eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘اَللّٰہُـمَّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘: ♥️🤚 صبحم شروع می شود ✨ آقا به نامتان ‌ روزیِ من همه جا ذکر نامتان صبح علی الطلوع ✨ سلام بر شما من دلخوشم به جواب سلامتان 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌱 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خواستیم با حرفهایمان ، راه را ادامه دهیم؛ اما دیدیم راه شهدا، "رفتنی" ست! نه گفتنی!!😔 🔹این زندان دنیا، این گناهان بی شمارمان، آخر لنگ می کند پای رفتن را...😭 پـــ🕊ـــر گشودنم آرزوست! 🔸 🔹روزتان ❣ شهدایی 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
از گمنامی نترس! از اینکه اسم و رسمی نداری، از کارهای کرده ات به نام دیگری، از بی تفاوت بودن آدم ها، از تنهایی ات در عین شلوغی ها، غمگین مباش که گمنامی، اولین گام برای رسیدن است! شهید ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان گردان سیاه پوش راوی (خواهر شهید) قسمت سی وهفتم میداد. جای همه را کنار هم توی هال میانداخت و میگفت: »دلم میخواد این روزهای آخر، پیشتون باشم.« تندتند دست آقاجان را میبوسید و پیشانی عزیز را. از من هم خواسته بود که آن چند روز با بچه هایم خانه ی آقاجان بمانیم. عزیز سربه سر ناصر میگذاشت و میگفت: »ناصر اگه توی این عملیات که میگی قراره برید عراق رو بگیرید، راه کربلا باز شد، مدیونی که من رو زیارت نبری.« ناصر مثل همیشه با لبخند ملیحی گفت: »ان شاءالله راه کربلا رو هم بچه ها باز میکنن. ولی عزیز جون من برم زیارت قبر امام حسین بهتره یا برم خود امام رو از نزدیک ببینم؟« منظورش را فهمیدم. به قول بچه بسیجیها با این کارها و حرفهایش حسابی نوربالا میزد. دلم به شور افتاده بود، ولی به کسی نمیتوانستم حرفی بزنم. روزی که دوباره میخواست اعزام شود، گفتم: »ناصر میشه نری و بمونی؟« با خوشحالی گفت: »نه خواهرم. من غیرت دارم. نمیتونم بذارم بعثیها بیان کشورم رو بگیرن و به ناموسم تجاوز کنن. باید برم. برام وظیفهست.« جلال آن موقع در جهاد بود و مسئول اعزام نیروها به جبهه. بعد از آنکه ناصر را راه انداخته بود، شب در خانه تعریف کرد: »امروز علی شاهرضایی خیلی اصرار کرد که با ناصر اعزامش کنم. رفتم به ناصر گفتم، ولی ناصر گفت که شاهرضایی باید قزوین بمونه. ازم خواهش کرد که اجازه ندم شاهرضایی اعزام بشه.« با تعجب گفتم: »چرا جلال؟ ناصر که شاهرضایی رو خیلی دوست داره.« جلال گفت: »نمیدونم خواهر! ناصر که رفت، شاهرضایی خیلی ناراحت شد و رفت خونه شون.« این جریان را که جلال تعریف کرد، دلشورهام بیشتر شد. جلال ادامه داد: بچه ها رو امروز از سپاه خیابون نادری اعزام کردیم. بنده خدا ناصر وقت نکرد ناهار بخوره. نون خشک بالای کمد رو برداشت و یه کم خورد. گفتم برم برات غذا بیارم. گفت وقت نیست داداش، دیگه باید برم.« گفتم: »الهی بمیرم براش. خیلی دوست داشتیم بیاییم راهش بندازیم، ولی صبح کلی همهمون رو قسم داد و گفت که نیاید.« *** تلفن خانه زنگ زد. گوشی را برداشتم. ناصر بود. خوشحال شدم که صدایش را میشنیدم، ولی حرفهایش و لحن و آهنگ صدایش دلم را خالی کرد. با همه صحبت کرد. یکییکی از همه حلالیت خواست. گفت که شب عملیات است. فردای آن روز بیقراریم بیشتر شد. به خانه ی آقاجانم رفتم. فهمیدم که ناصر به تک تک اعضای خانواده حتا مرتضی نبوی پسرداییم در تهران هم زنگ زده و حلالیت خواسته. جرأت نداشتم به کسی چیزی بگویم. صلوات میفرستادم تا آرام شوم. عصر، فرح به خانه ی آقاجان آمد. با چشمانی قرمز و بادکرده. من را کناری کشید و گفت: »حشمت، من فکر میکنم که ناصر شهید شده.