خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان شهید دکترچمران
👇
🍃قسمت سی و چهارم: آزادسازی دهلاویه
در ستاد جنگ¬های نامنظم، جلسه¬ای تشکل شده بود برای یک عملیات خیلی خیلی مهم، طبق معمول همه آمده بودند. این بار در این جلسه قرار بود تمام توان قوا به میدان بیاید. اعلام شد هر کس هر چه در توان دارد به میدان بیاورد. من در جلسه با ارائه توان نیرویی و امکانات در اختیار، عنوان کردم نیروهای جنگ های نامنظم همه آماده هستیم. طبق نقشه، منطقه وسیعی به وسعت دهلاویه باید آزاد می¬شد. با آزاد سازی دهلاویه چند شهر از تیررس توپخانه دشمن خارج می¬شد.
پس از پیروزی در ارتفاعات تپه¬های الله اکبر، دکتر چمران اصرار داشت نیروهای جنگ های نامنظم، قبل از این¬که دشمن در منطقه استحکامات ایجاد کند، خود را به بستان برسانند. ما باید دهلاویه را از دست دشمن خارج می¬کردیم. فرماندهی این عملیات به سردار دلاور اسلام، سرهنگ رستمی واگذار شد. از نظر دکتر مصطفی چمران، سرهنگ رستمی در نوع خود، برای دشمن بسیار خطرناک و در جنگ بسیار شجاع و بی همتا بود.
برای سهولت در امر عملیات، ابتدا باید پلی روی کرخه زده می¬شد و این پلی از ابتکارات بی بدیل خود فرمانده بزرگ اسلام دکتر چمران بود. این پل را خود دکتر طراحی کرده بود. برای ساختن پل از الوارهای چوبی و تیوب لاستیک ماشین استفاده شد که باید بهم می چسبانیدند، قدرت پل باید به حدی بالا می¬بود تا تانک¬ها و خودروها از روی آن عبور کنند. این پل قبل از عملیات روی "رود کرخه" زده می¬شود.
دکتر مصطفی چمران باید از جلسه شورای عالی دفاع برمی¬گشت تا "هماهنگی¬های قبل عملیات" در تاریخ ۲۹ و 30 اردیبهشت سال شصت با تمام توان با فرماندهی سرهنگ رستمی انجام می شد. بامداد اول خرداد، به سمت دشمن در حال پیشروی بودیم. دشمن هم طبق معمول به خاطر این¬که کمتر تلفات بدهد در حال فرار بود و به سرعت عقب نشینی می¬کرد. ما هر چه جلو می¬رفتیم از دشمن خبری نبود. دشمن آن¬چه را توانسته بود با خود برده بود. مقادیر زیادی هم مهمات و سلاح جا مانده بود. خاکریزها یکی پس از دیگری فتح می¬شد و رزمندگان دلاور اسلام، پشت خاکریزها مستقر می¬شدند. در سحرگاه ۳۱خرداد ماه فرمانده رشید سرهنگ رستمی بر اثر اصابت گلوله های خمپاره به شهادت رسیدند.
کل منطقه ساعتی از حرکت ایستاد. کسی به عنوان فرمانده نداشتیم، تعیین تکلیف کنیم. دکتر مصطفی چمران باید فرمانده دیگری را جایگزین ایشان به منطقه اعزام می¬کرد. سرهنگ مقدمی باید به جای سرهنگ رستمی می آمد. تاریخ ۳۱ خرداد شصت روز پرپر شدن رزمندگان اسلام بود. همه رزمندگان در حال آسمانی شدن بودند. ما به عنوان مسئولین گروهان وگردان¬ها، در شوک شهادت سرهنگ رستمی بودیم. فرمانده بزرگی را از دست داده بودیم. دکتر مصطفی چمران از شهادت سرهنگ رستمی به شدت ناراحت شده بود. نیروهای ستاد چریکی جنگ¬های نامنظم را یک غم بزرگ فرا گرفته بود. ما نه یک فرمانده بلکه یک پدر و یا یک دوست صمیمی را ازدست داده بودیم. همه مات و مبهوت مانده بودیم. هیچ¬کدام از نیروها حال سر پا ایستادن را نداشتند. همه زانوی غم در بغل گرفته بودند.
