_ #دلنوشت♥️📝 _
ﺩﺭ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﺁﺭﺍﻡﻣﯽﮔﯿﺮﯼ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺁﻥ ﮐﯿﺴﺖ!
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯼ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﺪﯾﺮ ﻭ ﻣﺪﺑﺮ ﺁﻥ خداوند ﺍﺳﺖ؟!
به خدا اعتماد داشته باش!😊🌱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam96
@rafiq_shahidam96
🕊️🕊️🕊️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه83
به نیت ظهور منجی عالم بشریت
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#ترجمه_صفحه83
- و خدا میخواهد بر شما ببخشاید، و کسانی که پیرو شهواتند میخواهند شما دستخوش انحرافی بزرگ شوید
28 - خدا میخواهد بر شما آسان گیرد، و آدمی ناتوان آفریده شده است
29 - ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال خود را میان خودتان به ناروا مخورید، مگر آن که داد و ستدی با رضایت یکدیگر باشد و یکدیگر را مکشید، همانا خدا با شما مهربان است
30 - و هر که به تجاوز و ستم چنین کند، زودا که او را به آتش دوزخ در آوریم، و این بر خدا آسان است
31 - اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شدهاید دوری کنید، بدیهای [کوچک] شما را میپوشانیم و شما را به جایگاهی ارجمند وارد میکنیم
32 - و چیزی را که خدا بدان برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده آرزو نکنید مردان را از آنچه کسب کردهاند بهرهای است و زنان را از آنچه به دستش آوردهاند بهرهای است و [هر چه خواهید] از فضل خدا بخواهید که بیگمان خدا به هر چیزی آگاه است
33 - و برای هر کسی از آنچه پدر و مادر و نزدیکان به جا گذاشتهاند وارثانی قرار دادهایم، و نیز کسانی که با آنان پیمان بستهاید بهرهشان را بدهید، بیشک خدا بر هر چیزی گواه است
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💠 وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا
✨ و خدا را از روى بيم و اميد بخوانيد.
سوره اعراف / ۵۶
#جرعه_ای_نور
#آیه_گرافی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
♥️🔗✨
اولین چیزی ڪہ #خدا از آن تقدیر میڪند...💜🦋
#صبر
#استاد_پناهیان 🌹
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🔻امنیت در دمشق و زینبیه برای زائران برقرار است
🔹معاون عتبات عالیات سازمان حج و زیارت:امنیت در دمشق و زینبیه برقرار است و در جلسهای که با وزیر کشور سوریه برگزار شد، مسئله امنیت زائرین مورد بررسی قرار گرفته و در صورت اعزام زائرین، امنیت توسط دولت و و وزارت کشور سوریه برقرار میشود.
🔹مشکل امنیتی وجود ندارد و مراقبت و امنیت زائرین از طرف ما و سوریه تضمین میشود.
#امامزمان #حاج_قاسم
#گرگیج #حضرت_زینب
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه #حضرت_زهرا س
🤲بهمراه جلسه استغاثه جهت #تعجیل_در_فرج
#تنهاامیدبشریت
#استاد_یکتا🔺
در جوار حرم مطهر
#حضرت_امام_رضا ع
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🤱👨👩👧👦⏰🏹
ما که اعتقاد به قرآن📖وعلی داریم!
چقدر به سنتهای معنوی اعتقاد داریم؟!
به خصوص در مورد رزق⚡️☁️!
همین رزقی که سر سفره ی خونه هست!
امر و قول قرآن امر الزامی هست!
روایت میکنه,:کسی که از ترس😣فقر ازدواج نکنه به خدا سو ظن پیدا کرده😨
سو ظن به خدا گناهه🙁،با توحید سازگار نیست 😕
🤱👨👩👧👦⏰🏹
حالا ما تو قضیه فرزندآوری به خدا شک داریم
؟!
بچه خرجش رو از کجا بیارم؟!
حواسمون نیست! یک پای توحیدمون میلنگه🙁
🤱👨👩👧👦🕡🏹 فرزند آوری و زمانی که از دست خواهد رفت
روی زندگی حاج قاسم سلیمانی و توحید خودش مطالعه کردید؟
اگر به این جنبه از شخصیت حاج قاسم فکر نکنیم شبیه افسانه ها و شخصیت های هالیوودی میشه
میرفت👤تو دل دشمن💣💣در تیر 🗡رس دشمن!
