eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
21هزار ویدیو
319 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
لالالالا گلم بـبـیـن که شبـیـه تـو تـشـنه ام🥺 لالالالا آرزوی بـر بــادی ندیدم کــنـی شـادی😔 تو لـبـاس دامـادی لالا لالا قـافـله پـر از آه که ربــاب همـراه🥺 سر طـفـل شـش ماهه چـرا دل یـک نـفـرم به حـالـه شـیـرخـواره نـسـوخـت؟... 🥀 سـه شـعبـه قــنـداقــتــ تــو به سـیـنه بـابـای تـو دوخــت😔 دلـم مـیـخـواد یـه جـایـی مـن و تـو باشیم دوتـایـی بـگم لالایی بـگـم لالایــی😭 @abalfazleeaam 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 لالا گلـم، بـبـین کـه شـبیـه تـو تشـنـه ام آتـش مـزن بـه جان مـن ای مـادرم، بخواب من خواب دیـده ام که سـرت روی نیزه بود خواب و خیـال بود نشـد بـاورم، بـخـواب🍃🥺 🗓️1400/5/22 @abalfazleeaam @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam @sadrzadeh1 https://www.instagram.com/p/CSgfKTMoW_I/?utm_medium=share_sheet
صـدای اکـبر عبـاس میــبـینی صبرمو بـرده حـواسـت بـه حــرم بـاشـه عـلــی اکبـر زمـیـن خـورده😭 @abalfazleeaam چـه دریـایـی..... چــه اعــضـایی🥺چـه جـسـم اربـن اربـایـیـیی😭 نــمـتـونم بـیـارم مـن تـورو تـا خـیمـه تـنهـایـی😭🏴 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیدم اعضای تـنـت را جـگـرم سـوخـت عـلـی🏴🥺 پـاره هـای بـدنـت را جـگـرم سـوخـت علی💔 نـاگـهـان زانـویـم افـتـاد زمـیـن چـون دیـدم طـرز چـانـه زدنـت را جـگـرم سـوخـت علی💔🥀 چـه کـنـم عـمـه نـبـیـند بـدن حـمـزه ای اَت را🥺 مُثـلـه دیـدم بـدنـت را جـگـرم سـوخـت عـلـی لخـتـه خـونـی کـه بـرون از گـلـویـت آوردم ریـخـت خـون دهنـت را جـگـرم سوخـت عـلــی😭🏴 @abalfazleeaam @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam @sadrzadeh1 🗓️1400/5/26 https://www.instagram.com/p/CSq7Oknogo8/?utm_medium=share_sheet
«صـلـی الله عـلیـکــ یـا ابـوالـفـضـل الـعـبـاس علـیـه السـلام سلام» 🏴 ◼️دامـن کـشـان رفتـی دلـم زیـرر و رو شـد........ 😭 @abalfazleeaam چشم حـرامـی بـا حـرم روبـرو شـد حـرم رو بـه رو شـد😭 بـیـا بـرگـرد خـیمـه ای کـس و کـارم منـو تـنـها نـگـذار ای عـلمـدارم.... 🥺 ◼️علـمـدارم🏴 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خـون شـده چشـم حـرم در غـم او مـانـده بـر خـاک بلا پـرچـم او مشـک صـدپـاره شـده وقـت وداع همـدم او🥺 سـاقـی آب آور بـی‌ کـس و بـی‌ یـاور خـفتـه بـر روی زمـیـن زیـر سـرنـیزه کیـن شـیر مـیـدان پـسر ام‌ البـنیـن🏴🥀 ◼️شـبــ تـاسـوعـای حـسـیـنـی🏴 🗓️1400/5/26 @abalfazleeaam https://www.instagram.com/p/CSrcGQyoBfp/?utm_medium=share_sheet
نام و نام خانوادگی: شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی سید ابراهیم تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ محل تولد: خوزستان، شوشتر تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴ تاسوعای حسینی محل شهادت: حلب سوریه وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: دو فرزند 🌹🌹شهید تاسوعا 🍃دفعه ی اول که به سوریه اعزام شد در عملیات تدمر خمپاره درست خورد به کنارش ولی به سید ابراهیم نخورد. گفت: شاید مشکل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم... آمد ایران و مباحث مالی خودش را حل کرد... 🍃 دفعه ی دوم باز خمپاره کنارش خورد و سید ابراهیم چیزی نشد... گفت: شاید وابستگی به خانواده و بچه هاست که نمی‌ذاره شهید بشم آمد ایران و از بچه ها دل برید... 