این¬جا لازم می¬دانم یکی از دلاوری¬ها و رشادت¬های رزمندگان جنگ¬های چریکی نامنظم شهید دکتر چمران را که از خود به یادگار گذاشتند را بیان کنم. در یکی از شب¬های پر حماسه در دهلاویه، ما مجبور بودیم خط را به هر نحو ممکن حفظ کنیم تا نیروی کمکی برایمان برسد. دوازده نفر مثل شیر، در دو کیلومتر خط، در مقابل دشمن ایستادگی می¬کردند، این خط پدافندی در منطقه دهلاویه قرار داشت و طی عملیاتی که "طراح" نام گرفته بود، از دست دشمن آزاد شده بود. این دو کیلومتر خط در شب آخر، صحنه منازعه سربازان کفر و اسلام شده بود. رزمندگان اسلام با چنگ دندان از کیان مرزهای اسلام داشتند دفاع می¬کردند. نیروها یکی از پس دیگری به شهادت می¬رسیدند، کار به جایی رسید که اکثر نیروها در اثر خستگی خوابشان برده بود. من در آن شب سلاح¬ها را با فاصله ۱۰۰متر روی خاکریز مستقر کردم، مثل تیربار، نارنجک تفنگی ژ۳ ، آر. پی¬چی.7 ، خمپاره ۶۰ و۸۰ و سلاح¬های سبک و به نیروها فرمان دادم: بدوند تا هرکسی با چندین سلاح شلیک کند. تا دشمن متوجه کمبود نفرات و سلاح نشود.
از ساعت ۱۲شب تا صبح می دویدیم و به سمت دشمن شلیک می¬کردیم و همه این چند نفر تا نزدیکی نماز صبح از خستگی بریده بودند. برخی در اثر خستگی خوابشان گرفته بود و چند نفر هم خوابیدند. اما زمان، زمان خواب نبود. من هم¬چنان می دویدم و تیر اندازی می¬کردم. در حالی که توانی برایمان نمانده بود. یک بار در حال دویدن خوردم به یکنفر و افتادم، وقتی در تاریکی شب دقت کردم، دیدم آن رزمنده دکتر چمران است. او هم مثل یک قهرمان و دلاور داشت می¬دوید و شلیک می¬کرد و کل خط را پوشش می¬داد. من افتادم خوابم برد. آفتاب زده بود، چشمانم را باز کردم، دیدم دکتر مصطفی چمران
هم چنان این دو کیلومتر خاکریز را می¬دود و شلیک می¬کند. او در حالی¬که در اثر دویدن زیاد تا مچ پاهایش در خاک¬ها فرو می¬رفت، به روی دشمن آتش می¬ریخت، و این¬چنین خط را تا صبح نگه داشته بود. کم کم نیروهای باقیمانده بیدار شدند. دفاع از خط پدافندی را ادامه دادیم تا ساعت ۱۲ ظهر که نیروی کمکی رسید. ۷ نفر از ما آسمانی شده و بقیه مجروح شده بودند. سؤال اینجاست آیا به غیر از کمک خداوند مگر می¬شود با ۱۲ نفر آن¬هم با سلاح سبک و در مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کرد؟ این یک حماسه بود که نیروهای جنگ های نامنظم دکتر چمران در دهلاویه روی خط پدافندی خلق کردند.
آتش دشمن سنگین بود. همه جا زیر آتش دشمن بود. دکتر مصطفی چمران سرهنگ مقدمی دیگر فرمانده را به منطقه احضار کرده بود. مثل ظهر عاشورایی بود یاران یکی یکی می¬رفتند عباس حسین(ع)، رستمی به شهادت رسیده بود. دکتر چمران هر لحظه به شهادت نزدیک و نزدیک¬تر می¬شد. جمعی از رزمندگان در کانالی جمع شده بودند. دکتر، شهادت سرهنگ رستمی را به همه تبریک و تسلیت گفت و این جمله را در وصف شهید رستمی گفت: خداوند شهید رستمی را دوست داشت، برد. اگر ما را هم دوست داشته باشد می¬برد.
🌺🍃🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ادامه دارد...
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان شهید دکتر چمران
👇
🍃قسمت سی و پنجم: وداع با دکتر چمران
وقتی سخنان دکتر مصطفی چمران در باره شهادت سرهنگ رستمی به پایان رسید و به خاطر علاقه زیادی که نیروها به دکتر چمران داشتند، گردا گرد او جمع شده بودند. هر کسی سئوالی می پرسید. اوضاع منطقه اصلا خوب نبود. دشمن از اول صبح مثل همیشه، منطقه را با گلوله های خمپاره می¬کوبید. سخنان دکتر چمران به اتمام رسید و از بچه¬ها نفر به نفر داشت خدا حافظی می¬کرد. رزمندگان را در آغوش می¬گرفت می بوسید. بچه ها گریه می¬کردند انگاری همه احساس می¬کردیم، نه همه داشتیم به یقین می رسیدیم، این خدا حافظی، آخرین خدا حافظی دکتر چمران است. چون از نوع خدا حافظی پیدا بود. من را در آغوش گرفت و صورتم را بوسید و گفت: علی جان حلال کن، ما هم داریم می¬رویم. من زدم زیر گریه گفتم: آقای دکتر نفرمائید، شما حالا حالا هستید. این جنگ به شما نیاز دارد. همه نیروهای جنگ¬های نامنظم حاضر بودیم صدها بار شهید بشویم ولی دکتر برای همیشه بماند.
وقتی دکتر چمران با همه خدا حافظی کرد، شدت گلوله باران دشمن زیاد شد. فرمانده جدیدی که کنار دکتر چمران قرار داشت، سرهنگ مقدم بود که به جای شهید رستمی قرار بود ما را فرماندهی کند. گلوله خمپاره های دشمن داشت به اطراف خاکریز اصابت می¬کرد. دکتر چمران دستور داد از این¬جا که من ایستاده¬ام کسی جلوتر نرود. چون فاصله ما تا دشمن خیلی کم بود. و به راحتی آن¬ها ما را میدیدند و هم ما آن¬ها را می¬دیدیم. در اثر این گلوله باران شدید خمپاره ها مخصوصاً خمپاره ۶۰ که نه صدا دارد و نه سوتش را می¬شنوی، مثل باران بر سر ما ریخته می¬شد.
در همان لحظه دکتر چمران به نیروها اعلام کرد همه پراگنده بشوند و با فاصله زیاد از همدیگر سنگر بگیرند. دو نفر فرمانده درکنار دکتر چمران قرار داشتند. ناگهان خمپاره ۶۰ دشمن داخل سنگر دکتر چمران و این دو نفر فرمانده خورد و منفجر شد. هر سه نفر در لحظه اول شدیداً مجروح شده بودند. سرهنگ مقدم و همراه او در دم شهید شدند و دکتر چمران ترکش به سر و صورت و سینه اش خورده بود. من دویدیم به سمت او دیگر باران گلوله های خمپاره دشمن اصلا برایم مهم نبود. همه تلاشمان نجات فرمانده بود. سعی کردیم او را چند نفری به داخل آمبولانس برسانیم. هنوز دکتر نفس اش می آمد، آمبولانس با تمام سرعت راه افتاد تا دکتر را به بهداری و از آن¬جا به بیمارستان برساند. دیگر نفس فرمانده بالا نیامد، عطر شهادت فرمانده ما دکتر چمران منطقه را گرفت و غم فرمانده بزرگ اسلام، ما را به سوک نشاند.
من باید در منطقه می¬ماندم چون هیچ¬ فرمانده دیگری نبود، نیروها را در منطقه حفظ کند. نیروها روحیه خود را از دست داده بودند. همه می¬خواستند منطقه را ترک کنند. من مسیر گلوله خمپاره¬ای که باعث شهادت دکتر چمران و یارانش شده بود را دیدم، از سمت خودی بود. چون تکاوری که به ما آموزش خمپاره داده بود گفته بود: اگر خمپاره ای شلیک شد بعد از زمین خوردن گلوله می¬توانید تشخیص بدهید این گلوله از کدام سمت آمده است. به این طریق که گلدان خمپاره زمین می¬خورد ته گلدان خمپاره هر سمتی باشد سمت شلیک همان طرف است. من مسیر گلدان را به سمت نیروهای خودی که پشت سر ما بودند، تشخیص دادم.
دکتر چمران فرمانده ما هم این¬چنین به شهادت رسید و شهدای شاخص عملیات دهلاویه از دل خاک این عملیات بیرون آمدند و به جمع ستارگان آسمانی پیوستند. ما ماندیم و شهدا رفتند، ما ماندیم و کوله باری از مسؤولیت سنگینی که شهدا بر دوش ما نهادند و رفتند.
🌺🍃🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ادامه دارد...
*متاسفانه ساعتی پیش یک فروندجنگده اف ۵ نیروی هوایی روی منطقه ای در تبریز سقوط کرد و هردو خلبان که از بهترین خلبانان تبریز بودند سوختند و به شهادت رسیدند. خلبانان امکان پریدن به بیرون را باچتر داشتندولی چون منطقه مسکونه ی بوده از خودگذشتگی کردند و هواپیما را به یک مجتمع ورزشی که خالی از نفر بود هدایت کردندو امکان اجکت پیدا نکردند و به شهادت رسیدند. تسلیت به جامعه محترم نیروی هوایی ، همکاران وهمرزمان و عموم مردم قدر شناس 🖤🖤🖤🖤*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*📸 تصویر دو خلبان شهید سانحه سقوط جنگنده*
*▪️سرهنگ دوم صادق فلاحی از استادخلبانان پایگاه هوایی شهید فکوری تبریز و یکی از خلبانان جوان این پایگاه در سانحه سقوط جنگنده صبح امروز به شهادت رسیدند.😭* 🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از بچه های نسل سلیمانی
قال امیر المومنین علیه السلام :
انّ الموتَ طالبَ حثیت لایفوته المُقیم و لا یعجزه الهارِب انَ اکْرم الموتَ القَتْل.🌷
حضرت علی علیه السلام فرمود :
مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است
((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند،
گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.
