eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
87 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عیدی به مناسبت اعیاد شعبانیه.mp3
575.8K
⁉️ختمی مجرب جهت حاجتروایی 🔴عیدی بمناسبت اعیاد شعبانیه ⭕️پاسخ:
گـوینـد: شھـٰادت‌‌مھرقبولیسـت‌ ڪہ‌بردلـت‌میخـورد... اِی‌ش‍‌هید! دلـم‌لایق‌شھـٰادت‌نیسـت‌اما؛ توڪہ‌نظرڪنی‌این‌کویرتشنہ‌ دریا‌میشَـود...! بـــرادر شـــهـــیـدم ...♥️
🔴 یک دعای کوتاه برای ارتباط عاطفی بهتر با امام زمان 🔵 یکی از بزرگان سفارش نمودند هر وقت احساس کردید از دور شدید و دلتون برای امام تنگ نیست و اون عاطفه و مهربانی لازم نسبت به امام زمان را ندارید این دعای کوتاه رو بخونید بخصوص توی قنوت نمازهاتون : 🔴 لَیِّن قَلبی لِوَلِیِّ اَمرِک 🔵 خدایا قلبم را برای ولی امرت نرم‌ و مطیع گردان 📚 فرازی از دعای معرفت در زمان غیبت 🌕 فرا رسیدن میلاد با سعادت منجی عالم بشریت قطب عالم امکان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بر همه منتظران مبارک باد.
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
💚یا امام رضا ع💚: ‍ #دختر_شینا_قسمت 1⃣ ✅ فصل اول پدرم مریض بود. می‌گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا
‍ 🌷 – قسمت 4⃣ ✅ فصل اول ....می‌گفتند: « حاج‌آقا که پدرت است! » می‌گفتم: « نه، حاج‌آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می‌خرد. » بچه بودم و معنی این حرف‌ها را نمی‌فهمیدم. زن‌ها می‌خندیدند و درگوشی چیز‌هایی به هم می‌گفتند و به لباس‌های داخل تشت چنگ ‌می‌زدند. تا پدرم برود و برگردد، روزها برایم یک سال طول می‌کشید. مادرم از صبح تا شب کار داشت. از بی‌کاری حوصله‌ام سر می‌رفت. بهانه می‌گرفتم و می‌گفتم: « به من کار بده، خسته شدم. » مادرم همانطور که به کارهایش می‌رسید، می‌گفت:« تو بخور و بخواب. به وقتش آن‌قدر کار کنی که خسته شوی. حاج‌آقا سپرده، نگذارم دست به سیاه و سفید بزنی. »دلم نمی‌خواست بخورم و بخوابم؛ اما انگار کار دیگری نداشتم. خواهرهایم به صدا درآمده بودند. می‌گفتند: « مامان! چقدر قدم را عزیز و گرامی کرده‌ای. چقدر پیِ دل او بالا می‌روی. چرا که ما بچه بودیم،  با ما این‌طور رفتار نمی‌کردید؟!» با تمام توجه‌ای که پدر و مادرم به من داشتند، نتوانستم آن‌ها را راضی کنم تا به مدرسه بروم. پدرم می‌گفت: « مدرسه به درد دخترها نمی‌خورد. » معلم مدرسه مرد جوانی بود. کلاس‌ها هم مختلط بودند. مادرم می‌گفت: « همین مانده که بروی مدرسه، کنار پسرها بنشینی و مرد نامحرم به تو درس بدهد. اما من عاشق مدرسه بودم. می‌دانستم پدرم طاقت گریة مرا ندارد. به همین‌خاطر، صبح تا شب گریه می‌کردم و به التماس می‌گفتم: «حاج‌آقا! تو را به خدا بگذار بروم مدرسه. » پدرم طاقت دیدن گریة مرا نداشت، می‌گفت: « باشد. تو گریه نکن، من فردا می‌فرستم با مادرت به مدرسه بروی. » من هم همیشه فکر می‌کردم پدرم راست می‌گوید. 🔰ادامه دارد.....🔰 ‍ 🌷 – قسمت 5⃣ ✅ فصل اول ... پدرم طاقت دیدن گریة مرا نداشت، می‌گفت: « باشد. تو گریه نکن، من فردا می‌فرستم با مادرت به مدرسه بروی. » من هم همیشه فکر می‌کردم پدرم راست می‌گوید. آن شب را با شوق و ذوق به رختخواب می‌رفتم. تا صبح خوابم نمی‌برد؛ اما همین که صبح می‌شد و از مادرم می‌خواستم مرا به مدرسه ببرد، پدرم می‌آمد و با هزار دوز و کلک سرم را شیره می‌مالید و باز وعده و وعید می‌داد که امروز کار داریم؛ اما فردا حتماً می‌رویم مدرسه. آخرش هم آرزو به دلم ماند و به مدرسه نرفتم. نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می‌شدم، سحری می‌خوردم و روزه می‌گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازة پسرعمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: « آمده‌ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه‌هایش را گرفته. » پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل‌های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه‌لای پارچه‌های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه‌ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می‌خواستم پرواز کنم. پدرم خدید و گفت: « قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد بابا جان. آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه‌مان می‌آمد، می‌دویدم و از مادرم می‌پرسیدم: « این آقا محرم است یا نامحرم؟! » بعضی وقت‌ها مادرم از دستم کلافه می‌شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه‌مان می‌آمد، می‌دویدم و چادرم را سرم می‌کردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می‌کردم. 