« گفتم: »چرا این فکر رو میکنی؟ ناصر دیشب زنگ زده و حالش خوب خوب بود.« فرح گفت: »آره. دیشب به من هم زنگ زد، ولی نصف شب با دلشورهی شدید، یکدفعه از ً خواب بیدار شدم. عکس ناصر که روی دراور بود، کاملا نورانی شده بود. جیغ زدم. محمدرضا با جیغ من بیدار شد. گفتم که عکس ناصر روشن شده بود. محمدرضا یک لیوان برام آب آورد و آرومم کرد. گفت تو دائم به فکر ناصری، خیالاتی شدی.« گفتم: »شوهرت راست میگه عزیزم. ناصر حالش خوبه.« نمیتوانستم ادامــه دارد.... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
رمان گردان سیاه پوش راوی (خواهر شهید) قسمت سی هشتم به فرح بگویم که حال خودم از تو بدتر است. فرح با گریه ادامه داد: »آخه همه اش این نیست. صبح که رفتم پایین پیش مادرشوهرم، مریم خواهرشوهرم، بهم گفت: زنداداش، دیشب نصف شب یه نور اومد توی اتاق شما و بعد هم رفت.« این را که فرح گفت، دیگر نتوانستم خودداری کنم و بغضم ترکید. من هم همراه فرح گریه کردم. کمی که گذشت، سعی کردم آرام شوم. گفتم: »اون نور که نمیتونه نشانه ً ی شهادت ناصر باشه. اون حالش خوبه. حتما کار خوبی کردی که خدا با اون نور خواسته بهت نشون بده.« سعی کردم با حرفهایم فرح را آرام کنم. دیگر مطمئن شده بودم که ناصر شهید شده، ولی این راز را در دلم نگه داشتم. نتوانستم به خانه مان بروم. چند روز در خانه ی آقاجان بودم که یک روز ِ کسی در خانه را زد و آقاجانم بیرون رفت. وقتی آقاجانم برگشت، رنگ به صورت نداشت. فهمیدم که خبر شهادت ناصر را شنیده است. حرفی نزد. وضو گرفت و تسبیح به دستش گرفت. هر وقت خبر بدی به او میدادند یا اتفاقی میافتاد، برای آنکه آرام شود، نماز امام زمان)عج( میخواند. نمازش که تمام شد، سرش را به سجده گذاشت و های های گریه کرد. کمکم همه ی اعضای خانوادهی سیاهپوش، شهادت ناصر را فهمیدند و سیاهپوش شدیم. جواد کنارم آمد و به من گفت: »خواهر، راستش من چند روزی هست که میدونم ناصر شهید شده. حسن حقشنو بهم گفت که ناصر مفقودلااثر شده. ناصر آخرین شب بهم زنگ زد و حلالیت خواست. توی نیروگاه شهید عباسپور تهران بودم. وقتی گفتن برادرت پشت خطه، تعجب کردم. ناصر ازم حلالیت خواست و بعد گفت: داداش به فلانی هفده هزار تومن بدهکارم. رفتی قزوین، لطفا پولش رو بده. دلم نمیخواد حقالناس گردنم باشه. بهش گفتم: خودت ان شاءالله سلامت برمیگردی و بدهیت رو میدی.« جلال هم که صحبت من و جواد را شنید، کنارمان آمد و گفت: »راستش من هم فهمیده بودم. همون شب که به همه زنگ زده بود و حلالیت خواسته بود. نصف شب عملیات بیتالمقدس مرحله ی اولش شروع میشه و گردان ناصر اولین گردانی بودن که جلو میرن. همون شب شهید میشه.« همینطور که اشک میریختم، گفتم: »جواد به تو حقشنو گفته که ناصر مفقودالااثره؟ یعنی چی؟« جلال که دید رنگ من پریده، گفت: »ناراحت نباش خواهر. جاشون مشخصه. ناصر هم با اینکه فرمانده گردان بود، با یکی از گروهانها جلو رفته و همهشون شهید شدن. چون زیر آتش دشمن بودن، بقیه بچه های گردان نتونستن جلو برن و بدنهاشون رو بیارن.« کمال هم به جمع ما اضافه شد و رو به جلال گفت: »شنیدم علی شاهرضایی رفته دنبال ناصر. راسته؟