#تلنگرانه
توڪلبہخدا✓
توسلبہاهلبیت✓
توجہبہدولبسیدعلۍ✓
والسلام✌️🏻
هیچخبردیگہاےتوعالمنیست
همہدنیاروگشتیم . . .
خبرےنیست!•
#حٰاجحسینیڪتا
هردم بہ گوشم مےرسد آوای زنگ قافلہ 🔔
ایڹ قافلہ ٺا #ڪربلا دیگر ندارد فاصلہ 😞 ،
یڪ زڹ میاڹ محملے اندر غم و ٺاب و ٺب است 😥 ،
ایڹ زڹ صدایش آشناسٺ😍 🎼 ،
ای وای بر مڹ #زینب است..!😱😭
#محرم_نزدیڪہ ⌛️
#برای_ماه_عشق_آماده_اید؟! 💔
🔹#نشر حداکثری.🌸
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌈 #قسمت_ششم 🌈 #هرچی_تو_بخوای پوزخندی زد و گفت: _راحت باش... (به خودش اشاره کرد) _بگو من لیاقت تو
🌈 #قسمت_هفتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
وقتی داشت میرفت لبخندی زد و گفت:
_مراقب دلت باش.😊
همه ش به فکر 💭سهیل و نگاهها👀 و حرفهاش بودم...
تناقض عجیبی داشت.🙄😑
خانواده سهیل مذهبی بودن ولی اینکه خودش اونطور رفتار میکرد،..🤔🙁
شاید بخاطر این باشه که از #رفتارمذهبی_نماها دچار تعارض شده.
شاید اگه جواب سوالهاشو بگیره،رفتارش اصلاح بشه،
ولی اگه بهم علاقه مند بشه،چی؟❣😐 مطمئن بودم نمیخوام باهاش ازدواج کنم.نمیخوام #اذیتش کنم.😕😣
تا بعدازظهر تو همین فکرها 💭😕🤔بودم و به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم...
رفتم خونه ی محمد.جمعه بود و محمد خونه بود.
تا چشمم بهش افتاد،گفت:
_سلام! اینقدر بهش فکر نکن.😁
-سلام.یعنی چی؟😟
-چند دقیقه ست ایستادی فقط نگاه میکنی،نه سلامی،نه حرفی،نه میای تو.😁
رفتم تو خونه و بالبخند گفتم:
_هوش و حواس ندارم داداش،فکر کنم از دست رفتم.😃🙈
محمد باعصبانیت گفت:
_حواست باشه ها،بگی میخوای باهاش ازدواج کنی...😠
پریدم وسط حرفش و گفتم:
_از ارث محرومم میکنی یاشیر تو حلالم نمیکنی؟😜😂
من و مریم بلند خندیدیم.😂😂
محمد هم لبخند زد😁
و اومد دنبالم که از دستش فرار کردم😱🏃🏃♀ و رفتم پشت مریم قایم شدم،
گفتم:
_قربون داداش مهربونم که اینقدر نگران
منه.😍☺️
از پشت مریم اومدم بیرون و روی مبل نشستم.
محمد همونطوری که روی مبل می نشست گفت:
_چرا گفتی درموردش فکر میکنی؟😕
مریم برامون چایی آورد.گفتم:
_همون اول که دیدمش فهمیدم چرا گفتی آدمی نیست که من بخوام.گفت میخواد بعد ازدواج برگرده خارج منم گفتم به درد هم نمیخوریم.بعد #لحنش عوض شد ولی #نگاهش نه... گفت همونجوری میشه که من بخوام. بالبخند تلخی گفتم:گفته ریش میذاره و دکمه یقه شو میبنده.😕😒
محمد گفت:
_تو باور میکنی؟😟😐
-نمیتونم بهش اعتماد کنم.😕
-پس میخوای جواب منفی بدی دیگه؟😊
-جوابم منفیه ولی...🙁
-دیگه ولی نداره.😊☝️
-ولی شاید برای جواب منفی دادن زود باشه.😕
مریم گفت:
_منظورت چیه؟وقتی جوابت منفیه میخوای پسر مردمو سرکار بذاری؟😑
-نه،من بهش گفتم جوابم منفیه ولی ازم خواست بیشتر باهم آشنا بشیم.😟🙁به نظرم بیشتر حس #کنجکاوی داره،احتمالا میخواد بدونه دختری مثل من چطوری به زندگی نگاه میکنه.
