eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.4هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
88 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 فلسطیـــن، 🔻یـــک روز بـــــارانی، اردوگاه پنــاهنــدگان در جنــــوب غـــزه 😔 اگر صدای فریاد مظلومان عالم شنیده نشود، قطع به یقین فتنه هایی عظیم دامن انسان را خواهد گرفت!🚨 تعجیل درظهور عجل الله به این تصمیم سرنوشت ساز بستگی دارد: مانند یمن با «همه» توان جلوی یهودصهیونیسم بایستیم یا نسل کشی محاصره شدگان غزه را تماشا و دچار تأخیر در ظهور وعواقب بعد از آن شویم... ☄ 🌪 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گیوه‌ای که داده شد و انگشتری که گرفته شد هدیه غرفه‌دار صنایع دستی به رهبر انقلاب و دریافت انگشتر به عنوان یادگاری از ایشان ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
مراقب عمر و عاص ها باشیم ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
قرائت دعای فرج ب نیابت از شهید ابراهیم هادی........ التماس دعای فرج ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
شهید مدافع حرم.حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 رفتار حمید حتی برای پرستارها هم غیر معمول بود.فکر می کردند ما
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 
🌹🌹
ساعت نه صبح مادرم به دیدنم آمد. هنوز در اتاق تحت نظر بستری بودم.از ساعت دَه صبح به بعد دوستان و هم کلاسی هایم که در بیمارستان کارورزی داشتند یکی یکی پیدایشان شد.مریض مفت گیر آورده بودند!یکی فشار می گرفت.یکی تب سنج می گذاشت به جانم افتاده بودند.کلافه شدم.با استیصال گفتم:(ولم کنین.باور کنین چیزی نیست. یه دل درد ساده بود که تمام شد.اجازه بدین برم خونه.)کسی گوشش بدهکار نبود.بالاخره ساعت چهار بعدازظهر و بعد از کلی آزمایش رضایت دادند از محضر دوستان و آشنایان داخل بیمارستان مرخص بشوم!
###
ایام نامزدی سعی می کردیم هر بار یک جا برویم؛امامزاده ها،پارک ها،کافی شاپ ها.مدتی که نامزد بودیم کل قزوین را گشتیم. ولی گلزار شهدا پای ثابت قرارهایمان بود.هردو،سه روز یک بار سر مزار شهدا آفتابی می شدیم. 
یک هفته مانده به شب یلدا گلزار شهدا که رفته بودیم از جیبش دستمال درآورد شروع کرد به پاک کردن شیشه ی قاب عکس شهدا.گفت:شاید پدرومادر این شهدا مرحوم شده باشن،يا پیر هستن و نمیتونن بیان.حداقل ما دستی به این قاب عکس ها بکشیم.خیلی دوست داشت وقتی که ماشین گرفتیم یک سطل رنگ صندوق عقب ماشین بگذاریم و به گلزار شهدا بیاوریم تا سنگ مزارهایی که نوشته هایشان کمرنگ شده را درست کنیم.
از گلزار شهدا پیاده به سمت بازار راه افتادیم.حمید دوست داشت برای شب یلدا به سلیقه من برایم کادو بخرد.از ورودی بازار چادر مشکی خریدیم.داشتیم ساعت هم انتخاب می کردیم که عمه زنگ زد و گفت برای شام به آنجا برویم‌.
خریدمان که تمام شد به خانه عمه رفتیم.فاطمه خانم خواهر حمید هم آنجا بود.با همه محبتی که من و حمید به هم داشتیم و صمیمیتی که بین ما موج می زد،ولی کنار بقیه رفتارمان عادی بود.هرجا می رفتیم عادت نداشتیم کنار هم بنشینیم.می خواستیم اگر بزرگ تری هم در جمع ما هست احترامش حفظ شود.این کار آن قدر عجیب به نظر می آمد که به خوبی احساس کردم حتی برای فاطمه خانم سؤال شده که چرا ما جدا از هم نشستیم.حدسم درست بود.موقع برگشت حمید گفت:می دونی آبجی فاطمه چی می گفت؟از من پرسید مگه تو با فرزانه قهری؟چرا پیش هم نمی شینید؟گفتم:از نوع نگاهش فهمیدم براش سؤال شده.تو چی جواب دادی؟حمید گفت:به آبجی گقتم یه چیزایی هست که حرمت داره.من و فرزانه با هم راحتیم،ولی قرار نیست همیشه کنار هم بشینیم.من خونه پدرومادرم ترجیح میدم کنار مادرم بشینم.بین خودمان اگر همدیگر را عزیزم،عمرم،عشقم صدا می کردیم،ولی پیش بقیه به اسم صدا می کردیم.حمید به من می گفت خانم،من می گفتم حمید آقا.دوست نداشتیم بقیه این طوری فکر کنند که زندگی ما تافته جدا بافته از زندگی آن هاست.بعداز خداحافظی پای پیاده به سمت خانه ما راه افتادیم.معمولا خیلی از اوقات پیاده تا هرکجا که جان داشتیم می رفتیم.آن شب خیابان ها خلوت بود.رفتم بالای جدول و حمید از پایین دستم را گرفت تا زمین نخورم. طول خیابان را پیاده آمدیم و صحبت کردیم. به حدی گرم صحبت بودیم که اصلا متوجه طول مسافت نشدیم.کل مسیر را پیاده آمدیم
. کانال فرهنگی انقلابی پرستوےگمنام کمیل ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
سلام و رحمت اگر امکانش هست لطفاً این عکسهارو توگروه بذارید خانمهاچاپ کنند و توسالنهاشون بذارند. هست کساییکه که ازاین اشتباهات اطلاعی ندارند و با دیدن عکس بدون توضیح هم درست میشند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ چه بوی "نرگسی" پیچیده امروز... مسیر آمدنت را با گل های نرگس فرش خواهم کرد... کاش بیایی و دنیایمان را، گلستان کنی. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اللهم عجل لولیک الفرج 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