« جلال گفت: »بله. خودم اعزامش کردم. تا از بچه ها شنیده بود که ناصر شهید شده و پیکرش رو عقب نیاوردن، به من گفت که اعزامش کنم. خیلی اصرار کرد و نتونستم جلوش رو بگیرم. گفت اگر من رو نفرستی جلو، خودم میرم.« همه نگران عزیز و آقاجان بودیم. عزیز بیقراری نمیکرد. اما سکوت آقاجان ً از همه چیز بدتر بود. کاملا میدانستم که خبر شهادت ناصر کمرش را شکسته است. خبر شهادت گروهان ناصر در کل قزوین پیچیده بود. به قدری ناصر در قزوین فعالیت کرده بود و کار مردم را راه انداخته بود که همه او را میشناختند. فریده که در آبیک معلم بود، توسط همکارانش خبردار شد. از آبیک او را به ادامــه دارد... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاههایتان ... تسبیح ذکرخداوند بود...✨ که اینگونه دلنشین مانده است😍 صبح دلنشینی میشود با نگاه شما📿 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حجاب زمانی زیباست که با عجین شده باشد. 🍂 حیا که نداشته باشی چادر سیاه هم محجبه ات نمیکند. ✋️حضورمان درفضای مجازی بی فایده است اگر ندانیم دشمن حیائمان را نشانه گرفته است 🔥 به من محجبه نمیگویدچادرت را بردار چون میداند اواین کار رانخواهم کرد. 🙆میگویدعکست را درمعرض دید نامحرم قرار بده. 👫 میگویدشوخی وصحبت بانامحرم دراین فضا اشکالی ندارد. 🙈 میگوید با نازو ادا صحبت کردن درپست ها ونظرها بی اشکال است. 😎 میگویددلبری ازپسرهای مذهبی درفضای مجازی اشکالی ندارد. ❌ میگوید توعکسی که میخواهی را بگذار. ❌ طوری که دوست داری صحبت کن. ❌ بیخیالِ حیا وعفتت. ✍️ واینطور میشودکه کم کم شاهدکم شدن حیائمان میشویم... و امان ازروزی که حیا برود... تقوا_در_دنیای_مجازی دلبری_نکنیم ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانوی خوبم !😌 فلسفـه حجاب تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!🙃 که اگر چنین بود ، چرا خدا تو را با حجـاب کامل به حضورمی‌طلبددر عاشقانه ترین عبادتت؟😌 جنـس تو با حیـا خلق شده...😇 ;رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است; 💔 ⛔️ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
[ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ ]
شهیدانه تا شهادت 🕊: و می گفت: دلم میخواد منم برم سوریه! آخه ینی چی!؟ منم میخوام برم[😭] باید برم سرم بره! گفتم خواهرم: این عشق تورا ب حضرت زینب(س) می ستایم ... و درک میکنم.. اما باور کن! این چادر مشکی شما ... این یادگار مادرم زهرا (س) .. بوی شهادت میدهد . همین که با چادر مشکی ات در این خیابان های آلوده ب گناه ... این شهر ... قدم برمیداری.. همین ک وقتی به نامحرمی میرسی سرت را زیر می اندازی ... همین که چادرت ... این برترین حجاب .. را ب رخ مردان بی غیرت میکشانی ... و با زبان بی زبانی ات میگویی هنوز هم هستند مردان با غیرتی که سر زنان شان چادر است... . باور کن لحظه لحظه قدم هایت جهاد است ... شهادت است ... . خواهرم شنیده ای سخن آن شهید عزیز را ک میگوید ... دشمن و استعمار .. از سیاهی چادرت بیشتر از سرخی خونش میترسد؟ . حواست هست نصف دنیا صف کشیده اند تا چادرت را حیایت را ...حجابت را ... چادر فاطمی ات۰۰ مکتب زهرایی ات را صبر زینبی ات را از تو بگیرند .... .میخواهد از تو بگیرند هویتت را تا دیگر نتوانی مانند حضرت زهرا ... فرزندانت را همچون حسن (ع)و حسین (ع) تربیت کنی.. . تو اینجا با چادر سیاهت .. تنه دشمنان را ب لرزه در می آوری ... دشمن را میترسانی و میگویی: هنوز هم هستند مادرانی که تربیت میکنند پسرانی شهید را... چادر آداب دارد ... آدابش را که شناختی... وابسته اش میشوی...