eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.6هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سرزنش اصحاب حضرت فاطمه سلام الله علیها آن زمان که برای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علی علیه السلام گروهی به درِ خانه اش هجوم آوردند فرمودند: گویا شما نمی دانید در روز غدیر خم چه گفت. به خدا سوگند، در آن روز، ولایت را برای او استوار داشت تا امید شما را از آن بِبُرد؛ امّا شما رشته های میان خودتان و پیامبرتان را گسستید. خداوند، حسابرس میان ما و شما در دنیا و آخرت است. 📚الاحتجاج : ج ۱ ص ۲۰۲ ح ۳۷
پیج پشتیبان شهید مصطفی صدرزاده دوستان تمام لایو های حرم امام رضا علیه السلام تو این پیج انجام میشه فالو کنید و حمایت کنید ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2?utm_medium=copy_link
✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س). بود همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س). چه رفتاری داریم... اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید درواقع برخورد جدی میکردن. و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س).مراقب میهمانانش هست شما نگران نباشید.... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم. 🏴شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد 📙مالک زمان. خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و مالک اشتر ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لفظ خوش شهادت ✍سخنان حاج قاسم سلیمانی درباره شهید خوش لفظ 🌷انتشار به‌مناسبت سالروز شهادت شهید خوش‌‌لفظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ 🍂 › 🎥 پاسخ شنیدنی رهبر معظم انقلاب به سخن جانباز شهید علی خوش لفظ 🌱 آقا یه چی بگید ما آروم بشیم ... ● بمناسبت سالگردشهادت سردار شهید ... 🌹شادی ارواح طیبه شهداء
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #هجدهم کنار ه
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر داد، اول اسم همه را بگذاریم. گفتم _بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟ جوابم را نداد. چند سال بعد که را باردار شدم هم می دانست فرزندمان است. مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این برای ایوب کم نمی کرد. روزها با گریه می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود. تلفن می زد همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت. _"سلام ایوب" ذوق کرد. گفت: _ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند" زدم زیر گریه _ "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز. حرفی نزدم. صدای گریه ام را می شنید. _ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را می کنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟ با گریه گفتم: _ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران خیلی از هم دوریم ایوب. _ نه شهلا، مگر همان ماهی که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید، اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است. اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب هر دو به نگاه کنیم. خب؟ تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم. شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه... حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد. زمین برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم... و برسم به ایوبم به مَردم... . نامه اش از انگلیس رسید. _"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد. عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای هستم. خیلی هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان می ترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود." بعد از دو ماه ایوب برگشت. از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد. می گفت: _"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم" با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی _ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟ چشم هایم را ریز کردم. + چشمم روشن!! کدام خانم ها؟ _ خانم های اینجا و آنجا که بودم. خنده ام گرفت. + نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند. _ خب، تو چرا نمی کنی؟ + چون خرج داره حاج آقا. فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم. خیلی خوشش آمد گفت: _ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..." آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم. چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود + کجا ب سلامتی؟ _ میروم منطقه... + بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته. _ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم. از همان میدانستم به کسی که به چیز دل بسته است. و اگر پیدا کند تا به آن برسد نباید بشوم. به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت موقع به دنیا آمدن ، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستانمحمد حسین که به دنیا آمد... کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد. دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،.. برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود. عمل قلب خیلی زیاد بود. آنقدر که اگر را میفروختیم، باز هم کم می آوردیم. اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد. گفت: " وقتی میخواستم بروم، امضا . برای هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی و هم محاصره بودید، هیچ کداممان نداده بودیم که کنیم. با خودمان ایستادیم." فرم را نگاه کردم،.. از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت. و را فروختیم. این بار برای عمل دستش، و هم همراهش رفتیم. توی کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت: _"این ها خواهر برادرند" به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم. _ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم. ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود. برایش فرقی نمی کرد باشیم یا . همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت: _"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن." لبخند زد - من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی روز تعطیل رسیده بود و نمی شد دنبال خانه بگردیم... با همسفرهایمان را گرفتیم و بینش یک زدیم. فردایش توی گرفتیم. ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند. همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب. ایوب آمد.نزدیک من و گفت: _ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم." + خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟ ایوب را کرد و پیش خودمان ماند. به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
❤️🍃 ما در روزگاری به سر می‌بریم که بیشترِ مـــــــــــــــردمِ آن، بی وفایی را زیرکی می دانند..! البلاغه خطبه ٤١
💓✨ استادپناھیان‌میگفت:↯ افسردگےناشۍازگناھ یڪی‌ازدستاویزهاےخدا؎مہربون براےبرگردوندنِ.. بندھ‌هابہ‌سمت‌خودشہ !💔
✤ ✤ ⊰ اَلَّاَ‌تَتَّخِذُوامِن‌دُنِی‌وَکَیلاً ⊱ . عآشق‌خدآیے‌بآش♥️ ڪہ‌چہ‌بخواۍ‌چھ‌‌نخواے! دوستـ‌دارھ✨ . 《اسراء‌آیہ۲》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مابچه های مادر پهلوشکسته ایم.... ما از الست طایفه سینه خسته ایم...... ●—●●—● ما در ها وقتی هیچ پناهی نداشتیم به دامن « س» پناه میبردیم و هیچ ملجأیی جز نداشتیم ..... ✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨دری به سوی یاران عاشق 🌙 ❤️ 😎 🌹 ©® 💚✨ ╔━━━━๑ღ✨🕊ღ๑━━━━╗ https://eitaa.com/daribesoyeyaranashegh ╚━━━━๑ღ✨🕊ღ๑━━━━╝ 💙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیعه میمیــرد ولی هـــرگز نمیگردد تمـام جز شهادت خوش سرانجامی نمیدانیم ما یڪ اشــاره گر نمایــد رهبـرم ســید علــی از بــرای او همــه عمــار و ســلمانیــم مـــا *لبیڪ ـ یا ـ امام ـ خامنه ای🌷🤚🏻* 🕊️🍃