ولی این ویژگی حاج قاسم نبود!
حاج قاسم موحد✨بود!
آدم دلش میسوزه 😞بعد توحید ی محقرِ!
اینها شاگردان رهبران!
#رهبر
#فرزند_آوری
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*امشب ساعت 20 لایو از حرم امام رضا علیه السلام*
*پیج رفیق شهیدم*
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://instagram.com/rafiq_shahidam96?utm_medium=copy_link
#دلتنگے_شهدایے ✨
بے یار دل شڪسته و دور از دیار خویش... 💔
درماندهایم عاجز و حیران به ڪارخویش :)
#شهید_مصطفے_صدرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○°💔
•
•
*وضو بگیر*
*به رسم شهدا ؛*
*اول وقت دلبری کن ...*
*🌷اللهم ارزقنا شهادت🌷*
╰┄═•🍃🌸🌹🌸🍃•═┄╯
*💚دراین لحظات ملڪوتۍواستجابت دعــا🤲🏻*
*💚بسم_الله_الرحمن_الرحیم*
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
*اِلهی🤲🏻*
*یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد*
*یا عالی بِحَقِّ علی*
*یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه*
*یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن*
*یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن*
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
*عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ🤲🏻 صاحبَ العصرِ والزَّمان*
🙏🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🙏🏻
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #چهارم حرف ها شروع شد...
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #پنجم
صدای در امد...
آقا جون بود.
ایوب بلند شد و سلام کرد.
چشم های آقاجون گرد شد.
آمد توی اتاق و به مامان گفت:
_این چرا هنوز نرفته می دانید ساعت چند است؟؟
از دوازده هم گذشته بود.
مامان انگشتش را روی بینیش گذاشت:
_اولا این بنده ی خدا جانباز است. دوما اینجا غریب است، نه کسی را دارد نه جایی را ،کجا نصف شب برود؟؟
مامان رخت خواب آقاجون را پهن کرد.
پتو و بالش هم برای ایوب گذاشت. ایوب آن ها را گرفت و برد کنار آقاجون و همان جا خوابید.
سر سجاده نشسته بودم..
و فکر می کردم. یک هفته گذشته بود و منتظرش بودم.
قرار گذاشته بود دوباره بیایند خانه ما و این بار به سفارش آقاجون با خوانواده اش.
توی این هفته باز هم #عمل_جراحی #دست داشت و بیمارستان #بستری بود.
صدای زنگ در آمد.
همسایه بود. گفت:
_تلفن با من کار دارد.
ما تلفن نداشتیم و کسی با ما کار داشت، با منزل «اکرم خانم» تماس می گرفت.
چادرم را سرم کردم و دنبالش رفتم.
پشت تلفن صفورا بود.گفت:
_شهلا چطوری بگویم، انگار که اقای بلندی منصرف شده اند.
یخ کردم.... بلند و کش دار پرسیدم
_چیییی؟!؟؟؟
صفورا_مثل اینکه به هم حرف هایی زده اید، که من درست نمی دانم.
دهانم باز مانده بود.
در جلسه رسمی به هم #بله گفته بودیم. آن وقت به همین راحتی #منصرف شده بود؟ مگر به هم چه گفته بودیم؟
خداحافظی کردم و آمدم خانه.
نشستم سر سجاده، ذهنم شلوغ بود و روی هیچ چیز تمرکز نداشتم.
آمده بود خانه، شده بود پسر گمشده ی مامان ! آن وقت...
مامان پرسید کی بود پای تلفن که به هم ریختی؟؟گفتم:
_صفورا بود، گفت آقای بلندی منصرف شده است .
قیافه ی هاج و واج مامان را که دیدم،
همان چیزی که خودم نفهمیده بودم را تکرار کردم.
"چه می دانم انگار به خاطر حرف هایمان بوده."
یاد کار صبحم که می افتم شرمنده میشوم.
