○°❤️🏴
#مانده_تا_اربعین
*📅 4️⃣3️⃣ روز تا اربعین ۱۴۰۰*
*🔸امام صادق(علیهالسلام) فرمودند:*
همه ما [اهل بیت] کشتیهای نجاتیم، ولی کشتی جدم حسین(علیهالسلام) وسیعتر و در عبور از امواج سهمگین دریاها سریعتر است.
📜بحار الانوار/ ج۲۶/ ص۳۲۲
*اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ کَرْبِلٰا*
*اَللّهُمَّ ارْزُقْنیٰ شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُود*
*✧✾════✾✰✾════✾✧*
#داستان
خواب شیطانی اجانب برای چادر زنان ایرانی!
✡مارتین ایندیک
مارتین ایندیک، از عناصر اصلی محقق آمریکایی درباره اسلام و خاورمیانه در اظهاراتی آورده: دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان ها بکشانیم؛ بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد.
✡میشل هوئلیک
میشل نویسنده اسلام ستیز فرانسوی می گوید: جنگ بر ضد اسلام گرایی؛ با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آن ها میتوان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن ها ی کوتاه فرو بریزیم.
✡جیمز لادن
خبرنگار رادیو ملی آمریکایی طی گزارشی با خوشحالی اعلام کرد: مردم ایران برای آزادی بیشتر فشار آورده اند. اکنون انواعی از موسیقی که قبلاً با مخالفت شدید رو به رو بود؛ عمومیت یافته؛ و زن ها حجاب را تعدیل می کنند و کت های آنان کوتاه و کوتاه تر می شود.
✡دیوید کیو
دیوید کیو مامور سابق سیا: مهم ترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.
✡کنت دمارانش
کنت دمارانش رئیس سابق جاسوسی فرانسه در اظهاراتی به ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: شما نمی توانید با یک عقیده به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. شما باید با هر عقیده ای به وسیله عقیده بجنگید. این بار دشمن ما مذهب است.
✡بنیامین نتانیاهو
به کمیته اصلاح دولتی آمریکا گفت: آمریکا می تواند با پخش سریال هایی که افراد زیبارویِ جوان را در وضعیت های متنوعی از برهنگی نشان می دهند و زندگی های فریبنده و مادی گرایانه دارند و رابطه های بی قید جنسی برقرار می کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال ها] واقعا براندازانه هستند. جوانان ایرانی دلشان از لباس های دلپسندی که دراین سریال ها می بینند خواهد خواست. آن ها استخرها و زندگی های پرزرق و برق راخواهند خواست.
✡مستر همفر
جاسوس معروف انگلیسی: زنان مسلمان دارای حجاب محکم هستند و نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست. به هر وسیله ای شده باید آن ها را از حجاب اسلام خارج کرد. آنگاه مردان و جوانان فریفته می شوند و فساد در کانون خانواده ها رخنه می کند.
✡مقامات آمریکا
یکی از جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود آورده است: ما موفق شدیم چادر مشکی زن ایرانی را به چادر توری و گل دار تبدیل کنیم چادر را هم به مانتو و مانتوهای بلند را به مانتوهای رنگین تنگ و خیلی کوتاه. اکنون از حجاب برخی زنان مسلمان فقط یک روسری مانده است.
یکی از مقامات بلند پایه آمریکا در ارتباط با پوشش در ایران گفت: هر زن چادری در کوی و برزن ایران؛ به منزله پرچم جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا ما برای براندازی این نظام؛ باید حجاب را سست نماییم.
حجاب پرچم مبارزه با تهاجم فرهنگی است.
چادر_جلوه گر شکوه زن مسلمان!
در کل جهان تنها 300 ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد ، رقم بالا و تعجب برانگیز 116 ماهواره ، فضای ایران را پوشش می دهند
شگفت آور اینکه شبکه های ماهواره ای فارسی زبان که فقط برای ایرانی ها برنامه پخش می کنند به رقم حیرت آور 260 کانال می رسد و عجیب تر اینکه تماما توسط دولت های آمریکا و انگلیس و اسرائیل و آلمان و جدیدا سعودی و ترکیه با هزینه های گزاف تولید و سپس بطور رایگان برای ملت ایران پخش می شود!
نکته جالب توجه اینکه این دولت های یاد شده برای تماشای تلویزیون و فیلم های خود ، از هموطنان خودشان پول می گیرند و در صورت عدم پرداخت ، حق اشتراک آنان را باطل می کنند ولی با سخاوتمندی تمام، تولیدات خود را مجانی در اختیار ما می گذارند!!
یادمان نرود که :
👈پنیر مفت فقط در تله موش پیدا می شود
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💠 خیلی قشنگه با حوصله بخونید 👇🏻
▪️داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟⁉️🤔
▪️ وچه شدکه به او #مقام_ثبت_زیارت_زائران امام حسین علیه السلام دادند؟⁉️🤔
🌺زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود ؛حبیب جوانی بیست ساله بود
او #علاقه_شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت به طوری که هرجا امام حسین(ع) می رفت این #عشق_وعلاقه 💕 او را به دنبال محبوب خود میکشید🙂
👳🏻♂پدر حبیب که متوجه حال پسر شد
از او پرسید:
▪️ چه شده که لحظه ای از حسین(ع) جدانمی شوی ؟⁉️🤔
🙍🏻♂ حبیب فرمود: پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم💕 واین #عشق_و_علاقه مرا تاجایی می کشاند که در عشق خود #فنا_میشوم 😔
👳🏻♂مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد و گفت: حبیب جان #آیا_آرزویی داری ⁉️
🙍🏻♂حبیب فرمود :بله پدرجان✅
👳🏻♂چیست؟⁉️🤔
🙍🏻♂حبیب عرض کرد اینکه #حسین_مهمان ماشود.😃
👳🏻♂پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین(ع) علیه السلام را با مولای خود 🌸علی علیه السلام #در_میان گذاشت👌🏻
و از ایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند🌸 امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد😍
☀️ #روزمهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود 🤗
و برای 👀دیدن حسین(ع) آرام و قرار نداشت بر #بالای_بام خانه 🏠رفت واز دور آمدن حسین علیه السلام را به نظاره نشست سرانجام #لحظه_دیدار سر رسید😃
🙍🏻♂از دور حسین علیه السلام را به همراه پدر دید👀 درحالی که #سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد😥 و از #پشت_بام_به_پایین افتاد🙁
👳🏻♂پدر خود را به او رساند ولی حبیب #جان_دربدن_نداشت 😓
👳🏻♂پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را در گوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت🙂
🌸امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به #استقبال_آنها_نیامده بود تعجب کرد 😳
🌸فرمود:مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم در تعجبم 😳که چرا او را نمی بینم ؟⁉️
👳🏻♂پدر عذرخواهی نمود،گفت: او #مشغول کاری است. 🙂
🌸 امام #دوباره_سراغ حبیب را گرفت وحال او را جویا شد🤔
اما این بارهم 👳🏻♂پدرحبیب #همان_جواب راداد🙁
🌸امام #اصرار کرد که حبیب را 🗣صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب #اتفاق افتاده را #شرح_داد 😔
🌸امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید 😥 #بدن_بی_جان حبیب😓 را #مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر😭 شد رو به حسین(ع) کردوفرمود:پسرم این جوان به #خاطرعشقی💕 که به شما داشت #جان داد
حال خود #چه_کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟⁉️
😭 اشکهای نازنین حسین(ع) جاری شد
🤲🏻دستهای مبارکش را بالا برد و از #خدا خواست به #احترام حسین(ع) و محبت💝 حسین(ع) حبیب را بار دیگر #زنده_کند 😌
⏪در این هنگام دعای حسین #مستجاب شد😍 و حبیب #دوباره_زنده شد.🤩
🌸امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت: ⬅️ ای حبیب به #خاطرعشقی که به حسین(ع) داری ♥️خداوندبه شما #کرامت نمود و #این_مقام_رفیع را به شما داد😍 که هرکس پسرم حسین(ع)را #زیارت_کند نام او را در #دفتر زائران حسین(ع) #ثبت_خواهی_کرد.📝
⏪به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده 👇🏻
✋🏻سلام برکسی که #دو_بار زنده شد ودو بار از دنیا رفت✨
💠ای حبیب تو را به عشق حسین(ع)قسم میدهم که هرکس این داستان را نشر دهد نام او را در دفترزائران حسین(ع) ثبت کن🤲🏻
📚منابع:
#منتخب طریحی
#مقتل خوارزمی
#منتهی الامال
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
▪️ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللھ
گفت:وقتی #عاشقی،تو فراقِمعشوقش
گریه میکنه وَ دِلـش تنگِشه💔...،
معشوقش از راهِ دور حِس میکنه
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقعمهسادات
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹233🌹:
📌 *زیارت عاشورا خواند و روز عاشورا به شهادت رسید*
🔹️ خواندن #زیارت_عاشورا شده بود
کار هر روزش...
