eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
! عبدالله از بچه‌های خیابان۱۷شهریور بود که مانند اغلب جوانان دهه‌ی شصتی ، و زدن در بود! ایستگاه مسجد سلمان خیابان ۱۷ شهریور، هنوز خاطرات جولان عبدالله در خیابان و تک‌ چرخ زدن‌ هایش را خوب به یاد دارد. او شهره بود به این کار و دوستانش « سلطان تک چرخ » را به او داده بودند. اما سلطان تک‌چرخ ، با شروع جنگ ، موتور را که عشق اولش بود، کنار گذاشت و دنبال عشق بزرگتری رفت! حالا وقتش رسیده بود که در مقابل دشمن بعثی ، تک‌ چرخ بزند ..... شهادت: ۱۶ تیرماه ۱۳۶۵ عملیات کربلای یک 🌹233🌹: ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مهم‼️  اینجا است / به خوش آمدید... 📌هشدار ! نیاز دارند هر چه سریعتر پروژه ی "هتل کردنِ خیابان ها" استارت بخورد؛ ملی گرایانِ فیک قرار است بانی این مرحله از بازی باشند... .. 🔺 در روزهای گذشته کشور شاهد ناآرامی‌هایی بوده است؛ پر واضح بود که این موج سکته کرده و در تلاشند احیا شود. همانطور که پیش بینی میشد امید داشتند که بازگشایی مدارس و دانشگاه ها و استفاده از ظرفیت محیط دانشگاه بتواند کمی به تداوم موج کمک کند... 🔺 این جماعتِ ورشکسته، حالا که موجِ تجزیه طلب‌ها خوابیده و نیاز به احیای موج دارند، هواداران خود را تحریک کرده به آشوب، و اسمش را هم گذاشته‌اند: اعتراض مسالمت آمیز...‼️ ♦️ چیزی عوض نشده؛ به فضای ۸۸ دقت کنید: ورشکسته‌هایی مثلِ _  فائزه هاشمی _ مریم رجوی _ رضا پهلوی _ تجزیه طلب _ ملی گرایِ فیک و... همه ی اینها در ناآرامی‌های اخیر در کنار هم بودند. حتی ملی گراهایِ فیکی که وانمود میکردند عوض شده‌اند و جیب مخاطب را با حمله به تجزیه طلب‌ها خالی کرده بودند به سنگرِ ابتدایی بازی برگشته‌اند. در این مرحله باید با بهانه و بی بهانه خیابان شلوغ شود! 🔸 خیابان هتل شود. به این معنا که جمعیت در خیابان بیاید... چطور جمعیت را بیاوریم کف خیابان؟ بازی ساده است: "پروژه ها"یی که تا دیروز از خطر میگفتند حالا مخاطب خود را خام کرده و میگویند: به بیایید برای ... 🔸 در واقع آن چیزی که "پروژه ها"ی پدرخوانده‌ها در تلاش برای رقم زدنش هستند؛  همین هتل کردن خیابان است. 🔸 وقتی خیابان هتل شد؛ مرحله ی بعد پارلمانی کردن است! 🔺 جلائی پور از چهره های غربگرا که اخیرا بازداشت شده و قبلا تصاویرش در جلساتی با (در یک قاب) منتشر شده بود، در جایی گفته بود: اعتراض خمیرمایه جنبش است‼️ اما مفهوم این جمله: ابتدا خیابان را هتل میکنیم. وقتی شکل گرفت. حالا باید از دلِ آن متولد شود. 🔸 اما چگونه!؟ باید خیابان‌هایی که هتل شده‌اند را کنیم. به این معنا که چهره‌های سیاسی در این مرحله به اضافه شده؛ و خیابان را به مکانی برای سخنرانی تبدیل کنند. حالا فهمیدید علت بازداشت فائزه چه بود؟ فائزه قرار بود در خیابان‌های هتل شده، ژستِ سخنگوی پارلمان بگیرد... 🔺 اما این بازی یک مرحله ی سوم هم دارد: وقتی خیابان هتل شد، وقتی خیابان پارلمان شد، حالا وقتِ شدن است. 🔸 از اینجا به بعد ماموریت شروع میشود. پدرخواندها قرار بود ۲۰ روز پیش را غافلگیر کنند. اما وقتی در این مرحله همچنان روی هتل کردن خیابان گیر کرده اند یعنی آنها سردرگم شده اند. ایرانیان، پدرخوانده‌های این بازی را در آنجا که تصورش را نمی‌کنند نقره داغ خواهند کرد. کمی صبور باشید، در شرایطی که پدرخوانده‌ها به دنبال یک شوک و یک غافلگیری برای احیای موج هستند؛ به زودی در جایی دیگر شوکه خواهند شد... . ♦️ فارغ از تمام موارد فوق؛ به زودی یک نفر "تک رای" از بازی خارج خواهد شد.... @rafiq_shahidam96@sadrzadeh1@rafiq_shahidam@shahidmedadian ✅✅✅✅
A j: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت‌ هفدهم : ایام انقلاب ✔️راوی : امير ربيعي 🔸ابراهيم از دوران کودکي و ارادت خاصي به امام خميني داشت. هر چه بزرگتر ميشد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه برميگشتيم. 🔸از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. شروع کرد براي ما از امام خميني تعريف کردن. بعد هم با صداي بلند فرياد زد: «درود بر خميني » ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم. 🔸دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. 🔸دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشينها را ميگيرند و مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! 🔸به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... 🔸مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آ نها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آ نها هم خبري نداشتند. خيلي نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. 🔸يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويدم دم در، باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و هميشگي پشتِ در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟ نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست. سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم. 🔸رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشي خيلي نترس بود. حرفهائي روي منبر ميزد که خيليها جرأت گفتنش را نداشتند. 🔸حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد: «مردي از مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند » خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت. 🔸ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند. جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند. 🔸ابراهيم خيلي شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد. خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم و مجروح شدند. 🔸ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت. با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامي هها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد. شهید 🕊🌹 ┄┅┅❅❁❅┅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》