می دانستم از #عملش گذشته و می تواند #حرف بزند.
با «مهناز» دختر داییم رفتیم تلفن عمومی.
شماره ی بیمارستان را گرفتم و گوشی را دادم دست مهناز، و گوشم را چسباندم به آن
خودم خجالت میکشیدم حرف بزنم.
مهناز سلام کرد.
پرستار بخش گفت:
_با کی کار دارید؟؟
مهناز گفت:
_با آقای بلندی ایوب بلندی، صبح عمل داشتند.
پرستار با طعنه پرسید:
_شمااا؟؟
خشکمان زد...
مهناز توی چشم هایم نگاه کرد، شانه ام را بالا انداختم.
من و من کرد و گفت از فامیل هایشان هستیم.
پرستار رفت... صدای لخ لخ دمپایی آمد.
بعد ایوب گوشی را برداشت
_بله؟؟!
گوشی را از دست مهناز گرفتم و گذاشتم سر جایش.
رنگ هر دویمان پریده بود و قلبمان تند تند میزد...
به روایت همسر شهید بلندی شهلا
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #ششم
صدای کلید انداختن به در آمد.
آقا جون بود.
به مامان سلام کرد و گفت:
_طلا حاضر شو به وقت #ملاقات آقا ایوب برسیم.
اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش که «ربابه» بود صدا نمی کرد.
همیشه می گفت طلا
خیلی برایم سنگین بود...
من، ایوب را پسندیده بودم و او نه
آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها...
قبل از اینکه آقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم.
مامان گفت:
_تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش آمده و منصرف شده. ایرادی هم گرفته ک نمیدانم چیست
وسط نماز لبم را گزیدم.
آقاجون آمد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت:
_من می دانم این پسر برمی گردد. اما من دیگر به او دختر #نمیدهم. می خواهد عسلم را بگیرد قیافه ام می آید.
یک هفته از ایوب خبری نشد.
تا اینکه باز، #تلفن اکرم خانم زنگ زد و با ما کار داشت.
گوشی را برداشتم:
+ بفرمایید؟
گفت:_سلام
ایوب بود چیزی نگفتم
_ من را به جا نیاوردید؟
محکم گفتم:_نخیر
_ بلندی هستم.
+ متأسفانه به جا نمی آورم.
_ حق دارید ناراحت شده باشید، ولی دلیل داشتم.
+ من نمی دانم درباره ی چی حرف می زنید. ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست.
_ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم.
+ شما فعلا #صبر کنید تا ببینم #خدا چه می خواهد. خداحافظ.
گوشی را محکم گذاشتم. از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه.
از عصبانیت سرخ شده بودم.
چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار.
اکرم خانم باز آمد جلوی در و صدا زد:
_شهلا خانم تلفن.
تعجب کردم:
_با ما کار دارند؟؟
گفت:
_بله همان آقاست
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
رهبر انقلاب،:
حضرت زینب(س) عظمت قدرت روحی و عقلانی زن را به همه تاریخ نشان داد
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#مهدےجان_مولاےمن💚
چگونه بی توجهان راپُرازستاره کنم
چگونه این همہ دردِتورانظاره کنم
میان تلخیِ این روزِگارمهدی جان
دلم هوای توکرده بگوچه چاره کنم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر زیباترین هدیہ خدا✨
خودت کلاهت رو قاضی کن ...
خودت هم باغبون بودی؛
از میان درختایی که کاشتی و
کلی هم هزینهی رشدشون کردی؛
درختی اگه پیدا می شد که ثمر نمیداد و هرز بود،
زود تبر نمی زدی تا که هیزم آتیشت باشه؟!
ثمر و میوهی باغچه خلقت آدمیزاد، بندگی و آدمیت است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون» [ذاریات/ ۵۶]
پس تا میتونی بندگی کن
و در صراط مستقیم باش (درختی پر ثمر)!
که هرز بودن و هیزم جهنم شدن،
عمراً در توان پوست ضعیف و نازک ما باشه!
اصلا تصورش هم آدم رو پیر میکنه ...
نکنه بعد یه عمر،
تو لیست درختای تبری نام ما ثبت بشه ...!
هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم.