eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.6هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🌷سلام برشهیدان🌷* *همانهائے ڪه نام مبارڪشان قوّت قلب گــ🌷ـل لاله است.* *ڪسانے ڪه ترنّم گفته هاشان زینت بخش فڪه وطلائیه ولطافت ڪلامشان نوازشگرآسمان شهرمےشد.* *سلام برشهداے مظلوم وغریب هشت سال دفاع مقدس وشهداے مدافع حرم* *📎سلام برآلاله هاے پرپرشده سپاه* *بادل وجانم میخوانم:*     *🕊زیارت "شهــــــداء"🕊* *🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺* *🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَولِیاءَ اللہ وَاَحِبّائَهُ* *🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَااَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ* *🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصَارَدینِ اللهِ* *🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَرَسُولِ اللہِ* *🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ* *🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ* *🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ* *🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَاَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَاُمّے طِبتُم وَطابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَفُزتُم فَوزًاعَظیمًافَیالَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَمَعَڪُم...🍃🌹🍃 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘اَللّٰہُـمَّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ 💚 همین که به هر بهانه دلم تنگِ توست، یعنی عشق ... "امام زمانم دوستت دارم" ▪️تعجیل در ظهور صلوات ▫️اللهم عجل لولیک الفرج ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علی من الاجابه تحت قبته... از ازل قرعه عشقت به من افتاد حسین همه ذرات وجودم شده فریاد حسین از همین فاصله ی دور سلامم بپذیر که خراب تو شدم خانه ات آباد حسین 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌱 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
✨صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم✨ ☘بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ☘ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ 🌹السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ 🌹التماس دعای فرج🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به نيت تعجيل در فرج امام زمان عج وسلامتیش 🌺خشنودی 14معصوم ع ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز مهمان ائمه ع 🌹🌹🌹🌹🌹 زیارت نامه امیر المؤمنین در روز یکشنبه بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ . السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَالْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، هَذاَ يَوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَجارُكَ، فَأَضِفْنِى يَا مَوْلاىَ وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيافَةَ، وَمَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَآلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللّٰهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ‌اللّٰهِ صَلَّى‌اللّٰهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. زیارت نامه حضرت فاطمه زهرا س السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَىٰ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ وَوَصِيُّهُ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِما، وَأَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلّا أَلْحَقْتِنِى بِتَصْدِيقِى لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِى، فَاشْهَدِى أَنِّى ظاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ وَوَِلايَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹
طبیب‌دلت‌ڪه‌شهدا‌باشند هوای‌دلت‌هم‌آسمانی‌میشود🖇️ 🖤! --------------- ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