#نهج_البلاغه ، خطبه123
🔸شهدا، مرگ را به سخره گرفته اند، تا ما به حقارت دنیا بخندیم.
🔸شهدا، حیثیت خون را فریاد زدند، تا ما گوشت و پوستمان را از جرعه عطش و شور بپرورانیم.
🔸شهدا، همه تعلقات را از خود بریدند، و خود را مسافر آسمان کردند، تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات کرده باشند و راز آزادی را بریدن از خویش ثبت نموده باشند،
و....سلام برشهادت که بزرگ ترین نتیجه حرکت است.
#مصاحبه دنباله دار از.......
قسمت اول
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
1400 /12/2
#شهید_مصطفی_صدرزاده #مصاحبه #همسرانه #حرم_حضرت_زینب #سوریه #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_رحمان_مدادیان #گروه_فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #شهید_ابراهیم_هادی #حجاب #محجبه #دخترونه #دوشنبه_های_امام_حسنی
https://www.instagram.com/p/CaPiQ-OotoG/?utm_medium=share_sheet
📝 #یادمون_باشه
بقیه مواظبند کاری نکنن به شما بربخوره؟
بقیه نگرانند نکنه شما رو نادیده بگیرند و بهتون بربخوره؟
بقیه مواظبند جلوتر از شما راه نرن، چون بهتون برمیخوره؟
بقیه جرأت ندارن بهتون انتقاد کنند، چون بهتون برمیخوره؟
بقیه شما رو در جایی که ضرورت هم نداره، دعوت میکنند، تا بهتون برنخوره؟
بقیه تلفن زدنهاشون به شما، منظم و سرِ وقته، چون اگر دیر کنند، بهتون برمیخوره؟
و .....
سؤال مهم؛
۱ـ احترام بقیه به شما، از سرِ محبت، دلتنگی، عشق، و محبوبیت شماست؟
۲ـ یا بخاطر اینکه نگرانند، اگر نادیده گرفته بشید، بهتون برمیخوره، و برای در امان موندن، از انقباضات روحی شما که ناشی از این اتفاق هست، خودشون رو ملزم به رعایت احترام میدونند؟
اگر شما از گروه اوّلید؛ که الحمدالله... وجود مبارکی دارید.
اما اگر از گروه دوّمید؛ اوضاع اصلاً خوب نیست!
اصولاً انسانهای #متوقع ، هرگز در جذب قلوب دیگران، موفق نیستند؛
حتی اگر ظاهراً مورد احترامشون باشند!
اگر احترام، از قلب صادر نشه؛
بر قلب هم، فرود نمیاد
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#از_همان_دعاهای_مادرانه 💫
دعای حضرت مادر در روز #دوشنبه؛
ـ خدایا به ما توان بده ، به عبادتت بایستیم ،
کلامت را در کتابت بفهمیم ،
و حکمت فرمانهای تورا درک کنیم ،
خدایا بر محمّد و آلش درود فرست،
و ما را در مقابلِ قرآن قرار نده ،
و قدمهایمان را بر صراط (حرکت در راه تو) نلرزان،
و چهرهی تمام_نورِ محمّدت (ص) را از ما برمگردان!
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ـ
ـ
احمد اخلاق عجیبی داشت؛
از احوال سربازها میپرسید،
ازجای خوابشان ، ازخوراکشان...
این اخلاق مال حالا نیست؛
توی جبهه هم همینطور بود...
اعتقاد داشت هر که در خط جبهه جلوتر باشـد،
غذایش باید بهتر از کسی باشد که عقب تر است.
سنگر مستحکم مال خط مقدم بود،
نه مال پشت جبهه..!
#کمیباشهدا 🕊
#شهید_احمدکاظمی♥️
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بسم اللّه🌹
اگرچه چشم گناهکار بعضی از خبرنگارها در راهپیمائی ها دنبال چهره ی گناهکار برخی افراد می گردند تا آنها را مخابره کنند !
اما هرگز به حول و قوه ی الهی ، نمی توانند شیعیان باهوش را فریب دهند
🌳 چون یاران انقلاب اسلامی می دانند که ذات اصلی و اصالت راهپیمائی های نظام اسلامی برپایه ی شرکت مؤمنان به قرآن و طرفداران حیا و حجاب خواهران و پاسداران غیرت مردانه ی برادران است 🌳
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam
@sadrzadeh1
@abalfazleeaam
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_رحمان_مدادیان
#گروه_فرهنگی_مجازی_هادی_دلها