محمد گفت:
_اگه بهت علاقه مند بشه چی؟😐
-همه نگرانی منم همینه.اومدم پیش شما که بهم بگین چکار کنم.😒😕
محمد سرشو انداخت پایین و فکر میکرد.
مریم نگاهی به من انداخت و بعد به لیوان چایی ش نگاه کرد.
بعد مدتی مریم گفت:
_محمد!چطوره اول تو باهاش صحبت کنی؟شاید بفهمی چی تو سرشه،شاید تو بتونی به جای زهرا کمکش کنی.😊
من و محمد اول به مریم نگاه کردیم و بعد به هم و باهم گفتیم:
_این بهتره.
سه تامون خندیدیم.😁😃😄
از خنده ی ما ضحی بیدار شد و اومد بغلم.👧🏻🤗وای خدا چقدر این دختر نازه.به اصرار ضحی شام خونه ی محمد بودم.
شب محمد و مریم منو رسوندن خونه.
وقتی احوالپرسی محمد با مامان و بابا تموم شد،مامان به من گفت:
_خانم صادقی تماس گرفت،گفت یادشون رفت بپرسن کی زنگ بزنن برای گرفتن جواب.چقدر زمان میخوای تا جواب بدی؟
نگاهی به محمد انداختم وگفتم:
_سه روز دیگه.
یه کم بعد محمد و مریم خداحافظی کردن و رفتن.
قبل ازخواب محمد پیام داد:
📲_شماره سهیل رو داری؟
براش نوشتم:
📲_نه.
نوشت:
📲_یه جوری پیداش میکنم.
فردا باید میرفتم دانشگاه....
شنبه ها با استادشمس کلاس نداشتم.مثل شنبه های دیگه کلاس رفتم و بعد ازکلاسهام تو بسیج بودم.
وقتی از دفتر بسیج اومدم بیرون آقایی گفت:
_ببخشید! خانم مهدی نژاد داخل دفتر بسیج هستن؟
نگاهش نمیکردم. گفتم: ...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_هشتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
نگاهش نمیکردم. گفتم:
_بله.
-میشه لطف کنید صداشون کنید؟
-الان صداشون میکنم.
رفتم تو دفتر بسیج و به حانیه گفتم یکی بیرون کارت داره.
حانیه دوستم بود.😊
گفته بود داداش مجرد نداره.🙈دوباره با بقیه خداحافظی کردم و پشت سر حانیه رفتم بیرون.
چند قدم رفتم که حانیه صدام کرد.برگشتم سمتش.گفت:
_خونه میری؟😊
-آره😊
-صبرکن با امیـــ🌷ـــن میرسونیمت.😍
-نه،ممنون.خودم میرم،خداحافظ.😊
-نگفتم میخوای برسونیمت یا نه.گفتم میرسونیمت.😁👎
از لحنش خنده م گرفت.😃
بهش نزدیکتر شدم.نزدیک گوشش گفتم:
_میخوای با نامزدت دور بزنی چرا منو بهونه میکنی؟😆😜
لبخندی زد و گفت:
_بیا و خوبی کن.😁
بعد رو به پسری که کنارش بود گفت:
_ابوطیاره تو کجا پارک کردی؟🚙😁
پسر گفت:
_تا شما بیاین من میام جلوی در.
بعد رفت.به حانیه گفتم:
_نگفته بودی؟خبریه؟☺️
-آره،خبرای خوب.به وقتش بهت میگم.😉
سوار ماشین شدیم....
حانیه که خونه ما رو بلد بود به پسر جوان آدرس میداد.
مدتی باهم درمورد کلاسها صحبت کردن بعد حانیه برگشت سمت من و بی مقدمه گفت:
_ایشون هم 🌷امین رضاپور🌷 داداشمونه.
خنده م گرفت،اما خنده مو جمع کردم🙊 و یه نگاهی به حانیه کردم که یعنی آره جون خودت.
حانیه گفت:
_راست میگم به جون خودش.😁امین پسرخاله مه و برادر رضاعی من.😍
گیج شده بودم.😳😧
سوالی به حانیه نگاه کردم.لبخند میزد.معنی لبخند حانیه رو خوب میدونستم.
تو دلم گفتم ✨خدایا قبلنا میذاشتی تکلیف یکی رو معلوم کنم بعد یکی دیگه میفرستادی.😜😅
تو فکر بودم که حانیه گفت:
_زهرا خانوم رسیدیم منزلتون،پیاده نمیشید؟! میخوای یه کم دیگه دور بزنیم؟!😁
بعد خندید.
