🍃برگی از نهج البلاغه
💎قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ
🌔«او عقلش را زنده کرده و شهواتش را ميرانده است، تا آنجا که جسمش لاغر شده، و خشونت اخلاقش به لطافت مبدّل شده است.💚
📙خطبه 220
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
•{📣✨📣✨📣}•
• سلام و عرض ادب رفقا…🖐
📌جھت پیشرفت ڪانالهامون نیازمند بہ ادمین تبادل و همه چی بلد داریم..!
اگر توان و حرفه ای در این زمینہ دارید به آیدے زیر پیام بدید↯📣
⤵️⤵️⤵️
@Zsh313
@Zsh313
👆👆
چند شرط ریز هم داریم ڪہ بھتون اعلام میشه (خادم ،منظم و کاربلد)و پیگیر✌
اگر علاقمند به همکاری باشید، حتما اطلاع دهید 😍
🌸💐🌸💐🌸💐🌸💐
جنگنرماستولشگرمولانیازبهفرماندهدارد✌️
فرماندهۍڪاربلد برای تبادل✅
اگه این شرایط رو دارید حتما به ایدی خادم کانال پیام دهید ✍
👆👆👆
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصیه خمینی کبیر به معلمين و اساتید: بچه هامون رو غربی تربیت نکنید
ما مخالف صنعت غربی و تمدن نیستیم ما مخالفت غربی شدن تفکر هستیم.
#روز_معلم
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
⭕️رئیسی وارد دمشق شد
🔹خبرگزاری رسمی سوریه: هواپیمای حامل «سید ابراهیم رئیسی» رئیس جمهور ایران و هیأت همراه لحظاتی پیش در فرودگاه بینالمللی دمشق به زمین نشسته است.
🔹المیادین: رئیس جمهوری اسلامی ایران بعد از پایان مراسم استقبال در فرودگاه، بلافاصله به کاخ ریاستجمهوری سوریه میرود تا با همتای سوری خود دیدار و رایزنی داشته باشد.
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین❤️
🍃سه شنبه ۱۲ اردیبهشت
روایتگری حاج آقای سیاری
گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
مزار مطهر شهیدان والامقام مهدی و مجید زینالدین 🌷
و مزار یادبود شهید محمد شیخ شعاعی و خاطره از این شهید بزرگوار 🕊🌷
🌹شاد کنید روح مطهر شهدا را با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد 🌹
با روایت گری برادر بزگوار اقای سیاری🌺
┄┅┅❅❁❅┅┅
https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2
┄┅┅❅❁❅┅┅┄
کانال رسمی سردار شهید مهدی زینالدین👆
#فرمانده_قلب_ها ♥️
-ابراهیمبهتنهاچیزیکهفڪرنمیڪرد
مادیاتبودوهمیشهمیگفت:
روزۍراخدامیرساندبرڪتپولمهماست
ڪاریهمکهبراۍخداباشد
برڪتدارد..🤍🌓
#شهیدابراهیمهادۍ🌱
⭕️ رئیسی: ملت سوریه باوجود تحریمها پیروز شد / بشار اسد: روابط سوریه و ایران، روابط غنی و پرباری است
🔹 رئیسجمهور در دیدار با بشار اسد: دولت و ملت سوریه دشواریها و مشکلات بزرگی را پشت سر گذاشتند، امروز میتوانیم بگوییم که شما این مشکلات را پشت سر گذاشتید و با وجود تهدیدها و تحریمهایی که علیه شما تحمیل شد، توانستید پیروز شوید.
🔹 رئیسجمهور سوریه: روابط سوریه و ایران، روابط غنی و پرباری است، مملو از تجارب است، به این دلیل که حتی در دوره های سخت و دشوار هم روابط باثبات و ثابتی بود با وجود طوفانهای شدید سیاسی و امنیتی که منطقه خاورمیانه را درنوردید.