🍃 دفعه ی سوم در عملیاتی ترکش خورد ولی باز شهید نشد... آمد ایران نزد عارفی رفت و از او پرسید گفت: تو برای خدا به جبهه نمی روی ، برای شهادت می روی. نیت خودتو درست کن ، خدا تو را قبول می کند. ✨پدرش می گفت: این دفعه ی آخر مصطفی عجیب بال و پر در آورده بود دیگر زمینی نبود رفت و به آرزویش رسید.💚⁦ 1400/5/27 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 @rafiq_shahidam96 https://www.instagram.com/p/CSsNTGpj05E/?utm_medium=share_sheet
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 🔹یـہ شاعـرے داشت شعـر میگفت تو ڪربلا... ✍🏻 نوشت ابالفَضلَ اِستَجارَ بالهُدے. گفت: عباس روز عاشورا ڪارش بہ جایی رسید امام حسین هـم بهش پناه آورد. 😭😭 ☝🏻 هُدے اینجا یعنی امام هـدایت👌🏻 ابالفَضلَ ... 🖊️ بعـد قلمو گذاشت گفت: ڪُفـرِ ڪسی ڪہ هـمـہ بہ امام پناه میبرند امـام ڪہ بـہ ڪسی پناه نمیبره 🤔 هـرچے فڪر ڪرد اینو درست ڪنہ نصف شب بود خوابید گفت: حالا میخوابم مینویسم یا فردا یا سـر فرصت... شب امام حسین رو خواب دید 🖤گفت شعـر رو چـرا تمومش نڪردے.... ✍🏻 گفت تمام میڪنم یابن الحسن دیدم داره بی راهـہ میره بہ ڪفر میڪشہ نگہ داشتم گفتم ان شاءاݪݪہ سرفرصت.. گفت: نـہ بہ ڪُفر نرفتہ. 🖤 امام فرمودند: گفتم هم من بہ او پناه بردم هم زن و بچـہ م بہ او پناه آوردن 😭😭😭😭 🗓️ 1400/5/27 @abalfazleeaam 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 https://www.instagram.com/p/CStHbtmIG9W/?utm_medium=share_sheet
🌈 🌈 صدای گریه ی امین😭 رو میشنیدم... هیچ وقت صدای گریه شو نشنیده بودم... قلبم داشت درد میگرفت.😖به بابا اشاره کردم گوشی رو ببره.اشکهام بی اختیار میومد.😢 ✨راضی بودم به رضای خدا.گفتم خدایا*هر چی تو بخوای*.✨ بعد سه روز مرخص شدم... ولی با امین صحبت نمیکردم،دکتر ممنوع کرده بود.دلم براش تنگ شده بود.حوصله ی هیچ کس و هیچ کاری رو نداشتم.😔دارو💊 بهم میدادن سریع میخوردم تا زودتر تنهام بذارن. غذا رو با بی میلی میخوردم تا زودتر تنها بشم.کلا فقط میخواستم تنها باشم.بعد ده روز دکتر اجازه داد با امین حرف بزنم،بدون استرس... امین بابغض حرف میزد.باورش نمیشد سکته کرده باشم.😢😥 امین بخاطر حال من دیر به دیر زنگ میزد.هر روز منتظر خبر بودم.از صحبت های اون روز من تو بیمارستان فقط بابا خبر داشت.فقط بابا مثل من منتظر خبر 👣شهادتش بود.بقیه امیدوار بودن برگرده. روزها به کندی میگذشت... فقط سه روز به برگشتن امین مونده بود.همه نگاه و رفتارشون یه جوری شد.فهمیدم خبری که منتظرش بودم، رسیده. احتمالا مراعات منو میکردن که چیزی نمیگفتن...😞 شب شد.من تو اتاق بودم... همه تو هال بودن و پچ پچ میکردن.نماز✨ خوندم و از خدا خواستم کمکم کنه. رفتم تو هال.به محمد گفتم: _الان امین کجاست؟😒 محمد با من من گفت: _سوریه.😥 -من میدونم امین شهید شده.پیکرش کجاست؟😒😢 همه تعجب کردن جز بابا.محمد سرشو انداخت پایین و گفت: _سوریه.نتونستن برگردوننش عقب.😒 -به خانواده ش گفتین؟ -آره... بیچاره خاله و عمه ش. -ما نمیریم اونجا؟😒 بابا گفت:_تو چی میگی؟ -عزا دارن.داغ دیدن.ممکنه حرفی بگن که درست نباشه.ولی فکر میکنم بهتره بریم.😒 رفتیم خونه خاله ی امین. واقعا حالشون بد بود.اولین کسی که متوجه من شد،حانیه بود.تا چشمش به من افتاد اومد جلو و سیلی محکمی به من زد.😡👋مریم اومد جلو که چیزی بگه با دست بهش اشاره کردم که نگه.به چشمهای حانیه نگاه کردم.اونقدر گریه کرده بود که چشمهاش یه کاسه خون بود.بابغض گفتم: _اگه دلت آروم میشه باز هم بزن...😭اینبار امین نیست که عصبانی بشه و بره از اتاقش کتش رو برداره و بیاد اینجا(با دست جلوی در هال رو نشون دادم) بایسته و به من بگه بریم.😭سوار ماشین بشیم و اونقدر شوخی کنم که یادش بره و بستنی بخوریم و....😭 با اشک حرف میزدم. -اگه دلت آروم میشه،بزن.😭 عمه زیبا اومد بغلم کرد... نمیدونم چقدر طول کشید ولی خیلی گریه کردیم.اسماء به سختی ما رو از هم جدا کرد.بعد خاله ش بغلم کرد.از گریه بی حال شده بودم.قلبم درد میکرد.😣خواستم برم اتاق امین،درش قفل بود.هر کاری کردم بازش نکردن. نمیدونستیم چکار کنیم.پیکر امین نبود و نمیتونستیم مراسم تشییع و تدفین برگزار کنیم. اواسط اسفند ماه بود... دو هفته به زمان عروسی مونده بود.با خودم گفتم امین گفته تا موقع عروسی برمیگرده.اگه قرار باشه پیکرش برگرده تا دو هفته دیگه میاد.😞💞💍 گرچه زنده بودم ولی مثل مرده ها بودم. آرومم میکرد.گاهی که دلم خیلی میگرفت برای خودم میذاشتم.اونوقت دیگه چیزی نمیتونست جلوی اشکهامو بگیره.😫😣😭به سختی آرومم میکردن.ولی من دیگه آرامش نمیخواستم.شیون و زاری نمیکردم.فقط اشک میریختم.دهانم بسته بود و چیزی نمیگفتم ولی همه میدونستن چقدر حالم بده.😭تو دلم با امین حرف میزدم.گفتم 🌹امین من داشتم میرفتم چرا جلوی منو گرفتی؟😭تو که در هر صورت میرفتی،چرا مانع رفتن من شدی؟😭حالا من چکار کنم؟😭دیگه کاری تو این دنیا ندارم،حداقل الان دعا کن بیام پیشت. هر کاری میکردم دلم آروم نمیشد... فقط روضه میخواستم اما گوشیمو ازم گرفته بودن،روضه گوش دادن رو برام ممنوع کرده بودن.دیگه روز شدن شب و شب شدن روز برام فرقی نداشت.اما تمام مدت حواسم به ✨نماز اول وقتم✨ بود.جز وقت نماز کاری با ساعت و تاریخ نداشتم.اون سال عید برای من معنی نداشت. 💭یاد خاطرات سال گذشته م با امین میفتادم.تازه عقد کرده بودیم.☺️لحظه تحویل سال.جاهایی که باهم میرفتیم عید دیدنی.😍دلم خون بود.😣قرار بود پنج فروردین مراسم عروسی بگیریم. هرچی به پنج فروردین نزدیکتر میشدیم همه آشفته تر میشدن.😥 روز سوم فروردین بود.به امین گفتم: _گفته بودی تا عروسی برمیگردی.تو که همیشه خوش قول بودی.پس کی میای؟من منتظرتم.😭😣 شب شده بود... محمد در زد و اومد تو اتاق.نگاهی به من کرد.گفتم: _امین همیشه خوش قول بوده.گفته بود تا موقع عروسی برمیگرده،کجاست؟😭 محمد گفت: _تو راهه...میخوان پس فردا براش مراسم تشییع و تدفین و ختم بگیرن.نظر تو چیه؟😞 -خوبه.روز عروسیشه...😭 گریه امانم نداد چیز دیگه ای بگم... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
◼️اگـه بــره ســرم رو نــیـزه هــا🥺 فـدای سـره تــمـوم پـچـها پـاشـو بـرو عـزیــز بـرادرم🕊️ کــســی نـر به سـمـت خـیـمـه از غـصـه آب شــدم💔 خـونـه خــراب شــدم...... شـرمنـده زیـنـب و روی ربـاب شـدم😭🖤 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @abalfazleeaam تـنـها هـستـی و مـن بـی تاب و مـضـطـرم چـه جـوری تــنها بـری از میـدون تـا حـرم داغ غـربـتـت رو جـیـگـرم تـنـهـا می مـونـی اگـه بـرم پیـش مـن نمـون بـرو حـرم دیـگـه چـیـزی نـمـونـده یـا اخـا کـه عـالـمـی رو بـی قـرار کـنـی🥺 دیگه کـسی نـمـونده پـیـش تـو یـه نـفـری می خـوای چیکـار کـنـی اگه بره سرم رو نیزه ها فـدا سـر تـمـوم بـچـه هــا😭🏴 @abalfazleeaam @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam @sadrzadeh1 🗓️1400/6/3 https://www.instagram.com/p/CS_hm_jIynT/?utm_medium=share_sheet