معصومِ مردمیم !
ولی در خفای خویش
درگیر توبه های مدام و مکرریم...
خودمو میگم
تاریخ تولد و تاریخ وفات دست خودت نیست
ولی تاریخ تحول دست خودته...
کی میخوای بشی؟
همونی که خدا می خواد؟!
کمی بهخودمون این حرفا رو بزنیم..
#لااله_الاالله_الملک_الحق_المبین
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ.
ستايش براي خداست؛ آن نخستينِ بيآغاز و آن واپسينِ بيانجام.
او كه ديدهي بينندگان از ديدنش فرو مانَد، و انديشهي وصف كنندگان ستودنش نتواند.
#صحیفه_سجادیه
✔️@ebrahimh
واکنونبایدانتخاب
ڪرد !
"خدارا،یاخودرا؟!"
وانتخابخواھمڪرد .. خدا را
-شھیدمحمدحسین تجلّی
✔️@ebrahimh
بچهها اصرار بر امر حق داشته باشید.
یه چیزی فهمیدی خوبه، ولش نکن؛
سخته اولش، ولی بعدش مَلَکه میشه.
اصرار بر امر حق:
میبینی این گناه سخته، ولی ترکش کن.
یه ذره تحمل کن، بعد سهل میشه.
#حاج_حسین_یکتا❤️
✔️@ebrahimh
ما جویای سعادتیم با خامنه ای
پیرو خط ولایتیم با خامنه ای
به دشمن کور دل بگویید
که ما تا پای شهادتیم با خامنه ای
*سلامتی رهبر عزیزمون سه صلوات*
😘😘😘😘
@ebrahimh
.
.
پیشونے بندها رو
با وسواس زیر و رو میکرد.
پرسیدمـ :
.
+دنبال چے میگردے؟
-سربند یا زهرا !
+یکیش رو بردار ببند دیگہ،
چہ فرقے داره؟
-نہ ! آخہ من مادر ندارمـ. . .
.
| #یافاطمہ_الزهرا |🌱
@ebrahimh
اینک قصیده حقیقی حضرت مشکل گشا که زندانی بیگناه خوانده و نجات یافته است
در روزگار قدیم پیرمردی عبدالله نام بود که تمامی عمر رادر بیابان ها به تلخی روزگار بسر برده بود ودر منتهای پیری وشکستگی هرروز دربیابان میرفت وبا قد خمیده ودست وپای فرسوده خار میکند تا وسیله معاش خود و خانواده خود را فراهم سازد واین زندگانی برای او وعیالش بسی سخت وتلخ می گذشت هرچه عبدالله پیرتر میشد زندگانی آنها هم به مراتب سخت تر میگذشت زن عبدالله برای گشایش کار ونجات ازسختی نذر نمود تا هر صبح جمعه پیش از روشنایی صبح درب خانه خود را اب وجارو نماید تامگر خضر نبی نظری و عنایتی فرماید پس از چند دفعه یک روز صبح که مشغول آب وجارو بود پیرمردی باموهای سفید بلند وچهره فروزان از دور نمایان وچون نزدیک اورسید گفت به عبدالله بگو در سختی هامشکل گشارا یاد کن ودست از دامان او برمدار تا مرادگیری این بگفت واز نظر غایب شد زن به خانه آمد آنچه دیده وشنیده بود برای عبدالله نقل نمود عبدالله گفت این شخص خضر نبی الله بود افسوس چیزی ازاونگرفتی خلاصه آن روز عبدالله کمی دیرتر بازخانه روانه بیابان شد عادت عبدالله این بود که در این فرصت کمی خار زیادتر میکند تابرای روزهای کوتاه برف و باران ذخیره باشد آن روز هم که به صحرا رسید وقت گذشته وفرصت خار کندن نبود با هزار امید رفت تااز خارهای ذخیره شده بار نموده وروانه شهر شود چون به محل خاررسید اثری از آنها ندید ورهگذری تمام آنها را سوزانده بود عبدالله حیران وسرگردان چند دانه اشک به یاد زندگانی تلخ وبخت برگشته خود ریخت وچندین مرتبه مشکل گشا رایاد نموده روی زمین افتاد پس از چند لحظه سواری نورانی رسید سر عبدالله رابه دامن گرفته اورا دلداری داده وچند سنگ فروزان به او داد وفرمود