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
💛
یک بار باران آمده بود و شلوار ایشان کثیف شده بود و وقتی شلوارش را عوض کرد پولهایش در جیبهایش ماند، وقتی میخواست زبالهها را در سطل زباله سر خیابان بگذارند خیلی دیر کرد، فاصله خانه.مان تا سرخیابان سه، چهار خانه است ولی حمید حدود نیم ساعت دیر کرد، وقتی ازش پرسیدم در این مدت کجا بودی گفت: فقیری در کوچه بوده و چون خجالت کشیده به فقیر کمک نکند و پولی همراهش نبوده سه کوچه بالا رفته و از یک سمت دیگر آمده، رفتار و کردار ایشان بینظیر بود.
🌷 #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#شادی_روح_پاکش_صلوات
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان او_را ...💗
قسمت بیستم
گوشی از دستم افتاد...
احساس میکردم بدبخت تر از من اصلا وجود نداره...❌
تا چنددقیقه ماتم برده بود...
بلند شدم و رفتم سمت تراس
گند بزنه به این زندگی...
آسمونو نگاه کردم...
من اینجا خدایی نمیبینم!!
اگر هم هست،هممونو گذاشته سرکار...
زمینو نگاه کردم...
چرا اینقدر با من لجی😣
میخوای دقم بدی؟؟
بسه دیگه😖
اینهمه بدبختی دارم...
این چی بود این وسط اخه😭
حتی اگر بمیرم
نمیذارم یه بی شرف دستش به من بخوره....
دستمو از دیوار گرفتم و رفتم بالای نرده ها.....
چشمامو بستم😖
بسه دیگه...
این زندگی لجن باید تموم شه...
تو دلم از مامان و بابا و مرجان معذرت خواهی میکردم....😭
دیگه وقت خلاص شدنه....
دیگه تحمل بدبختیا رو ندارم...
چشمامو باز کردم
و پایینو نگاه کردم....
همیشه از ارتفاع میترسیدم😣
سرم داشت گیج میرفت😥
قلبم تند تند میزد
کافی بود دستمو از دیوار بردارم تا همه چی تموم شه...
اما هرکاری میکردم
دستم کنده نمیشد😖
کم کم داشتم میترسیدم...
من جرات این کارو نداشتم😫
تو دلم به خودم فحش دادم و اومدم پایین...😞
دلم میخواست خودمو خفه کنم...
-اخه تو که عرضشو نداری غلط میکنی میری سمتش😡
به جهنم...
زنده بمون و بازم عذاب بکش...
اصلا تو باید زجرکش بشی...
حقته هر بلایی سرت بیاد😭
دیوونه شده بودم
داد میزدم
گریه میکردم
خودمو میزدم
چرا این زندگی تموم نمیشه....😫
تو این حال ،تنها کسی که میتونست حرفمو بفهمه مرجان بود.
گوشی رو که برداشت،زدم زیر گریه...
همه چیو بهش گفتم
-خب؟؟
-چی خب؟؟😳
-بعد اینکه عرشیا اون حرفو زد،تو چی گفتی؟؟
-هیچی،یعنی قبل اینکه بخوام حرفی بزنم قطع کرد...
-خاک تو سرت ترنم...
هیچی نگفتی؟؟
-نه
چی باید میگفتم؟؟
مرجان😢
عرشیا بدجوری لج کرده...
میترسم😭
-دیوونه...
اون این شل بازیای تو رو میبینه که همش پررو بازی در میاره دیگه!!
چقدر بهت گفتم به این پسرا نباید رو بدی!!
-حالا چیکار کنم مرجان؟؟
-هیچی!
میذاری اینقدر جلز ولز کنه تا بمیره😏
پسره پررو!!
این بود اونهمه عشقم عشقم گفتناش😒
-یعنی چی هیچی مرجان؟؟
عکسام دستشه😭
بابام😭
آبروم😭
-ببین اولا شهر هرت نیست که هرکس هرغلطی دلش خواست بکنه!
دوما این کارو بکنه پای خودشم گیره!!
فکرکردی الکیه؟😏
مگه ولش میکنن؟؟
یه شکایت کنی بگی عکسامو از تو گوشیم برداشته و دو تا دروغ بگی حله😉
-مرجان چی میگی؟؟
یعنی صبر کنم ببینم اقا عقلش میرسه این کارو نکنه یا نه؟؟
میدونی پخش کنه چی میشه؟؟
-هیچی گلم
بابات شکایت میکنه
میگه اینا قصدشون ازدواج بود،حالا پسره میخواد سوءاستفاده کنه☺️
-به همین راحتی؟؟؟
-اره بابا
اینقدر منو از این تهدیدا کردن😂😂
هیچکدومم نتونستن غلطی بکنن!!