🔰ادامه دارد.... ‍ 🌷 – قسمت 6⃣ ✅ فصل دوم .... دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می‌کردم. خانه عمویم دیوار به دیوار خانه‌ی ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه‌ی آن‌ها می‌رفتم. گاهی وقت‌ها مادرم هم می‌آمد. آن روز من به تنهایی به خانه‌ی آن‌ها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله‌های بلند و زیادی که از ایوان شروع می‌شد و به حیاط ختم می‌شد، پایین می‌آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبه‌رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه‌ی کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می‌شنیدم که داشت از سینه‌ام بیرون می‌زد. آن‌قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آن‌جا هم یک‌نفس تا حیاط خانه‌ی خودمان دویدم. زن‌برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می‌کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: « قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟! » کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه‌ی زن‌برادرهایم به من نزدیک‌تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید وگفت: « فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده!
هدایت شده از استیکر
نامش را فراموش كردم، اما پسري سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خيلي مراقب اين پسر بود. برايش خرج مي كرد، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد. بعد متوجه شد كه اينها مستأجر هستند و چند ماهي است اجاره منزلشان عقب افتاده ... روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا اين همسايه روبرويي ما رو حفظ كن. تموم اجاره هاي عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت مي كند. او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت. اما من مي دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده!! او می دانست خدای خوبش می فرماید: فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ و اما (به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن (ضحي/9) 📙 خداي خوب ابراهيم ) 🌷 راه و رسم شهدا را بیاموزیم👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداییش آدم باید نذری دادن از عراقی ها یاد بگیره😍 با بیل شکلات پخش میکنه😁
‧⊰🔗‧🌤⊱‧ ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..! تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، ابراهیم هادی به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . . هر شب، ساعتِ21:00 ⏰✨ + یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 ! ‹ اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج › @rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 میلاد با سعادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر همه عاشقان مبارک❤️ ایستگاه صلواتی در آستانه نیمه شعبان، کاری از دانشجویان دانشگاه پیام نور سنقر🦋 @rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.. 💚 چشماتو ببند تصور کن که تو صحن جمکرانی. هرچه دلت از دنیا گرفته به امامت بگو. اماممون منتظرته...:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷اَلسَّلاَمُ عَلَي الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ 🌷سلام بر قيام كننده مورد انتظار، و عدل آشكار 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عجل الله فرجه) 🌸سلام امام زمانم🌸 تمام سلام‌ها و تمام تحیّت‌ها نثار تو باد، ای مولایی که حقیقت سلام هستی. سلام بر تو و بر روز آمدنت... 🤲 (عج) ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
┄┅┅┅┅❀☘🌸☘❀┅┅┅┅┄ 💎روز نيمه شعبان بود كه ابراهيم وارد مقر شد، از نيمه شب خبری از ابراهيم نبود. حالا هم كه آمده يك اسير عراقی را با خودش آورده . پرسيدم: "آقا ابرام چی شده، اين اسيركجا بوده؟"  🏔 گفت: "نصف شب رفته بودم تو جاده‌های منتهي به ارتفاعات، ميون مسير مخفی شده بودم و به تردد خودروهای عراقی دقت می‌كردم، وقتی جاده خلوت شد يك جيپ عراقي رو ديدم كه با يه سرنشين به سمت من می‌اومد. سريع وسط جاده رفتم و افسر عراقی رو اسير گرفتم و از مسير كوه با خودم آوردم".   ⚡ بین راه با خودم فكر مي‌كردم و گفتم:" اين هم هديه‌ ما برای امام زمان (عج) "ولی بعد، از حرف خودم پشيمان شدم و گفتم:"ما كجا و هديه برای امام زمان کجا؟! 