عشق یعنی با وضو پرپر شدن تشنه در باران آتش "تر" شدن عشق یعنی مثل اربابم پیش چشم مادرت بی سر شدن عشق یعنی سوی لاهوت آمدن پای رفتن ، شکل تابوت آمدن عشق یعنی در افق بر روی دست بی صدا ، با بوی باروت آمدن... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | 🔻 حکایتی دارد لباسِ غواصی... شبِ تاریک، موج های پر از تلاطم اروند، لباس های سیاهِ غواصی... 🎙راوی: حاج علی پیراسته …❀ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
از‌این‌عڪس‌قشنگا💚🚶🏿‍♂:) حاجی ☘ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
رفاقت‌شھدا‌چھ‌زیباست🌱 ° °زیبایی حس رفاقت را از شما یادگرفتم… 🌱 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
این شهدا به عشق زیارت رفتند و پشت پیراهن هایشان یا یا شهادت نصیبشان شد زیارت قسمت ما ولےقیامت چه بگوبیم بعداز شهدا چه کردیم ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 گفتم: راز این همه سلام نونهال، نوجوان و جوان در چیست !؟ 🔹گفت: "این همه آوازه‌ها از شه بود" 🔺 گفتم: چطور!؟ 🌷 گفت: یادت هست سال جدید، قرن جدید با یک سلام بغض آلود شروع شد ! تمام سلام‌ها امتداد همان سلام است که باید برسد به فرمانده اعظم و بزرگوار❤️ ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~|رایحھ‌ۍ . . . ~|دلبرےمیڪندبراےخدایٺ🎧!' ♥️ ابراهیم و گفٺ:همیشھ یھ‌ڪارےڪن‌اگہ‌خدا‌تورودید‌خوشش‌بیاد نھ‌مردم🙃° ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان گردان سیاه پوش راوی( خواهر شهید) قسمت پنجاه و یک چیزی را نگفته، پرسیدم: »جواد چرا یه لحظه ساکت شدی؟ حس میکنم یه چیزی رو نگفتی.« جواد گفت: »راستش من بارها صدای خوشحالی بچه های یتیم رو از توی خونه هایی که بهشون کمک میکردیم، شنیده بودم. ناصر خیلی خوب بود؛ خیلی.« اشک توی چشمهای همه جمع شده بود. فرح تازه بچهای اولش را از دست داده بود. از بس شبانه روز به سر مزار ناصر میرفت که آخر تو ُرد. فرح اشکش راهیاش که ناصر برایش اسم انتخاب کرده بود، به دنیا نیامده م را آرام پاک کرد و گفت: »اولین برفی که قزوین اومد، من نصف شب بیدار شدم و دیدم همه جا سفید شده. همون موقع آماده شدم و بدون اینکه به محمدرضا چیزی بگم، از خونه زدم بیرون و رفتم سر خاک ناصر. ترسیده بودم ناصر سرما بخوره. مثل دیوونه ها برفها رو از روی سنگ مزار ناصر با دستم کنار میزدم که یه پیرمرد بهم نزدیک شد. اون موقع صبح هیچ کس نبود. کنارم نشست و گفت: دخترم این موقع صبح چرا اومدی اینجا؟ خطرناکه. بهش با گریه گفتم: آخه مگه نمیبینید چقدر برف اومده؟ میترسم داداشم سرما بخوره. پیرمرد بهم گفت: منم پسرم شهید شده. اونا سرما نمیخورن دخترم. نترس. برفهای روی سنگ رو هم نباید کنار بزنی، سنگ ترک میخوره. حالا پاشو تا همراهیت کنم. خوب نیست با این وضعیت اینجا باشی. اون موقع هنوز باردار بودم. ماه آخرم بود. پیرمرد من رو تا سر خیابون همراهی کرد و سوار تاکسیم کرد. گفت: دخترم دیگه این موقع بیرون نیا. حالا که یادم میآد، میبینم چقدر رفتن ناصر به من فشار ً آورد، واقعا عاشقش بودم. هنوزم عاشقشم. فرح این را که تعریف کرد، بغضش ترکید و اشکهایش جاری شد. به جلال جواد اشاره کردم تا دیگر از ناصر صحبتی نکنند. جواد شروع کرد به خندیدن. من گفتم: »چهت شده جواد؟« همه کنجکاو جواد را نگاه کردند. جواد گفت: »یاد یه خاطرهی قشنگ از ناصر افتادم. بگم غش میکنید از خنده.« فرح اشکش را پاک کرد و گفت: »تعریف کن داداش.« جواد گفت: »به شرطی که وقتی از ناصر حرف میزنیم، گریه و زاری راه نندازی.« فریده گفت: »داداش جواد تو که گفتی خاطرهات خندهداره. حالا چرا میگی گریه نکنیم؟« جواد گفت: »کلی گفتم. آخه فرح تا اسم ناصر رو میشنوه، گریه میکنه. جلوی آقاجان و عزیز که نمیتونیم حرف بزنیم. خواهر و برادرها هم که دور هم جمع میشیم، فرح زودی اشکش سرازیر میشه.« فرح صورتش را تمیز کرد و گفت: »قول میدم دیگه گریه نکنم. منم خیلی دوست دارم که دور هم جمع بشیم و از خاطراتمون با ناصر حرف بزنیم.« جلال رو به جواد گفت: »حالا تعریف میکنی تا غش کنیم از خنده یا پاشیم بریم شام بخوریم؟