eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.5هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
خانواده آسمانی 1.mp3
11.31M
۱ ※ مکتب‌های خودشناسی، مردودند اگر؛ نتوانند این ↓ سه مرحله را اثبات کنند: ۱ـ من کیستم، و ریشه و اصلم کجاست؟ ۲ـ از کجا آمده‌ام؟ ۳ـ به کجا میروم؟ ● مکتب شیعه، چگونه به این سه سؤال پاسخ می‌دهد؟ 🎤 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استـادپناهیان‌‌میگفـت:ꜜ چراخودت‌رورهانمیڪنی'؟' دادبزنی‌ازامام‌حسین‌بخـوای'؟' ✋🏻 برو‌درخونـه‌اباعبداللّٰه‌ منّتش‌روبڪش‌،دورش‌بگـرد مناجات‌‌ڪن‌باامام‌حسین . !!🌱 بگوامام‌حسینم‌من‌باتوآغاز‌ڪردم، ولم‌نڪنی . . .! 🖇 دیگه‌نمیڪشم‌ادامـه‌بدم متوقـف‌شـدم . . . امام‌حسیـن‌بازم‌دستـت‌رومیگیـره‌ فقـط‌بخـواه‌ازش :)♥️ ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
دختری که در پِس پرده حجاب مخفی میشود ، ممکن است در زمین گُمنام باشد امآ مطمئنم‍ در آسمان مشهور است 🧕🏻🌸
🍃 وقتی می‌افتی زمین ؛ منتظر دستای خدا ‌باش که بلندت کنه نه بنده های خدا ... ❤🌱
🌼🌱 🍂شنــــیده‌ام ڪه گاهي خــــدا بـــنده‌ا‌ش را بـــه بلایے گــــرفتار میڪنه، تــا بــه خــود نــزدیڪش ڪنه..:) 🥀
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
قَالَ لَا تَخَافَآ إِنَّنِی مَعَكُمَآ أَسْمَعُ وَأَرَىٰ نترس من با توام! صدایت را می‌شنوم و می‌بینمت💙‌.. •سوره‌طه.آیه‌۴۶ ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | زندگی شهدایی ♦️ بعد از شهادت ، موتورم را بفروشید ، مبادا درس خواندنم ضربه‌ای به بیت المال زده باشد!... 🎙روایتی از زبان 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 خدا دل نازکتر از مادر .... خدا تر از مادر ...❤️ استاد پناهیان 🎤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
°•💕🌸• . . می‌گفٺ: °| اگࢪ میخواهے گُناه و مَعصیٺ نَڪنے، هَمیشہ با وضــو باش چــون {وضُـو}انساݩ را پاڪ نَگـہ مےدارد و جُلوے مَعصیٺ را مے گیرد..|° . ━═━━⊰❀🦋 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یه‌مـدت‌ همه‌آرزومـون‌شـده‌بـود‌اینکـه اربعیـن‌تو‌تابستـون‌باشـه تا‌بـه‌مـدارس‌نخـوره‌و‌بتونیـم‌با‌خانـواده‌ بریـم‌پیـاده‌روی...... غافـل‌از‌اینکـه یـه‌بـلایـی‌سرمـون‌میـاد کـه‌حتـی‌روضـه‌ها‌رو‌ازمـون‌میگیـره چـه‌برسـه‌بـه‌اربعیـن‌😭💔 آقـا‌جـان اربعیـن‌امسـال‌چشـم‌امیدم‌به‌شماسـت.(: 😓 @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam @sadrzadeh1 ❤️⤵️❤️⤵️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره "حاج احمدی" پخش کننده غذا در حلبی آباد تهران در زمان شاه از رئیس جمهور مردمی شهید رجایی [ براساس خاطره ای واقعی ] چندین روز بود که به نهاد ریاست جمهوری می رفت، اما موفق نمی شد که بِره داخل، میگفتن: معاونت مردمی گفته باید معرفی نامه بیاری تا به درخواستت رسیدگی شِه؛ حاجی هم می گفت: آخه از کی معرفی بیارم؟ کی میاد به من معرفی نامه بده... ده - دوازده روزی می شد که آقای رجایی رئیس جمهور شده بود، حاجی ناامیدانه وقتی رسید جلوی دربِ ورودی نهاد، ماشین رئیس جمهورهم داشت وارد می شد، حاجی به نشونه یِ احترام، دستی برایش تکان داد و نگاهی به آسمون کرد و صلوات فرستاد... چند دقیقه ای ایستاد تا ورودی خلوت بشه، ناامیدانه رفت جلوی گِیتِ پذیرش رفت و تا اومد چیزی بگه، مسئول پذیرش ازپشت میزش بلند شد و گفت: حاج آقا احمدی خوش آمدید برگه نیاز نیست، بفرمایید، داخل و بلافاصله، برادری از نیروهای حفاظت را صدا کرد و گفت: حاج آقا رو بِبَر دفتر ریاست.... حاج احمدی متعجب شد و انگار کارت شناسایی اش تو دستش خشک شد و آروم - آروم گذاشت توجیبش، اصلاََ وسایل و لباساشو رو هم نگشتن...فقط دنبال مامور راه افتاد، یکباره با تعجب دید توی دفتر رئیس جمهوره... آقایی با لبخند جلو آمد و با حاجی دست داد و گفت: خوش اومدین، آقای رئیس جمهور منتظر شماست.... حاج احمدی هنوز گیچ بود، لباسشو صاف کرد و وارد اتاق شد، باور نمی کرد،...آره! خود آقای رجائی بود که از پشت میزش بلند شد به استقبالش اومد. بعد از تعارفات اولیه، گفت: حاج آقا احمدی درخواستتون چیه؟ برای چی جلو درب ایستاده بودین؟...حاجی هم همانطور که درخواستشو از جیبش بیرون می آورد، گفت: میخام اگر خدا قبول کنه، خیریه ای درست کنم، یک جایی درست کنم، بشه چارتا بچه یتیم را زیر پوشش بگیریم؛...