📚سلام بر ابراهیم۱ ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌴 عن امیر المومنین علیه السلام: في خِتامِ كتابِهِ للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مِصرَ: و أنا أسألُ اللّه َ بسَعَةِ رَحمَتِهِ و عَظيمِ قُدرَتِهِ على إعطاءِ كُلِّ رَغبَةٍ ، ··· أن يَختِمَ لي و لكَ بالسَّعادَةِ و الشَّهادَةِ . امام على عليه السلام ـ در پايان نامه خود به مالك اشتر ـ نوشتند: من از خداوند ، به [حقّ ]رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهشى، مسألت دارم كه . . . عاقبت من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد . 📚 نهج البلاغه نامه53 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
سردار حاجی زاده: اروپایی ها احترام خودشان را حفظ کنند 🌿 بازدید پدر و مادر شهید سید روح الله عجمیان از دستاوردهای صنایع هوا و فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران🇮🇷 _______⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهیدی شهید دیگر را به تصویر می‌کشد |پیشنهاد میشود که این فیلم کوتاه را ببینیم| 🔹️ سردار شهید صدرالله فنی که به "مالک اشتر امام خمینی"لقب گرفت به مناسبت شهادت مجیدبقایی به معرفی مجید می پردازد. ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملت بى دين 😳😳😳 مگه نميگن مردم بخاطر فشار اقتصادى از دين هم بيزار شدن ؟؟؟ پس حضور ۳ میلیون زائر در مسجد مقدس جمکران و اينهمه ايستگاه صلواتى در مسير راهپيمايى با انواع پذيرايى نتيجه چيه ؟؟؟ مردم ايران ، و اند ، تا كور شود هر آنكه نتواند ديد 🌹 اللهم عجل لوليك الفرج 🌹 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🔷️وصف حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف در نهج البلاغه 🟤وَ مِنْهَا: قَدْ لَبِسَ لِلْحِكْمَةِ جُنَّتَهَا وَ أَخَذَهَا بِجَمِيعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَيْهَا وَ الْمَعْرِفَةِ بِهَا وَ التَّفَرُّغِ لَهَا، فَهِيَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِي يَطْلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِي يَسْأَلُ عَنْهَا، فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ وَ ضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنَبِهِ وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ، بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ خَلِيفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِيَائِهِ. 🟣زره دانش بر تن دارد، و با تمامى آداب، و با توجّه و معرفت كامل آن را فرا گرفته است، حكمت گمشده اوست كه همواره در جستجوى آن مى باشد، و نياز اوست كه در به دست آوردنش مى پرسد. در آن هنگام كه اسلام غروب مى كند و چونان شترى در راه مانده دم خود را به حركت در آورده، گردن به زمين مى چسباند. او پنهان خواهد شد (دوران غيبت صغرى و كبرى) او باقى مانده حجّت هاى الهى، و آخرين جانشين از جانشينان پيامبران است. 📚خطبه 182 نهج البلاغه ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🔴هشت مارس روز عزای زن غربی است نه تبریک وجشن روز زن ❌ لطفا بدون آگاهی تقلید نکنید،هشت مارس برای مظلومیت زنان کارگر غربی است که با این روز غرب در تلاش هست کیفیت کارگری و زندگی برای سیستم سرمایه داری را برای انها بهبود ببخشد.شما دیگر چرا خودتان را هشت مارسی میدانید؟ اما داستان چیست ؟ زنان کارگر یک شرکت نساجی در روز ۸مارس سال ۱۸۵۷ میلادی در اعتراض به وضعیت سخت کاری خود در شهر نیویورک آمریکا دست به اعتصاب زدند. شرایط سخت با دستمزد کم کارگران زن در اوایل قرن بیستم که همراه با مردان در کشور‌های صنعتی وارد بازار کار شده بودند آنان را وادار به اعتراضی گروهی کرد. در هشتم مارس سال۱۹۰۸ بعد از گذشت بیش از پنجاه سال، کارگران زن همان کارخانـه نساجی شهر نیویورک به منظور احیای خاطره اعتصاب دست از کار کشیدند، صاحب این کارخانه به همراه نگهبانان به منظور جلوگیری از همبستگی کارگران، این زنان را در محل کارشان محبوس کرد و به دلایلی نامعلوم کارخانه آتش گرفت و فقط تعداد کمی از زنان توانستند از این حادثه نجات یابند و مابقی ۱۲۹ تن از زنان کارگر در این آتش سوختند. ✍عالیه سادات ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کوچک‌ترین دختر خانم در همایش بانوان مهدوی اصفهان در شب ؛که تعجب توریست‌ها را در برداشت ... ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا