eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
84 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ✨ای رونق ندبه های آدینه بیا ای مرهم دردهای دیرینه بیا... ✨تا اینکه به ما شب زدگان نور رسد یک جمعه تو باچراغ و آیینه بیا... صبحتون امام زمانی 💚 🤲🌱 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
❄️محدود بودن زندگى دنيا 🪐وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَيْء قَدْراً، وَ لِکُلِّ قَدْر أَجَلا، وَ لِکُلِّ أَجَل کِتَاباً 🌎خداوند براى هر چيز اندازه اى قرار داده و براى هر اندازه اى سرآمدى و براى هر سرآمدى حساب دقيقى مقرّر داشته است ✍آرى! همه ذرّات اين عالم حساب دارد و همه چيز در لوح محفوظ ثبت است همان گونه که تمام موجودات اين عالم سرآمدى دارند که روزى فرا خواهد رسيد و عمرشان پايان مى گيرد و اين درسى است آموزنده براى همه انسانها که از يک سو بدانند زندگى پايدار نيست و از سوى ديگر بدانند که حساب همه از جمله اعمال آنها، به طور دقيق محفوظ است. 📙 ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
....چادُرَم را دوست دارم با تَمام سَختی هایَش.... @rafiq_shahidam
°°°{چادُرَت بوی خُدا و یاس و یاسین می دَهَد}°°° @rafiq_shahidam
`چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست` {حرمت دارد} @rafiq_shahidam
❤️خداوند دو عرش دارد، عرش عظیم و عرش اعظم. اولی، مرکز فرماندهی عالم و دومی دل مومن است. دلت را برای جلوس خدا خالی کن! 📖نمل آیه ۲۶ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rafiq_shahidam
✍ امیرالمومنین (علیه‌السلام): کسی که اطمینان داشته باشد، که آنچه خدا برای او مقدر کرده از چنگ او نمی‌رود، دلش آرام می‌گیرد. 📚تصنیف غرر/ حدیث ۱۸۴۹ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @rafiq_shahidam
● امام‌ رضا (ع) از آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل میکند؛ که فرمود: " مَن وَثِق بالزّمان صُرِعَ " کسی که به روزگار تکیه کند، و به آن اعتماد ورزد؛ زمین خواهد خورد! عیون‌اخبارالرضا، جلد۲، صفحه۸۲ | @rafiq_shahidam
الحمدالله با عنايت عزیزان یک ختم قرآن هم به پايان رسيد. اجر همه با امام‌زمان عج التماس دعا
فرزندانتان را با نام و تصاویر شهدا آشنا کنید... 🔹شهدا، محور عزّت و کرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلکه همیشه این‌ها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته‌اند. آن‌ها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان‌گونه که هستند. فرزندانتان را با نام آن‌ها و تصاویر آن‌ها آشنا کنید. 💠مجموعه تصویری وصیت نامه حاج قاسم سلیمانی ♥️🇮🇷 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
💫بسم الله الرحمن الرحیم 💫 سلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم کانال 🖐 دوستان ختم صلوات داریم🍃 🌷🍃 روز جمعه و روز صلوات ⚘ هدیه بدیم به امام زمان ارواحنافداه و حضرت زهرا ( ص) 🤲🏻و نیابت از شهید عزیز ابراهیم هادی و شهید صدرزاده وشهدای که برای امنیت ما به رفیع شهادت نائل آمدند 🕊 #و شفای همه بیماران و (مخصوصا حاجت روایی خادم محترم کانال شهید صدرزاده)به حق حضرت زهرا سلام‌الله‌علیه و این شهید عزیز دعا کنید که حاجت روا و گره از مشکلاتشان بر طرف شود انشاءالله🤲🏻 وهمه اون اعضای محترمی که التماس دعااا گفتن🌹🤲🏻 و هدیه بدیم امام زمان ارواحنافداه و تعجیل در ظهور اقا صاحب الزمان 🤲 و برای سلامتی رهبر عزیزمان خیلی دعا کنید🤲 🌺 وبه حق این شهید عزیز که پناه بهش آورده هر چه سریع تر مشکالاتشان بر طرف شود الهی آمین🤲🏻 برای شفای همه مریض ها خیلی دعا🤲 کنید ختم 14000 هزار صلوات🤲🏻🍃 با نفس های گرمتان دعاگوی همه باشید🤲🏻🌹 محتاج دعای شما عزیزان هستیم✋🏻🌹 خصوصا حاجت روایی خادم کانال شهید صدرزاده 🤲🏻🍃 و شما عزیزانی که در این ختم شرکت میکنید انشاءالله که همگی حاجت روا شوید🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻 دوستان لطف کنید تعداد صلوات ها را آیدی زیر اعلام کنید🌹🍃 👇👇👇 @rogaye_khaton315 محلت ختم تا فردا شب ساعت۲۱ وقت هست باشد که انشاءالله حاجت رو شوید🤲🏻🌹 اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها🤲🏻🍃 التماس دعااا 🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 دنیا همین است؛ تا آدم عاشقِ دنیاست و به این دنیا چسبیده، حال و روزش همین است. اما اگر انسان سرش را به سمتِ آسمان بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن باش زندگی‌اش عوض می‌شود و تازه معنی زندگی کردن را می‌فهمد. ...🌷