رجائی هم همانطور که روی درخواست حاجی چیزهایی می نوشت، گفت: خدا خیرت بده!...بفرمایین دستورشو دادم، هم محیطی مناسب در اختیارتون بِزارن، و هم کمک مالی براتون نوشتم که از صندوق دولت بهتون بِدَن...فقط زحمت بکشین، مرحله به مرحله به من خبر بدین!...میخام همچین کاری که شما میکنی رو تو هر استان اجرا کنیم، اما شما فعلا تهران را کلید بزن...! حاج احمدی باتعجب گفت: آقای رجایی نمی پرسید من کی هستم؟ آیا دارم درست میگم؟ این درخواستم واقعیه یا نه ؟ که یکباره، رجایی با لبخندی گفت: بگیر برو حاجی جون...!میشناسمت، بررسی کردم، میدونم دقیقا کی هستی؛ برو وقتمو نگیر! کار دارم... رجائی تا دم درب آمد و حاجی رو بدرقه کرد و همانطور که دستگیره درب خروج را می گرفت، گفت: حاج احمدی جان،... میدونم که سالهاست غذا درست می کنی و می بری برای حلبی آبادها....میدونم دم عید لباس نو می بری برای بچه هاشون...میوه می بری....دارو می بری و...خیلی کارهای دیگه میکنی....من نشناخته درخواستتو موافقت نکردم....رجایی دستی به صورتش کشید و نگاهی به زمین انداخت و ادامه داد که حاجی احمدی یادت هست اونوقتا که با یک وانت وِسپایِ سه چرخ، دیگ غذا رو برمیداشتی و میبردی تو زاغه نشینها، گاهی یه جوانکی می پرید پشت وانت وِسپات و پا به پات میومد، کمکِت می کرد؟ حاجی گفت: آره - آره، یادمه...خدا خیرش بده، چه جوونک خوبی بود؛ کاش میدونستم کجاست و چه میکنه؟....هرجا هست خدانگهدارش باشه... رجایی همانطور که دستگیره درو باز میکرد، گفت: حاج احمدی عزیز! اون جوانک من هستم؛ من میشناسمت.... حاج احمدی، مات مبهوت مونده بود، نمیدونست چی بگه...اشک تو چشاش جمع شده بود،...تنها کاری که کرد دست و صورت رجایی را بوسید‌،....رجایی هم گفت: برو حاجی... برو...خجالتم نده...فقط منو بی خبر نذار.... حدود دوهفته از آن ملاقات گذشته بود، کارهای ثبت و تاسیس خیربه تقریبا، آماده شده بود، و ساختمان اهدایی رئیس جمهور تحویل حاجی گردید و مقداری لوازم و تجهیزات نیز خریداری شده بود و آماده انتقال برای شروع رسمی کار... حاج احمدی تصمیم گرفت طبق قرار نزد آقای رجایی رفته و گزارش کارو به اطلاع ایشان برسونه...اما آن روز از رادیو شنید، که دفتر ریاست جمهوری منفجر شده و....یاد شهید رجایی زنده باد...روحش شاد....🌹🇮🇷🌺
📸 امام خامنه ای : سپهبد سلیمانی قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسم بود. ۸ شهریور روز مبارزه با تروریسم یادت گرامی ای مرد خدا... ❤️ ❣همسفر با شهدا❣
خانومش پرسید: به چی فڪر میڪُنی؟! رجایی گفت: امروز نمازِ اول وقتم عقب افتاد فکر میڪُنم گیر کارم کجا بود..! ... http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتم شهریور، سالروز شهادت اسوه‌های اخلاص و خدمت شهیدان رجایی و باهنر گرامی باد
✍ مرحوم حاج اسماعیل دولابی : 🌾بعضی سال‌ها می‌شد که مزرعه‌ی اصلی ما آفت می‌خورد و تمام محـصولمان از بین می‌رفت. 🔸 یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگـری کاشـته بـودیم، بـه اصـطلاح کناره‌کاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمی‌آوردیـم؛❌ 👈 اما همـه‌ی خـرج سـالمان را همـان کناره‌کاری تأمین می‌کرد و جبران همه‌ی خسارت مزرعه‌ی اصلی را هم می‌نمود.✔️ ✅خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمـل مـستحب، هـر چنـد هـم کـه کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگـذارد، 👈مثـل دسـتگیـری از یـک خانواده‌ی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کناره‌کاری باعث نجات انسان شود.💯 💠 مصباح‌الهدی ، ص ۲۳۲ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خـواهـرم یـادت بـاشد! خـون ایـن شـہیدان براے حـفظ ایـن چادرت بود مـبادا خونـشان پـایـمال شود... ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قبل از عملیات بیت المقدس بخاطر گرمای هوا ، همراه با تعدادی از بچه های ذخیره کلاه پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام اسم و مشخصات خود را روی لبه کلاه نوشتیم و به شوخی می گفتیم اگر چیزی از بدن مان نماند لااقل از روی کلاه مان شناسایی بشویم ! این شوخی ما درمورد این شهیدعزیزواقع شد،1روز بعد از بازپس گیری جاده دوم ، وقتی مابرای جستجوی مفقودین رفتیم،تنهاقسمتی ازکلاه شهیدعبدالحسین پیدا شد. راوی :همرزم شهید 🌹 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c