را ندیدی (او 14 مهر رفت و 15 مهر، حدود 7-6 ساعت بعد از رسیدن آقا سجاد به سوریه فرزندش به دنیا آمد.) میخواهیم برای اینکه الگویی بشوی برای دیگر رزمندگان از تو تجلیل کنیم و یک سفر مشهد برای شما و خانوادهتان در نظر گرفتهایم که بعد از بازگشت تشریف ببرید. آقا سجاد گفت: آقای آسانی حالا ببین ما میتوانیم به ایران برسیم؟ آقای آسانی میگوید وقتی این جمله را شنیدم آن زمان برایم چندان مهم نبود اما بعد از شهادت فهمیدم چه چیزهایی را از قبل میدید و میدانست!.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁
#معرفی_شهدا🍁
سکینه علیزاده، مادر شهید سجاد طاهرنیا گفت: سجاد کودک بسیار آرامی بود، من برای نماز صبح که بلند میشدم از باغچه حیاط، گل محمدی و شمعدانی میچیدم و داخل جا نماز سجاد و خواهرش قرار میدادم، یک روز ظهر که پدرش از مأموریت برگشته بود دیدم آقا سجاد که حدود یک سال و خردهای داشت مشغول نماز خواندن است و دارد میخواند: ای زنبور طلایی، نیش بزنی بلایی، رفتم بالای سرش گفتم: چی داری میخونی قربونت برم؟ گفت: دارم نماز میخونم، گفتم: این که نماز نیست، شعر است، او با ناراحتی گفت: پس خدا قبول نمیکنه؟ گفتم چرا، خدا بچهها را دوست دارد و بعد کم کم من و پدرش به او حمد و سوره و نماز را یاد دادیم.
ⓙⓞⓘⓝ↴♡|→•
https://eitaa.com/rafigh_shahide_man🍁