eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
14.8هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 دلــم گرفتہ بہ وسعت آسمان زندگے دنیایی سخت روحـم را آزرده؛ دلــم هواے دارد تو را جان مادر هوایــم را داشتہ باش و نظرے بر این خسته دل ڪن. ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
* 🕊*' |هرکے آرزو داشتہ باشہ خیلے خدمت کنہ، شهید میشہ... یہ گوشہ دلت پا بده؛ شهدا بغلت کردند. ما بہ چشم دیدیم اینارو ؛ از این شهدا مدد بگیرید... +مدد گرفتن از شهدا رسم بزرگے است. دست بزار رو خاک قبر شهید بگو: [ ••حسین،بہ حق این شهید ،یہ نگاه بہ ما کن•• ] خدایا‌بہ‌حق‌این‌شهیدبشنو‌تنہا‌دعـآۍمرا ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
💌 عباس، چہخبرا؟چیکارامیکنی؟ گفت : بہ نگهبانی دل مشغولیم تا کسی جزء خدا وارد نشود ..♥️🔗' -شهیدعباسبابایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱❤️ کجا را باید بگردم؟! میان ازدحام صداها سکوت میکنم شاید صدایت به گوشم برسد اما هر چه میگردم دنبال صدایت نمیشنوم مشکل از من است که نمیبینم تورا تویی که همیشه همراه منی کنار منی حواست هست و منم که دورم از تو ! من را ببخش عزیز ترینم که درگیر دنیای خودم شدم آنقدر که فراموش کردم تنهایی تنها ترین محبوب دنیا دوستت دارم! ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• مگـھ ازسنگـھ؟!.. چھ ڪنم؟! باز دلم تنگھ! مھربون‌اربـٰاب! یاحسین:) دلمودریاب . زیر علمت امن ترین جای جھان است🏴'! ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🕊🌺 🌸یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده در گیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده و در نا امیدی تمام هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرد در روز پیکر شهید مدافع حرم با دلی شکسته و نا امید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین گفته: 🌸ای شهید سجاد عفتی اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم و با می شوم. 🌸راوی این توسل به شهید قسم می خورد که به فاصله چند روز ،معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است... معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عیننا مشاهده نمودند. و حالا این خانم هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود... ۲۹آذر۹۴ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمد‌ حسین‌ محمد خانی چه قشنگ میگن که: اگه تو هر کاری حکمت خدا رو در نظر بگیریم، دیگه ناراحت نمی شیم... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🇮🇷🌺🍃 🌺 ♥|•شهید سلیمانی: 💠 اولین پایه‌ رسیدن به مقام شهيد است؛ 👈 هجرت از خود، 👈 هجرت از مکان خود، 👈 هجرت از دلبستگی‌های خود، 👈 هجرت از زیبایی‌های خود. 💠 مرتبه دوم، مرتبه است؛ 👈 جهاد في سبيل الله 💠 و مرتبه سوم و است در این راه... 🕊• ° ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
💖🌸💖🌸 🌸 (ارواحنا فداه) «غایة» به معنای نهایت و منتها است. 🌸از اسماء حسنای الهی «مُنتَهی کلّ غایة» می باشد، چنانکه أميرالمؤمنين علي (علیه السلام) فرمودند: «.. کَانَ رَبِّی قَبْلَ الْقَبْلِ بِلَا قَبْلٍ وَ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلَا بَعْدٍ وَ لَا غَایَهًَْ وَ لَا مُنْتَهَی لِغَایَتِهِ انْقَطَعَتِ الْغَایَاتُ عِنْدَهُ فَهُوَ مُنْتَهَی کُلِّ غَایَهًٍْ» (۱) ▫️«.. پروردگارم قبل از قبل که قبلی ندارد، بوده است تا بعد از بعد که بعدی ندارد، می‌باشد؛ برای غایت و نهایتش، نهایتی نیست؛ غایات و نهايات در او راهی ندارد و او منتهای هر غایتی است». 🌸از وجود مبارک حضرت صاحب العصر والزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که ولایتشان قطب القرآن می باشند (۲) ، به «غایة النور» (۳) یعنی نهایت نور، «غایة القصوی» (۴) یعنی بالاترین و عالی ترین مقصد و «غایة الطالببین» (۵) یعنی کمال و مقصود نهاییِ جویندگانِ حقیقت، تعبیر شده است. 🌸همانطور که حضرت امیرالمومنین علي (علیه السلام) فرمودند: 🌸«مِنّا خاتِمُ الاَئِمَّهِ وَمُنْقِذُ الاُمَّهِ وَغایهُ النُّورِ وَمَصْدَرُ الاُمُورِ» (۶) 🌸آخرین امام، نجات دهنده امّت، او که غایت نور است و همه امور به او بر می گردد، از ماست. http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•💜•⊱ . خاطره 📒🌱 همرزم_شهید؛ رو؎ خاٰڪریز نشسته بود. آنروز هواٰ خیلے گرم بود 🌞 و من با لباٰس شخصے رفته بودم و همش غر میزدم ڪه چرا لباس نمیدن😕. بابڪ ڪنارم بود؛ بهش گفتم این چیه پوشید؎؟!🤔😐 اینو از ڪجا آورد؎؟! لباس خیلے براش تنگ بود و ڪمے ڪهنه گفت: "این لباس رو از زمان خدمت سرباز؎ دارم!! 👕 بهش گفتم این تنگه!👖 گفت:آره ولے مهم نیست .. تو خبر ندار؎ اعزام ڪے شروع میشه؟!🤔😍 +با خودم میگویم من به چه فڪر میڪردم و بابڪ به چه چیز؎…😇 . ⊰•💜•⊱¦⇢ ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
شادی روح شهداصلوات
🥀 *♦️قسمت 5* *از وداع تا شهادت*🕊️🕊️🕊️ *چطوری عظیم آقا!* یکدیگر را در آغوش گرفتند و همراه هم به سوی گردان عملیات به راه افتادند. وقتی وارد ساختمان عملیات شدند چشمشان به سرهنگ حسن بختیاری افتاد که از انتهای راهرو به سوی آنها می آمد وقتی به هم رسیدند تیمسار گفت: *حسن آقا! آماده ای برویم مأموریت؟* بختیاری گفت: *هر چه شما بفرماید! من در خدمتم.* دربند سری به تیمسار گفت: *من هم با شما بیایم؟* عباس‌ دستش را در گردن او انداخت و گفت: *می خواهی به جای بمب زیر طیاره ببندمت بالامجان؟* و اوگفت: *اگر تو بخواهی حاضرم تا مرا به جای بمب در زیر هواپیمایت ببندند.* آنگاه هرسه در حالی که لبخند بر لب داشتند به راه افتادند چند دقیقه بعد هواپیما « F_5»حامل تیمسار بابایی و سرهنگ بختیاری با کوهی از مهمات به آسمان پر کشید. خورشید در حال افول بود و جلو مشعشع آن پهنه آسمان را به رنگ شقایق سرخ کرده بود.عظیم در بند سری در حالی که به سوی قرارگاه می رفت آهی کشید و با خود گفت: *چه غروب غریبی است.* وقتی آفتاب با آخرین شعاع کم رنگش در افق پنهان می شد. صدای غرش رعد آسای جنگنده ای سکوت آسمان را در هم شکست و چند دقیقه بعد تیمسار بابایی و سرهنگ بختیاری در حالی که کلاه پروازی خود را در دست داشتند با گام‌های پیروز مندانه ای به سوی رمپ «1» می آمدند. عظیم در بند سری به سوی عباس رفت و او را در آغوش گرفت سرهنگ بختیاری گفت: *جات خالی بود عظیم آقا! ولی شانس آوردی که زیر بال نبودی.* تیمسار دستی بر روی شانه در بندسری گذاشت و هر سه به سوی اتومبیل رفتند. بانگ مؤذن در آسمان پیچید. تیمسار بابایی با تأنی از جا برخاست و زیر لب زمزمه کرد: *الله اکبر!* سپس به قصد وضو قدم برداشت. وقتی کنار حوض کوچک محوطه گردان عملیات رسید. در حالی که زیر لب اذان می گفت. سرش را به آسمان بلند کرد. دربند سری و سرهنگ بختیاری در گوشه ای ایستاده بودند و اورا می نگریستند. چند لحظه بعد به سوی او به راه افتادند. در بند سری گفت: *تا حالا عباس را این طوری ندیده بودم رفتارش،نگاه کردنش، راه رفتنش، چطوری بگم، طور دیگری است. سرهنگ! دلم خیلی شور می زند.* تیمسار وضو را تمام کرد. نگاهی پر مهر به چهره هردو انداخت و گفت: *چه شده عظیم آقا؟* ادامه دارد....... http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🥀 *♦️قسمت 6* *از وداع تا شهادت*🕊️🕊️ *چه شده عظیم آقا؟* دربند سری پاسخی نداد.سرهنگ بختیاری گفت: *چیزی نیست قربان! عظیم آقا ما تازگی ها، کمی رمانتیک شده* تیمسار به آرامی گفت: *عجّلوابالصلوه* سپس به راه افتاد. آن دو نگاهی به هم کردند و به دنبال او رفتند. آن شب بجز تیمسار بابایی، سرهنگ بختیاری و عظیم در بندسری کسی دیگری در گردان عملیات نبود. آن دو شام چلو کباب خوردند. ولی عباس علیرغم اصرار سرهنگ و دربندسری یک لیوان شیر بیشتر نخورد. او شیر را سرکشید وسپس مشغول مطالعه و بررسی طرحهای مورد نظرش شد. ساعتی بعد سرهنگ بختیاری گفت: *من به مهمانسرا می روم تا استراحت کنم. اگر کاری داشتی بفرست دنبالم یا زنگ بزن* عباس از جا برخواست و دست در گردن سرهنگ انداخت و اورا بوسید و گفتد: *برو استراحت کن شب بخیر.