کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
قسمت شصت و دوم🌱 «تنها میان داعش» یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیق
قسمت شصت و سوم🌱
«تنها میان داعش»
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام
داده بود :»گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار
ببینیش!« و بلافاصله فیلمی فرستاد. انگشتانم مثل تکه ای
یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم
این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم میخواست ببینم
حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن
برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و شهادتش به
سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش
کشید. انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بی اختیار صفحه
گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از
کار افتاد. پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم
برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از
پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. لبهایش را به هم فشار میداد تا ناله اش
بلند نشود، پاهای به هم بسته اش را روی خاک میکشید
و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش
همه رنگ خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم
چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و
طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان
زخمی ام به جای اشک، خون فواره زد. این درد دیگر غیر
قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ
میزدم و به خدا التماس میکردم تا معجزه ای کند. دیگر
به حال خودم نبودم که این گریه ها با اهل خانه چه میکند، بی پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و
پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره های داعش شهر را به هم ریخت
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
قسمت شصت و سوم🌱 «تنها میان داعش» عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :»گفتم
قسمت شصت و چهارم🌱
«تنها میان داعش»
از قداره کشی های عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال آمرلی امیدوار
شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود. خمپاره
آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم
زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو
رفت. هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود،
گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این
خمپاره ها فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده
بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این
مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها
رؤیایم شده بود. زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد
اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیده ام و نمی دانستند اینبار در بیداری شاهد شهادت عشقم هستم. زن
عمو شانه هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو
دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه
من از روی بستر تکان نمیخورد. وحشت همین حمله و
تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا
مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت
عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو
نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال
میخواست مراقب ما باشد. حلیه یوسف را در آغوشش
محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشت زده
پرسید :»برق چرا رفته؟« عمو نور موبایلش را در حیاط
انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :»موتور برق رو زدن«
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
قسمت شصت و چهارم🌱 «تنها میان داعش» از قداره کشی های عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال آمرلی امیدوا
قسمت شصت و پنجم🌱
«تنها میان داعش»
شاید داعشیها خمپاره باران کور میکردند، اما ما
حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه
نه شارژ موبایل. گرمای هوا به حدی بود که همین چند
دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در
نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش
چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این
گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت
گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه
علی اصغر کربلای آمرلی، یوسف باشد. تنها راه پیش پای
حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه ها بود، اما سوخت
موتور برق خانه ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها
چند روز طول کشید تا خانه های آمرلی تبدیل به کوره هایی شوند که بی رحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر
میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
ماه رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که
غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری ایثار
میکرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده
بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ تشنگی و گرسنگی
سر میبرید. دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه
و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید
داعش برای شهر میآوردند. گرمای هوا و شوره آب چاه
کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد،
در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش
جان میداد. موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ
کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
#مولایمن
🍂دلیل این همه غیبت کجاست ای مولا؟
بگو که این همه دوری رواست ای مولا؟
🍂نظاره کردن آن چهره ی دل آرایت
تمام حاجت این بینواست ای مولا...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
♥️🦋♥️
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
⚜خـــــدا جانم
نعمت سلامتى مبداء همه نيازها ست👌
و عاقبت بخيرى مقصد همه نيازها👌
تو را به مهربانيت☺️
اين دو را به همه همراهانم عطا فرما
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🌷سلام برشهیدان🌷
همانهائے ڪه نام مبارڪشان قوّت قلب گــ🌷ـل لاله است.
ڪسانے ڪه ترنّم گفته هاشان زینت بخش فڪه وطلائیه ولطافت ڪلامشان نوازشگرآسمان شهرمےشد.
سلام برشهداے مظلوم وغریب هشت سال دفاع مقدس وشهداے مدافع حرم
📎سلام برآلاله هاے پرپرشده سپاه
❤️بادل وجانم میخوانم:
🕊زیارت "شهــــــداء"🕊
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَولِیاءَ اللہ وَاَحِبّائَهُ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصَارَدینِ اللهِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَرَسُولِ اللہِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَاُمّے طِبتُم وَطابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَفُزتُم فَوزًاعَظیمًافَیالَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَمَعَڪُم...🍃🌹🍃
🌷«یادی که دردلهاهرگزنمی میردیاد شهیدان است»🌷
#شهدا
#امام_زمان
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
این جمعه هم گذشت و بی خبر از روی دلبرم...! 🔸 🔹 🍂 🍁 🍂 🔹 🔸 🌹نذر ظهور: 🦋ختم 133هزار صلوات...
500تا✅فرستاده شد
300تا✅فرستاده شد
100تا✅فرستاده شد
400تا✅فرستاده شد
4000تا✅فرستاده شد
1000تا✅فرستاده شد
1000تا✅فرستاده شد
100تا✅فرستاده شد
6000تا✅فرستاده شد
313تا✅صلوات
از313هزار صلوات
289874
صلوات باقی مانده اجرکم عندالله
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
♥️💬
@ghomnam133abbas
#حدیث_گرافی
🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
ای گروه جوانان! ازدواج کنید!
اگر نمیتوانید، روزه بگیرید که روزه مهارِ شهوت است.
📗 کافی، ج۴، ص۱۸۰