من یه نگاهی به اطرافم کردم.جلوی در خونه بودیم.😱🙈
من اصلا من اصلا متوجه نشده بودم.خجالت کشیدم.😓
حانیه گفت:
_برو پایین دیگه دختر.زیاد بهش فکر نکن.خیره ان شاءالله.😉😍
سؤالی نگاهش کردم.
لبخند طولانی ای زد.بالاخره خداحافظی کردم و پیاده شدم.
حانیه شیشه پایین داد و باخنده گفت:
_لازم به تشکر نیست،وظیفه شه.😁😝
اینقدر گیج بودم که یادم رفت تشکر کنم....
قلبم تند میزد.💓
تشکر مختصری کردم و سریع رفتم توی حیاط.
پشت در...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌈 #قسمت_نهم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
سریع رفتم توی حیاط.پشت در ایستادم....
تاصدای حرکت کردن ماشین اومد 💨🚙نفس راحتی کشیدم.
اولین باری #نبود که تو این موقعیت قرار میگرفتم.. ولی نمیدونم چرا ایندفعه اینقدر گیج بازی درآوردم.😬😓
یه کم صبرکردم تاحالم بیاد سرجاش.بعد رفتم توی خونه.
آخرشب محمد بهم زنگ زد.بعد احوالپرسی گفت:
_امروز رفتم پیش سهیل.😐
-خب؟😕
-خیلی حرف زدیم.زبونش یه چیز میگفت نگاهش یه چیز دیگه.مختصر و مفید بگم قصدش برای ازدواج جدی نیست.😠یعنی اگه تو بخوای از خداشه ولی حالا که تو نمیخوای بیشتر به قول خودت کنجکاوی از سبک زندگیته و جواب سؤالایی که داره.😑😠
-چه سؤالایی؟😟🙁
-اونجوری که خودش میگفت بادیدن تو و #رفتارت سؤالای زیادی براش به وجود
اومده.😐
-شما جواب سؤالاشو دادی؟🙁
-بعضی هاشو آره.بعضی هاشم میخواد از خودت بپرسه.😐
-شما بهش چی گفتی؟😕
-با بابا صحبت میکنم اجازه بده تو یه جای عمومی سهیل حرفهاشو بهت بگه.
منکه از تعجب شاخ درآورده بودم،پرسیدم:
_واقعا محمدی؟😳
خنده ای کرد و گفت:
_#نگاهش آزاردهنده ست،😁یه کم هم پرروئه،😁یه کم که نه،خیلی پرروئه.ولی آدم صادقیه. میشه کمکش کرد.😊
-اگه بهم علاقه مند شد چی؟😒😕
-خبه،خبه..حالا فکر کردی تا دو کلمه با هر پسری حرف بزنی عاشقت میشن.😌😁
خجالت کشیدم.گفتم:
_ولی داداش تجربه چیز دیگه ای میگه.😅
-من و مریم هم باهاتون میایم که حواسمون بهتون باشه.😊✌️
بالبخند گفتم:
_شما هوس گردش کردین چرا ما رو بهونه میکنین؟😃حالا برای کی قرار گذاشتین؟
-خجالت بکش،قبلنا یه حیایی،یه شرمی...😁با بابا صحبت میکنم اگه اجازه داد فردا بعد ازظهر خوبه؟
-تاعصر کلاس دارم.😌
-حالا ببینم بابا چی میگه.خبرت میکنم.خداحافظ
-خداحافظ
صبح رفتم دانشگاه....
اولین کلاس با استادشمس.خدا بخیر کنه.😑😤همه کلاسام با استادشمس اول صبح بود.رفتم سرکلاس.
هنوز استاد نیومده بود.خبری از ریحانه نبود.
چند دقیقه بعد از من،🌷امین رضاپور 🌷اومد کلاس.
تعجب کردم.😟نمیدونستم همکلاسی هستیم. اونم از دیدن من تعجب کرده بود.😳اومد جلوی من و گفت:
_خانم رسولی باشما صحبت نکردن؟
-در مورد چی؟
-در مورد این کلاس!که دیگه نیاین این کلاس!..
تازه یاد حرفهای خانم رسولی افتادم.
قرار بود من دیگه به این کلاس نیام.تا وسایلمو برداشتم که برم،استادشمس رسید.