این سنگها روبفروش وامرارمعاش کن وهرشب جمعه ما را یاد نما این بگفت واز نظر عبدالله پنهان شد ای شیعیان علی ای حاجت مندان مجلس خوب است ماهم برای حل مشکلات و حوائج شرعی خود دست به دامان مشکل گشای هردوعالم بزنیم وباقلبی شکسته وچشمی اشکبار دامان آن سرور را بگیریم تا مراد یابیم وبهترین وسیله برای شکستن قلوب وگریان شدن چشمها این است که ازهمین مجلس نظری به صحنه کربلا وگلگون شدگان عاشورا ببندازیم ویاد آریم از ساعتی که اطفال تشنه لب مظلوم کربلا که دم به دم فریاد العطش بلند می نمودند وآن حضرت خجالت می کشید دراین ساعت نازدانه حسین سکینه خاتون به نزد عمویش عباس آمد وطلب آب نمود آن سرور مشک خشکیده رابرداشت تا برای سکینه و اطفال تشنه آب بیاورد چون نزدیک شریعه رسید دوهزار مرد جنگی که نگهبان فرات بودن جلوی آن سرور راگرفتند آن حضرت اول باب نصیحت وموعظه رابر آنها باز نمود نصایح آن علمدار که از آتش سوزانده تربود ذره ای دردل بی رحمان اثر نکرد چون حضرت خواست داخل شریعه شود مانع شدند آن یادگار حیدر کرار شمشیر کشید ومانندشیر غضبناک درمیان آن لشکر افتاد وانها را متفرق نموده داخل شریعه شد وکف برآب زد تا بیاشامد چون به یاد لبهای خشکیده برادرش افتاد آن آب را نیاشامید وبرجای ریخت جان به قربان مهرو وفایت یاباب الحوائج وبعد علمدار کم سپاه مشک راپر ازاب کرده واز شریعه بیرون آمد آن لشکر خونخوار ازچهار طرف برسقای تشنگان حمله کردند آن سرور تیغ کشید وبه قلب دشمن تاخت ومانند برگ خزان سرو دست به زمین می ریخت ناگاه ظالمی کمین نمود وازروی نامردی دست راست آن حضرت را قطع نمود آن سقای باوفا بادست دیگر جنگ می نمود ظالم دیگری دست چپ آن سردار رشید راقطع نمود آن باهمیت مشک رابه دندان گرفت وهمت می نمود تااب رابه خیام حرم برسانید پس بی حیای بی رحمی شرم ننمود امید عباس رابه زمین ریخت ان امید بابدن چاک چاک روبه بردارش نمود وفرمود یاحسین مرادریاب آن سرور بربالین عباس رشید آمد وسر آن حضرت راروی دامن نهاد وچوبه تیر را ازچشم نازنین برادرش بیرون آورد اشک حسرت ازچشمان روان نمود چون خواست قمر بنی هاشم رابه نزدیک خیام حرم ببرد حضرت فرمود یااخی مرابه خیمه مبر زیرا ازروی دخترت سکینه شرم دارم وناله العطش اطفال جراحاتم را می افزاید
زان تشنگان هنوز بعیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
از اب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو ودد همه سیراب ومی مکید خاتم زقحط آب سلیمان کربلا اطفال تشنه لب همه بودند منتظر سقا فتاد دست به میدان کربلا آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم برخاک ریخت آب علمدار کربلا. برخاک وخون فتاد چو سقای تشنگان پشت خدا شکست به میدان کربلا نگرفته دست دهر گلابی به غیر اشک زان گل که شد شکفته به بستان کربلا
هنوز کمر مولانا اباعبدالله ازمرگ برادر رشیدش عباس راست نشده بود که قره العین کربلا جوان هیجده ساله حسین آن شبه پیغبر علی اکبر نزد بابایش آمد وعرض کرد پدرجان اجازه بده میدان روم تاشاید بتوانم کمی آب به لبهای اطفال تشنه کام برسانم مولانا حسین فرمود