چون میدونن گیر میفتن!
فقط میخوان از سادگی دخترا استفاده کنن😒
-اخه مرجان...😢
-اخه بی اخه!
باور کن راست میگم ترنم!
به حرفم گوش بده!
دیگه اصلا جوابشو نده!
حتی دیدی رو مخته خطتو عوض کن
باشه گلم؟😉
-هرچند میترسم...چون میدونم دیوونه تر از عرشیا وجود نداره...
ولی باشه😞
تا فردا ظهر جواب عرشیا رو نمیدادم...
ولی ظهر که رد شد،
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید😣
از شدت استرس حالت تهوع داشتم.
کلی فکر بد تو سرم بود
حتی هرلحظه منتظر بودم تا بابام زنگ بزنه و هرچی از دهنش در میاد بهم بگه.
با دستای لرزون رفتم سراغ گوشی و اینترنتمو روشن کردم،
اینستاگرام
تلگرام
سایتای مختلف
هرجا که میتونستم رو زیر و رو کردم...
هر عکس دختری میدیدم دلم هُری میریخت😰
سه چهار ساعت گشتم اما هیچ خبری نبود....
عرشیا همچنان چنددقیقه یه بار زنگ میزد یا پیام تهدید میفرستاد.
زنگ زدم به مرجان...
-مرجان هیچ خبری نشد!!😕
-دیدی گفتم😉
-اینا فقط میخوان از حماقت بقیه استفاده کنن...
-مرجان...عرشیا پسر خوبی بود...
چرا اینجوری کرد؟؟
-هه😏خوب؟؟!!
تو این دوره و زمونه مگه ادم خوب هم پیدا میشه...😒
دیدی همین پسر خوب که اونجوری برات بال بال میزد اخرش چیکار کرد؟؟😂
بیخیال بابا ترنم...
برو خداتو شکر کن که راحت شدی😉
-من خدایی نمیشناسم مرجان
این تو بودی که بهم کمک کردی...
مرسی😊❤️
-چی بگم...
منم خیلی از این مسائل سر در نمیارم...
واقعا شاید خدایی نیست و همه عالم سرکارن😂
در کل خواهش میکنم عشقم😚
برو استراحت کن که معلومه شب سختیو پشت سر گذاشتی😉
-مرسی گلم،اوهوم...
اصلا نخوابیدم دیشب😢
ولی خوب شد که تو هستی...
وگرنه معلوم نبود چی میشد...
شاید از ترس بابام...😣😭
-بیخیال بابا...
حالا که به خیر گذشت☺️
دیگه هرچقدر عرشیا زنگ زد ،جواب ندادم.
خوشحال بودم که دیگه از شرش خلاص شدم....
🍁"محدثه افشاری"🍁
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔻نکتهای قابل عنایت
🌹شهید فخار وصیت کرده بود که قبرش مانند ائمه بقیع، گِلی و بینام و نشان باشد
🌹ولی بنیاد شهید بر اثر توجه نداشتن به وصیت ایشان، بر روی قبر مطهر شهید، سنگ قبر میگذارند
🌹فردای آن روز میبینند که سنگ قبر شکسته شده، دوباره سنگ قبر برای آن شهید قرار میدهند روز بعد با کمال تعجب میبینند که سنگ قبر دوم هم شکسته شده است
🌹شب روز دوم شهید به خواب نزدیکانش میآید و میگوید: مگر من وصیت نکردهام که قبر من خاکی باشد و از آن روز تا الان قبر آن شهید در گلزار شهدای کازرون خاکی است.
🌹#شهیدمحمودفخار
࿐჻ᭂ⸙🌹⸙჻ᭂ࿐
شهداراباذکرصلواتی یادکنیم
࿐჻ᭂ⸙🌹⸙჻ᭂ࿐