نگاهی به رضا پورانداختم،
خیلی ناراحت 😞و عصبی😠 شده بود.رفت جلو و ردیف اول نشست.
منم سرجام نشستم.استادشمس نگاه معناداری به من کرد،بعد نگاهی به رضاپور کرد و پوزخند زد 😏و رفت روی صندلی نشست.
نگاهم به رضاپورافتاد که ازعصبانیت😡 دستشو زیرمیزش مشت کرده بود.
پس کسیکه قرار بود جای من جواب استادشمس رو بده امین رضاپور بود.😥😧
استاد شمس شروع کرد به...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
بعضے وقتا دلت میگیࢪه؟ 💔
دوست دارے با یکے درد و دل کنے ولی
میترسی ڪہ بره حرفات رو بہ کسی بگہ؟! ☹️
یک شخصے بهت معرفی میکنم که هر چقد باھاش حࢪف بزنے درد و دل کنی
به کسی نمیگہ😌🌱
تازه مشکلت رو هم حل میکنہ↻💌
مهدےفاطمہ🙃♥️
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج⛅️
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*🕊️_زیارت نامه شهدا*
*💞 بِسمِ رب الشهداء*
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
*شـــادی روح شـــــهــداصــلــوات🌹🌹*
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ᘜ🦋⃟ᭂ❄ᘝ
#لحظه_ای_برای_خدا💚
براےخدانازکن🌱 !
حاج حسیݩ یڪتا:
شهدا برا خدا ناز میکردن!
گناه نمےڪردن
ۅلےعۅضش برا خدا ناز مۍڪردن،
خدا هم نازشۅنۅمیخرید
حاج احمد کریمی
تیر خۅرد،
رسیدݩ بالاسرشـ،
گفٺ :
مݩ دلم نمےخواد شهید بشم!
گفتݩ یعنۍ چے؟
نمیخواۍ شهید بشے؟
برا خدا دارۍ ناز میکنے؟
🕊گفټ آره،
مݩ نمۍخۅام اینجورے شهید بشم.
مݩ مےخۅام مثل اربابم امام حسین ارباً اربا بشمـ💔
حاج احمد حرڪټ ڪرد سمت آمبولانس، بیسیمچی هم حرڪټ ڪرد،
علی آزاد پناه هم حرڪٺ ڪرد،
سه تایےباهم
یهـ دفعه یهـ خمپاره اۅمد خۅرد وسطشون
دیدݩ حاج احمد ارباً اربا شده😔😔
همهۍ حاج احمد شد یهـ گونے پلاستیڪ :)))
#اَݪلّهُـمَعَجـِّݪاݪِۅیـِّڪالفـَرَج
#شهیدانه♥️
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
*«ســلام بـــر لـب تــشــنــه اتــ حـســیـــن*» 🍃
@abalfazleeaam
کــم کــم داره مـیـرســه مـحـرم داره مـیـرســه🏴
کــاری بــرای خــود م نـکــردم😭
کـم کـم داره مـیـرسـه مـحـرم داره مـیـرسـه.
الـهــی مـن دورتــ بـگـردم حـسـیـن جـان فـدایــ شـال عـزات حـسـین جان فـدای سـیـنـه زنـانت.....
حـسـیـن جـان فـدای شـال عـزات حـسـیـن جـان فدای سینه زنانت حسین🌸
مـیـدونـی چقدر دلـم تــنـگــ شــده حـســیـن جـان بـرای روضـه هـات😭
مـیـان دل زعـشـقـت لاله بـاغـیـسـت، بـحـمـدالله کـه قـلـبـم مـسـتــ سـاقـیـسـت، بـسـاط گـریـه 😭را آمـاده سـازیـد، کـه چـنــد شـب تـا مـحــرم وقـتــ باقـیـسـت..!🖤
🗓️1400/5/12
@abalfazleeaam
#ابوالفضلیم_افتخارمه #ابوالفضلی_ها #حضرت_ابوالفضل_العباس #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #حضرت_اباالفضل #حضرت_عباس #حضرت_ابوالفضل #حضرت_زینب #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #قمر_بنی_هاشم #کربلا #بین_الحرمین #رفیق_شهیدم #ابراهیم_هادی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهادت #محرم #روضه #روضه_العباس #سینه_زنی #مداحی #حاج_مهدی_رسولی #حاج_منصور_ارضی #حاج_محمود_کریمی #حاج_نریمان_پناهی #امیر_کرمانشاهی #بین_الحرمین #رزق_محرم #اربعین #ارباب_شدی_که_رو_به_هر_کس_نزنم
https://www.instagram.com/p/CSGRq_-IUf1/?utm_medium=share_sheet
خدایا!