◇ شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کم کم بیناییش رو از دست داد،
با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک #نشد..
◇ باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد ، هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد.
◇ پدرش می گفت :
« هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم...
اما روز عاشورا یه جور دیگه
زیارت عاشورا خواندیم...
🔹️ 10 صبح بود که از من پرسید:
بابا! حرّ چه روزی *شهید* شد؟
گفتم: روز *عاشورا..*
◇ گفت: دعاکن من هم امروز *حٌرّ امام حسین* بشم...
◇ ظهر که شد، گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد...
◇بعد هم گفت:برایم سوره ی #فجر بخون، سوره ی *امام حسین(علیه السلام)...*
◇ شروع کردم به خوندن ...
به آیه «یا ایتها النفس المطمئنه
ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»
که رسیدم، خیلی گریه کرد..
◇ گفت: دوباره بخوان... ، 13 یا 14 بار براش خواندم... ، همین جورگریه می کرد...
◇ هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه...
◇ گفت: بابا! مادر نیومد؟
◇ گفتم: نه هنوز
◇ گفت: پس خداحافظ
◇ قرآن رو گذاشتم روی میز برگشتم
انگار سالها بود که جون داده...
🔹️ *شهید محمد تقی شمس* در سال 1348 در فریدن اصفهان متولد شد.
◇ دوران ابتدایی را در زادگاهش در قریه دره سوخته به پایان رسانید. و برای ادامه تحصیل دوران راهنمایی به شهر مقدس قم عازم شد.
◇ پس از گذراندن دوران راهنمایی جنگ تحمیلی به اوج خود رسیده بود. در سال 1366 ترک تحصیل نموده و به عنوان پاسدار افتخاری خود را به سپاه لشکر هفده علی بن ابیطالب ع
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
[🥀🖤] سلاموعرضادبخدمتشمابزرگواران گاهیاوقاتشدهکهغرقگناه،دنبالیکفرصتیهستیم؛چلهترکگن
#هرروز_یک_عادت_خوب ¹🌱
[اشـڪ بـریـز]
ماه؛
ماهمحرموکاملاحالهوایدلامونحسینی🖤
یهامشبدورازخانواده،شدهتوییکاتاقی،تویهیئتیاهرجاییکهشدهاشڪبریز!بخاطرهمهیگناهانیکهداشتیانجامشمیدادیوخدادستتوگرفتهبرایهمونموقعهاییکهسربزنگهایکتلنگریزدهوباعثشدهتودیگهدرگیراوننشی!
برایغربتامامحسین"علیهالسلام"،برایغیبتامامت،برایدختربچهیسهساله،برایکودکتشنهلب،برایبدنارباًارباشدهی.....!
زیارتعاشورابخونمداحیوروضهبزار.خلاصهامشبوحالهوایدلتونورانیکن
بااشڪریختنسبڪمیشی
مطمئنباشدرآخریکیخریداراشکاتمیشہ
(اونوسطابهیادماهمباش^^)
#شهیدابراهیمهادی
「💛🐤」
چادر سرت مےڪنۍ اما چشمات رو
ڪنترل نمۍڪنی...👀🖖🏽
چادر سرت مۍڪنی اما نمازاتッ
یا آخر وقته یا قضاس⏳
چادر سرت مۍڪنۍ اما سر تا پات گناهہ↯
چادر حرمت داره...حرمت🙂🐚
یادگار حضرت زهرا سرتهـ
اما گویا با این رفتارامون
لایق پوشیدنش نیستیمـ🖇💔••
AUD-20210824-WA0052.