❤️قصّه دلبری ❤️۱۸ فصل سوم🌸 یک ماه بعداز عید،جور شد رفتیم حج عمره.سفرمان همزمان شد با ماه رمضان. برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم،عمره را یک ماهه به جا آوردیم.کاروان یک دست نبود،پیر و جوان و زن و مرد.ما جزو جوان ترهای جمع به حساب می آمدیم. با کارهایی که محمدحسین انجام می‌داد، باز مثل گاو پیشانی سفید دیده می‌شدیم.از بس برایم وسواس به خرج می داد. در مدینه گیر داده بودم که کوچه بنی هاشم را پیدا کنیم.بلد نبود،به استاد تاریخ دانشگاهمان زنگ زدم و از او سوال کردم. ایشان نشانی را دقیق ترسیم کرد.از باب جبرئیل تا بقیع و قشنگ توضیح داد که حد و حریم کوچه از کجا تا کجاست.هروقت می رفتیم، عرب ها آنجا خوابیده یا نشسته بودند.زیاد روضه میخواند،گاهی وسط روضه ها شرطه های سعودی می آمدند و اعتراض می‌کردند.کتاب دستش نمی‌گرفت، از حفظ می‌خواند.هر وقت مأموران سعودی مزاحم می‌شدند، وسط روضه میگفت:(بر پدر همتون لعنت).چندبار هم در مسجد الحرام نزدیک بود دستگیرش کنند.با وهابی ها کَل کَل می‌کرد.خوشم می آمد این ها از رو بروند.از طرفی می‌دانستم اگر نصیحتش بکنم که بی خیال این ها شو،تأثیری ندارد. دوتایی بار اولمان بود میرفتیم مکه.می دانستیم اولین بار نگاهمان به خانه کعبه بیفتد،سه حاجت شرعی ما برآورده می‌شود.همان استاد تاریخ گفت:(قبل از دیدن خانه کعبه،اول سجده کنید.بعد که تقاضای خودتان را از خدا خواستید،سر از سجده بردارید!). زودتر از من سرش را آورد بالا.به من گفت:(توی سجده باش!بگو خدایا من و کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن،خرج امام حسین ع کن ).وقتی نگاهم به خانه کعبه افتاد گفت:(ببین خدا هم مشکی پوش حسینیه!).خیلی منقلب شدم.حرف هایش آدم را به هم می‌ریخت. کل طواف را با زمزمه روضه انجام می‌داد، طوری که بقیه به هوای روضه هایش می سوختند.در سعیِ صفا و مروه دعاها که تمام می شد،روضه میخواند.دعای جوشن میخواند یا مناجات حضرت امیر ع و من همراهی اش میکردم. بهش گفتم:(باید بگیم خوش به حالت هاجر!اون قدر که رفتی و اومدی،بالاخره آب برای اسماعیلت پیدا شد،کاش برای رباب هم آب پیدا می‌شد )انگار آتشش زدم،بلند بلند شروع کرد به گریه کردن. موقعی که برای غار حرا از کوه می رفتیم بالا خسته شدم،نیمه های راه بریده بودم و دم به دقیقه می نشستم .شروع کرد مسخره کردن که (چه زود پیر شدی!یا تنبلی میکنی؟)بهش گفتم:من با پای خودم میام،هر وقتم بخوام می‌شینم. بمیرم ب ای اسرای کربلا،مردای نامحرم بهشون میخندیدن!بد با دلش بازی کردم.نشست ،سرش را زیر انداخت و روضه خوانی اش گل کرد. در طواف،دست هایش را برایم سپر می‌کرد که به کسی نخورم. با آب و تاب دور و برم را خالی می‌کرد تا بتوانم حجرالاسود را ببوسم. کمک دست بقیه هم بود،خیلی به زوار سالمند کمک می‌کرد.مادر شهیدی با دخترش آمده بود طواف و کارهای دیگر برایش مشکل بود.دخترش توانایی بعضی کارها را نداشت،خیلی هوایشان را داشت.از کمک برای انجام طواف گرفته تا عکس گرفتن از مادر و دختر. یک بار وسط طواف مستحبی ،شک کردم چرا همه دارند ما را نگاه می‌کنند.مگر ظاهر یا پوششمان اشکالی دارد؟ یکی از خانم های داخل کاروان بعد از غذا،من را کشید کنار و گفت:(صدقه بذار کنار.اینجا بین خانما صحبت از تو و شوهرته که مثه پروانه دورت میچرخه!از این نصیحت های مادرانه کرد و خندید و گفت:(اینکه میگن خدا رو تخته رو به هم چفت میکنه،نمونه اش شمایین!.دائم با دوربینش چیلیک چیلیک عکس می‌گرفت. بهش اعتراض میکردم:(اومدی زیارت یا عکس بگیری؟).یک انگشتر عقیق مستطیل شکل هم داشت که روی آن حک شده بود،(یا زهرا).در مکه هدیه داد به شیعه ای یمنی. وقتی رفتیم مکه،گفت:(دیگه دوست ندارم بیام،باشه تا از دست سعودی ها آزاد بشه!).