* چند لحظه بعد رو به در بند سری کرد و گفت: *عظیم آقا! شما هم برو استراحت کن فردا خیلی کار داریم.* در بند سری دستگیری در را چرخاند. مکث کرد و سپس سرش را برگرداند و گفت: *چرا نرفتی؟ مگه قول نداده ای؟* تیمسار گفت: *به کی؟* در بند سری گفت: *به خانمت.* عباس مکثی کرد و گفت: *چرا می رم.* در بند سری گفت‌‌‌: *می ری؟! کجا می ری؟* او گفت: *خُب... مکه دیگه* در بند سری با شگفتی گفت: *مکه؟ عباس جون چرا سربه سرم می گذاری؟ مثل اینکه یادت رفته فردا عید قربان است.* تیمسار دستی بر سر کشید و گفت: *نه! نه عظیم آقا! یادم نرفته.* دربند سری در حالی که کلافه به نظر می رسید گفت: *من که از حرف های تو چیزی نمی فهمم پاک گیج شده ام من رفتم بخوابم.* شب بخیر.. عباس لبخندی زد و گفت: *شب بخیر گیج خدا!* ادامه دارد........ 🥀 *♦️قسمت 6* *از وداع تا شهادت*🕊️🕊️ *چه شده عظیم آقا؟* دربند سری پاسخی نداد.سرهنگ بختیاری گفت: *چیزی نیست قربان! عظیم آقا ما تازگی ها، کمی رمانتیک شده* تیمسار به آرامی گفت: *عجّلوابالصلوه* سپس به راه افتاد. آن دو نگاهی به هم کردند و به دنبال او رفتند. آن شب بجز تیمسار بابایی، سرهنگ بختیاری و عظیم در بندسری کسی دیگری در گردان عملیات نبود. آن دو شام چلو کباب خوردند. ولی عباس علیرغم اصرار سرهنگ و دربندسری یک لیوان شیر بیشتر نخورد. او شیر را سرکشید وسپس مشغول مطالعه و بررسی طرحهای مورد نظرش شد. ساعتی بعد سرهنگ بختیاری گفت: *من به مهمانسرا می روم تا استراحت کنم. اگر کاری داشتی بفرست دنبالم یا زنگ بزن* عباس از جا برخواست و دست در گردن سرهنگ انداخت و اورا بوسید و گفتد: *برو استراحت کن شب بخیر.* چند لحظه بعد رو به در بند سری کرد و گفت: *عظیم آقا! شما هم برو استراحت کن فردا خیلی کار داریم.* در بند سری دستگیری در را چرخاند. مکث کرد و سپس سرش را برگرداند و گفت: *چرا نرفتی؟ مگه قول نداده ای؟* تیمسار گفت: *به کی؟* در بند سری گفت: *به خانمت.* عباس مکثی کرد و گفت: *چرا می رم.* در بند سری گفت‌‌‌: *می ری؟! کجا می ری؟* او گفت: *خُب... مکه دیگه* در بند سری با شگفتی گفت: *مکه؟ عباس جون چرا سربه سرم می گذاری؟ مثل اینکه یادت رفته فردا عید قربان است.* تیمسار دستی بر سر کشید و گفت: *نه! نه عظیم آقا! یادم نرفته.* دربند سری در حالی که کلافه به نظر می رسید گفت: *من که از حرف های تو چیزی نمی فهمم پاک گیج شده ام من رفتم بخوابم.* شب بخیر.. عباس لبخندی زد و گفت: *شب بخیر گیج خدا!* ادامه دارد........ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . جایی که بی اختیار.. اشک میریزی و حاجت میخواهی و میدانی که صدایت را میشنوند :)💔 . . ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
به قول : اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش بجوی از نشانه‌های خاص آنان این‌ است که همچون نور ، دیگران را ظاهر می‌کنند خود را نمی‌بینند ... تیرماه ، ۱۳۶۵ ارتفاعات قلاویزان عکاس: سیدمسعود شجاعی 🌹 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🕊🌺 🌸یکی ازبارزترین خصوصیات این شهیدبزرگوارخوش اخلاقی و بود, واین ویژگی ایشان در بین تمام اعضای خانواده, اقوام دوستان وهمشهریان شناخته شده بود. در تمام سالهایی که افتخاراشنایی با این شهیدوالامقام را داشتیم خدا را گواه میگیریم که و ایشان را هیچ کس ندید, ایشان فردی بسیار و بودند واگرتمام عکسها وفیلمهایی که ازاین شهیدعزیزموجوداست را ببینید به وضوح متوجه این موضوع خواهیدشد 🌸همیشه همراه و شریک مشکلات وگرفتاریهای اعضای خانواده, دوستان واشنایان بودندو اگر برای کسی پیش می آمد تا حد توان از کردن دریغ نمیکردند و اگر مشکل پیش آمده خارج از استطاعت ایشان بود با راهنمائیهای گره گشا و همدردی و همدلی سعی در یاری رساندن به دیگران را داشت. ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