15.95M
👤حجت الاسلام امینی خواه
✏️✨ شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه نهم
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
🌼➖➖➖➖➖➖🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه روز ششم6️⃣
🗓روز شمار چله جهانى استغاثه فرج
📕چهل روز قرائت زیارت عاشورا
🚩از عاشورا تا اربعین
روضه اسارت😭
روضه خوان: #حاج_میثم_مطیعی
«چهل روز روضه ، چهل آیه ، چهل حدیث »
از عاشورا تا اربعین 🚩
به عشق حسین❤ ؛ به سوی مهدی💚
به نیابت از قمرالعشیرة ابالفضل العباس علیه السلام
🌸#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
#به_عشق_حسین❤
به_سوی_مهدی💚
▫️یک صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) بفرستین🌱
🏴🥀🏴
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_هفتاد_وسوم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
مدتی فکر کرد.بعد گفت:
_ قوی و محکم و قاطع که همه از ظاهرم بفهمن حق با کیه...مثل حضرتزینب(س)🌸 تو مجلس یزید.
با لبخند نگاهش کردم....
واقعا آدم بزرگیه.برمیگشتم خونه.با خودم و خدا حرف میزدم.
✨خدایا چی میخواستی به من بگی که این بنده تو نشانم دادی؟..🤔😟
✨میخوای من چطوری باشم؟..منکه هرکاری بگی سعی میکنم انجام بدم..
💭یه دفعه یاد آقای موحد افتادم..
سریع ماشین رو کنار خیابان نگه داشتم.
✨خدایا،نکنه تو هم میخوای که باهاش..؟..آخه چجوری؟..
من حتی نمیتونم بهش فکر کنم..تو ماشین خیلی گریه کردم.😣😭از نظر روحی خسته بودم.تا حالا اینقدر احساس خستگی نکرده بودم.
ماشین روشن کردم و رفتم امامزاده.🕌
بعد از کلی 🌟گریه و دعا و نماز و مناجات🌟
گفتم
🙏خدایا من وقتی دلم راضی به ازدواج نیست، نمیتونم همسر خوبی باشم.😔وقتی نتونم همسر خوبی باشم حق الناسه.اونم حق شوهر که خیلی سنگینه.
خدایا این #سخت_ترین_امتحانیه که تا حالا ازم گرفتی.
خدایا اگه #یه_لحظه رهام کنی پام میلغزه و میفتم تو قعر جهنم.خودت یه کاری کن این بنده ت بیخیال من بشه.😔😣
رفتم خونه....
یه راست رفتم تو اتاقم.چشمم به هدیه ی آقای موحد👀🎁 افتاد که هنوز روی میز تحریرم بود.
تصمیم گرفتم...
بخاطر #خدا،بخاطر به دست آوردن #رضایت_پدرومادرم، یه قدم بردارم.
بعد دو ماه بازش کردم؛...
با بغض و اشک.😢✨قرآن✨ بود،یه قرآن خیلی زیبا.
زیرش یه یادداشتی بود که نوشته بود:
✍قرآن برای هر آدمی..تو هر زمانه ای..با هر زندگی ای..مفید ترین برنامه ی زندگیه.
اتفاقی بازش کردم..📖✨
آیه ی بیست و سه سوره احزاب اومد.
💫"من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم 🍃من قضی نحبه🍃 و 🍃منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا"🍃
یه چیزی تو دلم گفت...
اونی که "من قضی نحبه"هست امینه.
اونی که"من ینتظر" هست و "ما بدلوا تبدیلا" آقای موحد.
بابا تو اتاقش بود. رفتم پیشش.گفتم:
_تصمیم گرفتم بخاطر خدا بشناسمشون.
بغض داشتم.گفتم:
_برام خیلی دعا کنید بابا..خیلی سخته برام.😢
بعد مدتی سکوت بابا گفت:
_میخوای یه قراری بذاریم باهاش صحبت کنی؟
-قرارمون قدم قدم بود..نمیخوام فعلا باهاشون رو به رو بشم.