*سلام_امام_زمانم 🌷🤚🏻* ای ڪـاش جمــال مــاہ او می دیدم عالم همـــہ سـر بـہ راہ او می دیدم ای ڪاش نمیمــردم و در روز ظہور خـود را یڪی از سپــاہ او می دیدم  ‌‌🕊️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 در تاریکی شب با ابراهیم قدم میزدیم پرسیدم:آرزوی شما شهادته،درسته؟ خندیدو گفت:شهادت ذره ای از آرزوی من است من میخواهم چیزی از من نماند. مثل ارباب بی کفن،حسین(ع)قطعه قطعه شوم اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد دلم میخواهد گمنام بمانم چون مادر سادات قبر ندارد نمیخواهم مزار داشته باشم. خوشبحالت که به آرزویت رسیدی و گمنام شدی🕊
شهید ابراهیم هادی هر کاری انجام میداد فقط و فقط برای رضای خدا بود و دوست نداشت کسی از آن خبر داشته باشد. مدتی بود که ابراهیم در مقر اندرزگو نمی خوابید و برای خواب به آشپز خانه میرفت. بعد فهمیدم بچه های آشپزخانه همگی اهل نماز شب اند برای همین ابراهیم به آنجا میرفت چون اگر داخل مقر نماز میخواند همه خبر دار میشند. آگاه باش عالم هستی ز بهر توست غیر از خدا هر آنچه خواهی شکست توست 🌷هدیه به روح پاکش http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه91 به نیت ظهور منجی عالم بشریت 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 🌹🌹🌹 @rafiq_shahidam ❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 - ‌هر‌ ‌که‌ پیامبر ‌را‌ اطاعت‌ کند ‌در‌ حقیقت‌ ‌خدا‌ ‌را‌ اطاعت‌ کرده‌، و ‌هر‌ ‌که‌ پشت‌ کند [بدان‌ ‌که‌] ‌ما تو ‌را‌ ‌بر‌ آنان‌ نگهبان‌ نفرستاده‌ایم‌ 81 - و [‌در‌ حضور تو] می‌گویند: فرمانبرداریم‌! ولی‌ چون‌ ‌از‌ نزد تو بیرون‌ روند، جمعی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ شبانه‌، ‌غیر‌ ‌از‌ آنچه‌ تو می‌گویی‌ ‌در‌ سر می‌پرورند، و خداوند آنچه‌ ‌را‌ شبانه‌ ‌در‌ سر می‌پرورند می‌نویسد ‌پس‌، ‌از‌ ‌آنها‌ روی‌ بگردان‌ و ‌بر‌ ‌خدا‌ توکل‌ کن‌ ‌که‌ پشتیبانی‌ ‌خدا‌ کافی‌ ‌است‌ 82 - آیا ‌در‌ قرآن‌ تدبر نمی‌کنند! ‌اگر‌ ‌از‌ جانب‌ ‌غیر‌ ‌خدا‌ ‌بود‌ قطعا ‌در‌ ‌آن‌ اختلاف‌ فراوان‌ می‌یافتند 83 - و چون‌ ‌به‌ آنان‌ خبری‌ ‌از‌ امن‌ ‌ یا ‌ ناامنی‌ برسد ‌آن‌ ‌را‌ پخش‌ می‌کنند، و حال‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ پیامبر و اولیای‌ امر ‌خود‌ ارجاع‌ می‌دادند قطعا کسانی‌ ‌از‌ آنان‌ ‌که‌ می‌توانند ‌آن‌ ‌را‌ استنباط کنند [صدق‌ و کذب‌] ‌آن‌ ‌را‌ می‌فهمیدند، و ‌اگر‌ فضل‌ و رحمت‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ ‌شما‌ نبود مسلما جز شمار اندکی‌، همه‌ ‌از‌ شیطان‌ پیروی‌ می‌کردید 84 - ‌پس‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ پیکار کن‌ ‌که‌ جز ‌بر‌ نفس‌ خویش‌ مکلف‌ نیستی‌، و مؤمنان‌ ‌را‌ [‌به‌ پیکار] برانگیز، شاید ‌خدا‌ گزند آنان‌ ‌را‌ ‌که‌ کافر شدند ‌از‌ ‌شما‌ باز دارد، ‌که‌ قدرت‌ ‌خدا‌ بیشتر و کیفرش‌ سخت‌تر ‌است‌ 85 - ‌هر‌ ‌که‌ شفاعتی‌ نیکو کند، ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آن‌ بهره‌ای‌ ‌باشد‌ و کسی‌ ‌را‌ ‌که‌ شفاعتی‌ بد کند وی‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آن‌ سهمی‌ ‌باشد‌ و مسلما خداوند ‌بر‌ ‌هر‌ چیزی‌ مراقب‌ و تواناست‌ 86 - و زمانی‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌شما‌ درود گفته‌ شد، ‌شما‌ ‌به‌ صورتی‌ بهتر ‌از‌ ‌آن‌ ‌ یا ‌ همانند ‌آن‌ ‌را‌ پاسخ‌ دهید همانا خداوند حسابرس‌ همه‌ چیز ‌است‌ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سلام علیکم خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @ghomnam133abbas تمام تبادل ها ساعت 14 تا 15 ظهر میباشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای شنیدنی از دختر شهید سردار حاج قاسم سلیمانی 🥀🥀🥀🥀 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ………‹🌹🍃࿐›………
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگـر یلـدایــے هستــ ... اگـر دورهمــی هستــــ ... اگـر آرامشـے هستــ ... همــہ از خـون شھـــدا هستـــ.... 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤 " آفتاب شب یلدای همه... گریه ی پشت تمنای همه " مهدی جان " هیچ کس یاد غریبیِ تو نیست گریه کن جای خودت، جای همه...😭" نوای_انتظار یلدای_غیبت