نور دیده علی بعداز عمویت عباس یاوری دیگر ب
رای من جز تو وبرادرت زین العابدین نمانده است وبسی آرزو دارم توزنده بمانی وبعد از شهادتم قافله سالار محرم اسیران شام باشی چون برادرت رنجورومریض است علی اکبر عرض کرد بابا آیا چگونه میتوانم پس ازشما زنده بمانم بخدا قسم چنانچه اجازه میدانم ندهی بدون کشته شدن میگیرم حضرت فرمود جواب مادرت راچه بگویم علی نزد مادررفت وبه هرنحو بود اجازه میدان گرفت مظلوم کربلا بادست مبارک خود لباس رزم براندام علی اکبر پوشانید آن شبیه پیغمبر عقاب سوار وبه سوی میدان تاخت علی اکبر آن گونه درجنگ تاخت که عالم براهل ستم تنگ ساخت چنان بازو افروخت درکارو زار که اندر احد صاحب ذوالفقار قضا گفت صفین مکرر شده پسر چون پدر اصغر اکبر شده علی را لقب زین سبب اکبر است که جنگش مهین گر خودش کهتر است دریغا که از گرمی آفتاب تنش بود بی تاب وقلبش کباب زبان ولبش بود خشک وکبود زبی آبی اش دیده پرآب بود زگرد رخش منکدر روی وموی بدین سان بسوی پدر کرد روی که ازبهر رحمت لبی تر کند حدیث عطش رابه کوثر کندروان شد به میدان به امیداب سوی باب کردی پدررا کباب
چون به میدان آمد مقابل لشکر ابن سعد ایستاد لشکر تمام متحیر واز ابن سعد سؤال نمودن این جوان کیست که تمام شکل وشمایل او شبیه پیغمبر است آن لعین گفت این یادگار حیدر کرار فرزند رشید حسین است علی لشکر راامر به سکوت کرد وبا زبان فصاحت بیان رجز خوانی نمود وبا زبان حال فرمود ایا فرقه فارغ از ننگ ونام ندارید جز کفر اسلام نام روانیست ای قوم بیرون زدین مسلمانی محض وکفراین چنین شما ترک یزدان وکین بررسول نمودید درعالم زر قبول نه ما آخر اولاد پیغمبریم برازنده خلقت داوریم کسی بودعرش رازیب و زین حسین است واولاد حسین یزد ستم گر ز نسل زناست خلافت زنا زاده راکی رواست
خلافت بود حق و شان حسین ایا ظالمان دودمان حسین. منم آنکه جدم رسول خداست که سرخیل وسرحلقه وانبیاست منم آنکه دررتبه عمرانیم به روز دعا حیدر ثانیم مرادرمیان ذوالفقار علی ست مرا افتخار ازنبی ولی ست چوشیرخدا نام بدر وحنین شجاعت بود ارث بابم حسین چوشمشیر کین برکشم ازنیام شود زهر شیر دربیشه آب چو گیرم به کف تیر خارا شکاف سپهر زمین سینه دزدد زقاف نمی لافم ای ابن سعد لعین گر انکار داری بیاوببین منم آنکه برسر سروران سرورم شبیه پیمبر علی اکبرم شهادت بود ارث آبا من زکشتن جوی نیست پروای من چه غم کز تنم خون رود همچو آب ولی تا نیفتم ز روی عقاب چنان خون بریزم دراین دشت کین که گوید جهان آفرین آفرین
حضرت بعد ازرجز خوانی مبارز طلبید چون لشکر اعدا فصاحت و بلاغت وشجاعت آن جوان را دیدند هریک زبان به ذکر تبارک الله احسن الخالقین گشودند وشور وهلهله درلشکر افتاد وعن قریب بود که لشکر شورش نموده ومتفرق شوند
ابن سعد لعین بانگ به لشکر زد که ای وای برشما اگراین جوان هاشمی رارخصت دهید احدی ازشمارا باقی نمیگذارم
گفتند چه باید کرد آن لعین فرمان داد مانند عمویش عباس براو حمله برید لشکر یک مرتبه برآن جوان یورش بردند ان شاهزاده رشید مانندشیر غضبناک میان آن لشکر شمشیر میزد وبه روایتی صدوبیست نفرازلشکر اعدا رابه درک فرستاد ولی چون تشنگی به اوغالب آمد تاب ادامه جنگ را نیاورد لشکر رامتفرق وبسوی خیام حرم آمد حضرت گردوخاک از روی مبارک علی اکبر پاک کرد سراورا به زانو گذاشت وفرمود علی جان چه میخواهی علی اکبر با زبان حال عرض کرد
که ای پدر زعطش مرغ روح من پرزد شرار تشنگی آتش به جان اکبر زد
توبه جزجودی ازبهر آب من بی تاب کباب شد جگرم ای پدر مرا دریاب من از گرانی اسباب جنگ خسته شده زجنگ دست ودلم خسته وشکسته شده فدایت ای شه مکی وای مه مدنی گواه باش که ثقل الحدید ایجهدی نه دست رزم نه پای درنگ درجنگم قسم به جان توکه ازدست زندگی تنگم پدرفدای توازتاب تشنگی مردم به خاک حسرت آب فرات رابردم زلطف گربتوانی مراکنی سیراب بنا خصم مقامش کنم خراب وسراب چو شاه تشنه لبان اکبر جوان رادید حدیث یا ابتاالعطش ازاو بشنید کشید ازدل پرخون فغان که واغوغا به غیر ذات علی جدک رسول الله به ذات حق که گران است بر پیمبر آل که بنگرند تورا تشنه لب بدین احوال قدم به جنگ بیفشان وجان به دست افشان کمی دگر که دم دیگری به حق مهمان
چون حضرت علی اکبر ازپدر خواهش آب کرد آن سرور زبان خشکیده خودرا روی زبان علی اکبر گذارد واشک تحسیر روان وبه روایتی خاتم پیغمبر رااز انگشت مبارک بیرون آورده به دهان علی اکبر نهاد وعطش آن شاهزاده برطرف برقدوبالای علی نگاه کرد وبه زبان حال فرمود
الهی چون شوم بسمل به زیر خنجر قاتل بود آسان مرا اما فراق این جوان مشکل الهی باتو آن عهدی که کردم آن چنان کردم چنین رعنا جوانی رافدای امتان کردم
علی اکبر چون شیر ژیان به میدان تاخت وبران روباه صفتان حمله کرد عمرسعد دوهزار لشکر سواربه سران سرور فرستاد وآن شیر بیشه شجاعت به قلب آن لشکر زد وشصت نفررا به درک فرستاد عمرسعد خطاب به سپاه که ای بی همت
لشکر قوه دوهزار به یک جوان هاشمی نرسد
حیف نام مرد برشما لشکر ازاین حرف به جوش آمد یک مرتبه از چهار طرف به علی حمله کردند ظالمی چنان تیغ به فرق وی نواخت که فرق تاابروی علی اکبر شکافت شاهزاده تاب نیاورده عنان مرکب رارها کرد عقاب اورا نزدیک خیام حرم آورد امام مظلوم ناظر جوانش بود چون علی اکبر نزدیک پدرش رسید ازاسب به زیر افتاد امام حسین مبارکش رابه دامن نهاد وبااستین مبارک خون از صورت علی پاک کرد و صورت را روی او گذارده گریه کرد علی چشم بازکرد علی چشم بازکرد وفرمود پدرجان الساعه جدم جامی پراز آب به من داد که تشنگی من رفع شد ونیز دردست دیگر جامی جهت شما داشت این گفت و چشم برهم نهاد وجان به جان آفرین تسلیم کرد مظلوم کربلا برنعش فرزند عزیزش به زبان حال فرمود
ای خفته به خون برابر من نوردل وروح پیکر من ای مظهر جداطهرمن ناکام علی اکبر من
ای روح تو باغ لاله زارم ای قد توسرو جویبارم وزداغ توشد خزان بهارم ناکام علی اکبر من رفتی تو به عهد نوجوانی بعدتودراین جهان فانی آید به چکار زندگانی ناکام علی اکبرمن بودی توستاره سحر گاه عمر توچقدر بودکوتاه پنهان شدی ازنظر به ناگاه ناکام علی اکبر من افسوس ز نوجوانی تو وزمردن ناگهانی تو حیف از رخ ارغوانی تو ناکام علی اکبرمن جز یادتو همدمی نجویم بعدازتواگر سخن بگویم باشد شب روز گفته گویم ناکام علی اکبر من رفتی توبسوی باغ رضوان اما پدرت دراین بیابان ماندست غریب زار حیران ناکام علی اکبر من لیلا زغم تو بی قراراست درخیمه نشسته اشکبار است چشمش به ره ودر انتظار است ناکام علی اکبر من ای باد صبا بروخدارا بااه وفغان به نزد صغرا گو کشته شده ازجفای اعدا ناکام علی اکبرمن
درماتمت ای جوان ناکام اذاکر بینوای گمنام رفت است قرار وصبر وآرام ناکام علی اکبر من
حضرت سیدالشهدا بربالین جوان ناکامش ناله بسیار کرده وفرمود خدابکشد قاتل توراه وبعد از توعلی خاک برسردنیا وزندگانی دنیا ای مشکل گشای هردوعالم تورابه حق ناله های حسین وبه حق مصیبت های حسین الهی به حق ناله های حسین وبه حق مصیبت های حسین الهی به فرق شکسته ی علی اکبر حسینت مراد و حوائج این جمع عاصی را برآورده به خیر نما و همچنان که مراد پیر خارکش را برآورده نمودی باری ازمطلب دور نشویم
عبدالله شکر خدای به جا آورد و سنگها را در توبره نهاده و روانه شهر شد. چون به خانه رسید، سنگها را بیرون آورده روی طاقچه اتاق گذاشت و شرح حال آنچه دیده برای زن و فرزندان خود ذکر نموده به هریک وعده و دلداری می داد. چون تاریکی شب فرا رسید، کلبه عبدالله از نور آن سنگها چون روز، روشن شده بود. عبدالله دانست که سنگها گوهر شب چراغند. آن شب از شادی به خواب نرفتند. چون صبح شد، عبدالله سنگها را برداشته در محلی پنهان نموده و یک دانه از آنها را به بازار برد. جواهرفروشی آن پاره سنگ را به قیمت گزاف خرید. عبدالله شکر نمود و پوشاک و خوراک خریده برای زن و فرزندان خود آورد. کم کم زندگانی را توسعه داده و برای خود و سه دخترش قصرهای باشکوه مهیا نموده و از زحمت خار کندن در بیابان راحت شد و چون زندگانی آنها از هر جهت مهیا شد، عبدالله را خیال حج و زیارت خانه خدا در سر افتاد؛ اسباب سفر آماده نمود و به قصد حج روانه شد و به زن و سه دخترش سفارش نمود تا قصیده مشکل گشا را از یاد نبرند و هر شب جمعه آن را بیان نمایند. در غیاب عبدالله روزی دختر پادشاه از کنار قصر عبدالله گذرش افتاد. چون شُکوه آن را دید در شگفت شد. پرسید: این دستگاه شاهانه از کیست؟ داستان پیرمرد خارکن و معجزه نمودن حلال مشکلات را برایش بیان نمودند. دختر پادشاه خواستار شد که با دختر آن پیرمرد خارکن آشنا شود و آنها را به همنشینی خود اختیار نمود. چون دخترهای عبدالله با دختر پادشاه آشنا و دوست شدند، قصیده حضرت مشکل گشا و سفارش پدر را از یاد بردند. روزی دختر پادشاه با دخترهای عبدالله در باغ رفته و برای شنا نمودن در آب رفتند. موقعی که در آب مشغول بازی بودند، کلاغی گلوبند مروارید دختر پادشاه را ربوده و بر بالای درخت چنار برد. هیچکس نفهمید و چون دختران عبدالله دست به آب داشتند زودتر از آب بیرون آمدند و لباس پوشیدند و بعد دختر پادشاه از آب بیرون آمد. همین که لباس خود را پوشید، اثری از گلوبندش ندید. هرچه جستجو کردند آن را نیافتند. دختر پادشاه به دختر عبدالله شک نموده گفت: گلو بند من نزد شماست بدلیل آنکه زودتر از آب بیرون آمدید و حتماً این دستگاه و ثروت هم که گرد آورده اید از دزدی است و نه از مشکل گشا. والا
مرد خارکن کجا و این دستگاه کجا. خلاصه قضیه را به عرض شاه رسانیدند. شاه دستور داد همگی آنها را زندانی کنند و اثاثیه آنها را توقیف نمایند و مأمور فرستاد عبدالله را از راه حج به بند نموده و بیاورند. سواران دنبال عبدالله تاخته او را گرفته نزد شاه آوردند و او را نیز در زندان نمودند. عبدالله، پریشان و سرگردان چندی در زندان ماند. روزی پیرمردی نورانی یعنی حضرت خضر نبی الله را در خواب دید که به عب
دالله فرمود: چرا قصیده مشکل گشا را فراموش نموده ای؟ چون این بگفت، عبدالله از خواب بیدار شد، فهمید تمام این بلیات برای فراموش نمودن قصیده مشکل گشا بوده است و چون شب جمعه فرا رسید نزد زندانبان التماس کرد که قدری نخود و کشمش برای او تهیه کند. زندانبان قدری نخود و کشمش فراهم نمود و به عبدالله داد. پیرمرد خارکن با دل شکسته زندانیان را دور خود جمع نموده و قصیده مشکل گشا را برای آنها بیان کرد و گریه بسیاری نمود. همان شب پادشاه، مولای متقیان حضرت علی ابن ابیطالب(ع) را در خواب دید. مشکل گشای هر دو عالم امر فرمودند: عبدالله و خانواده او بیگناهند و گلوبند دخترت در درخت چنار در لانه کلاغ است. این را فرموده و از نظر غایب شدند. شاه بیدار شده و فوری دستور داد تمام لانه های کلاغ را جستجو کنند. خلاصه گلوبند مفقود شده را در لانه کلاغ یافتند. شاه امر کرد عبدالله و خانواده او را آزاد و اثاثیه آنها را رد کنند و به احترام او تمام زندانیان را مرخص کرد. تا عبدالله زنده بود همنشین شاه و مورد احترام خاص و عام بود و هیچ شب جمعه قصیده حضرت مشکل گشا را فراموش نمی کرد.الاهی بحق آلاء و نعمت های خودت الاهی به برکت عفو خودت الهی به حرمت نور محمد اشرف مخلوقاتت الاهی بحق فاطمه الزهرا و علی مرتضی و حسن مجتبی و حسین شهید به کربلا و لحق امام زین العابدین و بحق محمد باقر و جعفر صادق و موسی کاظم *وعلی بن موسی الرضا*وبحق محمدالتقی وعلی النقی والحسن العسکری *ومحمد المهدی*صلوات الله علیهم اجمعین مشکل این جمع عاصی رابگشااا و حوایج شرعی و مراد این بندگان مظهر پریشان و فرومانده را روا بگردان
*ثوابی از این قصیده پرفضیلت ب روح اموات حاضرین در این گروه برسان پروردگارااااا روح مردان را با روح پر فتوح مولانا امیر المومنین علی علیه السلام و روح زنان را با روح خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور فرما امین یا رب العالمین*
*تعجیل در فرج اقا امام زمان صلوات*
معروف است در عصر پنجشنبه خوانده شود و خیلی گره ها و مشکلات مردم رو حل کرده
التماس دعا
هدایت شده از گسترده رایگان سجـیل 🚀
خدا #مهـــربانتر از آن است ڪه با
چند گـناه بنده خود را دور بیاندازد!
ولی #شـــیطان دائما در حال ناامید
ڪردنانسان است یڪ آدم گنهڪار
اگر احساس می ڪند خــدا دیگر به
او نـــــگاه نمی ڪند باید بـداند این
#ناامــیدی القا همان شیطانی است
ڪه او را وادار به گناه ڪردن کرده
در نتیجه #نــباید به احساس منفی
خــود اعــتنا ڪند.
#حجت_الاسلام_پناهیان
"دلنــــــــــامه الـــــــــــےالحبیب"
🍃محفلےݐر از حـــــــالـ خوب🍃
😍@ya_rafigh_18😍
📌#شهید_آوینی :
در ملکوت اعلی جز شهید کسی زنده نیست.
حیات دیگران اگر هم باشد به طفیلی شهداست و شفاعت آنها
#شهدا_گاهی_نگاهی
@ebrahimh
✍ ۳۰ ويژگي
ارزشمند امام خامنه اي،
از منظر و نگاه زيباي بنيانگذار انقلاب اسلامي ، امام خميني ره
ویژگیهای
رهبر معظم انقلاب اسلامی
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای از دیدگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ( قدس سره )
۱- راهنمایی دلسوز
راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید ۷/۴/۶۰
۲– بزرگ شده امام
من آقــای خامنه ای را بزرگش کــرده ام ۱۷/۶/۶۰
۳ – یار مستضعفان
ایشان طرفدار قشـر مستضعف بــوده اند ۱۷/۷/۶۰
۴ – خطیب توانا
بویژه امثال جنابعالی که در بیان مسائل دست توانا دارید ۲۱/۱۰/۶۶
۵ – بازوی نظام
جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی میدانم ۲۱/۱۰/۶۶
۶ – خامنه ای سلمه الله
من خیلی خوشحال شدم از اینکه آقای خامنه ای سلمه الله آمدند ۱۱/۵/۶۰
۷ – پیام بر انقلاب
از اول نهضت ایشان به اطراف برای رساندن پیامها تشریف می بردند ۱۰/۱۱/۶۱
۸ – معلم در محراب
معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات می باشید ۷/۴/۶۰
۹ – سلاله پیامبر(ص)
شما از سلاله رسول اکرم (ص) و خاندان حسین بن علی (ع) هستید ۷/۴/۶۰
۱۰- اسلام شناس
شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به ان هستید ۰۰۰ میدانم ۲۵/۱۰/۶۰
۱۱ – یاور ولایت فقیه
شما را چون برادری که از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کند ، می دانم ۲۱/۱۰/۶۷
۱۲ – نعمت خدا
آقای خامنه ای را سالهای طولانی است می شناسم ، ایشان یکی از نعمتهای است که خدا به ما داده است ۱۰/۱۱/۶۱
۱۳- محبوب امت
اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه دار نمودند ۷/۴/۶۰
۱۴- همراه امام
اینجانب از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشتیم و همان ارتباط بحمد الله تاکنون باقی است ۲۱/۱۰/۶۶
۱۵- متفکر و اندیشمند
اینجانب با اطلاع از مقام و مرتبت متفکر و دانشمند محترم جناب حجه الاسلام آقای خامنه ای ایده الله تعالی رای ملت را تنفیذ نمودم ۱۷/۷/۶۰
۱۶- زاهد شب و شیر روز
ما افتخار می کنیم به سربازان در جبهه و پشت جبهه که شبها را در محراب و روزها در راه حق تعالی بسر میبرند
۱۷ – سرافراز در امتحانات
چهار سال صادقانه خدمت نمود و این پس از خدماتی بود که قبل و بعد از انقلاب انجام داده بود جزاء الله خیرا ۱۳/۶/۶۴
۱۸ – مربی مسلمین جهان
به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان ، طنین انداز است ۷/۴/۶۰
۱۹ – عالم به دین و سیاست
خداوند متعال افکار عمومی را برای انتخاب رئیس جمهوری عالم به دین و سیاست هدایت فرمود ۱۷/۷/۶۰
۲۰ – نادره دوران
در بین دوستان و متعهدان به اسلام مبانــی اسلامی ، از جمله افراد نادری هستید ۲۱/۱۰/۶۶
۲۱ – خوش سابقه
جنابعالی که بحمد الله به حسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید ۲۴/۱۰/۵۸
۲۲ – خورشید انقلاب
در بین دوستان و متعهدان به اسلام چون خورشید ، روشنی می دهید ۲۱/۱۰/۶۶
۲۳ – سازش ناپذیر
ایشان به حکم قرآن کریم « اشداء علی الکفار رحماء بینهم » بوده اند ۱۷/۷/۶۰
۲۴ – فهیم و صالح
البته من ، آسید علی آقا را صالح میدانم ، و ایشان فهیم است ۲۳/۳/۵۸
۲۵ – بلند همت
امید است امثال جنابعالی در مقاصد عالیه خود پیروز و سربلند گردید ۲۱/۱۰/۶۶
۲۶ – مشاور روح الله
جنابعالی به عنوان مشاور از طرف اینجانب منصوب می شوید ۲۰/۲/۵۹
۲۷ – خدمتگزار به اسلام
ایشان خدمتگزار به اسلام و ملت بوده اند ۱۷/۷/۶۰
۲۸ – سرباز فداکار
سربازی فداکار در جبهه و جنگ می باشید
۲۹ – لایق رهبری
ایشان ، برای رهبری ، لیاقت دارند ( به نقل از حجه الاسلام حاج احمد خمینی )
۳۰ – برادر امام
شما را چون برادری می دانم .
@ebrahimh
✍فرعون
زمان «امریکا» غرق خواهد شد
نوبت به اسرائیل غاضب، و آل سعود هم خواهد رسید ...
🔹#فرعون جنایتهای بیشماری
بر قوم بنی اسراییل انجام داد ، دستور داده بود هر فرزند پسری به دنیا می آمد را بکشند، تاج و تخت پادشاهی خود را بر خون بیگناهان بنا نهاد و عاقبت با تمام لشکر و عظمتی که داشت غرق شد و پرونده سیاه او برای همیشه بسته شد.
🔸#نمرود در زمان حضرت ابراهیم
تا توانست ظلم و جنایت کرد ، خون بیگناهان را به زمین میریخت ، وقتی ظلم و جنایتش به حد اعلی رسید با یک پشه نابود شد ، این #سنت_الهی است که سرکشان و پادشاهان ظالم به آن گرفتار میشوند!
🔹رضا شاه #ظلم و جنایت بیشمار کرد
و با خفت و خواری در جزیره موریس از دنیا رفت و فرزندش #محمدرضاشاه عامل کشتار بیرحمانه مردم مؤمن و انقلابی ایران با خفت و ترس از ایران فرار کرد ، به آمریکا راهش ندادند و در غربت و خفت از بین رفت ، اینها سنتهای الهی هست ، حسنی مبارک مصر ، قذافی در لیبی و ......
🔸روزی هم نوبت به #آمریکا
و #عربستان سعودی خواهد رسید ، نوبت به #اسراییل غاصب و رژیم #صهیونیستی میرسد ، منتظر باشید و سنت الهی را ببینید ، خداوند اراده کند نابودی آنها حتمی است ، خداوند قهار است و جبار ، خداوند همانطور که فرعون و نمرود را نابود کرد ، #ترامپ و بن سلمان و سایر #مزدوران #منافق مانند مریم رجوی و مسیح علینژاد و #پادوهای آمریکا را نابود خواهد کرد.
🔹 از سنتهای الهی غفلت نکنید.
ولن تجد لسنت الله تبدیلا .... ولن تجد لسنت الله تحویلا ( قرآن کریم)
#امریکا_غرق_خواهد_شد
#افول_امریکا
💫💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫💫
با #امام_خامنه_ای تا #ظهور
#تبیین مواضع و حمایت از #ولایت و #رهبری
.:
#شهدا
چند روز؛ هیچ چیز!
چند روز مانده بود تا عملیات بدر. از همه جلوتر بودیم. هیچکس جلوتر از ما نبود، جز عراقیها. توی سنگر کمین، پشت پدافند تک¬لول، نشسته بودم و دیدهبانی میکردم. دیدم یک قایق به طرفم میآید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم. جلوتر آمد، دیدم آقا مهدی است. نمیدانم چه شد، زدم زیر گریه. از قایق که پیاده شد، دیدم هیچ چیزی هم راهش نیست؛ نه اسلحهای، نه غذایی، نه قمقمهای؛ فقط یک دوربین داشت و یک خودکار. از شناسایی میآمد. پرسیدم: «چند روز جلو بودی؟» گفت: «گمونم چهار – پنج روز.»
منبع: شهید آوینی
شهید مهدی باکری
یاد شهدا با صلوات🌹
@ebrahimh
#الفبایرفاقتباامـامزمـان(عج)
ذ: ذره پروری
✨همہچیز رفاقت دو سویہ نیست..
گاهے فداڪاری و لطف یڪ طرفہ است.
مثلا تو ذره پروری ڪردی و مرا بہ رفاقت پذیرفتے♥️..
#مهـدۍجـاندوستتداࢪمـ♥️
⚡️اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج⚡️
@ebrahimh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨
بعد از 2500 سال
ایرانیان به مدیترانه رسیدند
✨✨✨✨
آمریکا و اسراییل با هزینه های ترلیون دلاری بازم *شکست خوردن*
✨✨✨✨
❤❤❤❤️
@ebrahimh
من برای #شهادت اصرار نمی کنم
آنقدر کار می کنم که لایق شهادت بشوم و خدا من را بخرد🌱
#شهید_مرتضی_حسین_قمی
✔️@ebrahimh
میگفت من یڪ چیزی فهمیدهام!
خـدا، شــهادت را همیشه به آدمهایے
داده که در کار، سختڪوش بوده اند...
#شهیدمحمودرضابیضائے
#حرف_خاص
@ebrahimh
💓گویند
#شهادت مهر قبولی ست
که بر دلت می خورد...
شهدا...
دلم لایق مهر شهادت نیست
اما
شما که نظر کنید...💓
این کویر تشنه
دریا می شود..
با عطر شهادت...|•°
#شهـیــدإبــــــــــرإﮫیمﮫإدﮰ♥️
@ebrahimh