-قدم بعدی چیه؟😊
-شما معرفی شون کنید.😒
-وحید ده ساله با محمد دوسته.منم ده ساله میشناسمش.مختصر و مفید بگم، #خدا برای وحید خیلی مهمه.تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...ولی بعضی اخلاق ها سلیقه ایه.حالا تو چیزهایی که برات مهمه بپرس تا جواب بدم.
من سؤالامو جزئی تر میپرسیدم و بابا هم با دقت و حوصله جواب میداد...
به حرفهای بابا اعتماد داشتم و لازم نبود خودم با چشم ببینم تا مطمئن تر بشم.
چند وقت بعد از مغازه ای اومدم بیرون.سمت ماشینم میرفتم که شنیدم پسری با جدیت به دختری میگفت
_برو.مزاحم نشو.😠
دختره هم با ناز و عشوه صحبت میکرد.با خودم گفتم بیخیال.بعد گفتم #نهی_ازمنکر هم مثل نماز واجبه.نگاهشون کردم...
تعجب کردم.آقای موحد بود.عصبی شده بود. سریع برگشت و رفت.متوجه من نشد.آدمی که دیدم به ظاهر با تعریف های بابا خیلی فرق داشت.تعجبم بیشتر شد.😳جوانی با لباس بافت جذب و شلوار تنگ.
با مامان و بابا تو هال نشسته بودیم.گفتم:
_امروز اتفاقی آقای موحد رو دیدم.
مامان و بابا به من نگاه کردن.منم یه جوری نگاهشون کردم که چرا به من نگفتین.مامان و بابا هم متوجه نگاه من شدن.بالبخند به من نگاه کردن.
به بابا گفتم:
_این بود آدمی که خدا براش خیلی مهمه؟!!!😐🙄
مامان و بابا بلند خندیدن.☺️😁از عکس العمل شون فهمیدم...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_هفتاد_وچهارم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
از عکس العمل شون فهمیدم آقای موحد همیشه به این شیوه لباس میپوشه.😕
مامان به بابا گفت:
_بهتون گفتم بهش بگید شیوه لباس پوشیدنش رو عوض کنه،زهرا خوشش نمیاد.☺️
بابا به من گفت:
_چرا از روی ظاهر قضاوت میکنی؟😊☝️
-بابا،بسته ای که روش عکس پفک باشه توش زعفران نیست.ظاهر آدم نشان میده که اون آدم چطور فکر میکنه.🙁
مامان بالبخند گفت:
_یعنی میخوای بخاطر لباس پوشیدنش بهش جواب رد بدی؟😉
بالبخند گفتم:شاید.😌
به بابا نگاه کردم و گفتم:
_دلیل شون چیه؟خودنمایی و جلب توجه؟😟
-وحید هم متوجه تو شد؟
-نه.😕
-چرا؟😊
-عصبی بود.🙁
-چرا؟
-یه دختری مزاحمش شده بود.
دوباره مامان و بابا بلند خندیدن. ☺️😁بابا گفت:
_اگه دنبال جلب توجه بود پس چرا وقتی بهش توجه شد،عصبی شد؟😊☝️
-پس آدم دو رویی هست.. 😕با ظاهرش یه چیز میگه،با اخلاقش یه چیز دیگه.با ظاهرش میگه به من خاص توجه کنید بعد که بهش توجه میکنن با تندی طردشون میکنه...اینطوری با روح و روان آدمها هم بازی میکنه.به نظرم همچین آدمی قابل اعتماد نیست.😐
-ولی خیلی ها میگن خوش تیپه؟😊
- ولی این شیوه لباس پوشیدن اسلامی نیست.در شأن یک مسلمان نیست که اینطوری لباس بپوشه.از نظر اخلاق اجتماعی هم اینطور لباس پوشیدن مناسب نیست.😑به همون دلایلی که خانم ها باید مراقب باشن پوشش مناسب داشته باشن، آقایون هم باید مراقب لباس پوشیدن شون باشن.😕
-همین حرفها رو به خودش بگو. شاید از این جنبه بهش فکر نکرده باشه یا شاید خصوصیات خانم ها رو نمیدونه.😊
-شما بهش نگفتین؟
-نه.