بگیرازمنآنچہکہ
"شهادت"رامیگیردازمن...
اینروزهاعجیبدلم؛
بہسیمخاردارهایدنیا!
گیرکردهاست..💔
#درآرزوشهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهُمَّ رَدُّ کُلَّ غَریبٍ ...
🗓 روز شمار #محرم
💔خـدایـا ،
مـا همه غـریبیم
ما را به #حسین(ع) برسان ...
#حاج_مهدی_رسولی
امـٰامزمـٰانسربـٰازِسربـٰارزیـٰاددارھ .
ینۍعدھایۍڪہگـٰاهۍاینور؎اند
گـٰاهۍاونور؎
پـٰاشبیفتہیہبسیجیجـٰانبرکف
موقعیتشپیشبیـٰادگنـٰاهممیکنند🔗🚶♂!
ولۍخبکـٰارآقـٰابـٰاایننیروهاراھ نمیفتہ👀.
#حرف_حساب👌🏼😐
بزاریدراحتتوونکنم...
هیچدشمنییهجوونعلافِ
بیکاردرسنخونِنمازقضاشدهِی
طبلتوخالیِفقطشعاردهندهرو
ترورنمیکنه!چونگلولهگرونه😂
پسیاازشهادتدمنزنیاخودتوبساز💪🏻
خب؟🤨
هدایت شده از 🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
ڪسی ڪہ از همـہ نوڪَرتـرِ درجـہ اش بالاتـرِ...💯✅
💠 داخل این سـیـسـتـم مـا..
💠 داخل گُـردان مـا...
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
☝🏻ایـنـم بذارید بـمـونـہ ...
حالا شاید رفتیم عملیات ایشاݪݪہ سید ابراهیم نمونده بود شهید شده بود
☝🏻 ولی این داخل گُـردان بـمـونـہ.... ڪہ هیچ وقت هیچ وقت ماحـق نداریم ڪوچڪترین امـتیازے بـراے خودمون نسبت بـہ بـقـیہ قائل بشیم..
یعنی چی؟؟
👈🏻 یعنی اگـہ لـبـاس و پوتین خوب اومد اول برا نیروهاست...💯
دو نفر آخـر از همـہ میگیرن
اینو یادتون باشہ...☝🏻
🔸تدارڪات هـمـیـشہ یڪی مـونـده بـہ آخـرے میگیره...
🔷 فرمانده آخـر میگیره یا برعڪس
این دو نفر آخر از همـہ میگیرن
🧥لباس خوب اومـد
🍬🍫🍿 خوراڪی اومـد
🍗🍔🥘 غـذا اومــد
تا نیروتون غذا نخورده
حق ندارید غذا بخورید....
🗓️ 1400/5/12
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@rafiq_shahidam96
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#رفیق_شهیدم #شهید_صدرزاده #شهید_مصطفی_صدرزاده #صدرزاده #ابراهیم_هادی #شهیدمجیدقربانخانی #شهدای_گمنام #شهید_روح_الله_قربانی #شهیدمدافع_حرم #شهیدصدرزاده #شهید_شاهرخ_ضرغام #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_بیضائی #شهیدمجیدقربانخانی #شهید_عباس_دانشگر #شهیدصدرزاده_سیدابراهیم #شهید_محمدرضا_دهقان #کربلا #اربعین #محرم #رزق_محرم #یا_قمر_بنی_هاشم #حب_الحسین_یجمعنا #اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله #علمدار_کربلا #خادمین_شهدا #کانال_کمیل #شهید_باکری #گلزار_شهدا #شهید_مهدی_زین_الدین #مداحی
https://www.instagram.com/p/CSHD4OyjK6q/?utm_medium=share_sheet
🌖🌙 *امشب؛ شبی به یاد ماندنی*
☘ *سالروز واقعه مباهله*
☘ *بخشش انگشتر در حالت رکوع و نزول آیه ولایت*
☘ *نزول آیه تطهیر*
☘ *صدور حدیث شریف کساء*
☘ *و نزول سوره انسان(هل اتی)در شأن پنج تن آل عباعلیهم السلام*
🌺 *این اعیاد را به پیشگاه وارث غدیر؛ مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما اعضای بزرگوار تبریک و تهنیت می نمائیم*
یڪ اَخـم مرتضے علے و خَتم غائلہ
اینگونہ شد خلاصہۍِ روز مباهلہ🕊
*#عید مباهله مبارک*
AUD-20210629-WA0105.
9.08M
👤حجت الاسلام امینی خواه
✏️آن سوی مرگ👆👆👆
(قسمت سی و چهارم)
🌼➖➖➖➖➖➖🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش میشد با رفتن منفورترین ها،
محبوب ترینها باز گردند💔
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
•
نعمتآسمـاٰنفقطباراننیست،
گاهۍخُـداٰکسۍرانازلمۍکـندبہ
زلالۍبارانـ!..ッ
•
#دلتنگ_حاجی🌱☁️
🌈 #قسمت_دهم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
استادشمس شروع به تدریس کرد. وسط کلاس گفت:
_تو این صفر و یک های برنامه نویسی عشق معنایی نداره،👈مثل زندگی این بچه مذهبی ها.
بعد نگاهی به امین و بعد به من کرد..
و به تدریسش ادامه داد.
کلا استادشمس اینجوریه.یه دفعه، #بدون_فکر، یه حرفی میگه.منتظر حرفی از 🌷امین🌷 بودم.ولی امین ساکت بود.
آخرکلاس استاد گفت:
_سؤالی نیست؟
وقتی دیدم امین ساکته و بچه ها هم سؤالی ندارن،گفتم:
_من سؤال دارم.🙂☝️
استادشمس که انگار منتظر بود گفت:
_بپرس.😏
-گفتین عشق تو زندگی مذهبی ها معنایی نداره؟
باپوزخند گفت:
_بله،گفتم.😏
-معنی حرفتون این بود که عشق توی مذهب جایی نداره؟🙂
یه کمی فکر کرد و گفت:
_نمیدونم عشق تو مذهب معنا داره یا نه.ولی تو زندگی بچه مذهبی ها که معنی نداره.😏
_ #عشق توی #مذهب جایگاه ویژه ای داره.
همه ی نگاهها برگشت سمت من،جز امین.
گفتم:
_عشق یعنی اینکه کسی تو زندگیت باشه که بدون اون نتونی زندگی کنی.زندگی منظورم نفس کشیدن،غذا خوردن و کار کردن نیست.#عشق مثل #نخ_توی_اسکناسه که اگه نباشه،اسکناس زندگی ارزشی نداره.#ظاهر اسکناس درسته ولی #ارزشی نداره..عاشق هرکاری میکنه تا به چشم معشوقش بیاد..هرکاری که معشوقش بگه انجام میده تا معشوقش ازش راضی باشه..عشق همون چیزیه که باعث میشه عاشق شبیه معشوقش بشه.
استادشمس گفت:
تو تا حالا عاشق شدی؟😕
-من هم عاشق شدم...🙂منم سعی میکنم هرکاری معشوقم بهم میگه انجام بدم...من اونقدر عاشقم که دوست دارم همه حتی از #ظاهرم هم بفهمن معشوقم کیه...خوشم میاد هرکسی منو میبینه #یادمعشوقم میفته..
بلند شدم،رفتم جلوی وایتبرد ایستادم و با تمام وجود گفتم:
_من عاشق ✨مهربان ترین موجود عالم✨ هستم و به عشقم افتخار میکنم،با تمام وجودم.حتی دوست دارم همه تون بدونید که من عاشق کی هستم.
با ماژیک روی وایتبرد پررنگ و درشت و خوش خط نوشتم
*خدا*❤️✋
برگشتم سمت بچه ها و گفتم:
_آدمی که #عاشق مهربان ترین نباشه عاشق هیچکس دیگه ای هم #نمیتونه باشه.😊👌
وسایلمو برداشتم،رفتم جلوی در...
برگشتم سمت استادشمس و بهش گفتم:
_کسیکه عاشق باشه کاری میکنه که معشوقش ازش #راضی باشه.شما تمام روزهایی که من میومدم کلاستون منو مسخره میکردید،چون میخواستم طوری باشم که معشوقم ازم راضی باشه.منم هرجایی باهاتون بحث کردم یا جایی سکوت کردم فقط و فقط بخاطر #رضای_معشوقم بوده.
رفتم توی حیاط....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c