eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
15.9هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات بسیارشیرین ،زیبا وجذاب برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی هر روز یک قسمت از خاطرات قسمت : ( بیست و دوم) http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
خاطرات برادر علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس واز همرزمان شهید دکتر چمران👇 🍃قسمت بیست دوم: فرار از بیمارستان وقتی به راه آهن رسیدم، از آن¬جا به حاج محمود افسریه مغازه دار محله¬مان زنگ زدم گفتم: به پدر و مادرم بگو من از بیمارستان مرخص شدم و مجدداً به جبهه رفتم. در آن¬زمان اکثر خانه¬ها تلفن ثابت نداشتند. سپس به قسمت بلیط فروشی مراجعه کردم گفت: آقا دیر آمدید بلیط تمام شد. من چاره¬ای جز این نداشتم که بدون بلیط سوار شوم. این هم یک نوع سفر بدون بلیط من بود. وقتی سوار می¬شدم رئیس قطار یک بلیط جریمه صادر می¬کرد. صندلی خالی هم برای نشستن وجود نداشت. مسافر بدون بلیط باید در راهرو قطار می ایستاد تا به مقصد برسد. قطار تهران- اهواز از قم رد می¬شد. داخل قطار یک نامه نوشتم، با خود گفتم شاید کسی یا آشنایی در ایستگاه راه آهن قم پیدا کنم نامه را بدهم تا به منزل ما ببرد. وقتی¬ که قطار به قم رسید، رفتم پایین، کسی که آشنا باشد را پیدا نکردم. ولی سپاه قم در میدان ایستگاه بود نامه را دادم به نگهبان، گفتم: من دارم می¬روم جبهه این نامه را بدهید به یک نفر تا برساند به خانواده ام گفت: باشد من خودم می¬برم. برگشتم داخل قطار در راهرو قطار ایستاده بودم. یک نفری داخل کوپه نشسته بود گفت: آقا بیا پیش من بنشین، گفتم: نه مزاحم شما نمی شوم. گفت: چه مزاحمتی من دو تا بلیط قطار دارم، این دو تا صندلی مال من هست. بیایید بنشینید. از او تشکر کردم و نشستم. گفت: کجا می¬روید؟ گفتم: اهواز گفت: سربازی؟ گفتم: بسیجی¬ام گفت: برادرمن سرباز بود در نزدیکی منطقه شوش به شهادت رسید. گفتم: خدا رحمتش کند و خداوند به شما و خانواده صبر بدهد. کمی تنقلات از ساکش درآورد گفت: بفرمائید. گفت: اهل کجایی؟ گفتم: قم گفت: به¬به همسایه خانم حضرت معصومه(س) هم هستید. خوش بحالتان که چنین نعمتی را در شهرستان دارید. گفتم: بله آخر شب بود داشتیم می رسیدیم به شهر خرم آباد، اکثر مسافران خواب بودند. صدای قطار سکوت شب را می شکست و به سوی مقصد پیش می¬رفت. تازه داشت خوابمان می¬برد که صدای مأمور آمد که بلند می¬گفت نماز نماز، قطار بین خرم آباد و اندیمشک در یک ایستگاهی نگه داشت. بلند شدم رفتم پایین وضو گرفتم، نماز صبح را خواندم و آمدم سوار قطار شدم و قطار راه افتاد. حدود ساعت هفت و نیم رسیدیم به شهر اندیمشک تعدادی از مسافران پیاده شدند. اکثر کوپه ها خالی شد و قطار به راه خود به سمت اهواز ادامه داد. صدای گلوله های توپ به گوش می رسید. یک ساعتی رفتیم. مأمور قطار با صدای بلند ¬گفت: این آخرین ایستگاه است، باید پیاده شوید. چون ایستگاه اهواز هم¬چنان در زیر آتش دشمن بود. در بیابانی پیاده شدیم. آمدم لب جاده یک مینی بوس سوار شدم. ساعت یازده به اهواز رسیدم. مستقیم به ستاد جنگ¬های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران رفتم. وقتی وارد شدم، مسؤول دفتر فرماندهی بلند شد گفت: به به برادر عاشوری از این¬طرفا برادر کجا بودید؟ ماجرا را تعریف کردم. سراغ دکتر چمران را گرفتم. گفت: صبح رفته منطقه و پرسیدم از گروهان من چه خبر؟ گفت چند نفری شهید و مجروح شدند. اسامی شهدا و مجروحین را گرفتم دیدم بهترین¬ها شهید شدند. کمی توی فکر شهدا بودم، مسؤول دفتر گفت: برادر کجایی؟ گفتم بیاد شهدا افتادم. گفت: راستی اگر می¬خواهی به منطقه بروی آن ماشین دارد می¬رود. بلند شو برو، و از پنجره به راننده گفت: برادر عاشوری را با خودت ببر پیش دکتر چمران، من هم از خدا خواسته سوار شدم. دیدم کارهایی که دکتر چمران در منطقه انجام داده است، باعث شده دشمن کلی عقب نشینی کند. رفتیم در منطقه دهلاویه راننده گفت: آن سنگر فرماندهی است. فکر کنم دکتر چمران توی آن سنگر باشد. من رفتم جلوی سنگر ایستادم گفتم: آقای دکتر اجازه هست؟ دکتر صدای من را می شناخت آمد بیرون گفت: سلام آقای عاشوری چطوری؟ چه خبر؟ از اینطرفا؟ کل ماجرا را برایش تعریف کردم. دکتر گفت: از گروهان شما سی - چهل نفر بیشتر نمانده آنها را با یک گروهان دیگر ادغام کردم. الان یکی از برادران تهرانی مسؤول آنها است. گفت: شما پیش من باش، من به یک نفر مثل شما نیاز دارم. من گفتم: دکتر ابن برای من یک افتخار است در خدمت شما باشم چشم. من چند روز کنار دکتر چمران بودم و دستم به گردنم آویزان بود. از صحبت¬های دکتر چمران با بی¬سیم می¬شنیدم، متوجه شدم یک جلسه ای قرار هست برگزار بشود. دارند آماده یک عملیات بزرگ می¬شوند. دکتر چند تا نامه به من داد گفت: این نامه ها را به فرمانده تیپ زرهی ۹۲ اهواز و فرمانده تیپ۲۳نوهد و فرمانده ۱۶ زرهی قزوین و دو تا نامه هم به فرماندهی نیروی هوایی و هوانیروز برسان و بگو ساعت پنج بعد از ظهر در ستاد جنگ¬های نامنظم جلسه است. حتماً کمی زودتر بیایند و خودت هم دیگر اینجا نیا، از همان جا بیا جلسه گفتم: چشم. راه افتادم نامه¬ها را تحویل دادم و رفتم ستاد برای شرکت در آن جلسه مهم. در آن جلسه همه فرماندهان
سپاه و ارتش و مسؤول دانشجویان پیرو خط امام بودند، حدود پانزده نفری می¬شدند. همه آماده برگزاری یک جلسه مهم که دکتر چمران هم وضو گرفته وارد جلسه شدند. با ورود دکتر همه صلوات فرستادند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🍃🌺🍃🌺 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ادامه دارد
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر. رسول خدا(ص) می فرماید :🌺🌺🌺 بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست. وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث 21 ☘بچه ی محله ی میدان خراسان، در آن روزگار چیزی کم نداشت. کار خوب، تحصیلات، تیپ و ظاهر. اگر تصمیم به ازدواج می گرفت بی برو برگرد دختر خوبی نصیبش می شد، اما انگار سرش درد می کرد برای کمک به خلق الله. در جیبش پول نمی ماند برای کمک به مردم... 🕊آقا ابراهیم! یا به قول رفیق های جبهه ای اش آقا ابرام.... هر کس با تو پریده، پر پروازش جور شده و جایی کنار مزار شهدا محل زندگی اش را انتخاب کرده. ✋ دعایمان کن دعا کن که عجیب در این روزگار پر خوف و خطر به دعاهایت نیاز داریم. @rafiq_shahidam96 1400/11/18 https://www.instagram.com/p/CZq42szoZnx/?utm_medium=copy_link
⚘﷽⚘ علیه السلام: 🍃 اِنَّ لاِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ : وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلْبٌ رَحيمٌ وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ؛ 🍀 بهشتى ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده. 📚 امالی طوسی ص 683 كسانی‌كه عظمت شهدا را كتمان ميكنند... 🌺🌺 رهبرانقلاب: ملّت، مدیون شهدا است و مدیون شما خانواده‌های شهدا است؛ همه مدیونیم. آن کسانی که این را کتمان کنند، آن کسانی که حاضر نیستند نام شهیدان به عظمت برده بشود و هرجا نام شهیدی برده بشود یا نام شهدا برده بشود و تجلیلی از شهدا بشود کأنّه به آنها دارند زخم میزنند، اینها بیگانگان از مصالح این ملّتند؛ اینها اجنبی‌اند؛ حالا شناسنامه‌[شان‌] ایرانی است امّا در واقع اجنبی‌اند؛ اینها با ملّت ایران یک‌رو و یک‌دل نیستند. ۹۴/۴/۶ 🌷«یادی که دردلهاهرگزنمی میردیاد شهیدان است»🌷 #ابراهیم_هادی #اللهم_صل_على_محمد_وال_محمد 🌷🌷🌷 https://www.instagram.com/p/CZrYG8joTWi/?utm_medium=share_sheet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز دلم هوای جمڪران دارد هواے آن گنبد بیڪران دارد به یاد حرم سبز و زیبایت اشڪ در چشمان من مکان دارد چه درد غریبی ست درد دل تنگی! دل تنگم هواے صاحب الزمان(عج)دارد 💚 شبتون بخیر بهترین بابای دنیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀 گاهی وقت ها با خودم می گویم : چه میشود که شهیدی مانند ابراهیم اینقدر محبوب شود که کتابش بیش از یک میلیون و دویست هزار نسخه چاپ شود ؟ خدای خوب ابراهیم جوابم را می دهد که اگر بنده خوبی باشی محبتت را در دل مردم می اندازم . همان طور که محبت موسی را در دل فرعون انداختم . محبت دست خداست . من و تو کاره ای نیستیم . ما فقط برای او بنده باشیم ، آن موقع خدا جبران میکند . إِنَّالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا به یقین کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، به زودی خداوند رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار می دهد . ( مریم / ۹۶ )