-چرا؟🙁
-میخواستم تو بهش بگی چون میدونم تو یه جوری بهش میگی که خودش به این نتیجه برسه.😉
-ولی من نمیخوام باهاش رو به رو بشم.😒
دیگه بابا و مامان چیزی نگفتن...
هر دو شون میدونستن فکر کردن به کسی جز امین چقدر برای من سخته😞 و من فقط بخاطر خدا و #بخاطراوناست که دارم اینکا رو میکنم. هرروز و هرشب از خدا کمک میخواستم.
چند وقت بعد با محمد بیرون قرار گذاشتم... بهش گفتم:
_به بابا گفتم درموردش فکر میکنم.
-الان داری فکر میکنی؟!!بعد چند ماه که بهش جواب رد دادی؟!😕
-یعنی نا امید شده؟😟
-اونجوری که تو جوابشو دادی چه انتظاری داری الان؟😌😁
متوجه شدم داره الکی میگه.بلند شدم و گفتم:
_باشه.چه بهتر.پس دیگه حرفی نمیمونه.به مریم سلام برسون.خداحافظ.😊
دو قدم رفتم.صدام کرد.گفت:
_بیا بشین.حالا صحبت میکنیم.
برگشتم سمتش،بالبخند نگاهش کردم.فهمید سرکار بوده.اخمهاش رفت تو هم😠 بعد لبخند زد.نشستم.
بعد چند دقیقه سکوت محمد گفت:
_وحید پسر خوبیه.واقعا اخلاق خوبی داره. مسئولیت پذیر،با ادب،مهربون و بامحبت،دست و دل باز.
-اونوقت این دوست شما صفت منفی نداره؟😅
محمد لبخند زد و گفت:
_چرا،داره.خیلی پرروئه..نه پرروی بی ادب. اصطلاحا اعتماد به نفس زیادی داره.😁
یه کم که گذشت،گفت:
_وحید کارش خیلی سخته.😐
به من نگاه کرد:
_زهرا
نگاهش کردم.
-با وحید ازدواج نکن.😒
-بخاطر کارش میگی؟😟
-آره...امین سه بار رفت سوریه.که تو دو بارش رو همسرش بودی.ولی وحید کارش اینه. مأموریت زیاد میره.😕
-ماموریت هاشون فقط سوریه ست؟😟
-نه..اتفاقا اجازه نمیدن وحید خیلی بره سوریه. ماموریت سوریه رو امثال من میریم. ماموریت های سختتر و خطرناکتر و مهمتر رو به وحید میدن.
-یعنی مأموریت هاشون چجوریه؟😳چه جاهایی میرن؟ 😳چکار میکنن؟😳مربوط به چه موضوعاتی هست؟😳
-زهرا، من نمیتونم توضیح بدم.....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_هفتاد_وپنجم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
_زهرا،من نمیتونم توضیح بدم.خود وحید هم اجازه نداره برات توضیح بده.ماموریت هاش محرمانه ست.اونقدر محرمانه ست که خیلی هاشو منم نمیدونم...فقط همینقدر بهت بگم که تا حالا بارها تا دممرگ رفته و برگشته.
چشمهای محمدپر غم بود...
فهمیدم کار آقای موحد خیلی خیلی سخت تر از اون چیزیه که فکرشو میکردم.بعد سکوت طولانی گفت:
_زهرا...زندگی با وحید پر از تنهایی و دلشوره و اضطرابه برای تو.من دوست دارم تو یه زندگی آروم و معمولی مثل زن داداش داشته باشی نه حتی مثل مریم.😒زندگی با وحید از زندگی با من،خیلی سخت تره.
مدتی هر دو ساکت بودیم.گفتم:
_چرا اونطوری لباس میپوشه؟🙁
محمد باتعجب😟😳 به من نگاه کرد.گفتم:
_گذرا دیدمش☺️🙈
-اصلا شنیدی من چی گفتم؟!!!😠😳
-کی؟
-من به تو میگم با وحید ازدواج نکن تو از ظاهرش میپرسی؟!! یعنی با کارش مشکلی نداری؟؟!!😳
-من الان فقط دارم سعی میکنم بشناسمشون. بعدا جمع بندی میکنم.😊
محمد ناراحت شد.نفس بلندی کشید.گفت:
_قبلا هم خیلی بهت گفتم امین موندنی نیست که تو باهاش ازدواج نکنی.ولی تو گوش ندادی.... زهرا من نگرانتم.😒😥
-محمد
نگاهم کرد.
-این دنیا خیلی #کوتاهه. #سختی های این دنیا خیلی زود تموم میشه.من اگه بخوام از سختی های #زودگذر این دنیا بترسم آخرت مو باختم.
دیگه چیزی نپرسیدم.محمد اذیت میشد.
تا حالا هرچی از آقای موحد شنیده بودم خوب بود.ولی تو قلب من چیزی تغییر نمیکرد.🙁❣
چند وقت بعد تولد علی☺️🎂 بود...
با مامان رفتیم مرکز خرید تا هدیه🛍 بخریم. مامان گفت:
_زهرا،اونجا رو ببین.😊👈
با اشاره چشم جایی رو نشان داد.آقای موحد بود،.. با تلفن صحبت میکرد.دو تا خانم بدحجاب بهش نزدیک میشدن.
حواسش نبود.متوجه شون نشد.بهش سلام کردن.گفت:
_برید،مزاحم نشید.😠
خنده م گرفته بود.😅محمد راست میگفت.اونا هم سمج بودن.آقای موحد تلفنش رو قطع کرد و میخواست سریع ازشون دور بشه.مامان گفت:
_الان وقت خوبیه که باهاش حرف بزنی.
با تعجب به مامان نگاه کردم.مامان جدی گفته بود.سرمو انداختم پایین.😔هنوز هم نمیخوام باهاش رو به رو بشم.
با خودم گفتم باشه خدا، #بخاطرتو،بخاطر امر به معروف.
سرمو آوردم بالا.آقای موحد داشت میومد طرف ما ولی متوجه ما نبود.مامان گفت:
_آقای موحد
آقای موحد ایستاد.نگاهی به مامان کرد،نگاهی به خانم های بدحجاب،نگاهی به من.خجالت کشید. سرشو انداخت پایین و سلام کرد...
کت و شلوار تنگی پوشیده بود با تیشرت.به زمین نگاه کردم و رسمی گفتم:
_سلام.
با شرمندگی جواب سلاممو داد.مامان باهاش احوالپرسی میکرد.آقای موحد هم بدون اینکه به ما نگاه کنه با احترام جواب سوالهای مامان رو میداد.مامان نگاهی به من کرد بعد به آقای موحد گفت:
_عجله دارید؟😊
-نه.وقت دارم..امری دارید درخدمتم.☺️✋
مامان گفت:
_پس بفرمایید روی این نیمکتها بشینیم.
با دست به دو تا نیمکتی که نزدیک هم بودن اشاره کرد. بعد خودش رفت سمت نیمکتها.منم بدون اینکه به آقای موحد نگاه کنم،دنبال مامان رفتم.
آقای موحد هم با فاصله میومد.وقتی من و مامان نشستیم گفت:
_من الان میام،ببخشید.☺️
چند دقیقه بعد با سه تا شیرکاکائو🍻🍺 داغ اومد.
یکی برداشت بعد سینی رو به مامان داد و با فاصله کنار مامان نشست.
مامان گفت: ....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#سلام_امام_زمانم
طالبِ خـــونِ خـــدا، مَتـى تَرانا وَ نَراكَ
يابنَ مِصبــاح الهُدي، مَتـى تَرانا وَ نَراكَ
چه شـود با تو كنم گريه سرِ قبرِ حسين
در مـــــزار شهـــــدا، مَتــى تَرانا وَنَراكَ
*🕊️_زیارت نامه شهدا* 🕊️
*💞 بِسمِ رب الشهداء*
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
*شـــادی روح شـــــهــداصــلــوات🌹🌹*
🏴🥀🏴
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c