🔸ــــــــــــ قسمت پنجم ــــــــــــ🔸
✨ ورزشِ باستانی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🗣راویان: جمعی از دوستانِ شهید
اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شب ها به زورخانه حاج حسن ميرفت. حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شب ها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود. او یک سوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولاًدر مورد اهل بيت ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوان ها مي آموخت. فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد. دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت:(( بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! ))با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: ((بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد )) ادامه داد:(( الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. يکي از آن ها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چیز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين(ع)وکارهاي يزيد ميگفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغ ها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحش هاي ناجور به يزيد ميداد!! ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم. چقــدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع). ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:((يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است))
شهید ابراهیم هادی و شهدای بهبهان
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#کتاب_خدای_خوب_ابراهیم
ویژگی پنجاه و پنجم
۵۵. پنج هزار فرشته ☑️
📝 بعد از عملیات فتح المبین با او صحبت کردم. ابراهیم (شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی) میگفت : رزمندگان ما، کوچک و بزرگ، با تقوا و ايمان مثال زدنی به جنگ دشمن رفتند.
📝خداوند هم با امداد غیبی، به گونهای ما را یاری کرد که در تمام مدت عملیات، شاهد بودیم که دشمن یا اسیر میشد یا کشته میشد یا فرار میکرد!
📝یکی از فرماندهان دشمن اسیر شد. میگفت : وقتی من به سمت ایرانی ها نگاه کردم،دیدم تمام صحرا پر از رزمنده است!
📝 وقتی همراه با نیروهایم اسیر شدیم، با تعجب دیدم که فقط چند رزمنده نوجوان ایرانی بالای سر ما هستند!!!
📝بَلَىٰ ۚ إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَٰذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ
آری، اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، خداوند شما را با پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانههایی با خود دارند، مدد خواهد کرد! (آل عمران 125
❤️❤️❤️
@ebrahimh
💐🌹💐
چگونه گمنام بخوانمت در حالی که در آسمان تمام دلهای عاشق میدرخشی...
💐 @ebrahimh
تمام شهر را گشتمــ
ڪہ #پیدایتـــــ ڪنمـ اما
نہ خود بودے نہ چشمے
ڪه شود همتاے چشمانتــ ...
#شهیدابراهیمدلها
#سالروزولادت
#یادش_باصلوات
@ebrahimh
☑️محبت پدر
رضاهادي
درخانه اي كوچك و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي مي كرديم. اولين روزهاي ارديبهشت سال 36 بود.
پدرمان چند روز است كه خيلي خوشحال به نظر مي رسد. او دائماً به شكرانه پسري كه خدا در اولين روز اين ماه به او
عطا كرده از خدا تشكر مي كرد .
هر چند حالا در خانه سه پسر ويك دختر هستيم ولي پدر، براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند. البته حق
دارد، پسر خيلي با نمكي است.
اسم بچه را هم انتخاب كرد " ابراهيم " پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود.
و اين اسم واقعاً برازنده او بود
هر وقت فاميل ها مي آمدند و مي گفتند: " آخه حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا برا اين پسرت، اينقدر
خوشحالي مي كني؟"
با آرامش خاصي جواب مي داد: "اين پسر حالت عجيبي داره! من مطمئن هستم كه اين پسر من بنده خوب خدا ميشه،
من يقين دارم كه ابراهيم، اسم من رو زنده مي كنه ".
راست مي گفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود، هر چند بعد از او خدا يك پسر و يك دختر ديگر به
خانواده ما عطا كرد اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد.
***
پيامبراعظم (س)مي فرمايد: فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد مي تواند نافرماني را از فرزند
خود بيرون كند. (نهج الفصاحه حديث370(
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلاً كوتاهي نكرد.
البته پدرمان بسيار انسان با تقوايي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت مي داد. او خوب
مي دانست پيامبر (ص) مي فرمايد:
" عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است."
براي همين وقتي عده اي از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپور) آن زمان، خيلي اذيتش كردند و نمي گذاشتند كاسبي
حلالي داشته باشد. مجبور شد مغازه اي كه از ارث پدري به دست آورده بود را بفروشد و به كارخانه قند برود و آنجا
مشغول كارگري شود و صبح تا شب مقابل كوره بايستد.
ابراهيم بارها گفته بود كه اگر پدرم بچه هاي خوبي تربيت كرد به خاطر سختي هائي بود كه براي رزق حلال مي كشيد و
هر وقت از دوران كودكي خودش ياد مي كرد مي گفت:
"پدرم با من حفظ قرآن كار مي كرد و هميشه مرا با خودش به مسجد مي برد، يا به مسجد محل مي رفتيم يا مسجد
حاج عبدالنبي نوري پائين چهارراه سرچشمه، توي اون مسجد هيئت حضرت علي اصغر (ع) بر پا بود و پدرم افتخار
خادمي آن هيئت رو داشت".
❤️❤️❤️
ابراهیم هادی❤️هادی دلها❤️4
https://chat.whatsapp.com/B96ojOyTtwGFGgkEa6H8S3
❤️❤️❤️❤️
@ebrahimh
اُردیبهشتی✨
گویا خدا هم میدانست که تو از همان اول بهشتی هستی...🌸🍃
پروردگارم از همان اول تورا فرشته ی بهشتی آفرید ، فرشته ای که زمین برای وسعتِ قلبِ بزرگ و پاکش کوچک بود...❤️
فرشته ای که در اوج جوانی سبک بالانه پر کشید...🕊
از ماه تولدت پیداست که تو از همان اول هم زمینی نبودی و از اهل بهشت بودی...🌾
از نامَت که ابراهیم است پیداست که آتَشه افتاده بر زندگیِ گمراهان را گلستان خواهی کرد...🌳
از نامِ خانوادگی ات پیداست که هادیِ هدایت کننده بودیو همواره هستی...🎊
از چشمانت پیداست که آنها کارِ یک خلقتِ معمولی نیستند، چشمانِ گیرا و هدایت گر نصیبِ هرکَس نمیشود، همان چشم ها که معادله ی هر گناهی را بر هم میزنند...
الحُب أنْ أحبكِ ألف مرّة
وفى كُلّ مرّة أشعرُ أنى أُحبكِ للمرّة الأولى
عشق آن است كه
هزار بار دوستت داشته باشم
و هربار حس كنم اولين بارى است
كه دوستت دارم!
هرروز بیش تر از دیروز و کمتر از فردا دوستت دارم...🧡
تولدت مبارک اُردیـــــبـــــهـــــشـــــتـــــی جان :)) ❤️🍃
#شهید_ابراهیم_هادی ❤️
@ebrahimh
🌸ابراهیم جان، تولد تو بهانه ای برای یافتن خویشتن خویش است وگرنه تو هر روز تولدی تازه در دل ما داری.
🦋 تولدت مبارک برادرِ قهرمان من❤️
@ebrahimh
.
ﺩِﻟـَﻢ #گرفته ﺍَﺳـﺖ...!
ﯾــﺎ #دلگیرم ...!
ﯾـﺎ ﺷﺎﯾَـﺪ ﻫَـﻢ #دلم_ﮔﯿﺮ_است ...!
ﻧِﻤــﯽ ﺩﺍﻧَــﻢ...!
ﺍًﺻـﻼًًً ﻫﯿـچ ﻭَﻗـﺖ ﻓَــﺮﻕِ ﺑِﯿــﻦِ اینها ﺭﺍ ﻧَﻔَﻬـﻤﯿــﺪَﻡ...!
ﻓِﻘَـﻂ ﻣـﯽ ﺩﺍﻧَـﻢ #دلم ﯾِـﮏ ﺟـﻮﺭﯼ
ﻣـﯽ ﺷَـﻮَﺩ...!
ﺟــﻮﺭﯼ ﮐِـﻪ ﻣِﺜــﻞِ #همیشه ﻧﯿــﺴـﺖ...!
#دلم ﮐِـﻪ ﺍﯾﻨـﻄــﻮﺭ ﻣـﯽ ﺷَـﻮَﺩ...!
ﻏُﺼِّـﻪ ﻫـﺎﯼِ ﺧــﻮﺩَﻡ ﮐِـﻪ ﻫـﯿﭻ...!
ﻏُﺼِّـﻪ ﯼِ ﻫَﻤِــﻪ ﯼِ #دنیا ﻣـﯽ ﺷَـﻮَﺩ
ﻏُﺼِّـﻪ ﯼِ ﻣَـن... !
ومَن هیچ دَرمانی برای #دلم نیافتم جُز
رَفْتَنِ به #زیارت_شهدا
.
❤️❤️❤️
@ebrahimh