« جواد گفت: »آخرین شب، قبل از رفتن ناصر برای عملیات بیت المقدس، دوستهای ناصر اومده بودن خونهمون. دوتا از دوستهاش یه دیس از من گرفتن و کلی کشمش ریختن توی دیس و به همه تعارف کردن. من و ناصر گفتیم: ای بابا چرا زحمت کشیدید. زیرزمین کلی کشمش داشتیم. اون دوتا ناقلا هم حرفی نزدن. نگو رفته بودن کشمشهای خودمون رو از زیرزمین آورده بودن.« فریده گفت: »اینکه چیزی نیست. هر وقت ناصر و دوستهاش دور هم جمع میشدند، میرفتند زیرزمین و میوههایی رو که آقاجان میگرفت، تموم میکردن. همون جا احضار روح و شوخیهای دیگه هم میکردن که فقط صدای خندههاشون رو ما میشنیدیم.« من گفتم: »منم یادمه ادامه دارد.... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
رمان گردان سیاه پوش راوی (خواهر شهید) قسمت پنجاه و دوم شب آخر ناصر نشسته بود و داشت روی دست و پاهاش رو با ماژیک مینوشت. عزیز بهش گفت: ناصر جون چی کار میکنی؟ چی مینویسی؟ ناصرم با خنده گفت: دارم اسمم رو روی دست و پام مینویسم تا وقتی توی عملیات بدنم تکه تکه شد، این طرف و اون طرف افتاد، بدونن صاحبش کیه. عزیز خیلی از حرف ناصر ناراحت شد. ناصر میخواست به زبان بیزبانی به عزیز بگه که این بار دیگه شهید میشه و عزیز نباید منتظرش بمونه... راستی میدونستید ناصر دعای کمیل رو حفظ شده بود؟ میدونستید دائمالذکر بود؟« همگی برای چند دقیقه سکوت کردند. انگار همه در ذهنشان به دنبال خاطراتشان با ناصر میگشتند تا برای هم تعریف کنیم. فرح سکوت را شکست و گفت: »ناصر خیلی به حق الناس اهمیت میداد. یه بار با هم دوتایی رفته بودیم زیارت. بهم گفت: فرح تسبیح داری؟ گفتم: نه. برای چی میخوای؟ گفت میخوام نماز امام زمان)عج( بخونم. بعد دور و اطراف رو نگاه کرد، ولی تسبیح نبود. خیلی راحت با صدای بلند گفت: کسی تسبیح داره امانت بهم بده. میخوام نماز بخونم. اون وقت یه پیرمرد تسبیح شاه مقصود قیمتیش رو داد به ناصر. ناصر وقتی نمازش تموم شد، پیرمرد نبود. یک ساعت دنبالش گشت تا پیداش کرد و تسبیح رو پسش داد. تا پیرمرد رو پیدا کنه، ناراحت و بیقرار بود. من خسته شده بودم. گفتم ناصر بیا بریم. پیرمرد رفته. ناصر گفت: نه خواهر. من امانت ازش گرفتهام. وظیفه دارم دنبالش بگردم؛ هر چقدر طول بکشه. خلاصه آنقدر گشت تا پیرمرد را در وضوخانه پیدا کرد و تسبیحش را داد و خندان آمد کنارم و گفت: حالا بریم. جلال گفت: »یه خاطره هم من یادم افتاد. توی شلوغی های اول انقالب همون سال که دائم منافقین ترور میکردن، ناصر و دوستاش در حال برپا کردن نمایشگاه بودن که یکی از منافقین از خدا بیخبر برق رو وصل کرده بود به ستون آهنی چادر نمایشگاه. خالصه اینکه ناصر رو برق گرفته بود. شاهرضایی رفته بود ناصر رو از ستون جدا کنه که خودش هم برق گرفته بود. همینطور نفرات بعدی. خدا من رو بهموقع رسوند. رفته بودم سر بزنم و ببینم کاری از دست من ساخته ً است که بهشون کمک کنم. دقیقا همون لحظه رسیدم. من با یک تکه چوب ناصر رو از برق جدا کردم و خالصه همهشون یکدفعه ریختن روی همدیگه. کلی خندیدن. عمرشون به دنیا بود. کافی بود چند لحظه دیرتر میرسیدم، همهشون رو برق خشک کرده بود.« جواد گفت: »یه بار ناصر رو توی اهواز دیدم که لبها و گونه هاش سوخته بود. گفتم: ناصر چی شده؟ گفت: هیچی بابا. رفتیم چادر بغلی مهمونی که یه سینی چای برامون ریختند و گذاشتن وسط چادر. از بدشانسی، همون موقع هواپیماهای صدام سر رسیدن. شروع کردن به بمبارون منطقه. من هم که دیدیم هیچ کاری نمیشه کرد، دمر خوابیدم روی سینی چای تا الاقل استکانها نشکنه. آخه بيت‌المال بود. مردم هدیه داده بودن به جبهه. اگر میشکستن، حیف بود دیگه. این طوری شد که دور لبهام سوخت.« فریده خندید و گفت: »این خاطره رو ناصر برای من هم تعریف کرده بود. دائم میگفت چون بچگیت لبت رو سوزوندم، این بلا سرم اومد. این دنیا الکی و ً بدون حساب و کتاب نیست که. هر عملی حتما عکسالعمل داره. بعضی وقتها عکسالعملش سالها بعد بهمون برمیگرده.« ادامه دارد.... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
هدف وسیله را توجیه نمی‌کند کارها باید درست پیش رود حواس تان باشد خلافِ قانون و اسلام کاری انجام نشود 🌹 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