❤️قصّه دلبری ❤️۱۹ کلا نه تنها مکه یا جاهای دیگر،در خانه هم کاری میکرد که وصل شود به اهل بیت ع.خاصه امام حسین ع.یکی از چیزهایی که باعث شد از تنفر به بی تفاوتی برسم و بعد بهش عشق و علاقه پیدا کنم،همین کارهایش بود.دیدم دیوانه وار هیئتی است.همه دوست دارند در هیئت شرکت کنند،ولی اینکه چقدر مایه بگذارند،مهم است. اولین حقوقی که از سپاه گرفت، ۲۵۰ هزار تومان بود.رفت با همه آن کتیبه خرید برای هیئت. از پرده فروشی ،ریش ریش های پایین پرده راخرید و به کتیبه ها دوخت و همه را وقف هیئت کرد.پاتوقش پاساژ مهستان بود .روی شعر پیدا کردن برای امام حسین ع خیلی وقت می‌گذاشت.شعارش این بود :(ترک محرّمات ،رعایت واجبات و توسل به اهل بیت ع.)موقع توسل،شعر و روضه میخواند.گاهی واگویه میکرد.اگر دو نفری بودیم که بلند بلند با امام حسین ع صحبت‌ میکرد،اگر کسی هم دورو برمان نشسته بود، با نجوا توسلش را جلو می‌برد.بیشتر لفظ ارباب را برای امام حسین ع به کار می‌برد. عاشق روضه های حاج منصور بود،ولی در سبک سینه زنی،بیشتر از حاج محمود کریمی خوشش می‌آمد. نهم فروردین سال نود،در تالار نور شهرک شهید محلاتی عروسی گرفتیم و ساکن تهران شدیم.خانواده ها پول گذاشتند روی هم و خانه ای نقلی در شهرک شهید محلاتی برایمان دست و پا کردند.خیلی آنجا را دوست داشت. چندوقتی که آنجا ساکن شدیم و جاهای دیگر تهران را دیدم،قبول کردم که واقعا موقعیتش بهتر است.هم محله ای مذهبی بود و هم ساکت و آرام.یک دست تر بود.اکثر مسجدهای شهرک را پیاده میرفتیم،به خصوص مقبره الشهدا.کنار آن پنج شهید گمنام 😔 پیاده روی و کوهنوردی را دوست داشتم.یک بار باهم رفتیم تا ارتفاعات شهرک شهید محلاتی.موقع برگشتن پام پیچ خورد،خیلی ناراحت شد.رفتیم عکس گرفتیم،دکتر گفت:(تاندون پا کمی کشیده شده،نیازی نیست گچ بگیرین.)فردای آن روز رفت یک جفت کتانی خوب برایم خرید.با اینکه وضع مالی اش چندان تعریفی نداشت ،کلا آدم دست و دلبازی بود.اهل پس انداز و این چیزها نبود،حتی بهش فکر نمی‌کرد.موقع خرید اگر از کارت بانکی استفاده میکرد،رسید نمی‌گرفت.برایش عجیب بود که ملت می‌ایستند تا رسید خریدشان را نگاه کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تو رو قسم به زهرا (سلام‌الله‌علیها) برگرد... جمعه، دلتنگی جمعه نیامدی آقا
‧⊰🔗‧🌤⊱‧ ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..! تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، ابراهیم هادی به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . . هر شب، ساعتِ21:00 ⏰✨ + یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 ! ‹ اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج › @rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
، حاجتمندان رزق ویژه از طرف پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی 🌿 # از دست ندید...