[😍] 〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ╔━━━━๑ღ♥ღ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌∞♥∞ محمد بن مهزیار عموی علی بن مهزیارکه این روزها در سرود زیبا و ملکوتی «» بر سر زبان میلیون ها کودک و نوجوان ایرانی تکرار می شود کیست⁉️ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 ❣ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شهیدانه تا شهادت 🕊: 😅 یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود...😍 برای خودش یه قبری ڪنده بود. 😍 شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد.😊 ما هم اهل شوخے بودیم یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم توی عقبه...😝 گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم‌! خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂 با بچه ها رفتیم سراغش... پشت خاڪریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصے نافله ی شب مے خوند.😍 دیگه عجیب رفته بود تو حال! 😉 ما به یڪے از دوستامون ڪه تن صدای بالایـے داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه صدا توش بپیچه و به اصطلاح اڪو بشه، 😂 بگو: اقراء یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!😂 رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : باباڪرم بخون 😂😂😂😂😂😂😂😂 شادی روح پاک شهدا صلوات♥️ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌟: گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن انچنان جای تو خالیست صدا می‌پیچد... حاج_قاسم ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شهیدانه تا شهادت 🕊: ✨لپ تاپم رو روشن کردم و افتادم تو کوچه پس کوچه های اينترنت...😊 چند تا کوچه رو که دور زدم، يهو ديدم آژير آنتی ويروس به صدا دراومد ؛ فهميدم ويروس گرفته 😕 سريع ويروس رو از بين بردم تا به سيستمم، آسيبی نرسونه ... کارم که تموم شد به حال خودم خنديدم. "البته از اون خنده ها "خنده ی تلخ من از گريه غم انگيز تر است"!😔 با خودم گفتم: کاش اينقدر که هوای لپ تاپت رو داری، هوای خودتم داشتی😓 کاش وقتی گناه ميکردی و آژير دلت داد ميزد که: خطر.. خطر..!!😔 دلم به حال خودم سوخت...!!😓 تازه فهميدم خيلی وقته گناهها، آنتی ويروس دلم رو هم خفه کردند😔 اما خوش به حال اونايی که آنتی ويروس دلشون اورجيناله و هر روز با وصل شدن به آپديتش ميکنن ...🌹 خوش به حال اونايی که هر شب رفتاراشون رو مرور می کنن واگر گناهی ناخواسته وارد دلشون شده با آنتی ويروس نابودش ميکنن🚫 يه آنتی ويروس خريدم به نام " استغفار " از ته دل گفتم: "استغفرالله ربی و اتوب الیه.... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🕊• . پدر شھیدے کہ آقاابراهیم پیدایش کرده بود آمد و گفت پسرم گفته : " از آقا ابراهیم ناراحتم!... وقتی گمنام بودم حضرت فاطمہ‌الزهراۜ بھم سرمیزد. الان دیگه از این خبر ها نیست... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🕊 عطر تولد شهید می آید لحظه تولدت شروع پرواز است برای پرستوها و خاطرہ ماندنی برای تمام آسمانها تولدت مبارک برادرشهیدم💐 به یمن آمدنت کوچه ها چراغانی است .. ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